۱۵ شهریور ۱۳۹۸

شاهنامه افسانه نیست - رد پای تاریخ در داستان نبرد رستم با کاموس کشانی

نبرد رستم با کاموس کُشانی از رویدادهای نمونه‌وار شاهنامه است. رستم، بی‌باک و زورمند، کاموس را از پا درمی‌آورد و ایران را از گزندی سهمگین رهایی می‌بخشد. پژوهش‌های تاریخی نشان می‌دهد که این نبرد، ریشه و بُن‌مایه‌ای تاریخی دارد و نباید آن را داستانی خیالی و در شمار افسانه‌ها دانست.

برای یافتن همانندی‌های گزارش تاریخ و بازگفت شاهنامه، نخست باید اشاره‌ای گذرا به نبرد رستم با کاموس کشانی کرد.
گزارش شاهنامهپس از کشته شدن فرود (فرزند سیاوش)، کیخسرو بار دیگر لشکری به فرماندهی توس راهی توران می‌کند. پیران ویسه به افراسیاب خبر می‌دهد که سپاهیان ایران از مرز گذشته‌اند. افراسیاب لشکری ساخته و پرداخته به کمک پیران می‌فرستد. دو لشکر گلاویز می‌شوند، اما در فرجام ایرانیان شکست می‌خورند و به کوه هماون پناه می‌برند.
از آن سوی افراسیاب دیگربار انبوهی سپاه گرد می‌آورَد و شاهانی از سرزمین‌های دیگر را فرامی‌خواند و به کمک پیران می‌فرستد. در میان آنان پهلوانی شگرف به نام «کاموس کشانی» نیز دیده می‌شود. فرستادگان افراسیاب با شمار بسیار لشکریان خود نزد پیران می‌آیند. 
روزی دیگر، کاموس کشانی چون کوهی غرق آهن و پولاد، به میدان می‌رود و دلاوری‌ها می‌کند و ایرانیان را سخت به ستوه می‌آورَد. توس و گودرز درمی‌یابند که یارای رودررویی با چنان پهلوانی را ندارند. به‌ناچار نومید و دل‌شکسته پناهگاه خود در کوه هماون را استوارتر می‌سازند؛ تا آن که  رستم به‌ناگاه از راه می‌رسد.
ایرانیان رستم را از دشواری نبرد با کاموس کشانی و دلیری او بیم می‌دهند و می گویند:
ز کاموس، خود جای گفتار نیست / که ما را بدو راه دیدار نیست
درختی‌ست، بارش همه گرز و میغ / نترسد، اگر سنگ بارد ز میغ
ز پیلان جنگی، ندارد گریز / سرش پُر ز کین است و دل پُر ستیز
فردای آن روز، پس از چند رویداد، رستم در برابر کاموس کشانی می‌ایستد. کاموس یورش می‌بَرد و با شمشیر برگستوان رخش را از هم می‌درَد. اما رخش آسیب نمی‌بیند. رستم کمند را حلقه می‌کند و میان کاموس را به‌ بند می آورد. او را از زین به زمین می‌کشد و به لشکرگاه می‌برد و به ایرانیان می‌گوید: «این است سواری که آهنگ ویران کردن ایران را داشت. با او هر چه می‌خواهید بکنید.» دلاوران ایران، تن کاموس کشانی را با شمشیر پاره‌پاره می‌کنند.
جست‌وجوهای تاریخی نشان می‌دهد که میان این داستان (جنگ رستم و کاموس کشانی)، با جنگ‌های پیوسته‌ی اشکانیان و کوشانیان، پیوندهایی هست و ردپای تاریخ را در آن می‌توان یافت. اما پیش از اشاره به آن پیوستگی‌های استوره‌ای و تاریخی، باید به‌کوتاهی کوشانیان را شناخت.
گزارش تاریخ
کوشانیان آریایی‌هایی جنگجو و سوارکار بودند که در ترکستان چین و استپ‌های آسیای مرکزی زندگی می‌کردند. آنان را در چین به نام «یوه‌چی» می‌شناختند. در حدود سال 176 پیش از میلاد، کوشان‌ها در اثر فشار و یورش همسایگان خود ناچار به ترک سرزمین‌های‌شان شدند. کوچ آنان به سوی غرب بود. سفر دشوار کوشانیان آنان را به شرق ایران و به قلمرو شاهنشاهی یونانی- باختری کشاند. این سرزمین بخش جدا شده‌ای از دولت سلوکیان بود. 
کوشان‌ها که سرزمین مناسبی برای استقرار خود یافته بودند، با یورش‌های پی در پی، دولت یونانی- باختری را از پا درآوردند و قلمرو آنان را به چنگ آوردند. بدین گونه کوشان‌ها میراث‌بر تمدنی ایرانی- هلنی شدند و بنیان امپراتوری خود را در سال 50 میلادی گزاردند. با قدرت گرفتن اشکانیان، به‌ویژه در روزگار پادشاهی بلاش سوم (191- 161 م.) یورش‌ها و درگیری‌های پیوسته‌ای میان آنان با اشکانیان پدید آمد. اکنون کوشانیان همسایگان ناآرام شاهنشاهی پارت بودند. 
کوشان‌ها در روزگار پادشاهی «کانیشکا» (134- 156 م.) بخش های بزرگی از ایران شرقی را در اختیار گرفتند و قلمرو خود را در پاره‌هایی از تاجیکستان، ازبکستان، تمامی افغانستان و پاکستان کنونی و شمال شرقی خراسان گسترانیدند؛ داد و ستد میان اقیانوس هند و دریای سرخ را برقرار کردند و با امپراتوری روم پیوندها یافتند. در این زمان اشکانیان رو در سراشیبی داشتند و دچار ازهم گسیختگی شده بودند.
با برآمدن شاهنشاهی ساسانی، از قدرت کوشان‌ها کاسته شد. شاپور اول (272- 241 م.) با یورش‌های سهمگین خود قدرت کوشان‌ها را درهم شکست. در روزگار شاپور دوم (379- 310 م.) دوران استقلال کوشان‌ها به‌سر آمد و قلمرو آنان یکی از بخش‌های شاهنشاهی ساسانی شد.
نشانه‌های تاریخیاکنون می‌توان رد پای تاریخ را در داستان «جنگ رستم با کاموس کشانی» جست‌وجو کرد.
گفتیم که زمانی که کوشانی‌ها در مرزهای شرقی شاهنشاهی اشکانی دولت خود را استقرار بخشیدند، اشکانیان گرفتار جنگ‌های خانگی و کشمکش میان شاهزادگان بودند. شگفت است که در شاهنامه نیز پیش از آن که رویدادهایی زنجیروار به نبرد رستم و کاموس بیانجامد، داستان کشته شدن فرود گزارش شده است. در داستان فرود هیچ عنصر غیرایرانی دیده نمی‌شود و می‌توان آن را بازتاب اختلافات خانگی شاهزادگان قلمداد کرد. می‌دانیم که در داستان فرود، میان توس و گودرز بر سر گذر از کلات (پایگاه فرود) دوگانگی پدید می‌آید و فرجام آن به کشته شدن دلخراش فرود می‌رسد. اگر این نکته را به‌یاد بیاوریم که در شاهنامه بسیاری از رویدادهای روزگار اشکانیان با دوره‌ی کیانیان درآمیخته است، آن‌گاه درمی‌یابیم که داستان فرود می‌باید بازتابی از جنگ‌های میان شاهزادگان اشکانی باشد.
یک نشانه‌ی دیگر، همانندی نام «کاموس کشانی» با «کوشان» است. «کشانی» می‌تواند ریخت کوتاه شده‌ای از «کوشانی» باشد. آن‌گاه در دگرگونی تاریخ به استوره، کاموس کشانی نماد و نشانه‌ای از پادشاهی کوشانیان شده است.
از سویی دیگر می‌دانیم که کوشانیان با سکاها پیوسته در نبرد بودند. آنان توانستند هرات، بلخ، سیستان و هند را از دست سکاها بیرون بکشند و قلمرو آنان را تصرف کنند. نکته این‌جاست که رستم ریشه‌ای سکایی دارد.‌آیا نمی‌توان گمان بُرد که جنگ رستم و کاموس کشانی، بازتاب و گزارشی از جنگ‌های کوشانیان و سکاها نیز باشد؟
جدای از این‌ها، تاریخ‌نگاران گمان می‌برند که کاموس کشانی نام دیگر یکی از شاهان کوشانی، «کدفیزِس»، است. در زمان کدفیزس بود که سکاها بر اثر یورش کوشانیان در سیستان و رُخج و هند برافتادند.
به هر روی، نشانه‌هایی آشکار و چشم‌ناپوشیدنی هست که گواهی می‌دهد نبرد رستم و کاموس کشانی زمینه‌ای تاریخی دارد. می‌توان گفت که این نبرد، گزارشی استوره‌ای از رویداد تاریخی جنگ میان اشکانیان (یا: سکاها) با کوشانیان است.
این نیز نمونه‌ای دیگر است از این که نباید شاهنامه را داستان و افسانه دانست. شاهنامه گزارش تاریخ ایران است که رنگ و رویی استوره‌ای و داستانی یافته است.

یاری‌نامه:جستار «کوشانیان، امپراتوری فراموش شده‌ی ایرانی»- لاله فرزین / مجله‌ی تاریخ‌پژوهی، بهار و تابستان 1384
جستار «کوشانیان در شاهنامه‌ی فردوسی» - محمد سرور مولایی / مجله یغما، سال بیست و هشت، تیر 1354

 امرداد - گروه شاهنامه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر