بمپور را باید در استان سیستانوبلوچستان جُست. از همین اشاره میتوان دریافت که بمپور پشتگرم به تاریخ و فرهنگی کهن است. از آنجا تا تالاب جازموریان تنها 50 کیلومتر راه است. این راه را باید در باختر بمپور پیمود تا به جازموریانی رسید که مرز دو استان سیستانوبلوچستان و کرمان را شکل میدهد.
سوی دیگر بمپور راهی به سوی دریای عمان دارد. این راه با گذر از شهر ایرانشهر پیمودنی است. از بمپور تا ایرانشهر بیش از 20 کیلومتر نیست. اما از این شهر تا بندر چابهار راهدرازی با بیش از 370 کیلومتر در پیش است.
همهی اینها را برشمردیم تا جایی از کشورمان را نشان دهیم که سرشار از یادمانهای کهن، مردمانی سختکوش و گرمرو، همچون تابش تند آفتاب آن دیار است. بمپور کهنسرزمینی از ایران ما، با نشانههای روشن تاریخی و فرهنگی است. درست در جایی که سدههاست «مکران» نامیده شده است.
در بمپور سازهای هست که آن را دژ بمپور مینامند و میگویند همانند دژ بم ِ کرمان ساخته شده است. به سخن دیگر، دژی کوچکتر از بم است. از همینروست که این شهر را «بم پور»، یعنی «فرزند بم» نامیدهاند!
در بمپور شمار بسیاری از ایل و تیرههای بلوچ را میتوان دید و شناخت که برشمردن تکتک آنها فهرستی بلندبالاست؛ همه نیز مردمانی استوار و سختکوش و خو کرده با دشواریهای زندگی در سرزمینی خشک و کمباران هستند.
آن مایه از خشکی سبب پدیدآمدن آبوهوایی شده است که گاه دمای آن به 47 درجه نیز میرسد. این هوا، بسیار گرم و نمناک است و تابستانهای سخت پدید میآورَد؛ تا بدان اندازه که میانگین دمای بمپور تا 40 درجهی سانتیگراد میرسد. پیداست در چنان هوای گرم و خشکی برآوردن نیازهای زندگی تا چه اندازه دشوار است. بمپوریها، همانند دیگر مردمان سیستانوبلوچستان، آن اندازه پایدار و کوشا هستند که تاب چنان سختیهایی را بیاورند و از دل زیستبومی نهچندان بخشنده و بارآور، به زندگی سرفراز خود ادامه دهند.
اما بمپور، زنده و زندگیبخش از رودخانهای است که از جنوب این شهر گذر میکند و از سوی باختر، به جازموریان میرسد. این رودخانه زمینهایی را که پشت سر میگذارد سیراب میسازد و این فرصت را به مردمان بمپوری میدهد تا کِشتوکار کنند و درخت خرما بکارند و گندم و جو و ترهبار برآورند. پس رودخانهی بمپور آن اندازه مهم و زندگیساز هست که آن را مهمترین نشانهی زیستبومی آن دیار بدانیم.
آنچه در بالا آمده است بخشی ازنوشتاریست با عنوان «بمپور؛ زادبومی کهن با مردمانی کوشا» به قلم نگار جمشیدنژاد، که در تازهترین شماره امرداد چاپ شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر