۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶

فــــــردوســـــی



تارنمای پـارســی - حکيم ابوالقاسم فردوسی سخن‌سرای نامی ايران و سراينده شاهنامه پهلوانی مردمی (حماسه ملی) ايرانيان است. فردوسی را بزرگ‌ترين سراينده پارسی گو دانسته‌اند. بر پايه ديدگاه بيشتر پژوهشگران، فردوسی در سال 1479 ايرانی (319 خورشيدی) در روستای پاژ در شهرستان توس استان خراسان ديده به جهان گشود. از ميان سخن های فردوسی دانسته شده‌ است که او يک دهگان (دهقان) و دهگان‌زاده بوده است. دهگان در روزگار فردوسی و در شاهنامه او به آرش (معنی) ايرانی تبار و نيز به آرش دارنده (مالک) روستا يا کارفرمای (رئيس) شهر بوده‌ است. درباره دوران کودکی و جوانی او خود سراينده (شاعر) سخنی نگفته و در بن‌مايه‌های کهن نيز، مگر (جز) افسانه و پندارپردازی (خيال‌بافی)، چيزی به چشم نمی‌خورد. ولی از موشکافی (دقت) در ساختار زبانی و بافت تاريخی - فرهنگی شاهنامه، می‌توان دريافت که او در دوران پرورش و بالندگی خويش از راه خواندن (مطالعه) و ژرف‌نگری در سروده‌ها و نوشتارهای پيشينيان خويش سرمايه کلانی اندوخته که پس از آن (بعدها) دست‌مايه او در سرايش شاهنامه شده ‌است. هم‌چنين از شاهنامه اين گونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان تازی (عربی) و ديوان‌های سرايندگان (شاعران) تازی و نيز با زبان پهلوی آشنا بوده‌ است.

آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونه‌ای جنبش نوزايش در ميان ايرانيان بود که از سده پانزدهم ايرانی (سوم خورشيدی) آغاز شده و دنباله و فراز (اوج) آن به سده شانزدهم رسيد. گرانيگاه اين جنبش خراسان و سرزمين‌های فرارود بود. در درازنای همين دو سده شمار چشمگيری از سرايندگان و نويسندگان پديد آمدند. آنها با آفرينش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان تازی (عربی) پايدار بماند، توانی روزافزون بخشيدند و به گونهِ (صورت) زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بيننده کوشش‌های مردم پيرامونش برای پاسداری از ارزش‌های ديرينه بود و خود نيز در چنان زمانه و زمينه‌ای پا به پای بالندگی اندامی (جسمی) به فرهيختگی رسيد و رهرو سخت ‌گام همان راه شد. 

کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانيان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب پارسی بودند. پژوهشگران، آغاز سرودن شاهنامه فردوسی بر پايه شاهنامه ابومنصوری را از زمان سی سالگی فردوسی می ‌دانند. ولی (اما) با نگريستن (توجه) به توانايی فردوسی می ‌توان چنين برداشت کرد که وی در جوانی نيز به سرايندگی می پرداخته‌ است و چه بسا سرودن بخش‌هايی از شاهنامه را در همان زمان و بر پايه داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز کرده‌ است. اين گمانه می ‌تواند يکی از شوندهای (سببهای) ناهمگونی های فراوان (زياد) ويرايشهای دست نويس شاهنامه باشد. به اين سان که ويرايشهای کهن‌تری از اين داستانهای پراکنده دست‌مايه نسخه‌برداران شده باشد. از ميان داستانهايی که گمان می رود در زمان جوانی وی گفته شده باشد می توان داستانهای بيژن و منيژه، رستم و اسفنديار، رستم و سهراب، اکوان ديو، و سياوش را نام برد. 

در همان زمان يا کمی پيشتر سراينده ديگری به نام "دقيقی توسی" بود که برای سرودن گشتاسب ‌نامه، بن‌مايه شاهنامه ابومنصوری را بکار گرفت. شاهنامه ابومنصوری به سخن ناسروده (نثر) بوده‌ است. فردوسی پس از آگاهی از مرگ "دقيقی توسی" و نيمه‌کاره ماندن سروده گشتاسب ‌نامه او که به زمانه زرتشت می پردازد، به بخارا، پايتخت سامانيان يا "تختِ شاهِ جهان" رفت تا آن را بيابد و بازمانده آن را به سروده (شعر) در آورد. فردوسی در اين گذر (سفر)، شاهنامه ابومنصوری را نيافت ولی (اما) در بازگشت به توس، يکی از دوستان خود به نام اميرک منصور را ديد. اميرک منصور يک رونوشت (نسخه) از شاهنامه ابومنصوری، که به دستور پدرش گردآوری و نوشته شده بود را به فردوسی داد.
 
فردوسی سرودن شاهنامه را بر پايه نوشتار ابومنصوری آغاز کرد و به درازنای (مدت) سی سال کوشش بدون درنگ (وقفه) آن را به سرانجام رسانيد. شاهنامه پرآوازه‌ترين سروده فردوسی و يکی از بزرگ‌ترين نوشته‌های فرهنگ کهن پارسی است. فردوسی شاهنامه را در شش يا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود به آن نگاه نکرد و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از آن پس تا پايان زندگانی، فردوسی بخش‌های ديگری نيز به شاهنامه افزود. وی سرانجام در سال 1557 ايرانی (397 خورشيدی) چشم از جهان فرو بست. اگرچه در سالِ در گذشت فردوسی ديدگاههای يکسانی نيست. فردوسی در باغ خودش در شهرستان توس استان خراسان به خاک سپرده شد.


در همان سال‌های آغازين پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کينه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بيشتر به شوند (سبب) روشهای (سياست‌های) ايران‌ستيزانه دربار عباسيان و آموزشگاه های سپاهی (مدارس نظاميه) پديد آمد. تا دو سده پس از فردوسی، در نسک های (کتاب‌های) تاريخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروايان و بزرگان زمانه و همساز با پسند ديوانيان و کسان آموزشگاه (اهل مدرسه) نوشته می‌شده ‌است، نامی از فردوسی نيست.

جدا از خاموشی آگاهانه (سکوت عمدی) که تا دويست سال پس از مرگ فردوسی درباره او برجای بوده ‌است و به شوند (سبب) آن بسياری از نويسندگان و سرايندگان، نامی از فردوسی يا شاهنامه نياورده‌اند، در سرزمين‌های دورتر از بغداد که فرمانروايی (خلافت) عباسی بر آنها چيرگی کمتری داشت، از خشکسار واره (شبه‌قاره) هند گرفته تا سيستان، آذربايجان، اران، و آسيای کوچک (صغير)، نويسندگان و سرايندگانی (شاعرانی) از فردوسی ياد کرده‌اند و يا او را ستوده‌اند. برای نمونه مسعود سعد سلمان گزيده‌ای از شاهنامه گرد آورد و نظامی عروضی در ميانه‌های سده هجدهم ايرانی (ششم خورشيدی) نخستين زندگی‌نامه از فردوسی را در "چهار مقاله" نوشت.

سعدی شيرازی نيز از فردوسی به نيکی ياد نمود و بارها نام پهلوانان (قهرمانان) شاهنامه را در نوشتارهای (آثار) خود آورده‌است و هتا (حتی) بندی (بيتی) از شاهنامه را در نسک (کتاب) بوستان همانند (عيناً) بازگو (نقل) کرده است:

چه خوش گفت فـردوسـی پاکزاد --- کـه رحمــت بــر آن تـربــت پـــاک بـــاد
ميازار مـوری که دانه کـش است --- که جان داردوجان شيرين خوش است

پس از تاخت و تاز مغول و نابودی عباسيان، پرداختن به شاهنامه در نزد درباريان نيز افزايش يافت و از اين دست حمدالله مستوفی در آغاز سده بيستم ايرانی (هشتم خورشيدی)، در زمان ايلخانان، ويرايشی از شاهنامه بر پايه چندين رونوشتی (نسخه‌ای) که يافته بود، پديد آورد. در زمان تيموريان نيز، در هرات، به دستور شاهزاده تيموری بايسنغر ميرزا ويرايشی نگاره‌دار از شاهنامه پديد آورده شد که گمان می‌رود بسياری از رونوشتهای يافتنی (نسخه‌های موجود) شاهنامه از روی آن نوشته شده ‌است.

پس از آن، رونوشتهای گوناگونی از شاهنامه به دست ويراستاران ايرانی و ويراستاران ديگر کشورها به چاپ رسيده است. به شوند (دليل) همين گوناگونی، شوربختانه به همه سروده هايی (شعرهايی) که به فردوسی پيوند (نسبت) داده ميشود نمی توان باور (اعتماد) کرد. با نگريستن (توجه) به دشمنی فردوسی به تازش گران و جاگرفتگان (اشغالگران) ايران، و کوشش او برای زنده کردن زبان و فرهنگ پارسی، خوانندگان سروده های پيوند داده شده (منتسب) به شاهنامه بايد بسيار هوشيار باشند.

از سده بيست و پنجم ايرانی (نوزدهم زايشی) به اين سو پژوهش‌های فراوانی درباره فردوسی و شاهنامه او از سوی پژوهشگران ايرانی و بيگانه انجام گرفته ‌است. نام و آوازه وی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده‌ است. شاهنامه فردوسی به بسياری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده‌است. جشن های هزارمين سالروز زايش فردوسی، در مهر 2473 ايرانی (September سال 1934 زايشی) در شهر برلين، و چند روز پس از آن، به درازای 5 روز در تهران، توس، و ديگر شهرهای ايران با شکوه فراوان برگزار شد که در آنها ايران‌شناسان، دانشمندان، و ادب دانان کشورهای گوناگون سخنرانی کردند و به فردوسی و شاهنامه او که بزرگترين رزم‌نامه جهان، و دربردارنده تاريخ جهان باستان است، ارج نهادند.

تنديس‌های (مجسمه های) فراوانی از فردوسی ساخته شده که شايد کهن‌ترين آنها تنديس باغ نگارستان باشد. از تنديس‌های ديگر می توان تنديس ميدان فردوسی تهران، تنديس دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، تنديس دانشکده ادبيات دانشگاه فردوسی مشهد، تنديس رم ايتاليا، و تنديس آرامگاه فردوسی را نام برد.


نخستين نهاد سازمانی (رسمی) که در ايران برای پژوهشهای پيوسته (مرتبط) با شاهنامه‌پژوهی راه‌اندازی شد، بنياد شاهنامه فردوسی بود. اين نهاد پژوهشی (تحقيقاتی)، پيوسته به ديوان (وزارت) فرهنگ و هنر در سال 2510 ايرانی (1350 خورشيدی) راه‌اندازی شد. نهاد ديگری که برای بازشناسی فردوسی در ايران بنيان‌گذاری شده، بنياد فردوسی است. اين بنياد، يک سازمان مردم‌نهاد پويا می‌باشد که در سال 2544 ايرانی (1384 خورشيدی) راه‌اندازی شد. بنياد فردوسی، پيشنهاد دهنده نگارش (ثبت) هزاره شاهنامه فردوسی در پهرست (فهرست) رويدادهای دانشی (علمی)، فرهنگی، و هنری UNESCO از سوی ايران بوده‌ است. در ايران روز 25 ارديبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده‌است. هر سال در اين روز آيين‌های بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار می‌شود. راه فردوسی بزرگ پر رهرو باد! 

برترين بن مايه ها (مهمترين منابع):
• تقی زاده سيد حسن، فردوسی و شاهنامه او
• رياحی محمدامين، فردوسی: زندگی، انديشه و شعر او
• دانشنامه آزاد، ويکی ‌پديا
• دانشنامه ايرانيکا (Encyclopaedia Iranica)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر