*نظریۀ «پوپر» مبنی بر«نِسبی بودنِ حقایق تاریخی» پژوهشگران تاریخ معاصر ایران را باید فروتن کند تا تحقیقاتِ خود را در بارۀ این یا آن رویداد تاریخی، «حقایقِ مُسلّم» نپندارند!
* با کمک ابزارهای ایدئولوژیک (چه دینی و چه لنینی) «تاریخ» به «افسانه» آغشته شده است.
* عنایت به رضا شاه ،محمّد علی فروغی، قوام السلطنه، سید حسن تقی زاده و خلیل ملکی نشانۀ رشد آگاهی ملّی در «نگاهِ مادرانه به تاریخ» است.
چشم ها را باید شُست
جور دیگر باید دید
(سهراب سپهری)
«عُسرت» معمولاً به «فقر وُ فاقۀ مالی»اطلاق می شود،در این مقاله امّا،ما بیشتر به فقرِ اخلاقی و فقدان اعتدالِ سیاسی در سال های ملّی شدنِ صنعت نفت نظر داریم.
با گذشت حدود 70 سال و با وجودِ پژوهش های متعدّد، رویداد 28 مرداد 32 هنوز در حافظۀ تاریخی ما حضوری حاضر دارد.بنظر می رسد که در این باره ما هنوز نتوانسته ایم تقویم را به تاریخ تبدیل کنیم آنچنانکه این رویداد – به سانِ زنجیری- ما را در اسارتِ گذشته نگهداشته و در این اسارت چه بسا که آینده را قربانی این گذشتۀ ناشاد کرده ایم،وقوع انقلاب اسلامی محصول این«اسارتِ در گذشته»بود؛ و گرنه،در تاریخ معاصر جهان،ملّت های متعدّدی،گذشتۀ ناشادِ شان را به پُلی برای تفاهمِ ملّی و رسیدن به آینده ای روشن تبدیل کرده اند؛ چنانکه «اریک اشناک» – از رهبران حزب سوسیالیستِ آلنده – گفته است:
–«در بحرانی که ما از آن آسیب فراوان دیدیم،حزب ما نیز از بازیگران اصلی بوده و از این بابت،پوزشی به ملّت خود بدهکاریم».
«پُرسش»؟یا«پَرستش»؟
«اسارتِ در گذشته»جلوۀ دیگری نیز داشت،و آن،فقدانِ«پُرسش» و سُلطۀ «پَرستشِ شخصیّت»در نزدِ رهبران سیاسی و روشنفکران ایران بود که باعث شد تا از بازاندیشی در بارۀ این یا آن شخصیّت سیاسی غفلت شود.میراث حزب توده در قضاوتِ شخصیّت های سیاسی نیز جلوۀ دیگری از این عارضه بود:
-«هر که با ما نیست بر ما است».
مصداقِ این سخن، شخصیّت حسین مکّی است که در ملّی شدن صنعت نفت نقش اساسی داشت آنچنان که به «سربازِ فداکارِ وطن» شُهرت یافت و در استقبال از او -در بازگشت از سفر آمریکا- شهر تهران تقریباً تعطیل شده و شعارِ«مکّی در قلبِ ملّت»،خیابان های تهران را پوشانده بود.
مکّی نخستین شخص در دل و دیدۀ مصدّق بود و گاه از او بعنوانِ «جانشین مصدّق» یاد می شد امّا به محض اختلاف با مصدّق ، مکّی به «سربازِ خطاکارِ وطن» تنزّل یافت! [1]
نوعی«مظلومیّت» و «قربانی شدن» نیز باعث تداومِ «پرستش» و مانعِ واقع بینی در ارزیابی شخصیّت های این دوران شده است و اگر این«مظلومیّت» با شیعه گرائیِ تاریخیِ ما بهم آمیزد،آنگاه،به راز و رمزِ تداومِ 28 مرداد آگاه تر می شویم.با توجه به شکستِ سنگین حزب توده و دستگیری و اعدام بسیاری از افسران آن و با توجه به زرّادخانۀ تبلیغاتیِ آن حزب در مصادرۀ ترانۀ شور انگیزِ«مرا ببوس!»(با صدای گُلنراقی) و انتساب آن به «افسران شهید توده ای»،اغراق آمیز نیست اگر بگوئیم که حزب توده در تداوم «عاشورای 28 مرداد»نقش اساسی داشته است.به این ترتیب،با کمک ابزارهای ایدئولوژیک (چه دینی و چه لنینی) تاریخ به افسانه آغشته شده است.
کسانی که رویدادهای تاریخی را به عزاداری های مذهبی تبدیل می کنند حق دارند که در غبارِ امام زاده های سیاسی فروتر روند ، امّا نسل یا نسل های کنونی ایران ضمن فرا رفتن از این گذشتۀ پُرقهر وُ غبار،اینک در بارۀ شخصیّت های ممتاز و مغضوبِ تاریخ معاصر داوریِ دیگری ابراز می کنند؛عنایت به رضا شاه، محمّد علی فروغی، قوام السلطنه،سید حسن تقی زاده و خلیل ملکی نشانۀ رشدِ آگاهی ملّی در«نگاهِ مادرانه به تاریخ» است.
پوپر در کتاب « جامعۀ باز و دشمنان آن »تأکید می کند که«حقایق تاریخی» مقوله های اعتباری،نِسبی و در نتیجه،قابل تردید و تغییر هستند. پوپر با تکیه بر فلسفۀ کانت ،شک کردنِ در«باورهای مُسلّم» را پایۀ اندیشه های خود قرار می دهد:«همه چیز قابل شک است اِلّا خودِ شک».با چنان اندیشه ای، پوپر- دلیرانه- ما را به ویران کردنِ «بُت های بازاری» و «پیغمبرانِ دروغین» فرا می خوانَد.این امر،باید پژوهشگران تاریخ معاصر ایران را فروتن کند تا تحقیقاتِ خود را «حقایق مُسلّم» نپندارند.
بر این اساس،نگارنده نیز که روزگاری معتقد به «کودتای 28مرداد 32» بود، در رَوَند تحقیقات خود به دیدگاهِ دیگری رسید.کتاب«آسیب شناسی یک شکست» -به سانِ««کوزه»ای از «بحر»- کوششی ناتمام برای تبیین این دیدگاهِ تازه بود.هدفِ اصلیِ کتاب ارائۀ طرحی بود از آسیب شناسیِ اندیشه و کُنشِ سیاسیِ از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی.در این«طرح» بسیاری از بحث ها – ضرورتاً – به اختصار محدود شده بود. می خواستیم نشان دهیم که انقلاب مشروطه چرا به فاضلآب های انقلاب مشروعه(اسلامی) سقوط کرد؟ چرا مشروطه خواهانِ ما به اقتدار- گرائی و استبداد گرویدند؟، آزادیخواهان ما چرا آزادیِ دیگران را پایمال کردند و حامیان و مدعیـّانِ حکومت قانون،چرا بی قـانونی هـا نمودنـد؟.بنابراین، «آسیب شناسیِ یک شکست»- به سانِ آینه ای – ضعف ها و ظرفیّت های ما را در رسیدن به آزادی،دموکراسی و جامعۀ مدنی عیان می ساخت . هر چند که افرادی به جای نگریستن در این آینه به شکستنِ آن پرداختند،ولی، کتاب -به سانِ جویباری- از درونِ سنگ ها و سنگواره ها عبور کرده و توانسته نگاه دیگری را طرح و تثبیت کند.چاپ های متعدّدِ کتاب نشانۀ کامیابی نگارنده در این راهِ دشوار است.مقالۀ حاضر گُزیده ای است از چاپ پنجم که با إضافات بسیار در حدود 800 صفحه منتشر خواهد شد.
***
جامعۀ ایران-از انقلاب مشروطیّت- به خاطرِ فقدان طبقات نوین اجتماعی و نداشتنِ ساختارهای مدرن مدنی-اساساً-جامعه ای بوده که ظرفیّت لازم برای استقرارِ آزادی و دموکراسی نداشت چرا که در یک «جامعۀ شبه فئودالی» سخن گفتن از آزادی و دموکراسی افسانه ای بیش نیست. به همین جهت، از مشروطیّت تاکنون ما شاهد باز تولید و تکرارِ اقتدارگرائی هستیم.در این راستا، مصدّق نیز تا وقتی که در اقلیّت(اپوزیسیون) بود،شهامت فراوانی برای انتقاد و مخالفت داشت،امّا وقتی به حکومت رسید،فهمید که مشکلات ایران را با شعار و «مخالفخوانی» نمیتوان برطرف کرد.او که رضا شاه و محمد علی فروغی را «انگلیسی» و «خائن»خوانده بود،بعد از رسیدن به حکومت دریافت که به قول ابوالفضل بیهقی:«پهنای کار چیست؟»[2]
بر این اساس،دکتر مصدّق که زمانی دادنِ هرگونه اختیارِ قانونگذاری«حتّی به دولتِ موردِ اعتمادِ جامعه»را «مغایر قانون و مایۀ تزلزل حكومت ملّی میدانست»[3] در دورانِ کوتاهِ حکومت اش ضمن انحلال عالی ترین مرجع قضائی ایران (دیوانعالی کشور) و کسبِ «اختیارات فوق العاده»، خود به قانونگذاری پرداخت!
جلوۀ دیگری از ضعف ساختارِ اجتماعی آن زمان،تلفیق دین و سیاست بود که باعث می شد شخصیّتی مانند دکتر مصدّق برای پیشبُرد هدف های سیاسیِ خود از نام ها و نمادهای اسلامی(خصوصاً شیعه) استفاده کند،موضوعی که «سکولاریسمِ مصدّق» را محدود می کرد.ادبیّات سیاسی این دوران سرشار از مفاهیمی مانند قصاص و خون و شهادت است و از همین زمان است که ما شاهد پیدایشِ مفاهیم «ملّی-مذهبی»یا«دموکرات اسلامی» هستیم، پوستر انتخاباتی جبهۀ ملّی نمونه ای از تلفیق دین و سیاست بود.
برخی پژوهشگران با عُمده کردنِ «دست خارجی» از علل داخلیِ سقوطِ دولتِ مصدّق غافل اند در حالیکه آشوب ها و اختلافاتِ داخلی سهمِ زیادی در این امر داشته اند.لذا،هر تحلیلی در بارۀ سقوطِ آسانِ دولتِ مصدّق بدون توجه به علل و عوامل داخلی ناقص و گمراه کننده خواهد بود.
چنانکه گفته ایم، رویدادِ 28مرداد 32 نه «کودتا» بود و نه یک «قیام ملّی » بلکه این رویداد حاصلِ مجموعۀ عوامل کوچک و بزرگی بود که سرانجام باعثِ سقوط دولت مصدّق گردید.[4]
دکترمصدّق پیدایشِ جبهۀ ملی را«بر اساس تجمّع عدهای از مدیران جراید» می دانست، بنابراین نقشِ مطبوعات و «مدیران جراید» در جریان ملّی شدنِ صنعت نفت و اختلافات بعدی آنان در دسته بندی های سیاسیِ آینده تأثیر داشت.از این رو، بازخوانی مطبوعات آن دوره -به عنوان «آئینۀ روح و روانِ جامعه»- ما را با روحیّه و روانِ نیروهای سیاسی آن عصر آشنا می کند.نامِ برخی از این نشریّات محتوای درونیِ آنها را فاش می کند،مانند:
شورش،
شلّاق،
آتش،
شفق انقلاب،
زنگِ انقلاب،
حمله،
کارزار،
شُعلۀ خشم،
مُشتِ کارگر،
واهمه،
رزم،
و آخرین نبرد.
بنابراین سخنِ رحیم زهتاب فرد-سردبیر روزنامۀ ارادۀ آذربایجان-در بیانِ فضای پُردِشنه و دشنامِ آن عصر بسیار روشنگر است.در همین سال ها،حزب توده در تهران و شهرستان ها دارای حدود 100 نشریه و روزنامه بود که در ساختنِ افکار عمومی نقش فراوان داشتند.[5] نشریات و روزنامه های دیگر نیز- هر یک – به سودای سودِ خویش بودند چندانکه در آستانۀ 28 مرداد 32 روزنامۀ شلّاق شعارِ «برچیده باد اساسِ حکومت مشروطه» را تیترِ اوّلِ خود ساخته بود.
عصرِ پُرآشوبِ ملّی شدن صنعت نفت و خصوصاً ماه های منجر به 28مرداد 32 نمونۀ غم انگیزی از «عَصرِ عُسرت» بود؛عصری که در آن،از فضیلت تا رذیلت و از مخالفت تا دشمنی راهی نبود و انتقاد تا حدِّ انتقام فرا می رفت.این «عُسرت»، هم حاصلِ بحران های مالیِ و اقتصادیِ ناشی از تحریم نفت بود، و هم ناشی از فقدان اخلاق، ادب و اعتدال در میان رهبران سیاسی.در واقع، از نخستین زمزمه های ملّی شدن صنعت نفت حوادث حیرت انگیزی در سپهرِ سیاسیِ ایران روی داد،از جمله: ترور محمد رضا شاه (۱۵بهمن۱۳۲۷) ، قتل عبدالحسین هژیر،وزیر دربار(۱۳ آبان ۱۳۲۸) و قتل سپهبُد حاجعلی رزم آرا ، نخست وزیر ( ۱۶ اسفند 1329).چنان فضائی از عُسرت و عَصَبیّت بسیاری از شخصیّت های مهم سیاسی را در غرقابِ خود فرو بُرده بود آنچنانکه حقوقدان برجسته ای مانند دکتر مصدّق در مجلسِ شورای ملّی خطاب به نخست وزیر وقت ،سپهبُد رزم آرا گفته بود:
-«خدا شاهد است اگر ما را بکُشند. پارچه پارچه بکنند، زیر بارِ حکومتِ این جور اشخاص نمیرویم.به وحدانیّتِ حق، خون میکنیم ،خون میکنیم، میزنیم، و کشته میشویم(با خشم خطاب به رزم آرا) اگر شما نظامی هستید ،من از شما نظامیترم ،میکُشم! همینجا شما را میکُشم»[6]
عبدالقدیر آزاد، نمایندۀ سبزوار نیز از «ضرورت گلوله و هفتتیر در كشتنِ خائنها» سخن گفت.[7]
غلامرضا فولادوند،نمایندۀ شاهرود نیز در اعتراض به رُعب و وحشتِ حاکم بر مجلس تأکید کرد:
-«صحبت كردن در این مجلس بسیار خطرناك است زیرا جماعتی كه تظاهر به وطنپرستی میكنند، اگر یك وكیلِ واقعاً وطنپرست خواست در اینجا حقایقی را به اطلاع مردم ایران برساند، به انواع و اقسام [وسائل] بیاناتش را تحریف میكنند و آبرویش را میبَرند…» [8]
در چنان فضائی جشنوارۀ ۷۰ هزار نفری به مناسبت قتل رزم آرا ( 18 اسفند 1329)در میدان بهارستان برگزار شد که عمومِ رهبران جبهۀ ملّی در آن حضور داشتند و دكتر فاطمی در سرمقالۀ باختر امروز قتل رزمآرا و هژیر (وزیر دربار) توسط فدائیان اسلام را «دو نمونه از علاقۀ مردمِ رشیدِ پایتخت به آزادی آراء و عقاید خویش» اعلام كرده بود![9]
جشنوارۀ بزرگ جبهۀ ملّی و سپس،عفو و آزادیِ خلیل طهماسبی(قاتل رزم آرا) جلوۀ دیگری از«عُسرت» و فقدان اخلاق در میان رهبران سیاسی و نمایندگانِ مرعوبِ مجلس بود.اینکه حسین مکّی در کتاب چند جلدیِ«سالهای نهضت ملی» این دوره را«کتاب سیاه» نامیده،شاید ناظر بر این عُسرت ها و عصبیّت ها بوده است!
بنابراین،جنبش ملّی شدن صنعت نفت با خشونت و تهدید و ترورِ مخالفان آغاز شده بود و پایانش نیز می توانست با عصبیـّت و قهر و خشونت همراه باشد.
مقتدرترین نخست وزیر
بی تردید دکتر مصدّق مقتدرترین و محبوب ترین نخست وزیر ایران در بعد از مشروطیّت بود.او نمایندۀ خواست تاریخی ملّت ایران در مقابله با اجحافات و مداخلات دولت استعماری انگلیس بود که سال ها پیش در سخنِ شاعرانی مانند ملک الشعرای بهار ، عارف قزوینی و دیگران تبلور یافته بود.[10]
مصدّق ملّی کردن نفت را «یگانه راهِ علاج درد های بی درمان ایران» میدانست و معتقد بود که با ملّی کردنِ صنعت نفت،ایران می تواند«در مدّت کوتاهی راهِ تمدّن، پیشرفت و ترقی را پیموده و خود را به جلودارانِ تمدّن امروزیِ عالم برساند»[11]
تحقّقِ چنان آرمان شریفی به آگاهی های عمیق از مناسبات جهانی نفت و نیز به مهندسان و کارشناسان نفتی نیاز داشت.از این گذشته، نگرانیِ اغراق آمیز مصدّق به«حفظِ وجاهت ملّی» و نگاه اخلاقی وی به مسئلۀ نفت و اینکه «اگر با شرکت نفت کنار بیایم،بدنام می شوم و مخالفینم خواهند گفت که مصدّق کشورش را فروخته است»،دستِ مصدّق را می بست و «هنرِ تحقّقِ ممكـنات»را از او سلب می کرد و به قول خلیل ملکی«سیاستِ همه چیز یا هیچ چیز»باعث می شد تا مصدّق «همه چیز را از دست بدهد». برای نمونه:
1-عدمِ استقبال مردم از «اوراقِ قرضۀ ملّیِ دولت مصدّق»در مرداد 1330 نشان داد که سیاستِ مصدّق مبنی بر«اقتصاد بدون نفت» کامیاب نبوده و این امر موجب تورّم،گرانی،بیکاری و نارضایتیِ کارگران،معلّمان و دیگر کارمندان کم درآمدِ دولت شده بود.
2- در اوج بحران مالی،عموم کارشناسان نفتی پیشنهادِ بانک جهانی را بهترین پیشنهاد برای حلّ موقّتِ اختلاف بینِ دولت مصدّق و شرکت نفت انگلیس می دانستند. براساسِ این پیشنهاد، بانک جهانی حاضر بود که در مدّت دو سال- به هزینۀ خود -صنعت نفت ایران را اداره کند و در آمدِ حاصل از فروش نفت را به سه قسمت مساوی تقسیم نماید:دو قسمت به ایران و انگلیس پرداخت می شد و قسمت سوم تا رفع اختلاف ایران و انگلیس در بانک جهانی ذخیره می گردید.به نظر کارشناسان:این پیشنهاد در حُکم یک «آتش بس» بود که طی آن دولت مصدّق می توانست به اقتصادِ ورشکستۀ خود سامان دهد.ظاهراً مصدق مایل به قبول این پیشنهاد بود، ولی برخی از یاران و مشاوران مصدّق (خصوصاً کاظم حسیبی) وی را از این توافق بازداشتند.مهندس حسیبی در توجیه مخالفت خود به مصدّق گفته بود:«مردی روحانی در خواب به من گفته که شما حتماً پیروز می شوید!»، رؤیائی که مصدّق نیز برای ملّی کردنِ صنعت نفت به آن توسّل جُسته بود!
ردِّ پیشنهاد بانک جهانی باعثِ تداومِ تحریم نفت ایران شد و مصدّق مجبور گردید تا سیاست«ریاضت اقتصادی» یا «اقتصاد بدون نفت» را در پیش گیرد. به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان:اگر دولت مصدّق پیشنهاد بانک جهانی را پذیرفته بود، رویداد 28 مرداد نیز اتفاق نمی افتاد.
مصدّق وظیفۀ اصلی خود را«خاتمۀ کارِ نفت»اعلام کرده بود ولی در برابرِ موانع و بن بست های موجود،ضمن فرا فکنی و طرح مسائلِ دیگر – مانند درخواستِ اختیارات فوق العاده برای قانونگذاری،تقاضای مسئولیّت وزارت جنگ (دفاع) از شاه و یا طرح «لایحۀ قانون امنیّت ملّی» – مخالفت های تازه ای را علیه دولت خود برانگیخت.
اعتقاد به اینکه:«مجلس باشگاهی از خائنین به مصالح ملّت است» و « هر جا ملّت است،آنجا مجلس است»باعث شد تا بتدریج خیابان جای پارلمان را بگیرد چنانکه با تهدیدِ مصدّق به استعفاء و کشاندنِ مردم به خیابان ها مجلس شورای ملّی – با اکثریّتی ضعیف – مجبور شد تا به دکتر مصدّق،«اختیارات فوق العاده» برای قانونگذاری واگذار کند[12]
ادامه دارد
مقالۀ نگارنده در بارۀ « خیزشِ مردم و نیازهای آن »
ali@mirfetros.com
[1] برای آگاهی از ارج وُ اعتبار حسین مكّی در دل وُ دیدۀ مصدّق،نگاه كنید به سنجابی،امیدها و ناامیدیها،لندن،1368،ص185.همچنین نگاه كنیدبه نامه های مصدّق به حسین مكّی:مصدّق و نطق های تاریخی او،صص 15-32. برای نمونه هائی از استقبال و ستایش روزنامه ها از حسین مكّی نگاه كنید به: روزنامۀ اطلاعات،شماره های 16 و 17 آذر1331؛باختر امروز،شماره های11و16 آذر1331؛ سالهای نهضت ملّی (كتاب سیاه)، ج6، صص157-164.
[2] -«…مَرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست؟».تاریخ بیهقی،تصحیح علی اکبرفیّاض،ص88
[3] روزنامۀ اطّلاعات، 18 دیماه 1331 ؛ كی استوان، ج2، ص260؛ موحـّد، ج2، ص 571. همچنین نگاه کنیدبه مشروح مذاکرات مجلس، دورۀ ششم،1 مرداد 1306؛دورۀ چهاردهم،20فروردین 1323.
[4] تأکید براین موضوع به خاطر اینست که «فرد غیر امینی» ضمن نادیده گرفتنِ اصلاحیّۀ پیوست کتاب و کوشش برای نوعی« کتابسازی »،در یک کارزارِ حیرت انگیر مدّعی شده که من رویداد 28 مرداد را«قیام ملّی»دانسته ام!!
[5] برای آگاهی از نشریات حزب توده نگاه کنید به مقالۀ«مطبوعات توده ای» ، بهمن حدّادی:حزب تودۀ ایران،ج2 ،تهران،1360.
[6] مذاکرات مجلس شانزدهم، 8 تیرماه 1329
[7] نگاه كنید به:مذاكرات مجلس شانزدهم، 5 دی ماه 1329
[8] نگاه كنید به:مذاكرات مجلس شانزدهم، 5 دی ماه 1329
[9] باختر امروز،20 اسفند 1329
[10] چنانکه ملک الشعرای بهار در این باره گفته بود:
ظلمی که انگلیس درین خاک وُ آب کرد
نه«بیوَراسب» کرد وُ نه«افراسیاب» کرد
از جور وُ ظلمِ تازی وُ تاتار در گذشت-
ظلمی که انگلیس در این خاک وُ آب کرد
بشنو حدیث آنچه درین مُلکِ بیگناه
از دیرباز تا به کنون آن جناب کرد…
دیوان ملک الشعرای بهار،ج1،انتشارات توس، تهران،1380، ص642
[11] مشروح مذاکرات مجلس شانزدهم،9 آبان و 8 دی ماه 1329
[12] برای آگاهی از مذاکرات و منازعات«اختیارات فوق العاده» نگاه کنیدبه: کوهستانی نژاد، مسعود،اختیارات،اصلاحات و لوایح قانونی دکتر محمّد مصدّق،نشر نی، تهران،1383
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر