پارسیانجمن: نشستِ زبانِ پارسی در سه سدهی نخستِ پس از تازش به سخنرانیِ علیاشرف صادقی، زبانشناس و استادِ پیشینِ دانشگاهِ تهران، که در روزِ ۲۷ اردیبهشتِ ۱۳۸۸، در دانشکدهی ادبیاتِ دانشگاهِ تهران برگزار شد.
نامِ زبانِ پارسی و خاستگاهش
صادقی در آغاز، به نامِ زبانِ پارسی و خاستگاهِ آن پرداخت و گفت که خاستگاهِ زبانِ پارسیِ دری استانِ خراسانِ کهن نیست. نامِ این زبانِ پارسی است و همانگونه که از این نام برآید، خاستگاهِ پارسی استانِ پارس است.
چرا گروهی به نادرست پارسی را از خراسان دانند؟
سپس او بدین پرسش پرداخت که چرا گروهی آن را از خراسان دانند و در پاسخ به تاریخِ ایران در آستانهی تازش و نیز سالهای پس از تازش گریز زد و سخنی از روزبه دادویه یا ابن مقفع، از فهرستِ ابنِ ندیم، آورد، بدان جای که گفت زبانهای ایران [در آستانهی تازش] پنج زبان بوده است: پهلوی، پارسی، دری، خوزی، سوری(سریانی). خوزی دنبالهی زبانِ ایلامی است و تا سدهی سومِ اسلامی در خوزستان بدان سخن گفته میشده است. زبانِ ایلامی زبانی است جداسان و بیخویشاوند در سرتاسرِ تاریخ. سوری نیز دنبالهی آرامی است و از خانوادهی زبانهای سامی که در آسورستان (دلِ ایرانشهر) بدان گفتوگو میشده است.
صادقی پس از این به پهلوی و پارسی و دری در سخنِ روزبه پرداخت و برنمود که روزبه «پهلوی» را زبانِ مردمانِ پهله داند و «پارسی» را زبانِ موبدان و باشندگانِ پارس و نیز دانشوران و دبیران، و «دری» را زبانِ در یا دربار و پایتختنشنینان (باشندگانِ تیپسون) که از میانِ زبانهاى خراسانیان زبانِ مردمانِ بلخ در آن بیشتر است.
او سپس سخنِ روزبه را چنین گزارد یا گزارش کرد که ساسانیان از استخرِ پارس بودند و آنان زبانِ پارسیِ استخر را به جایگاهِ زبانِ دیوان برکشیدند. بدان روزگار میانِ گفتار و نوشتارِ پارسی چندان جداسانی نبود. پس از چندی، ساسانیان پایتخت را از پارس به خوزستان و سپس به تیسپون بردند، جایی که پیشتر پایتختِ اشکانان هم بود. چنین، زبانِ مردمانِ پارس با درباریان و دیوانیان و سپاهیان به تیسپون آمد، شهری که گرداگردش سوریزبانان بودند.
دگردیسیِ پارسیگ به پارسی
صادقی پس از این به چگونگیِ برآمدنِ پارسیِ دری از پارسیگ (پارسیِ میانه) پرداخت و یادآور شد که از تیسپون دیوانیان و لشکریان به جایهای گوناگونِ ایرانشهر فرستاده میشدند، به ویژه به خراسان؛ چراکه خراسان از سدهی چهارمِ ترسایی آماجِ تازشهای خیونانِ بیابانگرد بود و شاهنشاهانِ ساسانی برای نگهداشتِ سامانِ کشور چارهای جز گسیلِ سپاه برایِ رویارویی با تازشگران نداشتند. بدین روی، پادگانهایی پرشمار در مرزهای ایران در خراسان برپا شد و از گوشهوکنارِ ایرانشهر سپاه گرد آمد و در پایتخت آموزش دید و راهیِ خراسان شد. این آمدوشدِ بسیار سپاهیان و دیوانیان و درباریان، میانِ پایتخت و خراسان، زبانِ تیسپونیان را زبانی آمیخته کرد: زبانی که بنیادش از استانِ پارس بود و با زبانِ پهلوانیِ اشکانی که در خراسان بود و نیز گویشهای دیگر از دیگر سرزمینهای ایرانی آمیختگی یافت و چنین زبانِ پارسیِ گفتاری (پارسیِ دری) از زبانِ پارسیِ نوشتاری (پارسیگ) دورتر شد.
وامگیریِ پارسی از پارتی و دیگر زبانهای ایرانی
این استادِ زبانشناس به دنباله گفت که در خراسان (از مرو تا کومس)، زبانِ پارتی یا پهلویِ اشکانی، با برافتادنِ اشکانان، اندکاندک جایِ خود را به پارسیگ داد، تا این که در سدهی ششم ترسایی دیگر پارتی زبانی زنده به شمار نمیرفت. پس از چندی، پارسیگ هم اندکاندک جایِ خود را به دیسهی گفتاریاش (پارسی) داد. لیک در این میان، پارسی از پارتی وامهایی چند بستد. برایِ نمونه، پارسی واجِ «ژ» را از پارتی گرفت، چه اندر پارسیِ پارس واجِ «ژ» نیست. چونان واژهی «ژَرف» در پارسی که در پارسیگ «زَفر» بوده است. در واژههایی دیگر نیز این وامستانی را توان دید، چونان واژهی «اشک» در پارسی که پارسیگش «اَرْس» بوده است.
پس از اسلام، زبانهای ایرانیِ سغدی و خوارزمی هم اندکاندک از فرارودان رخت بربستند و جایِ خود را به پارسی دادند، لیک از آن زبانهای ایرانی نیز، چونان پارتی، واژههایی چند به پارسی اندرشد.
زبانِ پهلوی کدام زبان است؟
صادقی سپس به زبانِ پهلوی پرداخت و آن را همان زبانِ پارتی داست که پس از اسلام، چون این زبان زبانی فراموششده بود، برایِ دیگرسانی نهادن میانِ پارسیِ کهنتر (پارسیگ) و پارسیِ نوتر (پارسیِ دری) نخستین را به نادرست پهلوی خواندند.
دینِ مزدیسنی و شاهنشاهیِ ساسانی دو پشتیبانِ پارسیگ
صادقی سپس بدین پرداخت که با فروپاشیِ شاهنشاهیِ ساسانی و در تنگنا افتادنِ دینِ مزدیسنی زبانِ پارسیگ دو پشتیبانِ خود را از دست داد و ایواز موبدان و دبیرانی چند پشتوپناه آن شدند.
الفارسیه و پارسی
صادقی برنمود که عربها زبانِ پارسی را «الفارسیه» میگفتند و هشدار داد که باید درنگریست که این «الفارسیه» همه جای نشانگرِ پارسیِ دری نیست که تواند نشانگرِ پارسیگ یا زبانی از زبانهای ایرانی باشد. رویهمرفته، الفارسیه نشانگرِ زبانِ ایران است در برابرِ زبانِ تازیان (العربیه).
پارسی در عربی
استادِ پیشینِ دانشگاه تهران همچنین به درایشِ(نفوذِ) پارسی در عربی پرداخت و گفت که این ایرانیان بودند که از زبانی بیابانی و بادیهنشینی زبانِ دانش ساختند. بیش از ۸۰ درسد از نوشتههای عربی را ایرانیان نوشتهاند. واژگانی پرشمار از زبانِ پارسی به عربی اندر شده است. واژههای دانشی را ایرانیانی چونان بیرون و پورسینا و رازی برایِ عربی ساختهاند و سپس همین واژهها را ما در پارسی هم به کار گرفتهایم. بر این پایه، برماندهای(مواریث) زبانِ عربی برماندهایی ایرانیاند و این زبان را برایِ پژوهش در تاریخ و فرهنگ و زبانِ ایران باید خوب دانست.
پارسیِ دری، زبانِ ایرانیان با هر گویش و زبانی
صادقی سپس برنمود که پس از تازش، پارسیِ دری زبانِ نوشتاری و نیز زبانِ میانجیِ همهی ایرانیان، از هر زبان یا گویشی دیگر، بوده است. چونان که زبانِ سعدی یا حافظ پارسیِ دری نبوده که گویشِ شیرازی بوده که نمونههایی از آن در دیوانهاشان بر جای مانده که دیگرسان از پارسیِ دری است.
نیکبختیِ ایرانیان
صادقی این که زبانِ ایران پیوستگیِ تاریخیِ شگفتی داشته است از نیکبختیها برشمرد و گفت که یکی از بختهای کشورِ ایران و ایرانیان این بوده که از روزگارِ هخامنشیان تا به امروز پیوستارِ زبانی داریم و زبانِ پارسی از آن کهنروزگار تا به امروز راهی سرراست را پیموده است، چراکه نخستین شاهنشاهیِ ایران، پس از مادها، از استانِ پارس برآمد و زبانِ پارسی زبانِ دیوان گردید. پس از اشکانان، دوباره پارسی از استانِ پارس سر بر زد. سپس، راهی خراسان شد و از آن جای بر سرتاسرِ ایرانشهر تابید.
وی همچنین افزود که پارسیِ دری دنبالهی سرراست پارسیگ (پهلوی) و آن هم دنبالهی سرراست پارسیِ باستان است. ولی، برایِ نمونه، آلمانیِ امروز نه دنبالهی سرراستِ آلمانیِ کهنِ فرازین است و نه دنبالهی سرراستِ آلمانی کهنِ فرودین، یا زبانِ انگلیسی که سرراست دنبالهی زبانِ انگلیسیِ کهن نیست.
این سخنرانی را در زیر بشنوید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر