دیرینگی و تداوم زبان فارسی در متن، آن را به ابزاری برای رویارویی با سلطهی فرهنگی اعراب و حفظ میراث پارسی تبدیل کرده است. همچنین در کنار جغرافیای تاریخی بخارا و رودخانهی جیحون که به عنوان مرز (:سرحد) ثغور ایرانشهر در شاهنامه فردوسی شناخته شده است، امری که با مرزهای ایرانشهر در دورهی ساسانی مطابقت دارد. این اثر توسط ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی (درگذشته صفر 348 مَهی) به نگارش درآمده است.
اصل این اثر کتابی بزرگ بوده اما اکنون از آن اثری دردست نیست. نرشخی در نگارش کتاب خود از منابع و ماخذ، اذکار،دیدهها، گفتهها وشنیدههای خود ودیگران بهره گرفته وروایت کرده است. برحسب موقعیت زمانی ومکانی (دوران تجزیه سیاسی) تاریخ محلی بیشتر مورد توجه قرارگرفته وبیش به صورت منفرد به یک محل ویک خاندان محلی میپردازد وچنانچه از نام آن پیداست، عبارت از تاریخ شهرستان بخاراست که اوضاع جغرافیایی آن ونام شهرها ،قصبات، روستاها، رودها. همچنین ذکر علما و قضات وحوادث واتفاقات آن را بحث می کند(نرشخی،1387: 13).
بازتاب اساتیر و شخصیتهای تاریخی: ذکر شخصیتهای استورهای و تاریخی مانند افراسیاب، سیاوش، کیخسرو و شاپور در تاریخ بخارا، که بسیاری از آنها در شاهنامه فردوسی نیز آمدهاند، این اثر را به منبعی غنی از روایتهای ملی تبدیل کرده است. ارائه اطلاعات منحصربهفرد درباره مکانهایی مانند رامیتن (ساختهشده توسط افراسیاب)، رامش (ساختهشده توسط کیخسرو) و محل دفن افراسیاب در نزدیکی بخارا، که در منابع دیگر از جمله شاهنامه به این جزییات اشاره نشده، نشاندهنده ارزش استورهای و تاریخی خاص این اثر است. این اشتراکات استورهای با شاهنامه، تاریخ بخارا را به منبعی فراتر از یک روایت محلی و در حد یک سند ملی ارتقا میدهد. تاریخ بخارا از نخستین منابعی است که پس از اوستا و پیش از شاهنامهی فردوسی نام برخی از شخصیتهای استورهای و تاریخی در آن آورده شده است. نامهایی که منحصرا ذکر آن در شاهنامه رفته است و گمان میرود که تاریخ بخارا یکی از منابعی است که فردوسی در کنار خوذای نامگها از آن استفاده کرده است. ازین جهت این اثر گرانبها تنها محدود به شهرت در تاریخهای محلی ایران نیست بلکه در جایگاهی فراتر از آن یعنی در جایگاه ملی-میهنی قرار دارد.
یکی از این نمونهها استوره ی افراسیاب است که در تاریخ بخارا بارها بازتب یافته است. نام افراسیاب در اوستا فرنگرسین به معنی هراسانگیز یاکسی که به هراس میافکند، است(دوستخواه،1382: 922). هرچند که از نام برخی ازین استورهها چون افراسیاب در کتابهای دیگر چون غرر السیر ثعالبی یاد شده است. به منظور اثبات این مدعا بخشهایی از تاریخ بخارا آورده میشود. نرشخی در تاریخ بخارا آورده است: «رامتین کندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و افراسیاب بنا کرده است این دیهه را و افراسیاب هرگاهی که بدین ولایت آمده جز بدین دیهه به جای دیگر نباشیده است. و اندر کتب پارسیان چنان است که وی دو هزار سال زندگانی یافته است و وی مردی جادو بوده است و از فرزندان نوح ملک بوده است و وی داماد خویش را بکشت که سیاوش نام داشت و سیاوش را پسری بود کیخسرو نام، وی به طلب خون پدر بدین ولایت آمد با لشگری عظیم، افراسیاب دیهه رامتین را حصار کرد و دو سال کیخسرو بر گِرد حصار با لشگر خویش بنشست و در مقابلهی وی دیهی بنا کرد و آن دیهه را رامش نام کرد (و رامش برای خوشی او نام کردند) و هنوز این دیهه آبادان است. و در دیهه رامش آتشخانهای نهاد و مغان چنین گویند که آن آتشخانه قدیم تر از آتشخانههای بخاراست و کیخسرو بعد دو سال افراسیاب را بگرفت و بکشت و گور افراسیاب بر در شهر بخارا است به دروازه ی معبد …» (نرشخی،1387: 23).
گذشته از یادکردِ نام استورهای افراسیاب مورد دیگری که درخور توجه قرار میگیرد دربارهی بنای شهرها یا مکانهایی است که به دست برخی ازین استورهها ساخته شده است و بخشی از تاریخ استورهای به شمار میرود و ازین جهت واکاوی تاریخ اساتیری از تاریخهای محلی، اصل مهمی است که تاکنون در میان تاریخنگاران از آن غفلت شده است. همچنین سبب بناشدن رامتین یا رامیتن به دست افراسیاب و رامش به دست کیخسرو و مکان دفن افراسیاب، از دیگر اطلاعاتی است که در شاهنامهی فردوسی و دیگر منابع نیز یادی از آن نشده است. برای نمونه در «آثارالباقیه» بیرونی تنها اشاره بر این رفته است که رامش دیهی بود که مغان بخارا در آنجا برای جشن جمع میشدند (بیرونی،234).
در شاهنامهی فردوسی به برخی از شهرها و ایالات چون بخارا، سغد، کَندز، گَنگ و بیکند اشاره شده است اما از رامیتن یا رامش سخنی نرفته است. اما در خصوص پرفریب و جادویی افراسیاب اشاره شده است، همچنانکه در سطور پیشین نرشخی بدان اشاره کرده بود:
جهاندیدهی پردانش افراسیاب / جز از چاره جستن نداند به خواب
نداند جز از تَنبل و جادویی / فریب و بداندیشی و بدخویی (در داستان جنگ بزرگ افراسیاب، بخش ۵)
همچنین در سبب بنای قهندز بخارا (ارگ بخارا)، یعنی حصارک ارگ بخارا، آن بود که سیاوش بن کیکاووس از پدر خویش بگریخت و از جیحون بگذشت و نزدیک افراسیاب آمد. افراسیاب او را بنواخت و دختر خویش را به زنی به وی داد. سیاوش خواست که از وی اثری ماند در ولایت، از بهر آنکه این ولایت او را عاریتی بود. پس وی این حصار بخارا بنا کرد و بیشتر آنجا میبود. در این حصار که از در شرقی اندر آیی (اندرون در کاهفروشان) آن را دروازهی غوریان خوانند. او را آنجا دفن کردند و مغان بخارا بدین سبب آن جای را عزیز دارند (نرشخی، ۱۳۸۷: ۳۲).
ارتباط با جغرافیای تاریخی و سامانیان
ارائهی جزییات دقیق از جغرافیای تاریخی بخارا، از جمله رودخانهی جیحون بهعنوان مرز ایرانشهر و شهرهایی مانند بیکند و کَندز، با توصیفات جغرافیایی که در شاهنامه نیز دیده میشود، هویت ملی و میهنی را تقویت میکند. تمرکز بر سلسلهی ایرانینژاد سامانیان و شرح زندگی و نفوذ آنها در بخارا، این اثر را به نمایهای از تاریخ ملی ایران تبدیل کرده که فراتر از یک روایت محلی است.
همچنین ارائهی اطلاعات دقیق از بیکند، شهری که فردوسی آن را در شاهنامه بازتاب داده است و پیشتر نرشخی از آن بهطور مفصل سخن گفته است، حاکی از اهمیت فراوان جغرافیای تاریخی در این نوع آثار است:
«و بیکند را از جمله شهرها گفتهاند و اهل بیکند بدان رضا ندادهاند که کسی بیکند را دیهه خواند و اگر کسی از اهل بیکند به بغداد رفته است و او را پرسیدهاند که از کجایی، گفته است که از بیکند، نگفته است که از بخارا» (نرشخی، ۱۳۸۷: ۲۵).
سپهدار ترکان به بیکند بود / بسی کَز دل خویش پیوند بود
جهانجوی پردانش افراسیاب / نشسته به کَندز به خورد و به خواب
کنون نام کَندز به بیکند گشت / زمانه پُر از بند و ترفند گشت (در داستان جنگ بزرگ افراسیاب، بخش ۲)
بازتاب جشنها و موسیقی اصیل ایرانی
ذکر موسیقی اصیل ایرانی مانند «کین سیاوش» یا «سوگ سیاوش»، که ریشه در دستگاههای موسیقی ساسانی دارد، این اثر را به منبعی برای حفظ میراث فرهنگی و هنری ملی تبدیل کرده است. این عناصر فرهنگی، تاریخ بخارا را از یک سند محلی به اثری با ابعاد ملی و میهنی ارتقا دادهاند.
یکی دیگر از شاخصههای ملی و میهنی، پرداختن به هنر و موسیقی اصیل ایرانی در گسترهی ایران فرهنگی است که نرشخی بهخوبی آن را بازتاب داده و به نوعی مواریث استورهای را با مواریث هنر باستانی ساسانی پیوند بخشیده است. از جمله این آثار موسیقی، یکی از سی لحن باربد چون «سوگ سیاوش» یا «لحن سیاوش» است.
در برهان قاطع، «سوگ سیاوش» یکی از سی لحن باربد در راههای خسروانی دانسته شده است (ابن خلف تبریزی، ۱۳۴۲: ۲/۹۳۴). ذبیحالله صفا در خصوص لحن سیاوش گفته است که در موسیقی ساسانی، راههای خسروانی که از چند دستگاه کامل ترتیب مییافت و راههای دیگر از قبیل سوگ سیاوش، سروستاه، نوشلبینا و… نام الحانی است که از صد تجاوز میکند (صفا، ۲۵۳۶: ۴۹).
در خصوص باب ولایتی و محلی این لحن، نرشخی در دو موضع در تاریخ بخارا از این موسیقی کهن سخن به میان آورده است:
«و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند و محمدبن جعفر گوید که از این تاریخ سه هزار سال است والله اعلم» (نرشخی، ۱۳۸۷: ۲۴).
«و مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست، چنانکه در همه ولایتها معروف است و مطربان آن را سرود ساختهاند و میگویند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است، پس این حصار را بدین روایت وی بنا کرده است…» (نرشخی، ۱۳۸۷: ۳۳).
همه شهر توران پُر از داغ و درد / به بیشه درون برگ گلنار زرد
گرفتند شیون به هر کوهسار / نه فریادرس بود و نه خواستار (داستان سیاوش، بخش ۱۴)
قمریان راه گل و نوشلبینا دانند / صلصلان باغ سیاوشان با سروستاه (منوچهری، ۱۳۴۷: ۶۵)
این یادکرد فراوان از استورهی سیاوش بهعنوان شاهزادهی ایران و همچنین «سوگ» یا «کین سیاوش» از الحان کهن موسیقی ایرانی در تاریخ بخارا، جای تردیدی در خصوص جایگاه ملی-میهنی تاریخ بخارا نمیگذارد.
مقاومت فرهنگی در برابر اعراب؛ شبسوری در کهنترین تاریخ محلی به زبان فارسی
نرشخی با ارائهی اطلاعات دقیق از شبسوری و جریان آن در دوران امیر سدید منصوربن نوح سامانی، اثر خویش یعنی تاریخ بخارا را بهعنوان تاریخ محلی و در جایگاه ملی و میهنی جاودانه ساخته است.
در تاریخ بخارا آمده است:
«آنگاه امیر سدید به سرای بنشست. سال تمام نشده بود که چون شبسوری، چنانکه عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند، پاره آتشی بجست و سقف سرای درگرفت و دیگرباره جملۀ سرای بسوخت و امیر سدید هم در شب به جوی مولیان رفت…» (نرشخی، ۱۳۸۷: ۳۷).
پس از این متن کهن تنها شاهنامهی فردوسی است که به این جشن باستانی اشارهای کرده است و آن را به داستان گذر سیاوش از آتش بهمنظور اثبات پاکدامنی در برابر ادعای سودابه، زن نابکار کیکاووس، نسبت داده است و چون در روز سهشنبه، هنگام غروب، سیاوش با اسبش سالم از آتش به بیرون جست، جشنی بزرگ برپا گشت:
ستارهشمر گفت بهرام را / که در چارشنبه مزن کام را
بشد چارشنبه هم از بامداد / بدان باغ امروز که باشیم شاد…
بنابراین احتمال تاثیر بر شاهنامهی فردوسی وجود دارد. اطلاعات مشترک بین تاریخ بخارا و شاهنامه، مانند روایتهای استورهای و جغرافیایی، و پیشینهی نگارش تاریخ بخارا (پیش از سرایش شاهنامه در حدود سدهی چهارم یا پنجم مهی)، احتمال استفادهی فردوسی از این منبع را تقویت میکند. منابع ذکرشده توسط نرشخی، مانند روایات شفاهی و کتب پارسیان، ممکن است با منابعی که فردوسی از آنها بهره برده (مانند خُداینامه) همپوشانی داشته باشد. این ارتباط احتمالی با شاهنامه، که خود اثری ملی و میهنی است، جایگاه تاریخ بخارا را بهعنوان یک سند ملی تایید میکند.
سبک خراسانی و ارزشهای جامعهشناختی و روانشناختی تاریخی
سبک نگارش خراسانی با استفاده از لغات کمعربی، افعال پیشوندی، و نثر ساده و روان، این اثر را به نمونهای از ادبیات پارسی اصیل تبدیل کرده که ریشه در فرهنگ ملی دارد. جملات کوتاه و بیپیرایه که مخصوص سبک خراسانی با لغات کمعربی است، اثری بیهمتا و در عین حال پرفایدهی تاریخی را به وجود آورده است.
استفاده از افعال پیشوندی و میانپیشوندهای فعل، بهخصوص «بر» چون: برآمدن، برآوردن، برشدن، برگشتن و… در شعر بسیار مشهود است. اهمیت پیشوند فعلی در آفرینش معانی گوناگون و غنای پارسی از حیث تعابیر، وزنهای در شعر نیز بخشیده است. هفت معنی «برکردن» از حیث حقیقی و مجازی عبارتند از:
۱- بلند کردن (افراشتن)
۲- بیرون کردن (بیرون آوردن)
۳- به حرکت آوردن (حرکت دادن)
۴- گرفتن (برگرفتن)
۵- زدن (مالیدن)
۶- روشن کردن (افروختن)
۷- باز کردن چشم (نگریستن)
بههرروی استفاده از افعال پیشوندی و پیشوندهای فعلی در اثر واضح و معنی آن گویاست و همین امر سبب تکمیل معانی و جملههای اغلب اشعار فارسی به سبک خراسانی است. از طرفی بستر رشد و بالیدن زبان پارسی دری و همچنین سبک خراسانی بستر سامانی است که در این کتاب به وضوح آشکار است.
همچنین یکی از زوایای بسیار مهم و اکثرا نادیده گرفتهشده در آثار تاریخی، جامعهشناسی تاریخی و روانشناسی تاریخی قومیتها و ملتهاست. با این حال برخی از این کتب تاریخی که در زمرهی منابع تاریخ محلی قرار گرفتهاند، به نحوی به نگارش درآمدهاند که هدف اصلی نگارش آنها، انعکاس زوایای پنهان و اکثرا نادیدهشده است. تاریخ بخارا یکی از آثاری است که در همین دسته قرار میگیرد.
یکی از ابعاد مهم در تاریخ بخارا، ترجمۀ فارسی اثر در سال ۵۲۲ هـ. به زبان فارسی است؛ امری که شاید در آغاز امر جلب توجه ننماید. این امر در حالی است که زبان رایج در قلمرو اسلامی زبان قرآن یعنی زبان عربی بود و آنگونه که در کتاب تاریخ بخارا آمده است: «و تالیف این کتاب به عربی بود به عبارت بلیغ در شهور سنۀ اثنین و ثلثین و ثلثمائه و بیشتر مردم به خواندن کتاب عربی رغبت ننمایند» (نرشخی،1387: 4).
عدم رغبت مردم به زبان عربی بیگمان با عدم آشنایی با زبان عربی یکسان نیست. این امرنشان دهندهی روانشناسی ضدیت با زبان عربی و عنصر عربی در قالب گفتمان مقابله با اعراب و مهار آن است. دیگر انعکاس ارزشهای جامعهشناختی (مانند تعصب بر شهر بیکند) و روانشناختی تاریخی (مانند ضربالمثل سکوت علامت رضاست یا سنت نذر و قربانی) نشاندهندهی عمق تاثیر این اثر بر هویت جمعی ایرانیان است. این جنبهها، تاریخ بخارا را از یک روایت محلی به اثری جامع با ابعاد ملی-میهنی ارتقا دادهاند.
یارینامه:
ابن خلف تبریزی، محمدحسین،(1342). برهان قاطع، به اهتمام محمدمعین، تهران: ابن سینا.
بیرونی، محمدبن احمد ابوریحان،(1352). الآثارالباقیه عن القرون الخالیه،ترجمه اکبر دانا سرشت،تهران: ابن سینا.
دوستخواه، جلیل، (1370). اوستا:کهن ترین سرودها و متنهای ایرانیان، تهران: مروارید.
صفا، ذبیح الله،(2536). خلاصه تاریخ سیاسی، اجتماعی وفرهنگی ایران از آغاز تا عهد صفوی،تهران: امیرکبیر.
فردوسی، ابوالقاسم،(1380). شاهنامه براساس نسخه چاپ مسکو، تهران: پیمان.
منوچهری دامغانی، احمدبن قوص،(1370). دیوان اشعار، تهران: زوار.
نرشخی، ابوبکر محمدبن جعفر،(1387). تاریخ بخارا، ترجمۀ ابونصر احمدبن محمدبن نصر القباوی تلخیص محمدبن زفربن عمر به تصحیح وتحشیه مدرس رضوی، تهران: انتشارات توس ،چ 3.
امرداد - علی شهزادی، دانشجوی دکتری ایرانشاسی

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر