در حال حاضر فارغ از جهانیشدن و مسائل سیاسی و اقتصادی بیشمار، بسیاری از خاورشناسان همچنان در حال مطالعۀ زبان پارسی و انجام تحقیقات در زمینۀ ایرانشناسی هستند و انتظار میرود آثار بیشتری در این زمینهها منتشر شود. اما این علاقه و اشتیاق به ایرانشناسی چه سرچشمهای دارد و چرا خاورشناسان همچنان ایران را میآموزند و زبان فارسی را این همه دوست دارند؟
چه ایرانشناسی و چه زبان پارسی در قزاقستان موضوعهای تازهای نیست، اما همچنان باب روز است، زیرا با گذشتۀ قزاقستان گره خورده است. در گذشته قزاقستان و ایران همجوار هم بودند و فراتر از آن، از زمان قوم باستانی سکایی پیوندهایی داشتهاند. امروز هم قزاقستان و ایران همسایهاند و مرز مشترک آنها در دریای خزر نقش اقتصادی مهمی دارد. همۀ این نکات از اجزاء مطالعات ایرانشناسی در قزاقستان است. و اما چون ایرانشناسی متکی بر زبان پارسی است، این جستار را هم از مقولۀ زبان آغاز کنیم.
نقش و اهمیت زبان پارسی در گذشته: ادبیات و معنویت
زبان پارسی پیش از همه زبان شعر و ادبیات است. پس از آغاز دوران اسلامی، به لطف قلم رودکی، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ، مولوی، عبدالرحمان جامی و سرایندگان دیگرِ ادبیات کلاسیک (سدههای ۱۰ تا ۱۵ میلادی)، زبان پارسی [دری] محبوبیت زیادی یافت. محتوای غنی و فراگیر آثار این بزرگان بود که ادبیات پارسی را شهرۀ آفاق کرد.
وقتی که درباره نقش زبان پارسی در گذشتۀ قزاقستان صحبت میکنیم، تأکید بر این نکته بایسته است که این زبان، در تمام ابعاد زندگی حضور داشت؛ اما پیش و بیش از همه در ادبیات، زندگی روحانی و معنوی و فرهنگ قزاقان و دیگر مردمان ترکتبار آسیای مرکزی این حضور مشهود بود.
ادبیات کلاسیک پارسی بر جهان ترکیزبان تأثیر ژرف و شگرفی گذاشته است. این فرآیند در زمان حکومت دودمان قراخانیان (۹۴۲-۱۲۱۲) شدت گرفت؛ چون در آن دوره، اسلام دین رسمی تمام قلمرو تحت فرمان این سلسله شده بود که مناطق یکجانشین و کوچنشین را دربر داشت. “سَتوق بن عبدالکریم بغرا خان” نخستین فرمانروای مسلمان این سلسله بود که در سال ۹۵۵ درگذشت.
پیش از حملۀ مغول، در همۀ شهرهای بزرگ ماوراءالنهر مراکز مذهبی و خانقاههای اهل تصوف شکل گرفته بودند. زبان پارسی در آن دوران در زندگی مردمان آسیای مرکزی جایگاه شاخصی داشت. مکتب طریقت یَسویه که پایهگذارش خواجه احمد یسوی (سدۀ ۱۲) بود و اثر معروف او با نام “دیوان حکمت” نه تنها در میان مردمان ترکتبار، بلکه در جوامع پارسیگو، هم شناختهشده بودند. آثاری فارسی چون نفحاتالانس عبدالرحمان جامی، لمحات من نفحات القدس به قلم محمد عالم صدیقی علوی و رشحات عین الحیاتِ حسین واعظ کاشفی ملهم از آموزههای این طریقت بودند؛ بخشهایی از این آثار و در مواردی کل کتاب به طریقت یسویه و پیروان آن میپردازد. به بیان دیگر، جهان ترک و جهان ایرانی در جستجوی معنویت و عالم روحانی یکی شده بودند.
جستجوی عالم معنوی و روحانی به نزدیکی فرهنگها به همدیگر و آموزش و گسترش زبان پارسی انجامید. در نتیجه، ترجمۀ آثار شاعران ایرانی به ترکی به جریان افتاد. گلستان بالترکی، شاهنامه و منطقالطیر از جملۀ این آثار ترجمهشده است.
ترجمۀ آثار فارسی ترکیب زبان ترکی را دگرگونه کرد. از سدههای ۱۱ و ۱۲ به بعد ورود وامواژهها و عبارات فارسی و عربی به ترکی مشاهده میشود. ترجمۀ آثار به ترکی رواج یافت و به همین جهت، ولع آموزش زبان فارسی در میان ترکیزبانان آسیای مرکزی بالا گرفت. بنا به گواهی منابع، آموزش زبان فارسی نسبت به عربی به ترکها آسانتر دست میداد. از این رو زبان فارسی هم جزء برنامۀ تحصیلی مدارس بزرگ منطقه بود و زبان عربی با استفاده از کتابهای درسی فارسی تدریس میشد. کتابهای مختلف دستور زبان عربی نوشته شده بودند؛ با توضیح قواعد به زبان فارسی. در آغاز این کتابها در میان ایرانیان تداول داشت، اما رفتهرفته به جوامع ترکیزبان هم راه یافت و محبوب شد. شواهد آن را میتواند در میان کتابها و دستنویسهای نادر فارسی در کتابخانۀ ملی جمهوری قزاقستان و کتابخانۀ علمی موسوم به “غِلِم ارداسی” (سپاه دانش) دید.
با نگاهی به کتابهای کمیاب این گنجینهها میشود به نتیجۀ زیر رسید: ترکتباران آسیای مرکزی، از جمله نیاکان قزاقها در قرون وسطی، هنگام ورود به مدارس بزرگ منطقه زبان پارسی را فرا میگرفتند؛ چون پارسی زبان آموزش و پرورش در آن مدارس بود. اما بهتدریج در سدۀ ۱۸ تا آغاز سدۀ ۲۰ حتی در دوردستترین مناطق کشوری که اکنون قزاقستان نام دارد، آموزش زبان پارسی سادهتر شده بود و زبان پارسی در همۀ مدارس خرد و بزرگ تدریس میشد. در واقع، در آغاز زبان پارسی غالباً در مناطق جنوبی سرزمین کنونی قزاقستان و در مدارس عمده آموزش داده میشد، ولی دیرتر دامنۀ آموزش آن تقریباً همۀ مدارس سراسر قزاقستان را فرا گرفت.
شوقان ولیخانف (۱۸۳۵-۱۸۶۵)، آبای کونانبایف (۱۸۴۵-۱۹۰۴)، شاکریم خدایبردی (۱۸۵۸-۱۹۳۱)، مشهور کوپهیف (۱۸۵۸-۱۹۳۱) و شمار بسیاری از دانشمندان و شاعران و روشنگران قزاق در سدۀ نوزدهم میلادی به زبان پارسی تسلط کامل داشتند. آنها پارسی را در مدارس معمولی آموخته بودند؛ مدارسی که شهرت مؤسسات آموزشی معروفی چون کوکَلتاش و میرعرب را نداشتند، اما دانشآموختگان آنها هم فارسی را بهخوبی فرامیگرفتند. آبای کونانبایف، شاعر سرشناس قزاق، نوشته بود:
فضولی، شمسی، صیقلی
نوائی، سعدی، فردوسی
خواجه حافظ بو همهسی
مدد بِر یا شاعرِ فریاد
حضور نام این شعرا در شعر آبای به این معناست که آثار آنها را قزاقها در مدارس میآموختند و آبای که آن زمان شاعری جوان بود، با ادبیات فارسی آشنایی خوبی داشته و اشعار پارسی را بسیار دوست داشته است و از شاعران ایرانی خواسته که دستش را بگیرند و در جهان شعر و شاعری به او مدد کنند. همین حالت را میشود در آثار هر یک از شاعران و دانشوران پیشاشوروی قزاق مشاهده کرد.
ولی همانطوری که در شبهقارۀ هند با ورود مستعمرهداران انگلیس زبان پارسی جای خود را به انگلیسی داد، در آسیای مرکزی هم با آغاز سیاستهای استعماری امپراتوری روس، زبان روسی جایگزین پارسی شد. در پی آن مردم قزاق بهجای زبان پارسی به آموزش زبان روسی روی آوردند.
بُلشویکها دست به تبهکاری فرهنگی عظیمی زدند و آثار مکتوب مسلمانان آسیای مرکزی را از بین بردند. آنها در زبانهای شرقی سررشتهای نداشتند و هر آنچه را که به خط عربی نوشته شده بود، جزء متون دینی میدانستند و نابود میکردند. در بایگانیهای علمی و خصوصی در قزاقستان شمار اندکی از دستخطها و کُتُب نادر به زبان پارسی باقی مانده است. هر یک از آن آثار باقیمانده روایتی دارد که چگونه از دست بُلشویکها جان به سلامت برده و به روزگار ما رسیده است. و هر یک از آنها صفحهای از تاریخ زندگی معنوی و فرهنگی مردم قزاق است.
افزون بر این، این دستنویسهای پارسی حاکی از اهمیت زبان پارسی در زندگی فرهنگی قزاقهاست و همین آثار است که از پیوند ادبی و فرهنگی و معنوی میان قزاقها و ایرانیان گواهی میدهد. یعنی ایرانشناسان قزاقستان هنوز کارهایی برای انجام دادن دارند. سالیان سال طول خواهد کشید تا همۀ دستنویسهای پارسی در بایگانیهای علمی جمهوری قزاقستان بررسی و مطالعه شود.
نقش و اهمیت زبان پارسی در گذشته: تاریخ و دیپلماسی
زبان پارسی فقط زبان شعر و ادبیات نبود، بلکه زبان تاریخ و دیپلماسی هم به شمار میآمد. منابع بسیاری به زبان پارسی که از بطن تاریخ ایران و هندوستان و آسیای مرکزی و قفقاز برمیآید، دال بر این حقیقت است.
پارسی، به عنوان زبان دری (درباری) تجربۀ زیادی در امور دفترداری و کارگزاری داشت. دربار شاهان ایران دفتر و دبیرخانه داشت و در آنجا دبیران و وقایعنگاران و شاعران و دانشمندان و هنرمندان و متخصصان دیگر کار میکردند. در واقع، همین دفاتر و دبیرخانههای دربار پادشاه بود که بخش عظیمی از میراث نوشتاری ایرانیان را پدید آورد که امروز هم در کتابخانههای ایران و دیگر کشورهای جهان نگهداری میشود.
یکی از اقلام این میراث مکتوب، سالنامهها و نوشتههای تاریخی به زبان پارسی است که تاریخ مفصلی دارد. از این رو، به باور من، نوشتههای تاریخی پیش از حملۀ مغول به زبان پارسی باید موضوع جستاری دیگر باشد. در این مطلب سراغ منابع مکتوب پارسی پس از حملۀ مغول را بگیریم.
هولاکو خان (۱۲۱۷-۱۲۶۵) پس از آن که از میان همۀ نوادگان چنگیز به مقام ایلخانی رسید، دستور داد که تاریخ نیاکانش نگاشته شود و همچنین تاریخ فرمانروایی خود او. عطاملک جُوینی (۱۲۲۶-۱۲۸۳)، تاریخدان ایرانی، این خواسته را بجا آورد. محبوبیت “تاریخ جُوینی” بعد از مرگ هولاکو خان هم کمرنگ نشد.
وقتی که سلطان محمود غازان خان (۱۲۷۱-۱۳۰۴) نبیرۀ هولاکو به ایلخانی رسید، دستور داد تا تاریخ مبسوط و جامعتری از زندگی و کارنامۀ نیایش چنگیز خان و همینطور سرگذشت نوادگان هولاکو در ایران بنویسند. آن کتاب هم نوشته شد و “جامع التواریخ” نام گرفت. نویسندۀ آن رشیدالدین فضلالله همدانی (۱۲۴۷-۱۳۱۸) است. در واقع، نخستین بار بود که شجرهنامۀ فرمانروایان ترکومغول به زبان پارسی به این شکل مبسوط و علمی بیان شده بود. بعد از رشیدالدین همدانی تاریخدانان ایرانی بسیاری به شجرهنامۀ شهریاران ترکومغول و ایرانی پرداختهاند و شایان ذکر است که همۀ آنها به جامعالتواریخ و تاریخ جُوینی استناد کردهاند.
تاریخنگاری پارسی در دوران سلطنت تیمور گورکانی و نوادگان او باز یک پله صعود داشت و آثار تاریخی ارزشمند بسیاری نوشته شد که روایتشان از دوران نوح پیغمبر آغاز میشد و تا زمان سلطنت شهریاری ادامه داشت که نوشتن آن اثر را سپارش داده بود.
بدین گونه، ما با چند نوع از منابعی سروکار داریم، اعم از هولاکویی، تیموری، صفوی، بابری، چغتایی، خیوهای و غیره. همۀ این منابع پارسی با تاریخ آسیای مرکزی و قزاقستان پیوند مستقیم دارند. در زمان شوروی پارهای از این منابع پارسی که مربوط به تاریخ آسیای میانه و قزاقستان بود، مطالعه و منتشر شد مثل:
مطالبی دربارۀ تاریخ خاننشینهای قزاق در سدههای ۱۵-۱۸ (با استناد به نوشتههای پارسی و ترکی)، گردآوری س. ابراهیمف، ن. مینگُلف، ک. پیشچولینا، و. یودین؛ آلماتی، انتشارات نائوکا، ۱۹۶۹.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مطالعۀ منابع پارسی ادامه داشت و یک کتاب دیگر هم در این زمینه به چاپ رسید:
م.خ. ابوسعیدوا، یو.گ. بارانوا. منابع مکتوب دربارۀ تاریخ و فرهنگ قزاقستان و آسیای مرکزی در سدههای ۱۳ تا ۱۸؛ آلماتی، انتشارات دایکپرس، ۲۰۰۱.
به جز این دو کتاب، در زمینۀ دستنویسهای پارسی چند کار علمی هم انجام گرفته و مقالاتی منتشر شده است. در همین مورد میشود به انتشار کتاب پنججلدی “تاریخ قزاقستان در منابع پارسی” اشاره کرد: تاریخ قزاقستان در منابع پارسی؛ آلماتی؛ انتشارات دایکپرس.
در برآیند این بخش باید گفت که آموزش منابع پارسی دربارۀ خاننشین قزاقها و تاریخ روابط دیپلماتیک مسلمانان، راه ما را برای مطالعۀ تاریخ قزاقستان بسیار هموارتر میکند. مطالعۀ مکاتبات دیپلماتیک میان خانهای قزاق و پادشاهان ایرانی امروز هم موضوع مورد علاقۀ ایرانشناسان است. در واقع، این بخش از ایرانشناسی کار و تلاش بسیار بیشتری میخواهد، چون بسیاری از اسناد ناگشوده مانده است. لازمۀ مطالعۀ آنها فقط زبان پارسی نیست، بلکه دانش تاریخ قزاقستان و ایران و کشورهای همسایه هم برای روشنی انداختن به گوشههای تاریک این مأخذ ضروری است.
زبان پارسی در حال حاضر
در گذشتۀ شوروی، ما در قزاقستان دانشکدۀ خاورشناسی نداشتیم و زبان پارسی رسماً در هیچ مؤسسهای تدریس نمیشد. به همین دلیل، برای تحصیل ایرانشناسی باید به مسکو یا لنینگراد یا تاشکند و دوشنبه سفر میکردیم.
درست در آستانۀ فروپاشی اتحاد شوروی بود که در سال ۱۹۸۹ در دانشگاه ملی فارابی قزاقستان دانشکدۀ خاورشناسی گشایش یافت. در این دانشکده در آغازِ کار شش زبان شرقی تدریس میشد و اکنون هشت زبان. از آن زمان تا کنون مکتب خودویژۀ خاورشناسی قزاقستانی شکل گرفته که ایرانشناسی را هم دربر دارد. زبان پارسی همچنین در دانشگاه ملی اروآسیایی گومیلیوف و دانشگاه روابط بینالملل و زبانهای جهانی آبیلایخان قزاقستان آموزش داده میشود.
ایرانشناسان قزاقستانی همان کاری را ادامه میدهند که خاورشناسان در زمان شوروی و پیش از آن آغاز کرده بودند. همکنون در دانشکدۀ خاورشناسی دانشگاه دولتی فارابی قزاقستان دانشجویان ایرانشناسی در سه رشته آموزش میبینند: زبانشناسی خارجی، خاورشناسی و ترجمه. دانشآموختگانِ هر یک از این تخصصها دستآوردهای بسیاری داشتهاند و در عرصههای علمی مختلف قزاقستان کار میکنند.
لازم به ذکر است که همانا دانشگاه ملی فارابی قزاقستان، مهمترین مرکز پرورش متخصصان زبدۀ ایرانشناسی در کشور است. هماکنون دانشآموختگان رشتههای ایرانشناسی، ترجمه و زبانشناسی فارسی از جملۀ متخصصان محبوب این رشتهها در داخل و خارج قزاقستان هستند.
ایرانشناسان قزاقستانی تاریخ، ادبیات، فرهنگ، ادیان، فلسفه، سیاست و اقتصاد ایران را میآموزند و در همۀ این زمینهها کتاب و مقالات بسیاری نوشتهاند. در عین حال، با مؤسسات آموزشی ایران نشستها و سمینارهای علمی مشترک یا میزگردها برگزار میشود.
طی این مدت بیش از بیست کتاب از پارسی به قزاقی ترجمه شده و همینطور از قزاقی به پارسی. یکی از کتابهای ترجمهشده رمان حماسی مختار عوضف، نویسندۀ معروف قزاق با نام “راه آبای” است که سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷) نازلی اصغرزاده در تهران آن را به زبان پارسی منتشر کرد.
آثار شاعران کلاسیک ایران هم به زبان قزاقی ترجمه و بارها منتشر شده است. نوشتههای پارسی درباره تاریخ خاننشین قزاقها تحقیق شده و مکاتبات دیپلماتیک میان خانهای قزاق و پادشاهان ایرانی همچنان مطالعه میشود.
ایرانشناسان قزاق چند کتاب درسی دستور زبان پارسی را خودشان نوشتهاند و همچنین کتابهایی را درباره ادبیات و تاریخ ایران.
اما همۀ اینها تازه آغاز راه است و انتظار میرود که کار بسیار بیشتری انجام بگیرد. هنوز میتوان در زمینۀ آثار پارسی بازمانده در قزاقستان، رد و بدل پیامهای دیپلماتیک و ادبیات پارسی در کل و همچنین ترجمۀ ادبیات کلاسیک و نوین پارسی به قزاقی و وارونه تحقیقات و کارهای بسیاری انجام داد.
در حال حاضر ایرانشناسی در قزاقستان بیش از پیش نیازمند کمک و پشتیبانی است. تحریمهای اقتصادی علیه ایران روی برنامههای فرهنگی و علمی ایران با کشورهای دیگر، از جمله قزاقستان، سخت تأثیر گذاشته است. در گذشته استادان و دانشجویان و پژوهشگران ایرانشناسی بهکرات به ایران سفر میکردند و در نشستها و سمینارهای علمی حضور مییافتند، اما ظرف چند سال اخیر تعداد چنین سفرها بهمراتب کاهش یافته است.
ایرانشناسی قزاقستان مسائل و مشکلاتِ دیگری هم دارد که یکی از آنها کمبود فرصتهای شغلی برای دانشآموختگان این رشته است. در نتیجه، بسیاری از فارغالتحصیلان در زمینههای دیگر کار میکنند.
در حال حاضر، از دید بسیاری از جوانان، ایرانشناسی یک شغل باکلاس یا معتبر به شمار نمیآید. از سوی دیگر، آموزش زبان انگلیسی دسترستر و آسانتر شده و باکلاستر محسوب میشود. از این رو جوانان دنبال چیزی میروند که برای آیندۀ خود سودمندتر میدانند.
اما ما همچنان امیدواریم که آتش عشق و شوق به زبان پارسی در قزاقستان فروننشیند. امیدواریم که این اشتیاق به زبان پارسی تداوم داشته باشد.
پیوند میان قزاقستان و ایران فقط جنبۀ ادبی و معنوی ندارد، بلکه ارتباطات تاریخی و اقتصادی این دو کشور هم بر اهمیت ایرانشناسی میافزاید. ایران و قزاقستان، همپیمانان مهم منطقهای هستند و روابط آنها در زمینههای اقتصادی و انرژی، توسعۀ زیرساختها، کشاورزی و ترابری رو به رشد است.
در سرانجام این جستار باید گفت نخست اینکه مردم قزاق همواره به زبان و ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی عشق ورزیدهاند. دو اینکه میان قزاقستان و ایران همواره روابط گرم و دوستانه برقرار بوده است. پیوندهای ادبی و تاریخی و معنوی میان دو کشور همیشه موضوع پژوهشهای ایرانشناسان قزاقستان بوده و خواهد بود. سه اینکه قزاقستان و ایران، همکاران اقتصادی سترگی هستند و از راه دریای خزر به هم راه دارند.
پس دلائل، اندک نیست که به تداوم علاقۀ قزاقها به زبان پارسی امیدوار باشیم.
و زبان پارسی، صرف نظر از بد و نیک روزگار، همچنان در جایگاه زیباترین زبان خاورزمین خواهد درخشید. به پنداشت من، آثار رودکی و فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی و جامی و دیگر سخنوران پارسیگو همیشه توجه پژوهشگران سراسر جهان را به خود جلب خواهند کرد، چون آنها به موضوعهایی پرداخته بودند که امروز هم مطرح است و تازگی دارد.
تارنمای پارسی انجمن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر