اگر این غارنگارهها در دل آلپ بود یا در قلب فرانسه یا اسپانیا، نامش را با احترام در موزهها میبردند، صفهای طولانی میبستند برای تماشای این نجوای کهن، و در کتابهای درسیِ جهان ثبتش میکردند.
اما اینجا، در قلب زاگرس، این جواهر هزاران ساله هنوز ناشناخته است؛ گنجی که در سکوتِ کوه، بیدیدهشدن، بیستایش، نفس میکشد.
در دل کوههای لرستان، جایی نهچندان دور از روستای کرشورابِ چگنی، غاری خاموش ایستاده است؛ غاری خاموش با فریادی هزاران ساله. غارِ دوشه، این راز نهفته در سینهی سنگ، گالری جانهای نخستین است؛ جایی که دیوارهایش را انسان با دستانی لرزان از هیجان و بیم، به تصویر کشیده است.
در دلِ تاریکی، با نور شعلهای کوچک، انسان نخستین، آیین شکار را بر سنگها نقش زد؛ نه تنها برای آذین و هنر که برای جاودانساختن دریافتی از زندگی، بقا، پیوند با جانوران و شاید، آیینی گمشده.
نقشهای ساده اما شگفت، با رنگهایی که هنوز زندهاند، گویی از انسانهایی میگویند که با دستان هنرآفرینشان هنوز آنجا پرسه میزنند.
کاش میدانستیم چه گنجهایی در مشت داریم. کاش غار دوشه را همچون پیکرهای سپند، با مهربانی و احترام مینگریستیم و به جهان میگفتیم: «اینجا، در لرستان، هنرِ انسان، هشتهزار سال پیش، بر صخرهها نقش بست و جاودانی شد.»
گروه گردشگری امرداد



هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر