در پیش گرفتن چنین رویکردی، آسیبی درازآهنگ بر پیکر زبان خواهد زد. این رویکرد را میتوان در به کارگیری نامهایی چون «مسندٌالیه/ مسند، مضاف/ مضافٌالیه» در نِبیگهای(کتب) دستور دید. آیا رویکرد ساخت گروهیِ هستهبنیاد و نامگذاری «نهاد و گزاره» و «هسته و وابسته» در نبیگهای دستور برای یادگیری دانشآموزان آسانتر است یا برگزیدن نامهای عربیای چون «مسندٌالیه/ مسند، مضاف/ مضافٌ الیه»؟! این جستار کوششی است در این باره.
در دستورهای پیشین نگاشتْ و ترادادی(سنتی)، دستورنویسان ایواز به ویمند(تعریف) نامواژهها، کارواژهها، گزارواژهها(صفات) و کرانواژهها(قیدها) بسنده میکردند، آن هم به شیوه ویمندهای دستور عربی. این گروه از دستورنویسان از تازههای دانش دستور جهانی، یعنی «گروه واژگانِ» هستهای و ایکس بار، آگاهی چندانی نداشتند و نمیدانستند «دستور ساخت گروهی هستهبنیاد[۱]» چیست و چگونه کار میکند. دستور «ساخت گروهی» نارساییهای دستور ترادادی پیشین را که کرانمند(محدود) بود ندارد. فشرده آن که، دستور نوینی بر پایه «دستور ساخت گروهی» پدیدار شد که در آن هم از نهادک (قاعده) دستور گشتاری و زایایی آن بهره گرفته شده و هم از ساخت گروهیِ «هستهبنیاد»[۲].
به گاهی که چامسکی دستور زایشی «ساخت گویایی نگره زبانی» را در سال ۱۹۵۵ برنگاشت، دبستانهای(مکاتب) اندیشگیِ دستورهای ترادادی دچار دگرگونی ژرفی شدند. هنگامی که او نگره «چیرگیِ بازبُردی»(حاکمیت و مرجعگزینی)[۳] زیر نام «سخنانی پیرامون حاکمیت و مرجعگزینی» (lectures on Government & Binding (۱۹۸۱)) را نگاشت و به روشنی برنمایاند که نگره نهادک «ساخت گروهی» بر همساختِ سخن [=گفت شناسی](نحوی) و نگره «دستور جهانی»(Universal grammar) استوار است، نگاه نویی در شناخت گروه واژگان دستوری پدید آمد. بدین سان، بر پایه این نگره، دستور دارای شماری بُنشتها(اصول) و نهادکها (قاعده) در مغز گوینده است که <گوینده زبان> با بکارگیری آن میتواند گفتارههای بیشماری را برسازد و برنماید و هر یک را گروهی بوَد دارای هسته (head)[۴].
گزیده آنکه، آنچه در دستور زبان میتوان پرداخت، آگاهی داشتن از «نگره ساخت گروهی» است؛ که بر پایه آن، در هر یک از گروه واژهها، یک واژه هست چونان فرمانده که هسته یا «هسته واژگانی» (Lexical head) نامندش و دیگر واژههای به او وابستهاند؛ مانند نامواژه «مادر» در نمودار زیر که بر دیگر واژگان گروه خود چیرگی(حاکمیت مرجع گزینی) دارد.
در اینجا S نشانگر «گفتاره»(جمله) است که در بُرش نخست به دو گروه NP (گروهِ نامواژهای) و VP (گروهِ کارواژهای) بخش شد(S→NP VP). هر یک از دو گروه دارای «هسته»اند. در گروه NP هسته mother است که شناسگر The وابسته پیشین و of John وابسته پسین بوَند و در گروه کارواژه VP، هسته likes است که برگروه NP چیرگی(حاکمیت) دارد.
نگاه دستورنویسان امروز (ایران)
دستورنویسان ایرانی[۵] با نگاه خود <شاید گرتهبرداری> از آن، دستور گشتاری[۶]را برنگاشتند و گام تازهای در دستورنویسی پدید آوردند. بدین سان، زین پس بُنپارهای سخن اندریافت بهتری یافت. گویی «بهرهای سخن» ترانماتر و شناسههای تازهای بدان افزوده شد. رویکرد تازه دستورنویسان ایرانی (امروز) نه بر پایه یک «نامواژه»(اسم)، «گزارواژه»(صفت)، «کارواژه»(فعل) یا «کرانواژه»(قید) که بر پایه بنیادِ «گروهها» نهاده شد <یعنی هستهبنیاد>، در درون هر گروه، یک «هسته» <یک یا چند وابسته> جای دارند. این رویکرد نو به دستور، جان تازهای بر پیکر دستگاه زبان بردمید؛ واژههای تازهای ساخته و نوآوریهای بسیاری انجام شد. ولی با همهی این نوآوریها، همین گروه از دستورنویسان ایرانی، نتوانستند نام[های] درخور ایرانی بر «گروهْ واژگان»ها نهند، و به ناچار پی نامهای عربی رفتند.
دستگاه هر زبان نشاندهنده گونههای کارکردیِ آن زبان در دورههای زمانی است که با بهرهگیری از بُنمایههای زبان و فرهنگ به همراه گنجواژههای انباشتهشدهی سالهای دراز، چونان اندامی زنده به پویایی خود پیش میرود. پویایی زبان همواره پیام خود را به دیسههای نوشتاری و گفتاری به گویندگان خود بر نماید. واژهها نمودی ژرف از سگالش و اندیشگی گویندگان آن زبان در هزارههای تاریخ است. واژهها گرد هم (می)آیند تا پیام بَوَندگی را برسانند. از گردهمایی این واژهها ــ کارواژهها، نامواژهها و… گفتارها ساخته میشوند. این فرایند خود را در بهرْهای سخن برنماید.
کارکرد گروه واژگان
«گروه واژگان» گردآمدِ واژههایی است در خود «هسته»ای دارد که موتور پیشبرنده دیگر واژگان بوَد. هسته بسان سَر و میانگاه آن گروه است که بر روی هم پیام ویژه را میرساند، زین رو، هسته بر دیگر واژههای (زیر) گروه خود چیرگی(حاکمیت) دارد. گروه واژگان میتوانند از گونه نامواژه،کارواژه،گزارواژه،کرانواژه و دیگرها باشند. نامواژهها و بُنپارهای سخن از کارکرد دستگاهِ دستورِ سخن برآید و سزَد که نام درخور بر آن نهاد که ویژه آن زبان باشد. هر «نامواژه» تواند زنجیرهای از واژههای همسو را برای اندریافت بهترِ پیام با خود همراه کند. همآیی این واژهها فرایافتهای(مفاهیم) تازهای را به خواننده میرساند.
هستهبنیاد
هر «گروه نامواژه[۷]» دارای یک هسته[۸] و یک یا چند وابسته پیشین و پسیناند. از آنجایی که هسته کارکرد بنیادی گروه است آن را هستهبنیاد خوانند. نمونه:
«کارنامهی اردشیرِ بابکان»
همنشینی و یا بهتر است گوییم گِردهماییِ گروه واژگان بالا سرسری نیست. این واژهها بر پایه خواست نویسنده یا گوینده، دستچین میگردد تا «پیام» یگانهای را به خواننده رساند؛ زین رو، باید ژرفاندیشانه گروه واژگان را کاوید و بُنپارهای آن را شناخت. واژه «کارنامه» بسانِ «هسته» و کانون بُوَد که دو واژه دیگر بر گِرد «آسه» آن همی چرخند. با همآیی دو واژه وابستهی «اردشیر بابکان»، فرایافت بَوَندگ(کامل) «گروهْواژگان» بالا را به خواننده یا شنونده میشناساند. اکنون گوییم، یک واژه در این «گروهْواژه» هست که سَر و هسته این «همنهش»(ترکیب) است و دو واژه دیگر یعنی«اردشیرِ بابکان» وابستههای «نامواژه»ی «کارنامه» هستند که با نشانه زیر (-ِ) شناخته میشوند. هم چنین گروه واژه آمیخته(مرکّب) «اردشیرِ بابکان»،که در درون گروه واژه جای دارد، خود هستک کهتری است که در آن واژه «اردشیر» هسته و «بابکان» وابسته ی «اردشیر» و چنان که گفته شد، هر دو، وابسته «کارنامه» بشمار آیند:
بُرِش نخست:
[کارنامهی ] [اردشیرِ بابکان]
[هسته] [ دو وابسته]
نشانهی «هسته» –ِ است.
بُرش دویم:
[اردشیرِ ] [بابکان]
[هسته] [وابسته]
در زبان انگلیسی جایگاه هسته (بیشتر) در پایان گروه واژه بیاید:
Det ۱ ۲ ۳ ۴ Head
This first important long French novel
«هسته» (novel) در پایانِ گروه واژگانی جای دارد که دارای چهار وابسته و یک نشانگر Determinative است، یعنی پنج وابسته[۹]. اگر بخواهیم گروه واژه بالا را به پارسی برگردانیم،چنین شود: این نخستین رمانِ بلند مهند فرانسه. در زیر «پیش شناسانگرها» (pre-modifiers)بیشتر گفته خواهد شد.
یاد آوری میشود که کارواژهها، گزارواژهها، کرانواژهها و … میتوانند هسته داشته باشند؛ چون این جستار به بررسی کوتاه پیرامون هسته و وابستهی «گروه نامواژه» است، به دیگر گروه واژهها نپردازیم.
هسته چونان نهاد
گفته شد که «گروه نامواژه[۱۰]» دارای یک هسته[۱۱]که میتوانند یک یا چند وابسته پیشین و پسین داشته باشد. نمونه فارسی:
[خورشید ] [بر آمد]
[هسته(نهاد)] [گزاره]
اگر هسته وابستهای داشته باشد:
[ خورشیدِ رخشانْ] [از کوهِ دماوند بر آمد]
[ نهاد ] [ گزاره ]
در نمونه بالا، «نهاد» دارای یک هستهبنیاد به نام «خورشید» با نشانه ــِ است که «هسته»ی گروه «نهاد» است و «رخشان» وابسته به آن. وابسته را میتوان به آسانی برداشت بی آن که آسیبی به نهاد رسد.
[خورشید] [ از کوهِ دماوند بر آمد]
در بخش «گزاره»، هم «گروهنام» دیگری دیده میشود که دارای هسته (کوه) و یک وابسته (دماوند) ساخته شد:
[ خورشید رخشان] [[ از [کوهِ دماوند] بر آمد]]
در اینجا نیز میتوان وابسته را کنار نهاد و هسته را به تنهایی آورد: [خورشید] [[ از [کوه] بر آمد]]
«گروهنامها» همواره در جایگاه ویژه خود ــ در اینجا نهاد ــ جای میگیرند، جایگاه نهاد همیشه از آنِ «گروهنام» است. در درون نهاد، میتوان بیشمار نام یا گزارواژه و دیگرها داشت. در جایگاه «نهاد» تنها یک «ام» است که بنیاد فرماندهی از آن اوست و «هسته »نام دارد؛ دیگر وابستهها بر گرد او چرخند. زین رو، در جایگاه نهاد تنها یک «نام» به نام «هسته» جای دارد و اگر نیاز باشد، هسته تواند یک یا چند وابسته را برای گسترش پیام خود بکار گیرد:
[ استادِ تاریخِ دانشگاهِ تهران] [باز نشسته شد].
نامواژه نخست «استاد» چونان هسته بوَد که برای گسترش ویمند و یا گسترش اندریافت خود دیگر نامها را به گرد خود آورد تا چم «گروهنام» رساتر گردد، سه نامواژه دیگر وابسته به «استاد» بوَند.
نامگذاری
بسیاری از دستورنویسان ایرانی برآناند تا نامهای ساخت دستوری زبان عربی را برای ساخت دستور زبان پارسی به کار گیرند. به سخن دیگر، برای جایگاه نهاد (هسته و وابسته(ها)) نامهای عربی نهند مانند: «مضاف و مضافٌ الیه». غلامعلیزاده گوید: «هسته آن اسم یا گروه اسمی است که مضاف واقع شود[۱۲]». با اینکه رویکردشان دستور گشتاری است و میکوشد روش نویی در شناخت بهرهای سخن زبان پیش نهد، ولی در نامگذاری بهرهای سخن، راه دستور ترادادی(سنتی) را پیش گرفته است.
دستور جهانی(Universal Grammar) در روساخت گفتار، بر«توانش» (Competent) یعنی گردآیهای از بنیادهها [= نهادکها (قاعدهها) استوار است که میتواند گفتارههای بیشماری را برسازد[۱۳]، و نیز بر«کُنش» (Performance) یعنی گفتار و نوشتار [استوار است]. با این همه، برخی دستورنویسان آگاهانه نهادههای برساخته زبان فارسی را با نامهای برآمده از ساختِ دستور زبان عربی به خوانندگان دستور میشناسانند. این دسته از دستورنویسان باید روشن سازند که چرا نامهای «مسند و مسند الیه» و «مضاف و مضافٌ الیه» را برای زبان پارسی که دارای دستگاه زبانی ویژه خود است، برگزیدند؟ آیا این نامها برگردانِ زبانهای اروپایی است؟ نام فرانسه، انگلیسی و یا لاتین آنها چیست؟ اگر از زبانهای اروپایی وام نستاندند، خودبخود دانسته میشود که از زبان عربی گرتهبرداری شده است؛ و زبان فارسی را نسِزد زینگونه نامها.
هسته و وابسته چونان افزاگیر و افزاگر
دستور زبان فارسی با دستور جهانی همخوان است، هر گروه میتواند زنجیرهای از واژهها را از آنِ خود کند تا ویژگیها و گستردگی واژه نخسین یعنی هسته را به روشنی برگوید، مانند:
[اسبِ رستمِ دلیرِ پهلوانِ بیمانندِ ایران] [نماد کشور ایران است]
[ نهاد ] [ گزاره ]
هسته بالا (یعنی اسب) دارای پنج وابسته است (وابسته ۱ وابسته ۲وابسته۳ وابسته۴ وابسته۵)
هسته همیشه نشانه –ِ می گیرد.
این وابستهها چونان زنجیر بهم می چسبند تا نام نخستین یعنی«اسب» که هسته این «گروهنام» است را بهتر نمایان سازد. پس نام نخست «افزاگیر»(مضاف) است و وابستههای «افزاگرِ»(مضافٌ الیه) چندی را برای خود برگزید.
اکنون گوییم اگر در گروهنام تنها یک نام، مانند «اسب» بیاید و هیچ وابستهای نداشته باشد، آن را «پایا» خوانیم و اگر «گروهنام» وابستههایی را برای خویش برگزیند، آن را «پویا» خوانیم، یعنی از پایایی به پویایی رسد. «نامواژه» زمانی پویایی دارد که وابستههایی داشته باشد. به دیگر زبان، هنگامیکه واژهها کنار هم آیند و گروه واژهای سازند، «یک واژه» ــ هسته ــ در آن خود را برمینمایاند و فرمان همه را به دست میگیرد. همافزایی این واژهها تنها ز بهرِ اوست، چونان پرگار گروه بوَند و بر گِرد او چرخند.
نبیگهای دبیرستان
پذیرش «هسته» در نوشتههای دستورنویسان دبیرستان دیده میشود. نبیگ زبان فارسی (۱) سال نخست دبیرستان نویسد: «هرگاه پس از هسته، کسره بیاید و سپس اسمی قرار گیرد، اولی مضاف و دومی را مضافٌ الیه میخوانیم. مضاف هسته و مضافٌالیه وابسته است[۱۴]»
گرچه پذیرش واژه «هسته» در دستور زبان فارسی دبیرستان رویکرد خوبی است، ولی چنان که دیدیم نامگذاری «گروهنام» از سوی آنان همچنان، شیوه دستورنویسی گذشتگان است. نمونه از همان نبیگ:
(۱)«ستاره زهره»
هسته وابسته
(۲)«کتابِ جغرافیا»
مضاف مضافٌ الیه
در شماره (۱) نام هسته و وابسته درست است، ولی شگفتی آنست که در نمونه (۲)، وارون نمونه بالا نام نخست «مضاف» و نام دوم «مضافٌ الیه»[۱۵]. چرا این نام عربی را برگزیدند؟ دگرسانی در چیست؟ جز همان نگاه ترادادی!
اگر گویند که گرو واژه بالا «افزایه»(اضافه) است، باز میتوان آن را هسته و وابسته نامید. چنانچه بخواهیم نامی بر آن نهیم، بهْ بُوَد که بدان «افزایه»(اضافه) گوییم. گرچه همان نامگذاری زبان عربی را به یاد آورد، ولی زبان پارسی توان آن را دارد که برای آن نامی نهد. نمونه:
رخشِ رستم
[[رخشِ] [رُستم]]
افزاگیر افزاگر
نامواژه «رخش» هسته است و نامواژه «رستم» وابسته به هسته که نشان میدهد رخش از آنِ رستم است. به گونه دیگر گوییم نامواژه «رخش» «افزاگیر» است، چون گیرنده چیزی یا کسی است. همچنین نامواژه «رستم» افزاگر، زیرا به نام نخست افزوده شد[۱۶].
گروهی دیگر از دستورنویسان درباره ویمند(تعریف) گروهنام رهیافت نوتری را پیش کشیدند ولی در برخی جاها نامهای دیگری بر آن نهادند:
«هر گروه اسمی در فارسی از یک هسته و تعدادی وابسته که در دو طرف هسته < وابستههای پیشین وابستههای پسین> قرار میگیرند ساخته شده است[۱۷]:
[این یک روزنامه دوستدارانِ سازمانِ جهانیِ بهداشت]
وابسته پیشرو هسته (دارای چند وابسته)
وابستههای پیشین
وابستههای پیشین[= پیش شناسانگرها]ی نامواژه[۱۸]، هموار پیش از هسته آیند و وابستهی آناند، و بی بودِ هسته، کارکردی ندارند:
یک-گزارواژه نشانهای (اشارهای): گزارواژه + نام. نمونه: این< آن،همان،همین[۱۹]> خانه
دو-شمارشی: گزارواژه+نام. نمونه: چهارمین خیابان/ چهار پرنده
سه-گزارواژه برتر: گزارواژه+ نام. نمونه: بزرگترین کشور
چهار-گزارواژه پرسشی: گزارواژه+ نام. نمونه: کدام ساختمان؟
پنچ- گزارواژه شگفتی: گزارواژه + نام. نمونه: چه دانشگاهی!
شش: پاژنام(لقب/عنوان) = نام+ نام. نمونه: دکتر سپنتا
هفت: گزارواژه گنگ(مبهم): گزارواژه+ نام. نمونه: همه جا را گشتهام
وابسته پسین
گروهی بر این باورند که گونههای «وابسته» پسین[=پسشناسانگرها]، از شمار بسیار است. مانند: وابسته گزارواژهای، وابسته گفتاری(بیانی)، وابسته ویچری(توضیحی)، وابسته همانندی (تشبیهی)، وابسته از آنی(مالکیت/ تعلق)، وابسته جانشین(بدل)، وابسته گنگ (مبهم)[۲۰].
میتوان بسیاری از این وابستهها را به چهار یا پنج فروکاست:
یک- نام+ نام. نمونه: ابروی کمان = نام + وابسته نام.کمان» نامی است درباره ابرویی که کمانی است
دو-نام+ گزارواژه. نمونه: درختِ سبز = نام + وابسته نام. «سبز» گزارواژه است و ویژگی درخت را بر میشمارد
سه- گزارواژه+ گزارواژه. نمونه: آبی روشن= «روشن» از ویژگیهای رنگ آبی است
چهار- گزارواژه+ نام.نمونه: روشن روان = (گزارواژه برگشته) / = روانِ روشن[۲۱]. «روشن» درباره ویژگی روان است
پنج– نام + نام. ( گونه بندواژهدار). نمونه: مردِ کارگر = مردی که کار میکند
نهاد و گزاره
یکی دیگر از نامگذاریهای ناخوشایند، برنهی (تحمیل) گروهنام عربی ــ بر دستور زبان پارسی، زیر نام «مسند و مسندٌالیه» است، بی آنکه به دستگاه ساخت واژگانی زبان دیرپای پارسی نیک نگرند، یک راست به سراغ زبان بیگانه رفته و مانند «صرف و نحو» زبان عربی، نامی برای آن می نهند: «در میان افعال واژگانی، افعالی وجود دارند که به جهت ایجاد ارتباط بین نهاد(مسندٌالیه) و یک مفهوم دیگر به منزله متمم نهاد(مسند) به کار برده میشوند[۲۲]». پیشتر گفته شد که جایگاه نهاد از آنِ هسته یعنی «نامواژه» است، این یک بُنلاد و پایه است که در دستور زبان چونان «هسته»های گوناگونی کارواژهای، گزارواژهای، کرانواژهای و نامواژهای در گفتارهها دیده میشود ؛ خواه گفتارهها کارواژهای کُنشی باشد یا گفتارگان(جملههای) پیوندی(ربطی)، جایگاه «هسته» همواره پایاست. ولی برخی دستورنویسان آن را نادیده گرفته و نام «مسندٌالیه» و «مسند» را بر آن نهادند[۲۳].
خانلری[۲۴]در نبیگ دستور زبان فارسی، گفتارههای کارواژههای پیوندی (بودن، شدن،گشتن و…) را «نهاد» و «گزاره» نامید. نمونه:
(۱) شاهنامه تاریخ ملی ماست
(۲) فردوسی از شاعران بزرگ ایران است
در نمونه (۱)، جایگاه نهاد «شاهنامه» و جایگاه گزاره «تاریخ ملی ماست» است. در نمونه (۲) نیز «فردوسی» در جایگاه نهاد؛ و «از شاعران برزگ ایرانی است» در جایگاه گزاره، جای دارد. هم او گوید: «نهاد قسمتی از جمله که درباره آن خبر میدهیم؛ گزاره خبری است که درباره نهاد گفته میشود[۲۵]». آنچه روشن است این است که نهاد، یگ گروه نامواژهای است که دارای یک هسته و یک یا چند وابسته تواند بود. در نمونه بالا «هسته»، وابستهای ندارد ولی اگر بخواهیم میتوانیم وابستهای بدان افزاییم چونان:
«شاهنامه [استادِ توس] تاریخ ملی ماست».
واژه نخست یعنی«شاهنامه»، هسته گروه است. گُزاره، نیز ویژگیهای نهاد را بر شمرد و یا درباره آن آگاهیهای دهد همانند «تاریخ ملی ما» که درباره شاهنامه سخن میگوید.اکنون پرسش این است چرا باید این نام زیبای «نهاد و گزاره» را کنار نهیم و بجای آن همنِهش (ترکیب) عربی «مسندالیه/مسند» برگزینیم؟ آیا زبان فارسی را سزَد نام دشوار عربی بر آن نهاد؟ آیا زبان فارسی سترون است و از خود نام و نشانی ندارد که این نام بر او نهیم؟
هنگامی که از نهاد و گزاره سخن میگوییم، آماج چگونگی وابستگی سخن است که بدان «نهش(حالت) وابستگی» گوییم[۲۶]، زیرا هر دو بخش به هم وابستگی دارند. زبان پارسی بهرْهای سخن فراوانی دارد که بسی بیمانند نماید:
«گویایی(منطق) از همنِهش(ترکیب) گفتار برآید. بهرهای ویژهی گفتار دو بُوَند: یکی، نامواژه چونان «مردم»؛ و دیگری، کارواژه چونان «رَوَد». پنج نام بُوَند که پُرخواستارند. آنها چنین باشند: (ا) همنامی (چندپهلویی) ؛ (ب) نام و ویمندِ(حد) همسان داشتن، یکنامی؛(پ) چندنامی؛ (ت) دگرنامی؛ (ج) پَرانامی»[۲۷].
پانزده سده پیش، فرزانهی جهان باستان، پاول پارسی، دربارهی «گویایی» و نهادههای گوناگون دستور، بهرهای گفتار و نهادههای زبانی و فراتر از آن، گویایی ارستو را چونان گزارش سفرَنگ(هرمنوتیک) برای دانشجویان به زبان پارسیگ (پهلوی) برنگاشت که شاهکاری است بیمانند که مایهی سربلندی پارسیزبانان بوَد و نیک سزَد که دستورنویسان و دانشپژوهان به درونمایه آن ژرف نگریسته و این گونه به دستور زبان نگرند.
[۱] Headed-Driven Phrase Structure Grammar (=HPSG)
[۲] بنگرید به: زبانشناسی نظری. محمد دبیر مقدم. تهران. سمت. ۱۳۸۳٫ رویه ۵۵۴ به آن سو (فرگرد یازده).
[۳] همان. فرگرد نهم.(Government and Binding)
[۴] همان. رویه ۴۴۸٫
[۵] آماج ما آن دستورنویسانی است که دستور زبان فارسی را با رویکرد «دستور گشتاری -زایشی و ساخت گروهی نگاشتنند.
[۶] دستور زبان فارسی بر پایه نظریه گشتاری، مهدی مشکوهالدینی،ساخت زبان فارسی غلامعلیزاده و دیگرها.
[۷] در دستور زبان گشتاری گروه نامواژه برابرNoun Phrase است و دستورنویسان فارسی آن را «گروه اسمی» گویند. در نبیگ دستور انگلیسی لانگمن این گونه آمده:
A noun phrase is headed to the extent that it has a central constituent or head, to which other elements can be optionally added. (A comprehensive grammar of the English language by Randolph Quirk et al. Longman. ۱۹۸۵.p ۶۱
[۸] هسته را در برابر Head آوردیم آن چنان که در دستور جهانی آمده.واژه دیگری نیز که برای هسته به کار میرود Nucleus است
[۹] برگرفته از نبیگ Randolph Quirk پوشینه دو، رویه ۱۳۳۸ و دهها نمونه دیگر
[۱۰] در دستور زبان گشتاری گروه نامواژه برابر Noun Phrase است و دستورنویسان فارسی آن را «گروه اسمی» گویند. در نبیگ انگلیسی این گونه آمده:
A noun phrase is headed to the extent that it has a central constituent or head, to which other elements can be optionally added. (A comprehensive grammar of the English language by Randolph Quirk et al. Longman. ۱۹۸۵.p ۶۱
[۱۱] هسته را در برابر Head آوردیم آنچنانکه در دستور جهانی آمده.واژه دیگری نیز که برای هسته بکار میرود Nucleus است
[۱۲] ساخت زبان فارسی.خسرو غلامعلی زاده تهران:احیا کتاب ۱۳۷۷ رویه ۵۷
[۱۳] در این باره بنگرید به: دستور زبان فارسی برپایه نظریه گشتاری. مهدی مشکوهالدینی. دانشگاه فردوسی مشهد (۱۳۷۲). رویه ۱۲٫
[۱۴] زبان فارسی (۱) سال اول دبیرستان ۱۳۹۳ رویه ۹۰
[۱۵] همان. رویه ۹۱ و ۹۲
[۱۶] یادآوری میشود که در اینجا بر پایه توانشِ ساخت زبان فارسی، نام نخست افزاگیر و نام دوم افزاگر خوانیم نه ساخت زبان عربی
[۱۷] توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی.محمد رضا باطنی. تهران. امیرکبیر۱۳۷۳٫ رویه ۱۳۸٫
[۱۸] هر یک شمار بسیار بوَد
[۱۹] اگر این واژهها، به تنهایی در گفتار آیند، هرنام(ضمیر) بوَد چونان «آن را برداشتم»
[۲۰] مشکوهالدینی رویه ۱۷۰ به آن سو
[۲۱] خیامپور و دیگر دستورنویسان گذشتهگرا این همکرد را «اضافه مقلوب» [= افزایه باژگونه/وارونه/ برگشته» خوانند.نگ دستور زبان فارسی.خیامپور چاپ پنجم. ۱۳۴۴ رویه ۳۸٫
[۲۲] غلامعلیزاه؛ رویه ۲۲
[۲۳] همین دستورنویسان عربیگرا، برای «مسندالیه» برابر Subject و برای مسند Predicate را برگزیدند.
[۲۴] رویه ۱۳
[۲۵] رویه ۱۴
[۲۶] بنگرید به: اشه، رَهام. زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژهسازی و واجشناسی، پارسی از: مریم تاجبخش و بزرگمهر لقمان، خردنامگِ ۳، چاپِ نخست. تهران: کتابِ سده. رویه ۳۵.
[۲۷] گویایی ارستو. پاول پارسی. رهام اشه. پارسیگردان: بزرگمهر لقمان. شورآفرین ۱۳۹۵. رویهی ۶۰، نیز در همین زمینه رویه ۱۳۹ بدان سو .گویایی ارستو نبیگی است بسی ارزنده به همراه گنجینه واژگان ایرانی که هرآیینه فرزانگی ایرانی را رساند؛ این نبیگ از سوی «بزرگمهر لقمان» به «پارسی ناب و بیغش» گردانیده شد که نشان چیرگی او در به کارگیری واژگان پارسی است.
تارنمای پارسی انجمن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر