*با شکستِ احزاب و ایدئولوژی های فریبا،سخن گفتن از محمدعلی فروغی،سیدحسن تقی زاده،دکترمظفّربقائی، حسین مکّی،خلیل ملکی و دیگر«نفرین شدگان تاریخ معاصر» یک ضرورت تاریخی و اخلاقی است.
*افرادی – درهیأتِ«موسی چومبه» – کوشیده اند تا «لومومباهای میهن»رابا اسیدِ قلم هاشان محو وُ نابود کنند.
* درکشورهای توسعه نیافته،ما تنهابا«تودهء عوام»روبرو نیستیم بلکه-بدتر ازآن-باانبوهی از«روشنفکرانِ عوام»یا«عوامان روشنفکر»مواجه ایم.
*«روشنفکران عوام» با ایجادِ سنگرهای مصنوعی و مخفی شدن درپُشت برخی رویدادها و شخصیّت ها (مانند28مرداد32 و دکترمصدّق)می کوشند تا اشتباهاتِ ایران سوزشان را پنهان کنند.
***
وقتی تو
روی چوبۀ دارت
خموش وُ مات بودی
ما:انبوهِ کرکسان تماشا-
باشحنه های مأمور
-مأمورهای معذور-
همسان وُ همسکوت
ماندیم.
(ازشعر«حلّاج»،شفیعی کدکنی)
***
تاریخِ دگراندیشی در ایران «یکی داستان ست پُرآب چشم».حدود ۴۰سال پیش (اردیبهشت ۱۳۵۷)درکتابِ کوچکِ حلّاج به نمونه هائی ازسرکوبِ«زنادقه»یا دگراندیشان درنخستین سده های اسلامی اشاره کرده ام.درمقالهء «آسیب شناسیِ یک عارضهء تاریخی»نیز به رواجِ تکفیر وُ دشمنی وُ دشنام درمقابله با دگراندیشان پرداخته ام که بزودی منتشرخواهدشد.
درکشورهای توسعه نیافته،ما تنهابا«تودهء عوام»روبرو نیستیم بلکه-بدترازآن-باانبوهی از «روشنفکرانِ عوام»یا«عوامان روشنفکر»مواجه ایم.«تودهء عوام»را می توان ازخوابِ جزمیّت و جهالت بیدارکرد ولی«روشنفکرِعوام» را نه!،زیرا که «روشنفکرِعوام»خودرا به خواب زده است؛هم ازاین روست که «روشنفکرِعوام» ۵۰ سال سازندگی و برازندگیِ ایران نوین در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه را تاحدِّ:«دستِ انگلیسی ها»،«کودتای28 مرداد32»و«رضاشاه قُلدُر»تقلیل می دهد!(۱).دراین«خوابزدگی»است که«روشنفکرعوام» با نهیلیسمی ویران ساز زمزمه می کند:
نادری پیدانخواهدشد«امید»
کاشکی اسکندری پیداشود
و وقتی اسکندری پیدا می شود و هستیِ تاریخیِ یک ملّت بزرگ را به سیلابِ قتل وُ غارت وُ غنیمت می بَرد،«روشنفکرعوام»ظهورِ اسکندر را هم حاصلِ «دیکتاتوری» و «اسلام پناهیِ شاه»! قلمداد میکند.بنابراین،«روشنفکرعوام»موجودی است«همیشه طلبکار».
«روشنفکرعوام»باحضورِ«همیشه درصحنه» می کوشد تا جامعه نتواند«تقویم»رابه«تاریخ»تبدیل کند و دربارهء برخی رویدادها و شخصیّت های مهمِ تاریخ معاصر به تفاهم برسد.«روشنفکرعوام»با ایجادِ سنگرهای مصنوعی و مخفی شدن در پُشت برخی رویدادها و شخصیّت ها(مانند28مرداد32 و دکتر مصدّق)-در واقع-اشتباهاتِ ایران سوزش را پنهان می کند.به قول شاعر:
خرقه پوشیِ وی ازغایتِ دینداری نیست
جامه ای برسرِ صدعیبِ نهان پوشیده است
تداومِ این«سنگرهای مصنوعی»باعث شده تا رشد وقوامِ جامعهء مدنی درایران دچارِ آسیب های فراوان گردد چراکه داشتنِ جامعهء مدنی،مستلزمِ داشتنِ یک تاریخِ ملّی و مشترک است.
فرزانه ای در تعریفِ«جهان سوم» گفته است:«جهانِ سوم جائی است که اگربخواهیدکشورتان را آزاد و آبادکنید،خانه تان را خراب می کنند».درچنین جغرافیائی افرادی -درهیأتِ«موسی چومبه»- کوشیده اند تا«لومومباهای میهن»را بااسیدِ قلم هاشان محو و نابودکنند،سرنوشت محمدعلی فروغی،سیدحسن تقی زاده،احمدکسروی،محمدساعدمراغه ای،حسین مکّی،دکترمظفّربقائی،خلیل ملکی،دکترشاهپور بختیار و...ازآن جمله است.
سال ها پیش نوشته بودم که برخلاف جامعهء مدنی،در«جامعهء توده وار»(Société de Masse)هيچكس به هیچکس«پاسخگو»نيست؛نه دولت و دولتيان،و نه روشنفكران و مدّعيان.بر اين اساس است كه شكست ها و اشتباهات خانمانسوزِ رهبران سیاسی و روشنفكران،جائی مندرج يا متمركز نيستند،كارنامه ای نيست تا ارائه وارزيابی گردد،لذا آگاهی های سياسی ـ اجتماعیِ جامعه،پراکنده وُ سيّال يا غيرمتمركز است.ازاین رو، برخلاف جامعه مدنى،«جامعهء توده وار» فاقد حافظهء تاريخى است.
چنين است كه درجامعهء ما سرکوبگرانِ اندیشه،ناگهان،به «مدّعیانِ اندیشه»بدَل می شوند.متحجّرانِ دیروز،«معماران و حجّارانِ تفکّرِامروز» وانمود می گردند.شكنجه گران دیروز به نمايندگان شعورجامعه قلمداد می شوند.مباشرانِ«انقلاب فرهنگى»به مُبشّرانِ«عقل نقدى»بدَل می شوند و…در اين ميانه كسی نيست كه بپرسد:«آقایان! لطفاً كارنامه های تان!»(۲).
***
مقالهء «صادق هدایت و دکترمظفّربقائی»،مورد عنایت بسیاری- ازجمله برخی سران و سرورانِ قدیمیِ جبههء ملّی-قرارگرفته است.این عنایت نشانهء فرخنده ای ازآگاهی،انصاف واعتدال درنگاه به شخصیّت های تاریخ معاصر ایران است.
دکترمظفّربقائی و حسین مکّی
به راستی! چگونه می توان جایگاهِ«سربازِ فداکارِوطن»(حسین مکّی)را باگردش قلمی به«سربازِ خطاکارِوطن»تقلیل داد؟،کسی که نقش اش درملّی کردن صنعت نفت بسیارچشمگیر و اساسی بود و روزگاری«چشم وُ چراغ مصدّق»به شمار می رفت آنچنانکه ازاو به عنوان «جانشین حاضر و ناظر مصدّق»یادمی شد.باچنان جایگاهی بودکه در شهریور ۱۳۳۱ به بهنگام بازگشت مکّی ازسفرآمریکا (به دعوت بانک جهانی)،شهرتهران به مدّت دو روزتعطیل شده بود!
مکّی -بهنگام استیضای دولت ساعدمراغه ای- باسخنرانی چهارروزه اش درمجلس- باعث پایان یافتنِ دورهء قانونی مجلس و درنتیجه موجبِ عدم تصویب قرارداد«گِس-گُلشائیان»شد؛سخنرانی چهار روزه ای که درتاریخ پارلمان های جهان بی سابقه بود.
حسین مکّی درقلب مردم
مکّی-همچنین-اوّلین شخصیّت جبههء ملّی بودکه ضمن گردآوریِ نطق های دکترمصدّق و نوشتن چند اثرادبی و تاریخی،کتاب هشت جلدی«تاریخ بیست سالهء ایران»را تدوین و تألیف کرده بود.
بااین کارنامه،پرسیدنی است که درغوغای ملّی شدن صنعت نفت ملاکِ«منافع ملّی» و«مصالح شخصی» چه بود؟این کدام«منفعت شخصی»بودکه پس ازسقوط دولت مصدّق برای دکترمظفّربقائی، حسین مکّی وخلیل ملکی چیزی جز زندان وُتبعید وُ اِسارت وعُسرت نداشت؟
و یا:چگونه می توان ازمقامِ ممتازِ دکترمظفّربقائی در جنبشِ ملّی کردن صنعت نفت چیزی نگفت و شخصیّت وی را تاحدِّ «چاقوکش»،«قاتل»و…تنزّل داد؟
درغوغای«انقلاب اسلامی»که بینائی و دانائی را از بسیاری روشنفکران و رهبران سیاسی ربوده بود(۳)،دکترمظفّربقائی ضمن مخالفت باقانون اساسیِ جمهوری اسلامی،نسبت به استقرارِیک«دیکتاتوری فجیع» هشدارداده بود(۴).
«ایمیل زولا» دردفاع از«آلفرد دریفوس» -افسرِ یهودیِ بی گناهی که به اتّهام خیانت به میهن و جاسوسی برای آلمان محاکمه وُ محکوم شده بود-درنامهء معروفِ«من متهم می کنم!»خطاب به رئیس جمهورفرانسه (ژانویهء 1898)سخنانی داردکه بسیار درنگ انگیزاست.«زولا» پرونده سازی علیه«دریفوس» را «ناشی ازجنون وُ بلاهت وُ تخیّلاتِ دیوانه وار و اَعمال پلیسیِ پَست وسُنّت های تفتیش عقاید وجبّاریّت ولذّت بردنِ چندستاره به دوش…به بهانۀ وهن آورِصلاحِ دولت»نامیده بود.این نامه کینۀ ملّی گرایان عوامفریب راعلیه «زولا» برانگیخت بطوری که بسیاری ازخانواده های فرانسوی ظرفِ«ادرار» شان را«زولا»می نامیدند! پس ازمحکومیّت«زولا»توسط دادگستری فرانسه،دولت نیز نشانِ معروفِ «لژیون د نور»راازاو پس گرفت.
بااینهمه،نامۀ «زولا» سکوتِ جامعۀ روشنفکری فرانسه و بی تفاوتیِ«انبوهِکرکسانِ تماشا»را درهم شکست زیرا-بلافاصله-بیانیّهای با امضای حدود ۳۰۰ نفر از نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان فرانسه درحمایت از نامهء وی منتشرشدکه سرانجام باعثِ برائتِ«دریفوس» و حقّانیّت«زولا» گردید.ماجرای«امیل زولا»نشان دادکه روشنفکرانِ تنها نبایدمرعوبِ هیاهوهای«وزَغ های رسانه ای»و«روشنفکران عوام»یا«عوامان روشنفکر»شوندچراکه حقّانیّت تاریخی– به سانِ آبی زلال-از میان سنگواره های سیاسی می گذرد و سرانجام بر تارَکِ تاریخ می نشیند؛تجلیل از رضاشاه دراعتراضات اخیرمردم ایران آخرین تجلّیِ این حقّانیّت تاریخی است.
دکترمظفّربقائی که-مانندحسین مکّی-محاکمهء دکتر مصدّق در دادگاه نظامی را تقبیح کرده بود،خود،در دادگاه نظامی(به سال1340)سخنانی گفت که یادآورِ ماجرای«دریفوس» است:
–«ازآن روز [کشف«اسنادخانۀ سِدان»،نمایندهء شرکت نفتِ ایران وانگلیس درتهران] ما خائن شدیم،ما رجّاله شدیم،ما چاقوکش شدیم،ازنهضت ملّی منحرف شدیم،ما قاتل شدیم،پروندۀ قتل و پروندۀجنایت برایم ساختندولی پروندۀ دزدی نتوانستندبسازند…ماه هاوهفته ها رادیودولتی وجرایدِ مُنتسب به دولت های مختلف،این متهم[مظفربقائی]را زمانی قاتل ومنافق ومرفقی،گاهی عامل امپریالیسم انگلیس وآمریکا،روزگاری مزدورسیاست[دولتِ] شمالی وچندی،نوکرِ دربار و ماجراجو وجاه طلب نامیده اند… ما دراین چندسال اخیر،هیچ نوع وسیلۀ ابرازعقیده وبیان حقایق دراختیار نداشته ایم.رادیوهای دولتی ازاواسط سال31تا تقریبا ًزمان حاضر،همیشه،کم وُبیش،برای تبلیغ بر ضد من وُدوستانم بکاررفته است.قلم های مارا شکستند و روزنامه های مارا توقیف کردند.در حالیکه ماهیچ نوع وسیلۀ دفاعی نداشتیم،همه گونه وسیلۀ حمله به ما در دستِ مخالفین بود…»(۵).
بااین مقدّمات بایدپرسیدکه درمواجهه با شخصیّت هائی مانند محمدعلی فروغی،سیدحسن تقی زاده،حسین مکّی،دکترمظفّربقائی،خلیل ملکی و دیگران موضعِ ما-«انبوهِ کرکسان تماشا»-چیست؟
به نظرنگارنده،با شکستِ احزاب و ایدئولوژی های فریبا،اینک سخن گفتن از«نفرین شدگان تاریخ معاصر»نه تنها یک ضرورت تاریخی بلکه یک وظیفهء اخلاقی است.ضرورت و وظیفه ای که ما را از«انبوهِ کرکسانِ تماشا» ممتاز وُ متمایز می سازد.
درپیشگفتارِچاپ پنجم کتابِ«آسیب شناسی یک شکست»،از«نگاه مادرانه»به شخصیّت های مهمّ تاریخ معاصرایران یادکرده ام بااین باور که هم رضاشاه ،محمدعلی فروغی وسیدحسن تقی زاده، و هم قوام السلطنه ،دکترمصدّق و محمدرضاشاه فرزندان مامِ میهن بودند و ایران را آزاد وُ آباد وُ سربلند می خواستندهرچندکه درقفسِ تنگِ شرایط-هریک- دارای ضعف ها و اشتباهاتی بودند.
بافروپاشی دیوارهای ایدئولوژیک و توسعهء شبکه های اجتماعی و اطلاع رسانی،دیگر نمی توان صدای کسی را به اتهام «دگراندیشی» یا «تجدیدنظرطلبی» درحصر وُ حصارِتعصّباتِ مسلکی محبوس ساخت. دریغا که چند نسل ازروشنفکران ایران در سیطرهء روایت های حزبی-ایدئولوژیک ازشناختِ واقعیِ بسیاری از چهره های مهم و تأثیرگذارِ تاریخ معاصر بازمانده اند.شعردرخشانِ حسین مُنزوی خطاب به«نفرین شدگانِ تاریخ»است:
[یارا!] تو را زین خیلِ بی دردان،کسی نشناخت
تو مشکلی وُ هرگزت آسان، کسی نشناخت
کُنجِ خرابت را بسی تَسخَر زدند امّا
گنجِ تو را،ای خانهء ویران کسی نشناخت
جسم تو را تشریح کردند از برای هم
امّا تو را ای روح سرگردان! کسی نشناخت
آری تو را، ای گریهء پوشیده در خنده!–
وآرامشِ آبستن طوفان! کسی نشناخت
وز دوستدارانِ بزرگِ کُفر وُ دینت نیز
ای خود تو هم یزدان وُ هم شیطان! کسی نشناخت
گفتند:این دون است وُ آن والا، تورا، امّا
ای لحظهء دیدارِ جسم وُ جان! کسی نشناخت
روزی که می خواندی:مخور می،محتسب تیز است!
لحن نوایت را در آن سامان، کسی نشناخت
وقتی که می کَندند از تن پوستت را نیز
گویا تو را زآن پوستین پوشان، کسی نشناخت
هر کس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت
امّا تو را، ای عاشق انسان! کسی نشناخت.
دکترصدرالدین الهی-روزنامه نگاربرجسته و پیشکسوت- که دوران پُرآشوب وُ آشفتگیِ سال های ملّی شدن صنعت نفت را دیده و بابسیاری از رجال سیاسیِ آن دوران(ازجمله با سیّدضیا طباطبائی و محمدساعدمراغه ای) آشنابوده،درتوصیف شخصیّت آنان می گوید:
-«سیاستمدارانی که حفظ آب ُو خاک را-به هرقیمت-واجب می دانستند،حتّی اگربه آنها وصلهء خیانت بچسبانند…نسل ایران دوست ها،نسل مردانِ باتحمّل و پُرحوصله،نسلِ مؤمنین به قانون،نسل باورکنندگان عدالت وُ خیر،نسلی که تکرارآن شایدمیسّرنباشد»(۶).
چنین نگاهی به رجال تاریخ معاصرایران باید مارا فروتن کندتا منصفانه به آنان بنگریم و در ورایِ قهروُغبارهای غالب،به حقیقتِ روشن دست بیازیم چراکه به قول فرزانه ای:«زندگی کوتاه است ولی حقیقت دورتر می رود و بیشترعُمر می کند».
_________________
پانویس ها:
۱-دربارهء رضاشاه و تفاوتِ امکانات و موقعیّت تاریخی اش نسبت به آتاتُرک و علل تکفیر او ازسوی مخالفان و تجلیل آتاتُرک درترکیه نگاه کنیدبه«تجدّدِ آمرانهء دوران رضاشاه؛کمبودها وکامیابی ها»:
۲-نگاه کنیدبه مقالهء«برخی منظره ها ومناظره های فکری درایرانِ امروز»:
۳- نگاه کنیدبه:
۴-نگاه کنیدبه پایان مقالهء«صادق هدایت ودکترمظفّربقائی»:
۵- بقائی،مظفر،چه کسی منحرف شد؟…(متن کامل دفاعیّات دکتربقائی در دادگاه نظامی)،چاپ نقش جهان،تهران،1341،صص130 ،140 ،284و299-301
۶- الهی،صدرالدین،سیدضیا(مردِاوّل یامردِ دوم کودتا)،شرکت کتاب،آمریکا،1390/2011،ص384
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر