۲۹ تیر ۱۴۰۰

وقتی که کار تمام شد: حزب توده و سقوط دولت مصدق - بهمن زبردست

بخشی از کتاب در دست‌ انتشار «اسناد محرمانۀ حزب تودۀ ایران»

 این پرسش که حزب تودۀ ایران در رویارویی با سرنگونی دولت دکتر مصدق چه باید می‌کرد؟ و اینکه حدود امکاناتش برای چنین رویاروییِ‌ تاریخ‌سازی تا کجا بود؟ پرسشی است که با گذشت بیش از هفت دهه از آن تاریخ، هنوز محل بحث و جدل تاریخ‌دانان و علاقمندان به تاریخ معاصر ایران است. به بهانۀ انتشار قطعنامه‌ای که در 23 اسفند 1335 به تصویب کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران رسیده و برای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی فرستاده شده و حال توسط مرکز ویلسون از  بایگانی دولتی تاریخ معاصر روسیه و بایگانی دولتیِ تاریخ اجتماعی-سیاسی روسیه استخراج و منتشر شده است و در آن همۀ تصمیمات رهبری حزب در ایران برای رویارویی با دولت سپهبد زاهدی اشتباه‌آمیز و حادثه‌جویانه دانسته شده، نگاهی به روایتهای مختلف این موضوع می‌اندازیم.

به روایت سرهنگ علی زیبائی از روز 28 مرداد، “حزب توده در این روز هیچگونه نقشه‌ای برای مقابله با حوادثی که رخ داده بود از پیش نداشت. در تمام روز 28 مرداد از ساعتی که اوضاع دگرگون میشد در تلاش تماس با دکتر مصدق بود و لذا فرصت اتخاذ تصمیم تازه‌ای نداشت. وقتی که کار تمام شد طرفهای عصر خواستند بر اعصاب خود مسلط گردند اما اینکار هم با موانعی روبرو بود. بجای اتخاذ تصمیم بجان یکدیگر افتادند. ]…[ دکتر کیانوری معتقد به اقدام مسلحانه بود و دیگران در حالت بهت و سرگردانی نه میتوانستند پیشنهاد او را رد کنند و نه قبول لذا دستورهای ضدونقیضی از آن کمیته مبهوت و سردرگم صادر میشد. اولین دستوری که بسازمانهای تابعه داده شد آن بود که خود را برای یک دوران تازه مبارزه مخفی و دشوار آماده کنند اسناد را بسوزانند و خفاگاههای مطمئن‌تری دست‌وپا کنند ]…[  هنوز مرکب این دستورات خشک نشده بود که دستور برعکس صادر می‌گردید به این مضمون که: “تمام شبکه‌ها تماس فوق‌العاده دو ساعت بدو ساعت بگذارند تا با تقسیم اسلحه میان آنها در همه جا بمأمورین انتظامی حمله آغاز شود.”  ]…[ دستور اولی بر پایۀ نظر اکثریت هیئت اجرائیه اتخاذ شده بود و دستور دوم براساس تهدیدات دکتر کیانوری که توانسته بود آنان را مرعوب سازد. تمام سلاح حزب توده در آن ایام از چند تفنگ و چند مسلسل دستی و مقداری نارنجک و چند اسلحه کمری تجاوز نمیکرد که در اختیار دکتر کیانوری بود و آنرا به کمیته‌های محلی تهران و کمیته مرکزی سازمان جوانان تقسیم کرد. بهر کمیته‌ای درحدود یک یا دو تفنگ یک یا دو اسلحه کمری پنج تا شش نارنجک میرسید که تمام اعضاء کمیته یعنی مسئولین را هم مسلح نمیکرد چه رسد که پانزده هزار عضو ]حزب[ و سازمان جوانان در تهران و چندین هزار عضو شورا]ی متحدۀ مرکزی[ و دهقانان. تمام روز 29 مرداد شبکه‌های حزبی و سازمانی بتماس فوق‌العاده خسته‌کنندۀ خود ادامه دادند. شب این روز دستور دیگری رسید حاکی از اینکه چون سلاح به‌اندازه کافی نیست از هر کمیته چند دسته ضربتی تشکیل شود هر دسته مرکب از 20 نفر و آدرس و علامت تماس و ارتباط مسئولین هر دسته برای کمیته مرکزی ارسال گردد.

 

“روزهای بعد هم به تشکیل این دسته‌ها گذشت. کمیته مرکزی اقدام دیگری هم بعمل می‌آورد که عبارت ]است[ از برقراری تماس با مصدقی ها “نهضت مقاوت ملی“ و قشقائیها که مدعی حمایت از دکتر مصدق بودند. بموازات این اقدامات ستاد جنگی حزب توده نیز مرکب از: دکتر نورالدین کیانوری، دکتر حسین جودت، مهندس علی علوی “از کمیته مرکزی“ و خسرو روزبه، سرهنگ ]محمدعلی[ مبشری و سرگرد جعفر وکیلی از سازمان افسران و امان‌اله قریشی و گالوست زاخاریان از تشکیلات تهران تشکیل شد. تعلیمات این ستاد لازم‌الاجرا بود.”[1] از میان این نامها، مبشری در بازجویی از قریشی و زاخاریان ذکری نمی‌کند و تنها به شخصی به نام وارسته اشاره می‌کند که شناخته نشده است و شاید نام مستعار جودت باشد، گرچه نام مستعار او آذر بوده. به روایت مبشری، “وکیلی هم در جلسات اولیه شرکت نداشت ولی بعداً به عنوان عضو مشاور شرکت می‌کرد.” [2]

بنا به مطلبی که زیبائی از صفحۀ 80 برگه‌های بازجویی روزبه نقل کرده، “این ستاد هفته‌ای دو یا سه بار تشکیل جلسه میداد و عمرش نیز خیلی کوتاه بود.”[3] و باز به نقل‌قول او از صفحۀ 93 این برگه‌های بازجویی، در پی آنکه تظاهرات موضعی اعضای حزب که به دستور همین ستاد “در همان روزهای 29-30 و شاید یک هفته پس از آن صورت میگرفت جز دادن تلفات و خسته کردن نفرات نتیجه‌ای نداشت لذا ستاد تصمیماتی درباره خلع سلاح گردان مأمور کرمانشاه و ارتباط با قشقائیها و ایجاد مناطق پارتیزانی گرفت.”[4]

چنانکه زیبائی می‌گوید، “دکتر کیانوری رابط تهران و دکتر جودت رابط سازمان جوانان و شورا و مهندس علوی رابط شهرستانها بودند. تصمیمات توسط سه نفر فوق بسازمانهای تابعه ابلاغ میشد و ایده‌های جنگی را سه نفر نظامی میدادند. اما دکتر ]مرتضی[ یزدی و دکتر ]محمد[ بهرامی که کنار گذاشته شده بودند از خود سلب مسئولیت میکردند و در ستاد حزب هم اختلاف کم نبود. دکتر کیانوری و سه نفر نظامی تندتر فکر میکردند و طرفدار طرحهای ماجراجویانه‌ای بودند اما دکتر جودت و مهندس علوی در حال بهت و ترس بسر میبردند و نمی‌دانستند چه بکنند. دکتر کیانوری موفق شده بود اکثریت را بدست آورد. دکتر جودت و مهندس علوی از وضع ستاد راضی نبودند زیرا از حال اکثریت بوضع اقلیت افتاده بودند. ]…[ از دستورات ستاد نامبرده این بود که کمیته‌های محلی سازمان جوانان رهبری نظامی کمیته محلی حزبی را بپذیرند و در جوار هر کمیته محلی حزبی یکی از افسران سازمان نظامی توده با لباس شخصی در حکم مشاور نظامی قرار بگیرد. بافراد کمیته‌ها و گروه‌های ضربتی گفته شود که اینها سمپاتیزانهای نظام وظیفه دیده هستند و از اینکه افسرند سخنی بمیان نیاید. گروههای ضربتی در خارج از شهر به تمرین نظامی بپردازند و سازمان نارنجک‌سازی حزب توده باقدامات خود سرعت بیشتری بدهد. این اقدامات که با آتش‌سوزی قلعه‌مرغی و ناو ببر و غیره توأم بود اقدامات مذبوحانه‌ای بود که نمیتوانست به پیروزی کامل منجر شود. “[5]

در سندی که خواهیم دید، ازجملۀ این اقدامات به “اجراء دستبردهای پارتیزانی در شرایطی که برای آن زمینۀ لازم موجود نبود، اعمال ضربت در 30 مرداد، خرابکاری در قلعه‌مرغی، تراکت باصطلاح نارودنیکی “اعلام خطر” و غیره” اشاره شده است.

” دستبردهای پارتیزانی” اشاره به تدارک شروع جنگ پارتیزانی “در جنگل‌های شمال – کوه‌های حد فاصل گیلان و مازندران – ” است که کیانوری شرح کامل آن را در خاطراتش داده است و به روایت او چند روز پیش از آغاز عملیات درحالی‌که اعضای ستاد جزییات عملیات را بررسی می‌کنند، دکتر مرتضی یزدی عضو هیئت اجراییه که بعد از جلسۀ هیئت اجراییه، تصادفاً آنجا مانده، در بحث شرکت و به‌شدت با این کار مخالفت می‌کند و می‌گوید، “حزب تاکنون اقدام مسلحانه نکرده است، ولی با این کار اگر دستگیر شویم به جرم قیام مسلحانه اعدام خواهیم شد!” و چند روز پس از این جلسه و یک یا دو روز پیش از تاریخ عملیات هم سه افسر توده‌‌ای، که او تنها نام یکی‌شان یعنی سرگرد حسین رزمی را به یاد داشت، و قرار بود واحدهای نظامی تحت امرشان را خلع سلاح کنند و سلاحها را در اختیار حزب قرار دهند، به‌طور هم‌زمان در سه نقطۀ مختلف  دستگیر می‌شوند و به‌این ترتیب با دستگیری این سه افسر، که کیانوری دکتر یزدی را عامل ‌آن می‌داند کل عملیات منتفی می‌شود.[6]

روایت دوم، روایت مبشری در صفحۀ 71 بازجویی‌اش مندرج در کتاب سیاه[7] و نیز نقل شده از پروندۀ او در جای دیگری[8] است که می‌گوید، پس از مطالعه این جنگ پارتیزانی ناصحیح و غیرعملی تشخیص داده شد. روایت سوم هم روایت قطعنامۀ پیش‌گفته که بر اساس آن “در اثر مشورت رفقای هیئت اجرائیه تهران با رفقای کمیتۀ مرکزی در خارج و توصیه‌های رفقای اخیر نقشۀ اجراء دستبردهای پارتیزانی انجام نگرفت.”

گرچه نمی‌توان نظر قطعی داد، اما از این سه روایت، اینکه در چنین موردی که به گفتۀ کیانوری، حتی یزدی که عضو هیئت اجراییه بود هم تصادفاً و چند روز مانده به انجام عملیات از آن باخبر شد، هیئت اجرائیه با بقیۀ کمیتۀ مرکزی در شوروی سابق مشورت نموده و با مشورت آنها موضوع منتفی شده باشد بعید و حذف این مورد در قطعنامۀ پلنوم چهارم هم که به آن اشاره خواهد شد، قرینه‌ای بر نادرستی آن است. روایت نخست هم که طبق آن سه افسر توده‌ای به‌خاطر خبری که یزدی داده هم‌زمان دستگیر شدند، ولی “آنها را پس از مدتی، ظاهراً به این دلیل که مدرکی علیه‌شان نبود آزاد کردند” هم چندان منطقی به‌نظر نمی‌رسد. امیرخسروی نیز که تنها از بازداشت یک، و نه سه افسر، که آن هم رزمی هم نیست و رستمی گوران است نام می‌برد، معتقد است احتمالاً بازداشت رستمی گوران بر اساس شک و گمان نسبت به توده‌ای بودنش و نه اطلاع دقیق از شرکتش در چنین برنامه‌ای بوده.[9] دراین‌میان روایت مبشری از بقیه منطقی‌تر می‌نماید.

مورد دوم، یعنی “اعمال ضربت در 30 مرداد” همان است که در روایت زیبائی هم آمد و بنا به بازجویی‌های سروان نظام‌الیدن مدنی و سرگرد جعفر وکیلی، از افسران تیرباران‌شدۀ سازمان افسران، قرار بوده که آن روز تظاهرات بزرگی مانند سی تیر 1331 با شرکت افسران توده‌ای برپا و دولت سرنگون شود.[10] چنانکه بابک امیرخسروی از یکی از اعضای کمیتۀ ایالتی تهران در آن زمان نقل می‌کند، “کیانوری به جلسۀ کمیته ایالتی تهران آمد و گفت که افراد شبکه را در چهارراه‌ها و خیابان‌ها سازمان بدهید که دست به تظاهرات بزنند. او گفت نارنجک‌هایی را که در اختیارتان می‌گذاریم، به سوی مأمورین انتظامی پرتاب کنند و شعار بدهند. به‌‎‌این‌ترتیب مردم و بازاری‌ها نیز به جنبش کشیده می‌شوند و تظاهراتی نظیر سی تیر علیه کودتا به وجود می‌آید و رژیم سرنگون می‌شود.”[11]

به روایت بیژن جزنی که در آن زمان شانزده ساله و از کم‌سن‌ترین اعضای سازمان جوانان بود، “روز 29 ]مرداد[ تماس‌های حزبی و سازمانی بهتر شده بود. حداقل 50% کادرها در سر قرار حاضر بودند. حزب تصمیم گرفت کادرهای ضربتی تشکیل دهد. افراد واجد شرایط؛ یعنی آن‌هائی که خدمت سربازی انجام داده بودند، و قدرت بدنی خوبی داشتند، و از واحدها جدا بودند. و هر بیست نفر در یک خانه دور از چشم پلیس برای ضربه زدن به دشمن آماده شدند. افسران سازمان نظامی با شتاب به این خانه‌ها اعزام شدند، تا تعلیمات لازم را به افراد بدهند. برای هر بیست نفر دو اسلحه کمری و دو نارنجک وجود داشت. این گروه‌ها 48 ساعت در خانه‌ها بسر بردند. عده‌ی قابل‌توجهی از افسران یکدیگر را شناختند و عده‌ای از آن‌ها توسط افراد غیرنظامی شناخته شدند. با همه‌ی اینها پس از 48 ساعت، این گروه‌ها مرخص شدند و افراد که انتظار عکس‌العمل حزب را می‌کشیدند، با بازگشت رفقایشان نومید شدند.”[12]

البته آموزش نظامی توسط بیست و چند نفر از افسران ارشد عضو سازمان نظامی[13] که گاه آن را هم در خانه‌های خودشان انجام می‌دادند، علیرغم آنکه بی‌احتیاطی بزرگی بود و به‌سادگی می‌توانست به لو رفتن کل سازمان افسران منجر شود، چنان‌که  در 28 شهریور منجر به بازداشت اتفاقی روزبه در حین آموزش نظامی به افراد کمیته 6 شهرری شد،[14]  همچنان ادامه یافت و احتمالاً یکی از دلایل آن هم پاسخ به اعتراض اعضای حزب به بی‌عملی رهبری بود. یوسف قریب از کادرهای حزب توده در آن زمان، در خاطراتش روایت جالبی از این اعتراضها و نیز آموزش نظامی دارد.[15]

مورد سوم یعنی خرابکاری در قلعه‌مرغی از این قرار است که به روایت زیبائی، محمد ناصر، محمدحسین و خسرو قشقایی که می‌خواستند بدانند نقشۀ حزب برای ساقط کردن دولت چیست و اینکه آیا حزب می‌تواند با رساندن فشنگ و مهمات به آنها کمک کند، از طریق سازمان حزب در شیراز ابراز تمایل می‌کنند که با نمایندۀ کمیتۀ مرکزی حزب تماس بگیرند و بعد که علی متقی به محل ایل می‌رود از او درخواست صد تا دویست هزار فشنگ و چند دستگاه بیسیم می‌کنند و سرانجام زمانی که هم آنها و هم حزب متوجه می‌شوند کاری از پیش نمی‌رود موضوع کاملاً منتفی می‌شود.[16]

به روایت کیانوری که ابتکار عمل در برقراری تماس را از جانب حزب می‌داند و ذکری هم از درخواست فشنگ و مهمات از سوی قشقایی‌ها نمی‌کند، “ما با آنها تماس گرفتیم و با آنها درخصوص مبارزه مسلحانه با رژیم کودتا مشورت کردیم. آنها موافقت کردند و گفتند که این کار با نظر جبهه ملی صورت بگیرد. و ضمناً گفتند که چون ما ایلی هستیم و فرمانده نظامی نداریم خوب است که شما چند نفر افسر آشنا به مسائل نظامی و یکی دو نفر آشنا با مسائل سیاسی نزد ما بفرستید. ما سه نفر را برای رفتن نزد قشقایی‌ها مأمور کردیم. این سه نفر عبارت بودند از: خسرو روزبه، سرهنگ علی اکبر چلیپا و علی متقی (عضو مشاور کمیته مرکزی). این سه نفر چند ماه نزد قشقاییها بودند. در همین زمان ما مطلع شدیم که گویا قرار است چند هواپیما از قلعه‌مرغی برای بمباران قشقاییها عازم شوند. دوستان ما که در نیروی هوایی بودند – در نیروی هوایی پنج افسر داشتیم – گفتند که می‌توانند این هواپیماها را از کار بیندازند. یکی از این افسران سرگرد پرویز اکتشافی بود ]…[ ما با این کار موافقت کردیم و آنها سیم‌های ارتباطات هواپیماها را کنده و مخلوط کرده بودند. تصور دوستان ما این بود که تعمیر این هواپیماها حداقل یک ماه به طول می‌کشد، ولی این کار آنقدر ناشیانه و با عجله بود که هواپیماها بیست و چهار ساعته آماده پرواز شدند. پس از مدتی قشقاییها به ما گفتند که دکتر معظمی – که رهبری جبهۀ ملی را در آن زمان داشت- با هرگونه عملیات نظامی علیه رژیم کودتا مخالفت کرده است (البته این مخالفت فردی او نبود. بقایای جبهه ملی، همه، با هرگونه مقاومت مخالف بودند). به این ترتیب افراد ما به تهران بازگشتند.”[17]

کیانوری و دیگر رهبران حزب به‌خوبی می‌دانستند که سران ایل قشقایی همانهایی هستند که هفت سال پیش دست به شورش زده بودند و “حزب توده و فرقۀ دمکرات آذربایجان پیشنهاد کردند که برای “دفع غائله” جنوب مبارزان خود را مسلح کرده به‌صورت منظم به جنوب اعزام کنند.”[18] اختلاف میان حزب و قشقایی‌ها را از آنجا می‌توان دریافت که محمد ناصر قشقایی سالها بعد در مصاحبه با حبیب لاجوردی گفت، “حزب توده یعنی نوکر روس. هرچه روسها می‌گفتند کردند.” و در پاسخ لاجوردی که گفت، حزب توده می‌گوید وقتی مصدق بی‌طرفی‌اش را ثابت کرد به او کمک کردیم، می‌افزاید، “دیگر چه کمک کردند؟ در حبس کمکش کردند؟”[19] درواقع این اختلاف، تنها سیاسی نبود و جنبۀ مذهبی هم داشت و به روایت قشقایی زمانی پس از دیدارش با یکی از اعضای ایل که گویا کمونیست بوده، نزدیکانش فنجان او را آب می‌کشند.[20]

جز این، روایت کیانوری با روایت روزبه که تنها از رفتن متقی به نزد قشقایی‌ها می‌گوید و حرفی از رفتن خودش نمی‌زند[21] هم مغایر و بعید است روزبه در آن شرایط چند ماه در میان قشقایی‌ها مانده باشد. همچنین این گفتۀ کیانوری که “در نیروی هوایی پنج افسر داشتیم” نیز درست نیست. شمار افسران شاخۀ هوایی سازمان افسران بسیار بیش از اینها بود و تنها در روز خرابکاری چهار افسر، شامل افسر سرنگهبان، افسر نگهبان، افسر آماده و افسر فنّی همگی توده‌ای و نیز استوار بی‌سیمچی پادگان هوادار حزب بودند. درخصوص علت موفق نشدن عملیات نیز روایت کیانوری درست نیست و به روایت پرویز اکتشافی، سرگرد سابق هوایی و افسر سرنگهبان در زمان حادثه که در خرابکاری شرکت داشت و بعد دید این کار در عمل موجب تبلیغ زیادی به نفع دولت زاهدی شده، علت عدم خرابکاری گسترده، امید افسران توده‌ای به سرنگونی دولت زاهدی تا چند هفته بعد بود و چنان‌که اومی‌گوید، خرابکاری شامل قطع سیمها و آتش‌سوزی با هم بوده که بخش دوم کار به درستی انجام نشده است .[22] روزبه هم در بازجویی‌هایش ضمن اینکه می‌گوید بعدتر معلوم شد اصولاً قصدی برای فرستادن هواپیما و بمباران ایل قشقایی نبوده، ناکام ماندن ایجاد آتش را مطابق با روایت اکتشافی بیان می‌کند.[23]

مورد چهارم یعنی تراکت “اعلام خطر” دقیقاً مشخص نیست. در نامۀ مشترک بهرامی، یزدی و جودت به رهبری مقیم مسکو از “اعلامیۀ اول پس از 28 مرداد نمونۀ دیگری از تظاهر روحیه بلانکیستی ]…[ و تز غافلگیری (به معنای جلوگیری کامل از پیروزی کودتا)” نام برده شده[24] ، اما به نظر می‌رسد اعلامیۀ دیگری که جزنی از آن به این شکل یاد کرده که، “در آبان 32، اعلامیه‌ای به امضای کمیته ایالتی تهران منتشر شد که طی آن کودتاچیان و همکاران آن بسختی تهدید شده بودند. اعلامیه تمام کسانی را که برضد افراد سازمان‌های حزب قدمی بردارند، تهدید به مجازات می‌کرد. افسران، فرمانداران نظامی، اعضای دادگاه‌های نظامی، روزنامه‌نگاران و بسیاری دیگر از عوامل رژیم مشمول این اعلام خطر می‌شدند.”[25] و امیرخسروی هم بدون ذکر تاریخ اعلامیه احتمالاً از همان به‌عنوان نمونه‌ای از “روحیه نارودنیکی” یاد کرده،[26]  بیشتر با این مورد مطابقت داشته باشد.

قطعنامه‌ای که متن آن در پی خواهد آمد، چهار ماه بعد از صدور، در پلنوم چهارم (وسیع) که با شرکت کمیتۀ مرکزی و شماری از کادرها، از 5 تا 26 تیر 1336[27]  “در حومه مسکو در یک ساناتوریم”[28] تشکیل شد، با حذف و اضافه‌هایی به تصویب پلنوم هم رسید و گرچه در کتاب اسناد و دیدگاهها ذکری از آن نشده،[29]  امّا در جلد یک کتاب اسناد تاریخی متن آن منتشر شده است.[30] اینکه متن قطعنامه به خط چه کسی است را نمی‌توان قطعاً دانست، امّا بنا به شواهدی گمان می‌کنم خطّ دکتر کیانوری باشد.

از آنجا که با روش تهیه‌کنندگان کتاب اسناد و دیدگاهها در حذف جاهایی که با سیاست روز حزب مطابقت نداشت و به‌صلاح نبود، آشناییم[31] و امیرخسروی هم در گفتگو با اسکندری متن منتشره توسط شاکری را تایید می‌کند،[32] می‌توانیم به این متن اتکا کنیم و با مقایسۀ آن با قطعنامۀ قبلی منتشر شده در چهار ماه پیش، نکات جالبی مانند حذف کامل عبارتهایی را که کمیتۀ مرکزی، در تاکید بر نقش خود در راهنماییِ هیئت اجراییه برای پرهیز از اقدامات ماجراجویانه آورده بود بیابیم. گرچه تفاوت این دو متن متحصر به موارد حذف‌شده نیست و گاه واژه‌هایی عوض شده یا عبارتهایی نیز افزوده شده است، اما برای حفظ سندیت متن، تنها موارد حذف شده با حروف برجسته مشخص شده.

برای خوانندگان ناآشنا با واژگان مرسوم حزب تودۀ ایران، معنای واژه کلیدیِ قطعنامه، یعنی بلانکیسم را از واژه‌نامۀ سیاسی اجتماعی این حزب نقل می‌کنم که طبق آن: “مفهوم عمومی عبارت است از تاکتیک توطئه‌گری و اقدام دسته‌ای کوچک با افکار افراطی و نحوۀ عمل و تئوری مربوطه، عدم اعتماد به توده‌ها و به لزوم مبارزۀ متشکل و اصولی آن‌ها.”[33]

برای درک دقیق‌تر موضوع، دانستن نام افراد موثر در آن، مفید است. به نوشتۀ ایرج اسکندری که در اواخر سال 1955 از وین به مسکو رفته بود، “اعضای کمیته مرکزی که در آنجا بودند و مرتب جلسه داشتند عبارت بودند از ]رضا[ رادمنش، ]احسان[ طبری، ]محمود[ بقراطی، ]احمد[ قاسمی، ]غلامحسین[ فروتن، ]عبدالحسین[ نوشین و ]علی[ امیرخیزی و بعد من هم به آنها ملحق شدم. دکتر ]فریدون[ کشاورز هم بود. بعدها جودت و کیانوری هم که قبل از پلنوم چهارم آمدند به ما اضافه شدند. ]عبدالصمد[ کامبخش بود ]…[ ]صمد[ حکیمی هم بود، ولی او بعد آمد.”[34]  اعضا به روایت کیانوری نیز با اندک تفاوتی همین‌ها هستند.[35]

اعضای هیئت اجرائیه در سال 1332 بر اساس طرح تشکیلاتی که در کتاب سیر کمونیزم در ایران آمده، عبارت بودند از محمد بهرامی، نورالدین کیانوری، حسین جودت، مرتضی یزدی و علی علوّی.[36]

نکته‌ای که در پایان ذکر آن لازم است این است که، گرچه در قطعنامه از مسئولیت جمعی هیئت اجرائیه یاد شده، اما از پنج عضو این هیئت، یزدی و بهرامی اصولاً در تصمیمهای محکوم‌شده نقشی نداشتند و عضو سوم یعنی جودت نیز با این تصمیمها مخالف بود و هر سه در نامۀ مشترکشان به رهبری حزب در مسکو هم صراحتاً این مخالفت را ذکر کرده و مسئولیت آن را مشخصاً متوجه کیانوری کرده بودند.[37] یزدی چه درهنگام بازپرسی[38] و چه در نامه‌ای که از زندان به رهبری حزب نوشت هم، بر مخالفت خود با این اقدامها تاکید می‌کرد.[39]

در مقابل، کیانوری که با پشتیبانی افسران عضو ستاد مقابله با کودتا و نیز فشار تودۀ حزبی، عامل موثر این تصمیم‌گیری‌ها بود، حتی اگر به کتاب خاطراتش هم استناد نکنیم، در روایتی از آن روزها که در زمان آزادی بازگو می‌کند هم، مطلقاً اشاره‌ای به محکوم شدن این تصمیمها توسط کمیتۀ مرکزی و پلنوم چهارم نمی‌کند.[40] البتّه در این قطعنامه به نقش او کمترین اشاره‌ای نشده، اما در قطعنامۀ مهمّ دیگری که در دهم اسفند 1335 دربارۀ نقش او در ترور شاه که منجر به غیرقانونی اعلام شدن حزب شد، به تصویب رسید، به دلیل تک‌روی و گرایش به حادثه‌جویی، ضمن توبیخ از مشاغل تشکیلاتی در هیئت‌اجرائیه برکنار شد، هرچند در رهبری حزب ماند تا در دومین دوران فعالیت علنی حزب در ایران نیز، باز با تصمیم‌های فردی و  حادثه‌جویانه، امکان غیرقانونی اعلام شدن حزب را فراهم کند.

 

قطعنامۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران

دربارۀ برخی تصمیمات اشتباه‌آمیز و حادثه‌جویانۀ رهبری حزب در دوران

پس از کودتای 28 مرداد 1332 مصوب 14 مارس 1957

  1. پس از ناکامی جنبش رهائی‌بخش ملّی درقبال کودتای منارکو-فاشیستی شاه-زاهدی، رهبری حزب در ایران یکرشته نظریات و تصمیماتی اتخاذ نمود که هدف آن جبران این ناکامی و سرنگون ساختن رژیم کودتا بود. این نظریات و تصمیمات که بر اساس تبعیّت از تمایلات خودبخودی تودۀ حزبی، پر بها دادن به قدرت خود و پیروی از اندیشۀ جبران شکست اتخاذ شد دارای جنبۀ بلانکیستی و نارودنیکی است. ازانجمله است نقشۀ اجراء دستبردهای پارتیزانی در شرایطی که برای آن زمینۀ لازم موجود نبود، اعمال ضربت در 30 مرداد، خرابکاری در قلعه‌مرغی، تراکت باصطلاح نارودنیکی “اعلام خطر” و غیره. تصمیم به ایراد ضربت در 30 مرداد عملی نشد. در اثر مشورت رفقای هیئت اجرائیه تهران با رفقای کمیتۀ مرکزی در خارج و توصیه‌های رفقای اخیر نقشۀ اجراء دستبردهای پارتیزانی انجام نگرفت. لذا قسمتی از این تصمیمات جامۀ عمل نپوشید، ولی برخی از این تصمیمات مانند خرابکاری در قلعه‌مرغی انجام گرفت و تراکتهای اعلام خطر انتشار یافت. کمیتۀ مرکزی تصریح خود را دربارۀ این مسائل ضروری میشمرد.
  2. حزب تودۀ ایران یک حزب انقلابی است و بر آنست که اعمال قهر (از قیام و جنگ‌های انقلابی و عملیّات پارتیزانی گرفته تا انواع اقدامات دیگر از قبیل ایراد ضربت و غیره) درصورت تدارک دقیق آن در لحظات معیّنی از نبرد طبقاتی و جنبش رهائی‌بخش ملّی میتواند بضرورت مبرم بدل شود و حزب انقلابی نه‌تنها از اجراء این وظایف مبرم روی برنمی‌تابد بلکه جسورانه و پس از سنجش کامل با آن روبرو میشود. لذا انتقاد حزب از برخی تصمیمات شتابزدۀ هیئت اجرائیه حزب در ایران ناشی از انکار ضرورت اعمال قهر در مواردی که این اعمال قهر بوظیفۀ مبرم بدل شود نیست زیرا چنین انکاری در حکم درغلطیدن در رفورمیسم است.

حزب تودۀ ایران بر آن است که وظیفۀ اساسی حزب پرولتاریا متشکل کردن وسیع‌ترین توده‌ها بر ضد امپریالیزم و ارتجاع است و اعمال قهر در مسیر اجراء این وظیفۀ اساسی میتواند بمثابۀ لحظه‌ای ضروری شود.

اعمال قهر تنها باتکاء به تودۀ وسیعی که از آن پشتیبانی کنند و درصورت وجود شرایط ضروری مساعد اجتماعی معقول است و امکان پیروزی را با خود دارد. اعمال قهری که از پشتیبانی تودۀ وسیع برخوردار نباشد و تنها باتکاء طلایۀ طبقۀ کارگر یعنی حزب پرولتاریا انجام گیرد در حکم بلانکیزم و ماجراجوئی است. انتقاد حزب ببرخی از تصمیمات هیئت اجرائیه پس از کودتای 28 مرداد همانا ناشی از ان است که درواقع این تصمیمات بدون توجّه کافی به تأمین پایه توده‌ای وسیع و باتکاء حزب طبقۀ کارگر اتخاذ میشد و متضمن عامل پر بها دادن به نیروی خود بود. این تصمیمات و بویژه ان قسمتی از تصمیمات که جنبۀ عملی بخود گرفت مانند خرابکاری در قلعه‌مرغی و تراکت اعلام خطر تأثیرات منفی در افکار عمومی داشت و زیانهائی بحزب وارد آورد.

  1. بطور کلّی نمیتوان استفاده از نیروهای مختلف اجتماعی و تماس با آنها، منجمله با عشایر قشقائی را که بدلائل و شرایط خاصّی و در موقعی از زمان ممکن است درجهت نهضت نجات‌بخش ملّی عمل کنند مردود دانست و در عداد عملیّات بلانکیستی تلقی نمود. ولی مذاکرات بعد از 28 مرداد با سران ایل قشقائی در کادر تصمیمات هیئت اجرائیه مبنی بر قیام نابهنگام بوده که کمیتۀ مرکزی تصمیمات مذکور را تصمیمات بلانکیستی تشخیص میدهد.
  2. مسئولیت هیئت اجرائیه حزب در تهران درمورد تصمیمات و اقدامات حادثه‌جویانۀ موردبحث صرفنظر از پیشنهاد این یا آن عضو رهبری حزب مسئولیتی است جمعی زیرا اسناد و مدارک موجود روشن میکند که در اینجا عملی انفرادی و بدون اطّلاع مقامات صالح حزبی انجام نگرفته و پیشنهاد و ابتکارهای مورد بحث در جلسات صالحۀ حزبی مطرح و دربارۀ آن توافق شده است. ارائۀ پیشنهاد و طرح هرگونه ابتکاری ولو نادرست در مراجع صالحۀ حزبی خلاف تشکیلاتی نیست.
  3. روش جلسۀ مشورتی رفقای کمیتۀ مرکزی در خارج که در موقع خود سندی تحت عنوان دربارۀ  خط‌مشی استراتژیک و تاکتیکی حزب در پاسخ رفقای تهران ارسال داشتند و مانع اجراء برخی تصمیمات نادرست شدند در این زمینه درست بوده است. البته باید این عامل را بسود رفقای هیئت اجرائیه در تهران تصریح کرد که فشار تودۀ حزبی و محیط خاص پس از شکست مانع ان تفکّر خونسردانه‌ای میشد که رفقای خارج بعلّت شرایط خود بدان دست داشتند.

                                                                کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران

14 مارس 1957

پی‌نوشت‌ها

[1]. علی زیبائی، کمونیزم در ایران، بی‌جا، بی‌نا، 1343، صص 597-595.

[2]. خسرو معتضد، شبکۀ سازمان نظامی افسران حزب تودۀ ایران، تهران، انتشارات علمی، 1379، صص 373-370.

.[3] زیبائی، پیشین، ص 597.

[4]. همان، ص 599.

[5]. همان، صص 600-599.

[6]. نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371، صص 300-298.

[7]. کتاب سیاه دربارۀ سازمان افسران توده، بی‌جا، چاپ مطبوعات، 1334، ص 263.

[8]. معتضد، پیشین، ص 371.  

[9]. بابک امیرخسروی، نظر از درون به نقش حزب توده ایران (نقدی بر خاطرات نورالدین کیانوری)،  تهران، موسسۀ تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، 1375، ص 769.

[10]. کتاب سیاه دربارۀ سازمان افسران توده، پیشین، ص 289.

[11]. امیرخسروی، پیشین، ص 754.

[12]. بیژن جزنی، طرح جامعه‌شناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی خلق ایران، تهران، انتشارات مازیار، 1357، ص 44.

[13]. کتاب سیاه دربارۀ سازمان افسران توده، پیشین، ص 238.

[14]. زیبائی، پیشین، ص  608.

[15]. یوسف قریب و بهمن زبردست، به دنبال سراب، تهران، شركت سهامي انتشار، 1396، صص 149-147.

[16]. زیبائی، پیشین، صص 603-601.

[17]. کیانوری، پیشین، ص 301-300.

[18]. منصور نصیری طیبی، نهضت جنوب: فارس، قشقایی و غائله آذربایجان، تهران، نشر و پژوهش شیرازه، 1381، ص  69.

[19]. محمد ناصر قشقایی و حبیب لاجوردی: خاطرات محمد ناصر قشقایی، طرح تاریخ شفاهی ایران مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، تاریخ مصاحبه 1983، نوار 6، ص1.

[20]. همان،  نوار 5، ص6.

[21]. زیبائی، پیشین، صص 603-601.

[22]. پرویز اکتشافی و حمید احمدی: خاطرات سرگرد هوایی پرویز اکتشافی، تهران، نشر ثالث، 1381، صص 89-79.

[23]. زیبائی، پیشین، ص 604.

[24]. کیانوری، پیشین، ص 316.

[25]. جزنی، پیشین، ص 67.

[26]. امیرخسروی، پیشین، ص 802.

[27]. خسرو شاکری (بزرگ – د): اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال-دموکراسی و کمونیستی ایران، جلد 1، تهران، انتشارات علم، بی‌تا، ص 361.

[28]. اکتشافی، پیشین، 164.

[29]. اسناد و دیدگاهها، تهران، انتشارات حزب تودۀ ایران، 1360، صص 382-375.

[30]. شاکری، پیشین، 370.

[31]. شیوا فرهمند راد (ف. شیوا)، با گام های فاجعه، بی جا، انتشارات حزب دمکراتیک مردم ایران، 1368، ص 27.

[32]. ایرج اسکندری، خاطرات ایرج اسکندری، تهران، موسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1372، ص 283.

[33]. امیرهوشنگ ناظمی زاهدانی (امیر نیک‌آئین)، واژه‌نامۀ سیاسی اجتماعی، تهران، انتشارات حزب تودۀ ایران، 1358، ص 56.

[34]. اسکندری، پیشین، صص 270-269.

[35]. کیانوری، پیشین، ص 303.

[36]. سیر کمونیزم در ایران از شهریور 1320 تا فروردین 1336، بی‌جا، سازمان چاپ و انتشارات کیهان، 1336، مقابل صفحۀ 240.

[37]. کیانوری، پیشین، صص 316-315.

[38]. سیر کمونیزم در ایران …، پیشین، ص 430.

[39]. قاسم نورمحمدی، جاسوسی در حزب: برادران یزدی و حزب توده ایران، تهران، جهان کتاب، 1390، صص259-258.

[40]. نورالدین کیانوری، حزب تودۀ ایران و مسائل میهن انقلابی ما، تهران، انتشارات حزب تودۀ ایران، 1361، ص 584.

به نقل از: فصلنامۀ نگاه نو،شمارۀ 128 



تارنمای دکتر علی میرفطروس


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر