۲۰ فروردین ۱۴۰۱

شب دیریاز زبان فارسی در افغانستان

در آغاز سال ۱۴۰۱ خورشیدی، شاهد یک چرخشگاه دیگر در سرنوشت زبان فارسی هستیم. دندان‌های واپس‌گرایان قومی و دینی در افغانستان بر گلوی زبان فارسی نشسته است. در واپسین روزهای سال ۱۴۰۰ خورشیدی، گروه طالبان واژهٔ «دانشگاه» را از لوحه (تابلو) دانشگاه بلخ حذف کرد.[۱] مسئله فقط واژهٔ دانشگاه نیست، زبان فارسی و فارسی‌زبانان از هر نظر زیر فشار انسان‌ستیزانهٔ طالب‌ها قرار دارند؛ از کوچ اجباری و راندن و آواره کردن هزاره‌ها تا کشتار و آوارگی پنجشیری‌ها.


زبان فارسی در دو سدهٔ اخیر زیر سخت‌ترین فشارهای استعماری بوده است. علاوه بر دسیسه‌های انگلیس و نابودی زبان فارسی در هندوستان و بحرین، استعمار روس این زبان را در فرارودان و قفقاز به روش‌های سخت و نرم شکنجه کرد. کار به جایی رسید که روس‌ها و اقوام مهاجر و مهاجم هم‌پیمانشان از هر کس که فارسی سخن می‌گفت پنج روبل جریمه می‌ستاندند.[۲] زبان فارسی در مهم‌ترین پایگاه‌های خود، همچون مرو و سمرقند  و بخارا و…، به خاطر منافع روس و نیز هجوم قبایل بدوی و خشونت‌پرداز، یا از بین رفت یا در آستانهٔ نابودی است. اما روند فارسی‌ستیزی و ایرانی‌زدایی در منطقه پایان نیافته است و افغانستان هم می‌رود که به سرنوشت دیگر مناطق دچار شود و دیر نیست که آن رَود بر هرات و کابل و غزنه که بر دیگر شهرها رفت و ما همچنان خفته تا کی نوبت شیراز و همدان و تهران رسد!

 

افغانستان، استعمار و زبان فارسی

افغان نام دیگر قوم پشتون است. بر پایهٔ اسناد تاریخی، افغان‌ها در مناطق جنوب و جنوب شرقی کشوری که امروزه افغانستان نامیده می‌شود می‌زیستند. «اسناد موجود دقیقاً نشان می‌دهد که در جبال سلیمان -که به نام کوه‌های افغانان هم نامیده شده است- پشتون‌ها با زبان پشتون سخن می‌گفته‌اند.»[۳] تا پیش از عصر استعمار، هیچ‌گاه و در هیچ نقشهٔ تاریخی‌ای، شهرها و مناطقی چون هرات، سیستان، بامیان، بلخ و … افغانستان نامیده نشده است. «در دورهٔ اسلامی تا اواسط قرن نوزدهم افغانستان بیشتر به نام خراسان یاد می‌شد.»[۴] و نجیب مایل هروی در این‌باره می‌نویسد: «دریغ که در تاریخ ۲۰۰ سالهٔ اخیر آریانا، نخست استعمارگر انگلیس و سپس استعمارگر روس، منطقه را مستعد دیدند و گونه‌ای از استعمار به نام قوم افغان پدید آوردند.»[۵]

تا پیش از ورود انگلیسی‌ها به شبه‌قارهٔ هند (هند و پاکستان) و کوشش برای نابودی زبان فارسی (زبان دیوانی و ادبی مردمان این منطقه)، پشتون‌ها هرگاه که به قدرت می‌رسیدند همچون گذشتگان خود (دیگر فرمانروایان آن دیار) رسمیت زبان فارسی را می‌پذیرفتند و طبق نظم تاریخی این مناطق، زبان فارسی را همچون زبان تمدنی، دیوانی و ادبی ارج می‌نهادند. در دوران اخیر، با دسیسه‌های انگلیس و سپس روس اوضاع دگرگون شد. «از ۱۱۲۶ خورشیدی، یعنی اعلام پادشاهی احمدشاه درانی تا کنون، رفتار دولت‌ها با زبان فارسی را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد. در دورهٔ اول، یعنی از حکومت احمدشاه تا امان‌الله خان، این رابطه غالباً نیکو بوده است… به‌واقع از دورهٔ محمدنادر خان و فرزندش بود که سیاست فارسی‌ستیزی از سوی حکومت احساس شد.»[۶]

در حقیقت، محمدنادر و فرزندش (ظاهرشاه) بیش از دیگران و با توپی پُرتر فارسی‌ستیزی کردند. «تا پیش از عصر محمدنادر و فرزندش ظاهرشاه هرگز پدیدهٔ دوزبانگی در آریانا وجود نداشته است و گویش‌های پشتو همانند دیگر گویش‌ها چون ازبکی، ترکی، اردو و غیره در حد محل زیستی و محدودهٔ قومی کاربرد داشته است… از عصر امانی است که پاره‌ای از واژگان محلی و ریشه‌دار پشتو در نظام عسکری یا ارتش آریانا پدیرفته می‌شود. اما پس از عصر امانی، نخست انگلیس و سپس روس گویش مزبور را به عنوان حربه‌ای در دست گرفتند و نوعی استعمار را به نام پشتونیزم پایه‌ریزی کردند و به این گونه از اوائل حکومت محمد ظاهرشاه بحران پشتو در آریانا شروع شد. بطوری که پس از مدتی، به تحریک افرادی چون محمد گلخان مهمند، عده‌ای ناآگاه- که گرفتار به گونه‌های مختلف عصبیت قومی و زبانی و مذهبی بودند- کوشیدند پشتو را تنها زبان همگانی و رسمی آریانا قرار دهند!»[۷]

در همین گیرودار، تندروهای پشتون پشتوانه‌های فرهنگی خنده‌داری هم جعل کردند: «تنی چند از فضلای پشتوزبان که از تاریخ و ادبیات پشتو و فارسی دری آگاهی داشتند همداستان شدند و بر پایهٔ اوراقی بازیافته از یک نوشتهٔ سدهٔ دوازدهم هجری از محمد هُوتَک، تذکره‌ای مدون و منظم ساختند به نام پُتَه خزانه.»[۸] بعید نیست که فرهنگیان تندروی پشتو، از جمله عبدالحی حبیبی، در این‌گونه کتاب‌سازی‌ها و جعل کردن‌ها از رفتار پان‌ترک‌های ترکیه متأثر بوده باشند.

میر محمد صدیق فرهنگ در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر چنین می‌نویسد: «در دورهٔ پادشاهی محمدنادر شاه محمد گل خان مومند وزیر داخله تحریکاتی را در جهت تعمیم زبان پشتو، طرد زبان دری نه تنها از دوایر دولت بلکه از مؤسسات تعلیمی و حتی خانه و بازار آغاز کرد.»[۹]

در این جستار قصدم ندارم دربارهٔ تاریخچهٔ فارسی‌ستیزی در افغانستان بنویسم. در این‌باره کتاب‌ها و مقاله‌های گوناگونی نوشته شده است که خوانندگان می‌توانند به آن‌ها رجوع کنند. از جمله باب شانزدهم کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر گزارشی کم‌وبیش دقیق دربارهٔ فارسی‌ستیزی در افغانستان است. بحث من دربارهٔ چرایی فروپاشی افغانستان است و چگونگی واکنش به آن. با این حال، بایسته است به این نکته اشاره کنم که در بیشتر پژوهش‌ها به نقش انگلیس و روس اشاره شده است و از نقش پان‌ترکیسم غافل شده‌اند. نگارنده پیش‌تر در یادداشتی به نقش فارسی‌ستیزانهٔ محمود طرزی در افغانستان و عبدالرئوف فطرت در فرارودان و تحصیل این دو در استانبول و تأثیرپذیری‌شان از سگالش‌های پان‌ترکیستی اشاره کرده است.[۱۰] علاوه بر آن، باید به مدارس افغان-ترک در افغانستان هم اشاره کرد که در سال‌های اخیر پایه‌گذاری شده‌اند. این مدارس، که بسیار حرفه‌ای و به‌روز اداره می‌شوند، هم در حال اشاعهٔ پان‌ترکسیم‌اند و هم گرایش‌های تندروانهٔ دینی را ترویج می‌کنند.

 

چرا افغانستان به این روز افتاد؟

۱. خروج از نظم تاریخی

افغانستان به سبب دخالت‌های استعماری از نظم تاریخی و طبیعی خود خارج شده است و مانند سیاره‌ای سرگردان که در بیرون از منظومهٔ خود، بی‌هدف و بی‌مقصد، سیر کند رفتاری پیش‌بینی‌ناپذیر دارد. به دیگر سخن، پس از حضور استعمار انگلیس و روس در این منطقه، افغانستان از سامانهٔ ایرانشهری و دامنهٔ فرهنگی زبان فارسی برون رانده شد. راه رهایی افغانستان بازگشت به مدار است، بازگشت به نظم پیشاپشتونوالی.[۱۱] چنان‌که مشاهده می‌شود، پشتونوالی که با حمایت استعمار جای نظم پیشین را گرفته است، مایهٔ رنج همهٔ باشندگان افغانستان است. البته این قضیه به افغانستان محدود نمی‌شود. همهٔ مناطقی که با دسیسهٔ انگلیس و روس از ایران جدا افتادند دچار چنین سرگردانی‌ای هستند. پس از فروپاشی شوروی، ارمنی‌هایی که در باکو و دیگر شهرهای آن دیار بودند به ارمنستان کوچیدند و همین‌طور باکویی‌ها و دیگر ارانی‌هایی که در شهرهای ارمنستان زندگی می‌کردند از آنجا خارج شدند. این یعنی خارج شدن از نظم تاریخی و درغلتیدن در نظمی استعمارساخته و استعمارزده. در حالی که در ایران امروزی صدها تیره و زبان و گویش کنار هم می‌زیند و کسی مجبور نیست شهری را ترک کند و …!

۲. روایی فرهنگ قومی و قبیله‌ای

دربارهٔ افغانستان، مهم‌ترین پرسش این است که این سرزمین چرا به این روز افتاده است؟

پاسخ دم‌دستی و عوامانه این است که مردم افغانستان دین‌محورند.

پرسش: چرا عربستان، قطر، امارات و … به این روز نیفتادند؟ آیا افغانستانی‌ها از آن‌ها دیدن‌دارترند؟ علاوه بر دلایل پیشین، باید به سخن زوج سان لیور، مردم‌شناس سوئیسی، توجه کرد: «هویت افغان‌ها اول قومی، سپس اسلامی و در پایان ملی است.»[۱۲]

جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا، هم به این نکته اشاره کرده است. بایدن بعد از خروج ارتش آمریکا از افغانستان، هم در توییتر خود و هم در مصاحبه‌هایش به این نکته اشاره کرده است که افغانستان هنوز ملت نشده و مأموریت آمریکا هم ملت‌سازی و ایجاد دموکراسی در افغانستان نبوده است.[۱۳] 

جالب آنکه هیچ‌کدام از رسانه‌های ایرانی و افغانستانی این سخنان بایدن را تحلیل نکردند. یعنی چه که افغانستان ملت نیست؟ دموکراسی چه ربطی به ملت دارد؟ مگر برای داشتن دموکراسی، صلح، آرامش و رفاه باید ابتدا ملت بود؟

واقعیت این است که دموکراسی فقط در قالب دولت- ملت امکان‌پذیر است؛ یعنی در جایی که «شهروند» وجود دارد، نه رعیت. در ساختار ایل و قبیله دموکراسی رخ نمی‌نماید. اروپایی‌ها این مهم را از قرن هفدهم میلادی، پس از پیمان «وستفالی» پذیرفته‌اند و روابطشان در امور داخلی و بین‌المللی بر این قاعده استوار است. 

این دو عامل (خروج از نظم تاریخی و روایی قبیله‌گرایی) مهم‌ترین عوامل فروپاشی جامعهٔ افغانستان‌اند.

 

واکنش فارسی‌زبان افغانستان چه باید باشد؟

فارسی‌زبانان افغانستان نباید در نظم استعمارساختهٔ موجود بازی کنند و خود بخشی از جریان قوم‌گرایی شوند. دسته‌بندی‌های هزاره و تاجیک را باید پایان رساند. دمیدن در آتش کینه‌های قبیله‌ای نه به سود هزاره است و نه به سود تاجیک و نه به سود پشتون. تا زمانی که رقابت تاجیک و هزاره و اویماق و … وجود دارد، آدم‌کشان طالب و دولت پاکستان کامیاب خواهند بود.

فارسی‌زبانان افغانستان باید به نظم پیشااستعماری و طبیعی منطقه پای بفشارند و در این حوزه نظریه‌پردازی کنند. نظم پیشااستعماری باید الگو و چراغ راه فارسی‌زبانان باشد. طالبان خود را نیرویی هوادار سنت می‌داند، در حالی که ماهیتی استعماری و ایدئولوژی‌زده دارد. تا پیش از آمدن استعمارگران، خبری از طالب‌گرایی و پشتون‌گرایی نبود؛ این مفاهیم زاده و پروردهٔ استعمارند. فارسی‌زبانان افغانستان، از دیدگاه نظری، باید بر ماهیت استعماری پشتون‌گرایی و طالب‌گرایی پای بفشارند و در عمل نیز خواهان بازگشت به دوران پیشااستعماری باشند و در این راه گام بردارند.  

 

واکنش جمهوری اسلامی ایران چه باید باشد؟

گسترهٔ تمدنی ایران مورد هجوم واپس‌گراترین گروه‌های تروریستی قرن بیستم است و دولت جمهوری اسلامی ایران نباید دست روی دست بگذارد و یا دست‌کم نباید از رفتار طالبان دفاع کند! طالبان با «زبان فارسی» و «مذهب تشیع» سر ستیز دارد و بنا بر حکم «دو دو تا چهار تا» این دو مؤلفه باید برای دولتمردان جمهوری اسلامی مهم باشد. طالبان از روزی که با هماهنگی قدرت‌های جهانی و حمایت پاکستان قدرت را در افغانستان به دست گرفت مدام بر طبل دشمنی با ایران کوفته است. رسانه‌های این گروه دشمنی خود را پنهان نکرده‌اند. آنچه تاکنون اندیشکده‌های جهانی را شگفت‌زده کرده است بی‌طرفی و در مواردی حمایت از این گروه است! پُر آشکار است که این گروه به ستیز با زبان فارسی و دشمنی با شیعیان در افغانستان بسنده نخواهد کرد و ابزاری در دست دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایران خواهد بود و مرزهای شرقی ایران را ناامن خواهد کرد.

مقایسهٔ ایران و ترکیه در چنین زمینه‌هایی- جایی که پای گسترهٔ تمدنی و منافع درازمدت در میان است- عمق فاجعهٔ بی‌برنامگی را نشان می‌دهد.

 

چکیده

روند فارسی‌ستیزی در ایران شرقی، که کم‌وبیش از دو سدهٔ پیش آغاز شده است به مرحله‌ای خطرناک رسیده. افغانستان به خاطر منافع کشورهای استعمارگر از نظم تاریخی خود خارج شده و به جامعه‌ای قومی-قبیله‌ای تبدیل شده است. چنین نظمی با شیوهٔ زیست تاریخی و هنجارهای همیشگی این مردمان در تضاد است و همین تضاد تاکنون افغانستان را به جایی هولناک تبدیل کرده است. این نظم برساخته و استعماری با «زبان فارسی» و فرهنگ ایرانی سر ستیز دارد.

فارسی‌زبانان افغانستان نباید در درون این نظم استعماری بازی کنند. خواستهٔ فارسی‌زبانان باید بازگشت به نظم پیشااستعماری باشد. در چنان نظم تاریخی‌ای خبری از قوم‌گرایی افراطی نبود و زبان فارسی زبان ادبی، فرهنگی و اداری مردمان آن سامان بود.

دولت ایران در دفاع از گسترهٔ تمدنی ایران مسئولیت دارد. پذیرش طالبان و کنار آمدن با فارسی‌ستیزان با منافع درازمدت ملت ایران همخوانی ندارد.

 

پانوشت‌ها

۱.  «وزارت تحصیلات عالی طالبان حذف «دانشگاه» از تابلوی دانشگاه بلخ را تأیید کرد»، مشاهده در تاریخ ۳ فروردین‌ماه ۱۴۰۲.

۲. بنگرید به: «از معارف‌پروری تا به چنگیزپرستی» محمدجان شکوری بخارایی، نامهٔ فرهنگستان، صص ۵۱- ۸۰.

۳. بگذار تا از این شب دشوار بگذریم، ص ۱۵۱.

۴. افغانستان در پنج قرن اخیر، باب دوم، ص ۱۱.

۵. بگذار تا از این شب دشوار بگذریم، ص ۵۳.

۶. این قند پارسی، صص ۲۷-۲۹.

۷. بگذار تا از این شب دشوار بگذریم، ص ۵۹.

۸. همان، ص ۱۴۹.

۹. افغانستان در پنج قرن اخیر، باب شانزدهم، ص ۴۲۶

۱۰. «زبان فارسی و کشتارگاه آناتولی»، مشاهده در تاریخ ۳ فروردین ۱۴۰۱.

۱۱. پشتونوالی: سنت‌های قبیله‌ای قوم پشتون. این سنت‌ها نزد قبایل پشتون حکم قانون اساسی را دارد و امروزه چنین سنت‌هایی را بر شهرنشینان افغانستان تحمیل می‌کنند.

۱۲. «بررسی ماهیت طالبان و آیندهٔ نظام سیاسی افغانستان»، گفت‌وگو با جعفر مهدوی، نمایندهٔ پیشین مجلس نمایندگان افغانستان، مشاهده در تاریخ ۳ فروردین‌ماه ۱۴۰۱.

۱۳. برای نمونه، بنگرید به «اینجا».

کتاب‌نامه

۱. فرهنگ، میر محمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ دوم، پیشاور، ۱۳۶۷ خورشیدی.

۲. کاظمی، محمدکاظم. این قند پارسی: فارسی دری در افغانستان امروز، تهران: عرفان، ۱۳۸۹.

۳. مایل هروی، نجیب. بگذار تا از این شب دشوار بگذریم، تهران: مرکز مطالعات ایرانی، ۱۳۷۳.

نشریه

۴. شکوری بخارایی، محمدجان. «از معارف‌پروری تا به چنگیزپرستی»، نامهٔ فرهنگستان، دورهٔ ششم، شمارهٔ سوم (شمارهٔ مسلسل ۲۳)، تیر ۱۳۸۳.



عباس سلیمی آنگیل - دبیر کارگروه آسیب‌شناسی پارسی‌انجمن

تارنمای پارسی‌انجمن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر