*اینک نسل یانسل های تازه ای به وجودآمده اندکه هیچ خاطره ای از28مرداد32ندارند.ملّت ایران در 38سال اخیر، 28مردادهای متعدّدی را تجربه کرده است،ازجمله:28مردادِسینمارکس آبادان،28مردادِفتوای آیت الله خمینی درحمله به کردستانِ ایران،28مردادِقتل عام زندانیان سیاسی درسال 67، 28مردادِجنبش سبز و…بنابراین لازم است تاباآزادشدن از«زندان 28مرداد32»،برای آزادی ایران بکوشیم!
***
تارنمای دکتر علی میرفطروس - مقالهء اخیرمن ،گذشته ازعنایت و استقبال چشمگیرِعلاقمندان به تاریخ معاصرایران، موجب خشم و افسردگیِ برخی ازدوستداران متعصّب دکترمصدّق گردید.من ازاینکه این مقالهء کوتاه،خوابِ بلندِ64 سالهء آنان را آشفته کرده،بسیارمتأسفم و ازاین رو،خشم و افسردگیِ آقای مهندس حسین وصال برای من قابل درک است،امّاچه کنیم که افسانه ها در مَحَک تاریخ فرو می ریزند!،بااینهمه،انتظارم این بودکه منتقدمحترم پس از 35 سال زندگی درجهان آزاد(درآمریکا)حداقل این نکته را آموخته باشند که درمقابله باعقایددیگران،کمی فروتن،مُنصف و خصوصاًصدیق و مؤدّب باشند،چراکه عرصهء تاریخ و فرهنگ،عرصهء ادب و آگاهی است نه عرصهء بیل و کلنگ.مقالهء وی نشانه ای از فقرِاستدلالِ افرادی است که می کوشندتااشتباهِ ایرانسوزِشان را درحمایت از آیت الله خمینی و «انقلاب شکوهمنداسلامی»باپنهان شدن درپُشت نام و عکس دکترمصدّق مخفی کنند.ازاین گذشته،نمونهء دردناکِ زنده یاددکترشاهپوربختیار نشان دادکه قضاوتِ تاریخ غیراز تکفیرها و توهین های رهبران جبههء ملّی و مشّاطه گران است.این حقیقتِ تلخ بایدچراغِ راهنمای همگان باشدتا درمواجهه باعقایدِدگراندیشان ازتوهین و تحریف و افتراء پرهیزکنند.
سخن من درآن مقاله چنان روشن و آشکاربودکه نیازی به تفسیر و تکرار آن نیست ولی باتوجه به تحریفات منتقدمحترم ،لازم است تا به برخی انتقادات وی پاسخی کوتاه ارائه کنم:
مقالهء من عنوانِ«پیروزی یک دیدگاه»را برپیشانیِ خوددارد.واژهء«دیدگاه»را مترادفِ«نظر»آوردم تا تفاوت آنرا با«نظریّه»(تئوری)نشان داده باشم بااین امیدکه راهِ بحث هاو نظرهای دیگر باز بماند و…
من اززاویهء فائق آمدن بریک جراحت تاریخی و به منظورعبورازدُورِباطلِ 64 ساله به رویداد 28مردادنگریسته ام؛رویدادی که جامعهء روشنفکری ما را«سَتَرون» ساخته و اندیشیدن را درمیان ما نابودکرده است،هم ازاین روست که به اعتقادنگارنده،«انقلاب شکوهمنداسلامی»و«ماه زدگیِ» اکثر روشنفکران و رهبران سیاسی -ازجمله- ناشی ازهمین«نیاندیشیدن»و«سَتَرونیِ اندیشه»بود.
فراتر ازباورهای رایجِ«کودتا»یا«قیام ملّی»دربارهء 28مرداد،من کوشیده ام تا ماجرای سقوط آسان و حیرت انگیز دولت مصدق را ازجنبهء روانشناسی و شخصیتیِ قهرمان اصلی آن –دکتر مصدق – مورد بحث و بررسی قراردهم بااین اعتقاد که برخی از رهبران مهم سیاسی در لحظات حسّاس با تصمیم و عزم و ارادهء فردی خود مسیر حوادث را تغییر داده اند.سقوط آسان و حیرت انگیز دولت مصدق و عزم و اراده و انفعال حیرت انگیزِ وی در۲٨ مرداد نمونهء درخشانی از این مدعاست.
آقای منتقد معتقداست که ازطرف نگارنده«آنهمه دشنام و لعنت و بدگویی در کتاب (آسیب شناسی …)با بیرحمی و بی شرمی تمام نثار دکتر مصدق شده است»…من که نویسندهء آن کتاب باشم از«آنهمه دشنام و لعنت و بدگوئی نسبت به مصدّق»بی خبرم .چنین سخنان مضحکی تکرارِسخنانِ فردغیرامینی است که درهمان زمان پاسخی شایسته و روشنگر دریافت کرد و لذا من درپاسخ به آقای مهندس وصال،سخنِ حافظِ شیراز را تکرار می کنم:
چومستعدنظرنیستی وصال مجوی
که جام جم نکندسود، گاهِ بی بصری
مستندات مقالهء من متّکی بااسنادو اقوال کسانی ماننددکترغلامحسین مصدّق،مهندس احمدزیرک زاده،دکترسپهرذبیح،سرهنگ نجاتی ،بابک امیرخسروی،انورخامه ای و…است که عموماًمخالف شاه و ازیاران یا دوستداران دکترمحمدمصدّق بوده اند.کسی که این روایات دست اوّل را ندیده بگیردو لاف و گزاف های«کرمیت روزولت» درکتاب«ضدکودتا»را«وحی مُنزَل»بداند،بایددرصداقت وی شک کرد.کرمیت روزولت دربازنشستگی و احتمالاًدرشرایط دشوارِ بیماری و مالی آغازبه نوشتنِ خاطراتش کردبه این امیدکه بافروش آن بتواندبه نان و نوائی برسد،ازهمین رو،گفته می شودکه قبل ازانتشارخاطراتش،موضوع آنرا به اطلاع شاه رساند،امّاشاه به«مستر روزولت»گفته بود:
-«این لاف و گزاف هارا به دیگران بفروش!.ماالآن در اوج استقلال ملّی و شکوفائی اقتصادی هستیم ودیگربه چشم آبی ها باج نمی دهیم»!
کتاب روزولت درسال 1979 منتشرشد و ازآغاز،بسیاری ازملیّون و دوستداران دکترمصدّق(مانندسرهنگ غلامرضانجاتی و بابک امیرخسروی)آنرا «سرشارازافسانه و اغراق و لاف و گزاف»نامیدند.
من بااستنادبه خاطرات دکترغلامحسین مصدّق،اشاره کرده ام که در سراسر روزهای ۲۵ تا ۲٨ مرداد مصدق در جستجوی شاه بود به طوریکه ضمن قبول عزل خویش توسط شاه به پسرش گفته بود:
-«می خواهم ببینم حالا که شاه مرا عزل کرده کجا گذاشته رفته؟ چه کار کنم؟ مملکت را به دست چه کسی بسپارم و بروم؟».(1)
-«می خواهم ببینم حالا که شاه مرا عزل کرده کجا گذاشته رفته؟ چه کار کنم؟ مملکت را به دست چه کسی بسپارم و بروم؟».(1)
آقای منتقد–امّا-دراین باره«نیّت خوانی»یا«غیبگوئی»کرده و معتقداست که:«درآن روز،مصدق از روی تمسخر این سخن را به پسرش گفته است»!!!
در عصر روز 27 مرداد مصدّق معتقد شده بود:
-«از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه درخواست شود تا هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند»(2).
مهندس زیركزاده(که درتمام روز 28 مرداد در خانهء مصدّق بود)دربارهء روحیه و روان مصدّق درروز28مرداد می گوید:
-«… در آن روز، واضح بود كه دكتر مصدّق مردم را در صحنه نمیخواهد…تمام آنهائی كه در آن روز در خانهء نخستوزیر (بودند) بارها و بارها، تك تك و یا دسته جمعی از او خواهش كردند اجازه دهد مردم را به كمك بطلبیم، موافقت نكرد و حتّی حاضر نشد اجازه دهد تابا رادیو مردم را باخبر سازیم…مصدّق با تقاضای او [دكتر فاطمی] برای خبر كردن مردم[ازطریق رادیو]مخالفت كرده بود.مصدّق نقشهء خودراداشت و نمی خواست درآن،تغییری بدهد»(3).
بابک امیرخسروی – کادر فعال حزب توده – در روز ۲٨مرداد و از مخالفان سر سخت حکومت شاه«به مثابهء یکی از کادرهای باز ماندهء آن ایام»و«برای پاسخ دادن به وجدان و پوزش از ملت ایران» تاکیدکرده که «برای روز ۲٨مرداد کودتایی به قصد سرنگون ساختن دکتر مصدق برنامه ریزی نشده بود و لذا تصور کودتای دوم بمثابهء طرح جانشین برای جبران شکست کودتای ۲۵ مرداد،نه با داده های معتبر می خواند و نه با امکانات و وضع آشفته و ازهم گسیختهء دشمنان نهضت آزادی ملت ایران جور در می آید…تمام شهادت ها ی معتبر،حتّی اسنادسرّی وزارت امورخارجهء آمریکانشان می دهندکه ارتش درمجموع،کوچک ترین مشارکتی در28مردادنداشت… هيچ واحدمنظم ارتشى درماجراى روز28مرداد32،شركت نداشت» (4).
آقای منتقد مدعی است:«برخلاف ادعای آقای میرفطروس،ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی در سراسر دوران حکومت دکتر مصدق مطیع شاه و دربار بودند و در سرِ هر بزنگاه علیه او وارد عمل میشدند».
این ادعا نیزبا روایت شاهدان عینی و دوستان نزدیک مصدّق تناقض آشکار داردبطوری که سرهنگ غلامرضانجاتی(افسرنیروی هوائیِ طرفدارمصدّق)می گوید:
-«در نیروی هوائی، بیش از 80 در صد افسران و درجهداران از دولت مصدّق پشتیبانی میکردند…افسران جناح وابسته به دربار درنیروی هوائی– که اغلب شاغلِ پست های ستادی و فرماندهی بودند–باهمهء کوششی که به عمل آوردند، نتوانستند حتّی یک نفر خلبان را برای پرواز و سرکوبِ مردم، آماده کنند. درمرداد1332 در تهران، 5 تیپ رزمی وجود داشت … و صدها تن افسر و درجهدار در پادگانهای تهران حضور داشتند ولی کودتاچیان با همهء کوششی که به عمل آوردند نتوانستند حتّی یکی از واحدها را با خود همراه کنند.»(5)
قدرت نظامی حزب توده:افسانه؟ یا واقعیّت؟
منتقدگرامی می نویسد:«میرفطروس در این مقاله، و هم درکتاب «آسیب شناسی…»از حزب توده و قدرتِ نفوذ شگفت آورش بر ارتش چنان هیولائی میسازد که با نیروی شیطانی خود در طول یک روز می توانسته است مملکت را فتح کند! ».
دربارهء قدرت تشکیلاتی و نظامی حزب توده،من درمقالات مفصّلی باارائه ی اسنادمتعدّدی سخن گفته ام ولی دراینجا –باز-به سخن مهندس احمدزیرک زاده(ازیاران نزدیک دکترمصدّق) استنادمی کنم که معتقداست:
-«از اواخر سال 1324 تا مرداد 1332 حزب توده هر وقت می خواست می توانست با یك كودتا تهران را تصـّرف كند» (6).
طرح کودتای آمریکا و انگلیس نیزمتّکی بر بیم و نگرانی آمریکا ازقدرت گیری حزب توده بود و لذا،این طرح،«ت(توده).پ.(پارتی=حزب)آژاکس»نامیده شده بود.
مصدّق:بهترین حالت همین بود که پیش آمد!
منتقدمحترم،سقوط مصدّق را«فاجعه ای [می داند]که کشور و ملت ایران را که در راه آزادی و سر بلندی گام برمیداشت به فلاکت امروزی کشانید»…این سخن نیز فاقدمبنای درست و واقعی است و بیشتر،ناشی ازمسمومات و مسموعات تبلیغاتیِ حزب توده می باشد زیرا به قول دوستان و دوستداران صدیق مصدّق(ازجمله مهندس احمدزیرک زاده و دکترمحمدعلی موحد):حتّی اگررویداد28مرداد32نیزنمی بود،دولت مصدّق محکوم به شکست و سقوط بود.
براین اساس،سال هابعداز28مرداد32 و با فرونشستنِ غبارکینه ها و کدورت ها،دکترمصدّق به وکیل مورداعتمادش-سرهنگ جلیل بزرگمهر-دربارهء ماجرای 28مرداد گفته بود :
-بهترین حالت همین بودکه پیش آمد!(7).
این سخنِ مصدّق،«نصّ صریح»ی است که هیچ مصدّقیِ ایراندوستی نمی تواندبرروی آن«اجتهاد»کندتابراساس اجتهادخود،افسانهء 64ساله دربارهء 28مرداد را تکرار کنند.این سخنِ مصدّق باید دوستداران صدیقِ مصدّق را فَکور و فروتن سازدتادرپرتوآن،دربارهء رویدادی که سرشت و سرنوشت تفکرسیاسی مارا رقم زده است،بازاندیشی کنند،نه اینکه هرسال-به سان عزاداران کربلا-در بوق و شیپور«کودتای 28مرداد»بدَمَندو مردم ایران را ازپرداختن به مسائل و مصائب عینی و امروزی بازدارند.
اینک نسل یانسل های تازه ای به وجودآمده اندکه هیچ خاطره ای از28مرداد32ندارندو بحث هائی ازاین دست،برای شان ملال آور-و حتّی- دل آزار است چراکه آنان در 38سال اخیر، 28مردادهای متعدّدی را تجربه کرده اند،ازجمله:28مردادِ سینمارکس آبادان،28مردادِفتوای آیت الله خمینی درحمله به کردستانِ ایران،28مردادِقتل عام زندانیان سیاسی درسال67، ،28مردادِجنبش سبز و…
بنابراین لازم است که باآزادشدن اززندان 28مرداد32،برای آزادی ایران بکوشیم!
چنین باد!
پانویس ها:
1-مصدّق،غلامحسين،تاريخ شفاهی هاروارد،بکوشش حبيب لاجوردی،ژوئيۀ 1984،ص 12 ،نوار شمارۀ 12.
2-مصدّق،خاطرات وتألّمات، صص272-273
3-زیرک زاده،احمد،پُرسش های بی پاسخ درسال های استثنائی،ص311
4-امیرخسروی، نگاهی ازدرون به نقش حزب تودهء ایران،صص628 و643
5-نجاتی،غلامرضا،جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران،چاپ هفتم،ص386
6-زیركزاده، پیشین،صص322-325
7- برهان،عبدالله(ازاعضای قدیمی جبههء ملّی)،كارنامهء حزب توده و رازِ شكست مصدّق، ج2، ص190.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر