۲۵ آذر ۱۴۰۲

پان‌ترکان و سروده‌ای از مولانا

شهربراز: خواننده‌ای نوشته است که برخی از ازبکان در کشور افغانستان از این رباعی مولانا جلال‌الدین بلخی نتیجه گرفته‌اند که مولانا ترک بوده است و نظر مرا پرسیده است:

بیگانه مگیرید مرا، زین کوی‌ام / در کوی شما خانه‌ی خود می‌جویم

دشمن نی‌ام ار چند که دشمن‌روی‌ام / اصلم ترک است اگر چه هندی‌گوی‌ام

شوربختانه بیشتر پان‌ترکان شست‌وشوی مغزی شده‌اند و استدلال بر آنها کارگر نیست. در نبود منبع رسمی و دولتی توانمند در پاسداری و نگهبانی از میراث فرهنگی ایران، چنین کار سنگینی بر دوش ایران‌دوستان است.

مشکل پان‌ترکان و ناآگاهان، همان گونه که پیشتر نیز گفته‌ام، این است که سفسطه می‌کنند و چون با ادب پارسی و صنعت‌های ادبی مانند مجاز و کنایه و استعاره آشنا نیستند و نمی‌فهمند، هر لفظی را در همه جا به همان معنای ظاهریش می‌گیرند و از هر چه به سودشان نباشد چشم می‌پوشند یا آن را تحریف می‌کنند. برخی دیگرشان نیز مرزها و شرایط جغرافیای انسانی امروزی را ملاک گذشته می‌گیرند و می‌گویند چون امروز مردم قونیه ترک‌اند یا در شهر بلخ گروهی ازبک و ترک‌زبانان هم زندگی می‌کنند پس مولانا هم ترک و ترک‌زبان بوده است! البته بیشینه‌ی مردم بلخ هنوز هم ایرانی و پارسی‌زبان‌اند. در واقع ازبکی از ساکنان شهر بلخ این پیغام را برایم گذاشته بود که «من ترکم و در بلخ زندگی می‌کنم و نیاکانم هم در همین شهر بوده‌اند. پس مولانا هم ترک است»! این گونه سخن‌ها نشان از ناآشنایی با تاریخ و تغییرها و دگرگونی‌های جغرافیایی و جمعیتی و مهاجرت‌های انسانی دارد. انگار اگر امروز در شهری در مرکز کشور امریکا مردی آلمانی زندگی کند ادعا کند که بومیان امریکایی (مانند آپاچی‌ها) هم آلمانی بوده‌اند!!

مولانا (و دیگر بزرگان ایرانی مانند پورسینا و فارابی و نظامی و فردوسی و …) میراث فرهنگی همه‌ی انسان‌ها هستند اما ایرانی بودن مولانا (و آن دیگر بزرگان) بر اهل خرد و بی‌غرضان و آشنایان با ادب پارسی و تاریخ زمان مولانا چون روز آشکار است. و باز روشن است که منظورمان از ایرانی بودن مولانا این نیست که در مرزهای ایران سیاسی امروزی به دنیا آمده و شناسنامه و گذرنامه‌ی حکومت ایران را در جیب داشته است بلکه منظورمان ایران تاریخی و فرهنگی و سرزمینی است که در گذشته با نام ایران یا ملک عجم شناخته می‌شده است (و ایرانیان را گاه تاجیک هم می‌گفتد در برابر ترک). با این حال کسانی را که دنبال سند و مدرک برای ایرانی بودن مولانا جلال‌الدین بلخی می‌گردند به دو نشانی زیر راهنمایی می‌کنم:

– مولانا و ادعاهای پان‌ترکان در پایگاه آذرگشنسپ

و

– «غرض‌ها تیره دارد دوستی را». در پایگاه سالگرد مولانا


چند نکته‌ی مهم این دو نوشته را در اینجا بازمی‌نویسم:

۱- در واقع یکی از مهم‌ترین دلیل‌های مهاجرت مولانا و خاندانش و بسیاری از دیگر ایرانیان از شرق ایران به سوی غرب، حمله‌ی ترکان آسیای میانه و مغولان بوده است. خاطرات مولانا و دیگر شاعران ایرانی از ترکان و مغولان به صورت حمله و کشتار و ویرانی بوده است. اصطلاح «تُرک‌تازی» هنوز در زبان پارسی رایج است. باز باید یادآوری کنم منظور ترکان آسیای میانه در سده‌های گذشته است و ترک‌زبانان و ترکان امروزی نباید به خودشان بگیرند. خود مولانا نیز درباره‌ی ترکان، در کاربرد قومی و لفظی، نظر مثبتی ندارد:

آن ابوجهل از پیمبر معجزی / خواست همچون کینه‌ور ترک غُزی (مثنوی)

آن غزان تُرک خونریز آمدند / بهر یغما بر دهی ناگه زدند

آب حیات تو گر از این بنده تیره شد / ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک خو

شیخ هندو به خانقاه آمد / نی تو تُرکی؟‌ درافکن از بامش!

این بیت آخر، گذشته از استعاره‌ای که برای شب و روز (هندو و ترک) در آن هست اشاره‌ای نیز دارد به خاطرات مولانا از برخورد و رفتار ترکان و مغولان با شیخ‌های خانقاه‌ها و عارفان ایرانی در خراسان – زادگاه مولانا – که در برابر تجاوز و غارت بیگانگان مقاومت کردند و کشته شدند. در این بیت از پرتاب کردن شیخ خانقاه از بالای بام یاد کرده است.

۲- شمس‌الدین احمد افلاکی در کتاب «مناقب العارفین» – که شرح زندگی مولانا و خاندان او است – چنین می‌نویسد:
حکایت مشهور است که روزی حضرت شیخ صلاح‌الدین [منظور صلاح‌الدین فریدون زرکوب، شاگرد و دوست مولانا است] جهت عمارت باغ خود مَشاقان ترکی به مزدوری گرفته بود. حضرت مولانا فرمود که افندی [وام‌واژه‌ای یونانی به معنای سرور]! در وقت عمارتی که باشد مَشاقان رومی باید گرفتن و در وقت خراب کردن چیزی مزدوران ترک؛ چه عمارت [=آباد کردن] عالم مخصوص است به رومیان و خرابی جهان مقصود است به ترکان؛ و حق – سبحانه و تعالی – چون ایجاد عالم ملک فرمود … گروه ترکان آفرید تا بی محابا و شفقت هر عمارتی که دیدند خراب کردند و منهدم گردانیدند، و هنوز می‌کنند و همچنان یوماًبیوم [=روز به روز] تا قیامت خراب خواهند کردن» (ص ۷۲۱، چاپ یزیچی، ترکیه)

۳- مولانا خود در بیتی به روشنی گفته است که ترک نیست و ترکی نمی‌داند:

تو ماه تُرکی و من اگر ترک نیستم / دانم من این قدر که به ترکی است آب «سو»

پان‌ترکان آن قدر دروغ ترک زبان بودن مولانا را تکرار کرده‌اند که برای این واقعیت که زبان مادری مولانا پارسی بوده هم باید دلیل آورد! زنده‌یاد خانم دکتر آنه-ماری شیمل (Annemarie Schimmel)، ایران‌شناس آلمانی و کارشناس مولانا، در کتاب «آفتاب پیروزمند: بررسی آثار جلال‌الدین رومی» (The Triumphal Sun: A Study of the Works of Jalaloddin Rumi) چاپ دانشگاه ایالتی نیویورک در سال ۱۹۹۳ م./۱۳۷۲ خ. هم چنین می‌گوید:

Rumi’s mother tongue was Persian, but he had learned during his stay in Konya, enough Turkish and Greek to use it, now and then, in his verse.

یعنی

زبان مادری مولانا پارسی بود ولی در دوران سکونتش در قونیه، آن اندازه ترکی و یونانی فراگرفت که بتواند گهگاهی در شعرهایش از این دو زبان استفاده کند.

این هم برای کسانی که تنها سخن فرنگیان برایشان سند است.

۴- «مجالس سبعه» مجموعه‌ای است از هفت مجلس که سخنرانی‌های مولانا بر سر منبر است برای همگان که مریدان و شاگردان او نوشته‌اند. به گفته‌ی استاد فروزانفر: «دارای عباراتی شیوا و ساده همراه با آیات و احادیث و اشعار فارسی و عربی است» و این خود نشان روشنی است از این که زبان گفتار روزمره‌ی مولانا و بیشتر ساکنان قونیه در آن زمان زبان پارسی بوده است و مولانا شاگردانش را به زبان پارسی ارشاد می‌کرده است. و نیز پاسخی است برای کسانی که ادعا می‌کنند مولانا تنها به خاطر ادبی بودن زبان پارسی بدین زبان شعر سروده است.

۵- هیچ یک از آثار نثر مولانا به زبان ترکی نیست. در میان شعرهایش نیز هم هفتاد هزار بیت پارسی و نزدیک ۱۰۰ بیت ترکی/ یونانی (رومی) است. این ۱۰۰ بیت کمتر از یک دهم درصد شعرهای مولانا است و بیشترشان هم به طور ملمع هستند یعنی بیت‌های ترکی یا یونانی در میان بیت‌های پارسی آمده‌اند. میزان شعرهای عربی مولانا از شعرهای ترکی‌اش به مراتب بیشتر است. با این استدلال اگر مولانا پارسی زبان نبوده باید گفت که عرب‌زبان بوده نه ترک!

حتا اگر به فرض محال مولانا ترک بوده، اصلا اگر هندی یا رومی یا سیاه افریقایی بوده باشد، تمدن و فرهنگی که او در آن زیسته و آثار خود را بدان پدید آورده است زبان پارسی و تمدن ایرانی است. مولانا خود می‌گوید:

عطار روح بود و سنایی دو چشم جان / ما از پی سنایی و عطار آمدیم

بدون عطار و سنایی مولوی هم نمی‌بود. و همه‌ی اینان جزو جدایی‌ناپریر تمدن ایرانی‌اند.

اما برگردیم به رباعی بالا:

با توجه به پیشینه‌ی پان‌ترکان و تحریفگری آنان، درباره‌ی هر شعری و متنی که آنان رو می‌کنند، نخست باید درستی آن نوشته در کتاب‌های معتبر و اصلی بررسی شود. برای این رباعی، من در کلیات شمس به کوشش استاد زنده‌یاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر نگاه کردم و این رباعی در آنجا هست. اما تنها در چهار منبع از ده منبع آمده است. در ضمن استاد فروزان‌فر در مقدمه‌ی جلد هفتم که شامل رباعی‌ها است نوشته که «لزوماً همه‌ی این رباعی‌ها از آن مولانا نیست. من تنها اینها را گردآوری می‌کنم که در فرصت بعدی بررسی شود و روشن شود که کدامشان به راستی از مولانا است».

فرض کنیم این رباعی به راستی از آن مولانا باشد. اصلا ببینیم در این رباعی چه چیزی گفته شده است. باید توجه داشت که در چنین موردهایی با توجه به بافت سخن و فضای شعر کاربرد صفت یا نام ترک و هندو/ هندی صرفاً ادبی و استعاری و نمادین است نه لفظی و قومی. والا اگر بخواهیم معنای لفظی لت پایانی این رباعی را در نظر بگیریم و استدلال کنیم که مولانا اینجا خودش گفته است که «اصلم ترک است» پس باید بپذیریم که مولانا «هندی‌گوی» هم بوده یعنی به هندی سخن می‌گفته است!! حال آن که هرگز چنین نبوده است و هیچ گواهی‌ای در دست نیست که مولانا زبان هندی می‌دانسته است. به همین دلیل برخی از پان‌ترکان و طرفداران ترک بودن مولانا لت آخر رباعی را چنین کرده‌اند:

اصلم ترک است اگر چه دری گویم!

روشن است که واژه‌ی «دری» در این رباعی جای نمی‌گیرد و وزن را بر هم می‌زند اما کسی که سواد ادبیات پارسی ندارد و استعاره و کنایه و مَجاز و صنعت‌های ادبی را نمی‌شناسد معمولا وزن را هم چندان نمی‌شناسد و برایش مهم نیست که وزن به هم بریزد. مانند شاهکار آقای جواد هیئت که در این بیت از نظامی گنجوی:

بیدار شهی به کامرانی / بیدارترک شو ار توانی

بیدارتَرَک (یعنی اندکی بیدارتر) را «بیدار تُرک» (تُرک ِ بیدار!) خوانده و استدلال‌های شیرینی کرده است!

حتا اگر پان‌ترکان این استدلال عجیب و غریب و شگفت را بیاورند که «هندی‌گو یعنی کسی که به دری سخن می‌گوید» باید شاهدهای معتبری از زبان پارسی بیاورند که ادعایشان را پشتیبانی کند.

لت چهارم رباعی بالا تنها تکراری از مضمون لت نخست و لت سوم است یعنی مرا بیگانه مپندارید که اهل همین کوی‌ام و اگر چه ظاهرم به دشمنان می‌ماند اما دشمن شما نیستم و اگر برای مثال به هندی سخن بگویم اصل و نسبم ترک است یعنی دو چیز متضاد. صنعت تضاد یعنی آوردن دو چیز که از نظر معنا و کاربرد با هم ضد باشند.

در ادب پارسی هندو به خاطر رنگ تیره‌اش در برابر ترک قرار داده می‌شود به خاطر رنگ روشن‌ترش. یا رومی (اهل روم شرقی = یونانی) در برابر زنگی (اهل زنگبار در افریقا) به کار می‌رفته است. باز به خاطر رنگ، شب را به هندو تشبیه می‌کنند و روز را به ترک. حتا خاقانی شروانی در قصیده‌ای که در زندان سروده است مردمک چشم را هم به خاطر سیاهی به هندو تشبیه کرده است.

تا نترسند این دو طفل هندو اندر مهد چشم / زیر دامن پوشم اژدرهای جانفرسای من

در گذشته پسران و دختران ترک به عنوان غلام و کنیز و معشوق خرید و فروش می‌شدند. به همین دلیل «ترک» معنای معشوق نیز یافته است. انوری ابیوردی در قصیده‌ی شیوای خود درباره‌ی ویرانی‌های ترکان غز در خراسان و کشتن و آزار ایرانیان به همین نکته اشاره می‌کند که ایرانیان پیش از این ترکان غُز را صد بار می‌خریدند و می‌فروختند اما امروزه ترکان غز با ایرانیان مانند بندگان زرخرید خود رفتار می‌کنند:

آن که را صد ره غُز زر ستد و باز فروخت / دارد آن جنس که گوییش خریده است به زر

از آنجا که غلامان و کنیزان ترک رفتار شهری نداشتند و سرکش بودند به دلبران بی‌وفا و سرکش نیز تُرک می‌گفتند. اگر بخواهیم ترک و هندو را در معنای لفظی بفهمیم در این بیت نیز سعدی به ترک خود می‌گوید من برای تو هندو/هندی شده‌ام!

سعدی از پرده‌ی عشاق چه خوش می‌نالید / ترک من پرده برانداز که هندوی توام

 


تارنمای پارسی انجمن



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر