به دنبال شکست شگفت انگیز وبحث برانگیز حكومت ساسانی، كه بیشتر یك تخریب ازدرون بود تا ازبیرون، تازیان رفته رفته بربیشتر سرزمین ایران چیرگی یافتند وبا استفاده ازبرگزیدگان ووابستگان خود حكومت را درجای جای ایران دردست گرفتند و بیشتر به وسیله حكام جور پیشهی خود وبا زور شمشیر، زبان وفرهنگ خود را برمردم رنج دیدهی ایران تحمیل میكردند.
ادامه این روند طی سالهای پس از سقوط دولت ساسانی بالاخص درزمان خلفای اموی و عباسی سرعت بیشتری گرفت. به طوری كه جمع كثیری ازقبایل عرب كه بزرگترین تكیه گاه خلفای مذكور محسوب میشدند، ازعربستان به داخل ایران كوچانیده شدند وبدون توجه به تمدن وسوابق و تجربیات ویا حتا حق مسلم مردم ایران درحكومت، مهاجران قدرت را به طور رسمی دردست گرفتند.
درزمان خلفای عباسی، به دلیل مراوادات فكری واجتماعی بین قوم ایرانی وعرب ویقین خلفا برتوان ودانش ایرانیان، به ویژه درزمینههای علمی، راه رابرای انقلاب هویتی ایرانیان باز نمود. دراین میان حضور ابومسلم درزمان سفاح ومنصور، فضل برمكی درزمان هارون وطاهر، حسن ابن سهل درزمان مأمون، چشمگیرمیباشد، به طوری كه هركدام ازاین ایرانیان برقسمتی ازایران به عنوان نماینده خلیفه حكومت میكردند و گردانندگان اصلی اوضاع درایران ودرمقر خلفا محسوب میشدند.
بیداری فكری ایرانیان درزمان خلفای عباسی كه پس ازسالها بهت وحیرت ناشی ازفروپاشی حكومت ملی ودین رسمی آنان وآوارگی وكشتار جمع كثیری ازهمكیشان وهموطنانشان شكل گرفت موجب بروز انقلاباتی درقسمتهای مختلف ایران گردید كه دراین راستا قیام بابك ومازیار به دلیل بعد ملی ومذهبی آن ازاهمیت شایان توجهی برخوردار میباشد. آنچه كه دراین میان توجه عموم را به خود جلب میكند، موضوع رهایی طلبی مردم ایران وچهارچوب فكری انقلابات وشورشهای محلی میباشد كه خواهان بازگشت به افتخارات گذشته وبه دین وكیش زردشتی بودند. به طوری كه علیرغم شكل گیری نخستین حكومت ایرانی زیر پرچم طاهریان درسال 206 هجری قمری، كما كان شاهد بروز مخالفتها وجریانات فكری ازسوی مردم ایران بودیم كه این مهم بیشتردرمناطقی ازجمله ماوراءالنهر، سیستان وتبرستان كه به دلیل دوری ازمركز حكومت خلافت ووضعیت ویژه جغرافیایی، ازپذیرش حكومت خلفا سرباز میزدند، چشمگیرتربود.
قیام مازیار(ما- ه- یزدیار بن قارن بن ونداذ هرمز) درمنطقه طبرستان
درسال های نخست دورهی خلفا، ناحیه تبرستان- كه ازسده هفتم همزمان باحمله مغول اسم مازندران جای آن را گرفت ــ ازلحاظ سیاسی چندان اهمیت نداشت، زیرا آخرین قسمتی ازكشور ایران بود كه به كیش جدید درآمد وحكمرانان آنجا معروف به اسفهبدان یا اسپهبدان تبرستان بیش ازیك قرن پس از پیروزی تازیان در كوهستانهای خود مستقل باقی ماندند و هنوز روی سكههایی كه درآن منطقه ضرب میشد خط پهلوی نقش بسته بود ومردم جنگلها وبیشههای پهناور آن ناحیه بردین زردشت باقی ماندند. آنچه كه دراین راستا اهمیت تبرستان رانزد ایرانیان بیشترمینمود وجود كوه افسانهای دماوند است كه برابر اساتیر ایرانی جایگاه سیمرغ، آموزنده زال پدررستم وپشتیبان آن پدر وپسر میباشد.
به سال 817- 816 میلادی نواحی دیلم ومازندران كه درسال 805 میلادی به نام سرزمین هارون الرشید شده بود به تصرف مامون درآمده ویكی ازحكمرانان مازندران به نام شهریار بن قارن شروین- سلسله باوند- ازجایگاه حكومت خود رانده شد، درحالی كه حكمران دیگر آن یعنی مازیار بن قارن كه هنوز ازنظر سیاسی اهمیت زیادی داشت، درپیشگاه خلیفه حاضر شد وحكمران دیلم نیز به اسارت افتاد وبه همین ترتیب فرمانروای اسروشنه ونیز كابلشاه دراین موقع خود را مجبور به اطاعت دیدند.
ماجرای مازیار كه دراول به شكل یك شورش وطغیان محلی برضد حكام خلیفه ظاهرشد، قسمت عمدهای از تبرستان رابه زودی دریك جنبش اجتماعی وارد كرد:
جنبش سرخ پرچم ها
مازیاربن قارن، یك شاهزادهی محلی تبرستان بود كه خاندان او- خاندان قارن – ازمدتها پیش ازاسلام درجبال مازندران حكومت مستقلی داشت وسركردگان آن خاندان خود را گرشاه واسپهبد میخواندند ونژاد خودرا به كاوه – قهرمان افسانهها- میرساندند . قلمروی آنها دراطراف كوه قارن درجنوب شهرساری بود وآیین زردشت حتا مدتها بعد ازمازیاردربین سكنهی این حدود رایج بود. اینكه تا مدتها بعد ازمازیار نیز، روایات محلی دراین نواحی، مازیار را همچون فرمانروایی لایق تلقی میكرد، نشان میدهد كه تمایلات استقلال جویانهی ضد عباسی دربین سكنهی این كوهستانها درآن ایام باید ریشه ای قوی داشته باشد.
مازیاركه در سرزمین مادری خویش با مخالفت خویشان مواجه شد برای جلب حمایت خلیفه درمقابل مدعیان خود به بغداد رفت وبه دست مأمون اسلام آورد. خلیفه هم او را محمد نام نهاد وحكمرانی قسمتی ازتبرستان رابه وی واگذاركرد. اما وی دربازگشت ازبغداد عم خود راكه ازبسط قدرت وی ناخرسند بود هلاك كرد وبا غلبه برتمام تبرستان ورویان خودرا با توافق خلیفه گیل گیلان، اسپهبد اسپهبدان وپتشخوار گرشاه نام نهاد. سپس مازیار شاهپور بن شهریار، حكمران همكارخود راكه ازخاندان باوندیان بود- به زودی پس ازجلوس او برتخت فرمانروایی ازقلمرو حكومت بیرون راند وكشت واین پیشنهاد رابه میان آورد كه میخواهد باج وخراج خود را دیگربه طاهریان- كه درنزدیكی وی حكومت داشتند- نپردازد، بلكه برای خلیفه- كه ازوی دوربود ونفوذ او درمشرق ایران اندك بود ــ بفرستد. دراین زمان افشین (خیذرنامی كه با وزیر خلیفه موفق به فتح اشروسنه شد وازآن زمان به بعد صاحب شهرت وقدرت شد) به موجب تعقیب هدفهای استقلال طلبانهی خود وبه آرزوی آنكه شاید جای عبداله بن طاهررابگیرد، مازیار رابرضد خلیفه برانگیخت، اونیزبه سرعت به این امرگردن نهاد. اقدامات مازیار برعلیه وضد عربها وموالی درجایگاه قدرتش به خوبی نشان از این دارد كه وی به عنوان یك فرد زرتشتی، زنده کردن یك دولت مستقل(دستکم محلی) ایرانی رابراساس یك تحول اجتماعی درنظرداشته است. همان طوری كه سد سال پس ازاو نیزاین موضوع هدف فرمانروای مازندرانی دیگری به نام مردآویج قرارگرفت.
پس ازعصیان مازیار، عبدالله بن طاهركه بیشك برجسته ترین نمانیده سلسله خود بود، توانست به این بهانه وعلت كه مازیار دستورات مالیاتی سختی مقرركرده ورعایا را برضد مالكین تحریك كرده واینكه یكی از نمایندگان وی سیاست جابرانهای درمورد مهاجرت اتخاذ كرده ، پی درپی دوتن ازمدعیان حكومت راكه از خانواده خود مازیار بودند، برضد او برانگیختند، باعث نفاق بین مردم شدند، وسرانجام(به بهانهی خودداری مازیار ازتسلیم گنجهای خویش) كاررا به رودررویی میان او و یكی ازعموهای عبدالله بن طاهروهجوم مشترك سپاه طاهریان وخلیفه برضد مازیاركشاندند. مازیار كه بااعلام این به قول گردیزی :«دین بابك خرمدین گرفت وجامه سرخ كرد» كسانی اززردشتیان محلی راكه درنهضت بابك به چشم موافق مینگریستند، جلب كرد. به دنبال آن كشاورزان را واداشت تا بركدخدایان ودهقانان بشورند واموال آنها راغارت كنند. خود اوازپرداخت خراج به خزانه خلیفه سرباززد ودرتمام تبرستان هرجا كه توانست، مسجدها راویران كرد. عده زیادی ازاهالی ساری وآمل را بازداشت وخراج یكساله رابه زور ازآنها بازستاند ومخالفان راتسلیم سرخ جامگان كرد تا هلاك كنند. این سرخ جامگان قبل ازوی جز یاران وهوا خواهان بابك بودند وبه قول تبری كسانی ازیاران بابك كه به درگاه قیصر بیزانس رفته بودند به همین نام(محمد) خوانده میشدند. ازاین رو وجود آنها درنهضت مازیار، ارتباط انقلاب اورا با آیین بابك نشان میدهد. باری این سختگیریها كه به ویژه اعراب تبرستان رابه شدت ناراضی كرد، در نهایت آنها را واداشت تا درآمل شكایت حال خود را طی قصه وقصیدهای به خلیفه عرضه دارند واو كه تازه دریافته بود، عصیان مازیار برضد طاهریان نیست بلكه برضد عرب است، به عبدالله بن طاهرحكم كرد تا دردفع آن به كوشش برخیزد.
عبدالله بن طاهرنیزلشكربه همراه عم خود حسن بن حسین به تبرستان فرستاد وعدهای نیزازطرف معتصم عازم شدند. افشین كه خود مازیاررابه عصیان علیه طاهریان وخلیفه تحریك كرده بود، انتظارداشت مقاومت طولانی سرخ جامگان دراین نواحی كوهستانی، سرانجام معتصم راوادارد تا اورا به حكمرانی خراسان وماوراءالنهر بفرستد ودفع شورش مازیاررانیزمانند ماجرای بابك به او محول كند، درظاهر تحریكات خود را برضد طاهریان، با ارسال نامهها ووعدههایی كه برای مازیارمیفرستاد، ادامه میداد. دراین میان با نزدیك شدن قوای خلیفه، كسانی كه ازهرج ومرج ناشی ازانقلاب مازیار ناراضی بودند به تازیان پیوستند. خیانت كوهیار برادر مازیار هم كه به اوحسادت میكرد وبا طاهریان ارتباط پیدا كرده بود، سبب شد تا مازیار بدون جنگ به دست دشمن افتد. سپس او را نیزمانند بابك كه دراین اواخربا او هم پیمان شده بود، نزد خلیفه فرستادند. درسامرا او را باافشین- كه مورد سوء ظن خلیفه واقع شده بود- روبرو كردند. تبری دركتاب تاریخ خود درخصوص رویارویی افشین ومازیار مینویسد: آنگاه مازیار فرمانروای تبرستان راپیش آوردند وبه افشین گفتند:«این را میشناسی»- گفت:«نه»- به مازیار گفتند:«این رامیشناسی» - گفت:«آری این افشین است»- به افشین گفتند :« این مازیاراست»- گفت :«آری اكنون شناختم»- گفتند :«آیا به او نامه نوشتی» - گفت:«نه» -به مازیارگفتند:«به تو نامه نوشت»- گفت:«آری. برادرش خاش به برادر من كوهیار نوشت كه این دین سپید راكسی جز من وتو وجزبابك یاری نمیكرد. بابك به سبب حقش خودش رابه كشتن داد ومن كوشیدم كه مرگ راازاو بگردانم اما حقش اورا به جایی كشانید كه درآن افتاد. اگرتو مخالفت كنی، این قوم جزمن كسی راندارند كه به مقابلهی تو فرستند. كه سواران ودلیران وجنگاوران با منند. اگرمن سوی تو آیم كسی نماند كه با تونبرد كند، جزسه تا، عرب ها ومغربیان وتركان...»
افشین گفت::«این، برضد برادر خویش وبرادر من دعوایی میكند كه مرا ملزم نمیكند اگراین نامه را نوشته باشم كه او را سوی خویش كشانم وازجانب من اطمینان یابد. جای اعتراض نیست كه وقتی من خلیفه را با دست خویش یاری میكنم، حق دارم اورابه حیله نیزیاری دهم، كه پشت گردن این را بگیرم وپیش خلیفه آرم كه به نزد وی منزلت یابم. چنانكه عبدالله بن طاهر به سبب وی به نزد خلیفه منزلت یافته است...آنگاه مازیار را به كناری بردند...
مازیار به سال 226 به دستور معتصم درسامره به قتل رسید وجسدش رادرنزدیكی جسد بابك بردار زدند. مورخین نوشتهاند كه آنقدر مازیار راتازیانه زدند تا بمرد.
با دستگیری واعدام بابك ومازیار، اتهامات افشین مبنی برداشتن ارتباط با آنها به اثبات رسید. رقیبان افشین كه طاهریان درراس آنها بودند، مدعی شدند كه شاهزادهی اشروسنه باآن دوتن همداستانی داشته است. شاهدهایی هم كه حاكی ازوجود نقشه وتوطئه هایی برضد خلیفه بود درمیان بعضی ازلشكریان افشین پیدا شد. افشین بازداشت وطی محاكمهای محكوم به خیانت گردید وراهی زندان شد. میگویند درزندان اورا مسموم نموده وكشتهاند سپس جسد اورانیز برداركردند وبدین گونه فرجام كاراو نیزمانند فرجام بابك ومازیارگشت. هرچند كه عدهای معتقدند اوبرای احیای آیین قدیم ایران كه خودش آن رادین سپید خوانده بود با بابك ومازیار درنهان ساخت وپاخت داشته است. واین ادعا شاید به كلی خالی ازحقیقت نبوده اما اثبات هم نشد وبعد ازماجرای این سه تن،نهضتهای انقلابی درایران برضد خلافت عباسی دیگرتا این حد اوج نگرفت.
منابع:
1-جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی (لسترنج)
2-سیرالملوك (خواجه نظام الملك)
3- تاریخ ایران زمین(محمد جواد مشكور)
4- تاریخ ایران(حسن پیرنیا)
5- تاریخ ایران بعد ازاسلام(عبدالحسین زرین كوب)
6- تاریخ مردم ایران(عبدالحسین زرین كوب)
7- تاریخ ایران درقرون نخستین اسلامی(اشپولر)
8- تاریخ تبری(جریرتبری) ج 13
امرداد - میترا قدیمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر