۲۵ آبان ۱۴۰۴

هرچه هست و نیست عشق به ایران است و بس

مرشد محمدرضا معجونی، از نقالان و پرده‌خوانان باتجربه و با سوادی‌ست که می‌شناسم. وی دانش‌آموخته‌ی تیاتر در مقطع کارشناسی ارشد است. همچنین شاهنامه را به خوبی و به ژرفی می‌شناسند. ویژگی‌ای که هر نقالی باید داشته باشد دانش است که ایشان از این ویژگی ارزشمند برخوردار هستند.

با مرشد تماس گرفتم که برای هفته‌نامه امرداد گفت‌وگویی داشته باشیم. با خوشرویی پذیرفتند و هفته‌نامه امرداد را از علاقه‌مندی‌هایشان دانستند که برای ما هم مایه‌ی بالندگی است. در فرهنگسرای فدک بعد از اجرای نمایش‌شان که درباره‌ی هفت‌خوان رستم است و برای کودکان اجرا می‌شود، به گفت‌وگو نشستیم.

پرسشی که دوست دارم از همه هنرمندان نقال بپرسم این است که:

از چه زمانی و چگونه نقالی را آغاز کردید؟

مرشد معجنونی با این بیت آغاز کردند:

نخستین سخن چون گشایش کنم       جهان‌آفرین را ستایش کنم

پدر بزرگ بنده بسیار بر شاهنامه مسلط بود و از بَر می‌خواند. روزی در حیاط منزل درحال بازی بودم که شنیدم این شعر را می‌خواند:

منیژه منم دخت افراسیاب        برهنه ندیده تنم آفتاب

نخستین بیتی که از شاهنامه شنیدم همین بیت بود. این کلام آهنگین چنان بر جانم نشست که در پنج سالگی شیفته‌ی شاهنامه و داستان‌هایش شدم. البته اینکه نام پدرم هم رستم بود و فکر می‌کردم داستان‌های رستم در شاهنامه داستان‌های پدرم هست بی‌تاثیر نبود (با خنده).

پدرم در جوانی در قهوه‌خانه‌های تهران نقالی دیده بود. وقتی متوجه شدند من علاقه  دارم هرچه در یاد داشت برای من تعریف می‌کرد

بعد از آن از گرمسار به تهران آمدم و مشغول کار نمایش شدم تا اینکه یک روز در تیاتر شهر دیدم یک نفر در حال نقالی کردن است و من آنچنان محو اجرایش شده بودم که کارم را فراموش کردم و نشستم پای نقل. پرس‌وجو کردم متوجه شدم ایشان مرشد ولی‌الله ترابی است و از آن پس همیشه دنبال این بودم که کجا اجرا دارند تا خودم را برسانم. در همین فاصله خودم هم کار را آغاز کرده بودم.

نخستین اجرای رسمی‌تان در کجا بود؟

در جشنواره تیاتر فجر در فضای باز تیاتر شهر پرده‌خوانی کردم و استادانی همچون مرشد احدی، مرشد چایانی و مرشد میرزاعلی، آنجا بودند. وقتی کارم را دیدند گفتند جوهره‌ی کار را داری و من پس از آن به صورت جدی به دنبال آموختن و تمرین و کار روی شاهنامه شدم. از این ماجرا حالا 20 سالی می‌گذرد.

در جشنواره‌های بین‌المللی هم برنامه داشتید؟

در نزدیک‌به بیست کشور به اجرای برنامه پرداختم. مخاطب‌های ایرانی و غیر ایرانی بسیار استقبال می‌کردند. من در بعضی برنامه‌هایم از ضرب زورخانه و آواز و دف هم استفاده می‌کنم. یعنی خودم هم ضرب میزنم هم نقالی می‌کنم. البته نقالی به تنهایی توانمندی (:پتانسیل) این را دارد که مخاطب را جذب کند ولی موسیقی می‌تواند چاشنی کار باشد اما واجب نیست.

مرشد برای من داستان تازیانه بهرام و چگونگی کشته شدنش بسیار غمناک است و تاثیرگذار.  شما با کدام داستان شاهنامه پیوند یا دل‌بستگی ویژه‌ای دارید؟

من به همه‌ی داستان‌های شاهنامه دلبستگی دارم اما داستان رستم‌وسهراب را بیش هزار بار خوانده‌ام. در همه زمان‌های آسودگی (:فراغت) این داستان را از آغاز می‌خوانم یا گوش می‌دهم.

سپس با آواز خواندند:

اگر تندبادی برآید ز کنج             به خاک افگند نارسیده ترنج

یکی داستان است پُر آبِ چشم      دل نازک از رستم آید به خشم

اجراهای نقالی را امروز چگونه می‌بینید؟

باید بگویم به‌جز انگشت‌شماری که نقالی را اصولی و درست اجرا می‌کنند دیگران تنها دارندآسیب می‌زنند و تحریف می‌کنند. سنت نقالی نامش روی‌اش است. یک سنت دیرینه و کهن است. چه اصراری هست که تغییرش  بدهید؟ آدابش را رعایت نمی‌کنند. سواد کافی ندارند. من پیرو شیوه‌ی پیشینیان (:قدما) هستم و شیوه‌ی اجرایی‌ام هم در مکتب تهران است. از دید من مخاطب همان اجرای سنتی را دوست دارد چرا که نقالی را به آن شیوه می‌شناسد نه چیز دیگر. نقالی تنها داستان‌گفتن نیست. آن بیان حماسی، جملات آهنگین، بحر طویل‌ها، گریز زدن، حکایت‌گفتن، پندیات گفتن و چنته پر بودن. یک نقال باید بتواند داستان را آنچنان بسط دهد که یک ساعت هم اجرا کند.

من با تیشرت و شلوار جین هم نقالی کرده‌‎ام. پرده‌خوانی دیجیتال کرده‌ام اما هیچکدام قدرت آن اجرای با اصالت را ندارد. پوشش ویژه و هیبت با وقار نقال و اینکه مثلا بگوید عقد جواهرسخن کهن یا پنج پنجه‌ی طرار مردانه جهان‌پهلوان. ببینید این‌هاست که مخاطب را شیفته نقالی کرده است.

اهمیت طومار در نقالی چیست؟

از دیرباز گفته‌اند تا کسی طومار نداشته باشد، نقال نیست. هر نقال باید طومار ویژه‌ی خودش را بنویسد و اجرا کند. می‌توان از طومارهای دیگر نقالان هم استفاده کرد اما با ذکر منبع. همچنین باید کلام را از آنِ خودش کند. کلام باید درجانش بنشیند. تقلید در نقالی جایی ندارد. برای کسانی که در آغاز راه هستند مجاز است اما اگر می‌خواهند نام نقال را روی خود بگذارند باید شیوه‌ی اجرایی خود را پیدا کنند و طومار خود را بنویسند. بنده نزدیک‌به ده داستان را به صورت طومار نوشته‌ام اما فعلا قصد منتشر کردنش را ندارم تا به آن اطمینان کامل برسم.

آینده‌ی نقالی را چطور می‌بینید؟

تنها آرزویی که دارم این است که آنقدر نقالان زیاد باشند که هنگامی‌که در خیابان می‌رویم هرکسی یک گوشه‌ای درحال نقالی باشد. اما همزمان بیمناک هم هستم. آینده این هنر در گرو حفظ ارزش‌هایش است. چیزی که من در کلاس‌هایم به شاگردانم که از سن هفت تا هفتاد سال هستند و همچنین به فرزندم که علاقه‌مند است می‌گویم این است که نخست ارج پیشکسوتان و بزرگان این هنر را نگهدارید و قدر بدانید و سپس میراث‌دار واقعی نقالی باشید، جوری که گویی شما تنها شخصی هستید که باید یک‌تنه این سنت را حفظ کند. نقالی باید بماند چرا که ایران باید ماندگار باشد. هر چه هست و نیست عشق به ایران است و بس.



امرداد - زهرا محمودی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر