رویداد بسیار مهم توافقنامه سهجانبه «ترامپ، پاشینیان، علیف» که بهدرستی به عنوان مکمل قراردادهای ننگین گلستان ۱۸۱۳ و ترکمانچای ۱۸۲۸ خوانده میشود، ریشه در عوامل تأثیرگذار متعددی دارد که بهطور مستقیم تمامیت ارضی، امنیت ملی، منافع راهبردی تجاری اقتصادی و حقوق تاریخی ایران در ۱۷ شهر قفقازی اشغالی را در معرض تهدید مستقیم قرار داده است.
۱- دزدیدن نام آذربایجان توسط باکو از اول با هدف تجاوز و اشغال خاک آذربایجان واقعی و تبریز و تجزیه ایران انجام شده است.
جمهوری باکو از بدو تأسیس در سال ۱۹۱۸ توسط محمدامین رسولزاده، با ربودن نام آذربایجان از ایران، چشم به اشغال آذربایجان واقعی و تاریخی خاک ایران داشته است، درحالی که خود رسولزاده، بنیانگذار جمهوری باکو در نوشتههای خود به دزدی نام آذربایجان توسط باکو اعتراف کرده است. در سال ۱۹۱۸، دولت احمدشاه قاجار پس از مخالفتهای شدید نخبگان ایرانی همچون علامه دهخدا و ملکالشعرای بهار و… به برگزیدن نام جعلی برای جمهوری باکو، نامه اعتراضی بسیار ارزشمند و تاریخی به استانبول فرستاد و به دولت عثمانی اعتراض کرد که قرار بود نام جمهوری تازهتأسیس باکو «جمهوری جنوب شرق قفقاز» باشد، ولی نام آذربایجان گذاشته شد که تهدیدکننده تمامیت ارضی ایران است.
این نکته اثبات میکند که ترکهای نژادپرست عثمانی از همان ۱۰۷ سال پیش به نیت نفوذ و بسترسازی برای تجزیه آذربایجان از ایران، پیشنهاد نام غیرتاریخی و نامربوط «آذربایجان» را به جمهوری تازهتأسیس باکو در شمال ارس دادند.
پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، جمهوری باکو در طول تمام مدت ۳۴ سال پس از اعلام استقلال از شوروی، دشمنی با ایران را بهطور علنی ترویج و تبلیغ کرده است و بیدلیل نیست که از باکو به عنوان بدترین همسایه نام برده میشود. دولت باکو در کتابهای درسی خود با تحریف و دروغپردازی و وارونهنمایی آشکار واقعیتهای تاریخی، از اساس منکر تعلق تاریخی باکو به ایران است و به کودکان باکویی آموزش میدهد که فارسها (منظور ایرانیان!) و روسها، با قرارداد گلستان، کشوری (موهوم و خیالی) به نام امپراتوری آذربایجان (؟!) به پایتختی تبریز را بین خود تقسیم کردهاند! و تبریز در آذربایجان جنوبی، به اشغال ایران درآمده و رسالت نسلهای باکویی حمله به ایران و اشغال تبریز است!! این ادعاهای واهی در حالی در سکوت و نظارهگری خاموش و عدم اعتراض غیرقابلتوجیه غالب سفیران جمهوری اسلامی در باکو در سه دهه اخیر همراه بوده که امروزه همچنان حتی شدیدتر از قبل تدریس و تبلیغ میشود. این درحالی است که با مراجعه به سند غیرقابلانکار متن عهدنامه گلستان ۱۸۱۳ که دولت باکو همواره از انعکاس آن فرار میکند، درمییابیم در آن حتی یک بار نام آذربایجان به کار برده نشده، ولی نام ایران ۳۳ بار تکرار شده است! چرا که در اسناد و نقشههای تاریخی از قرنها پیش بدینسو، مناطق شمال ارس هیچگاه آذربایجان نامیده نشده است و اران و شروان یا آلبانیای قفقاز نامیده شده و آذربایجان فقط به سرزمینهای جنوب ارس اطلاق شده است که در قراردادهای گلستان و ترکمانچای در حدود ایران باقی ماندند و توسط روسها از ایران جدا نشدند.
۲- خطای بزرگ مخالفت با الحاق باکو و نخجوان به ایران در سال ۱۹۹۱ و شناسایی عجولانه استقلال باکو، آن هم بدون مطالبه تغییر نام!
درحالی که حتی دولت قاجار از پذیرش نام آذربایجان برای جمهوری باکو خودداری کرد، پس از فروپاشی شوروی، دولت هاشمی رفسنجانی در تصمیمی حیرتانگیز، نهتنها با مطالبه گسترده و شعارهای ایرانخواهانه مردم آن سوی ارس برای بازگشت سرزمینهای اشغالی قفقاز به ایران و حتی درخواست بازگشت جمهوری باکو به ایران توسط رییسجمهور باکو مخالفت کرد، بلکه بسیار شتابزده استقلال باکو را به رسمیت شناخت، درحالی که حتی شناسایی استقلال دولت باکو را مشروط به الزام تغییر نام آن هم نکرد!
البته این رویکرد را میتوان به اولویت نگاه امتوطنی به نگاه ایرانوطنی دستگاه دیپلماسی در آن دوران مربوط دانست که بسط ایدئولوژی اسلامی بین شیعیان باکو در اولویت قرار داشت، نه بهرهگیری از پتانسیل بسیار ارزشمند ایرانگرایی بین میلیونها تالشی و نخجوانی و تات فارسیزبان آن سوی ارس و فرصت طلایی بازگشت سرزمینهای اشغالشده ایرانی قراردادهای گلستان و ترکمانچای که با فروپاشی شوروی به عنوان یک طرف قرارداد در ۱۹۹۱، بهطور خودکار لغو شده بود!
۳- سهلانگاری نسبت به پانترکهای ستون پنجم باکو و ترکیه در ایران:
پس از استقلال باکو با نام جمهوری آذربایجان، جمهوری باکو که در جهان معروف است به سردمدار دیپلماسی خاویار! است، با هزینه صدها میلیون دلاری در مناطق هدف بهویژه استانهای همجوار مرزی ایران، شروع کرد به لابیسازی و مزدورپروری در راستای تأمین منافع ملی حداکثری برای توسعهطلبی ارضی باکو، که نمونه اخیر رسوایی برخی مقامهای اروپایی در دریافت میلیونها دلار رشوه از باکو تأییدی است بر این ادعا. شبکه پانترکهای نفوذی باکو در جامعه و حتی برخی دستگاههای اجرایی ایران در طول سه دهه پس از استقلال، همواره فعال بودهاند و نام آذربایجان و تبریز را به عنوان کشور و شهری مستقل از ایران به کار میبرند و وقاحت را تا آنجا پیش بردهاند که یک تیم فوتبال را به عنوان ابزار تبلیغات تجزیهطلبانه خود مورد استفاده قرار میدهند و برای نمونه در جریان یک بازی فوتبال لیگ قهرمانان آسیا، بنری را جلوی دوربینهای تلویزیونی برافراشتند با این متن به زبان انگلیسی که «آذربایجان جزو ایران نیست»!
لابی خائن و ایرانفروش باکو و ترکیه در ایران، که در تبلیغات ترکپرستانه و ایرانستیزانه در جریان جنگ دوم قراباغ بسیار فعال بود، اکنون هم بهشدت فعال است در خصوص قبحزدایی و بیاهمیتانگاری تهدید ضدایرانی دالان تورانی ناتو معروف به کریدور جعلی زنگزور.
لابی باکو و ترکیه در چند سال گذشته با شعار غیرمستند «قراباغ خاک اسلام است»، حمایت از دشمن بزرگ ایران و ایرانیان یعنی رژیم باکو را توجیه کردهاند و این شعار، محور جوسازی تبلیغاتی و هیاهوی پانترکیسم در هنگامه جنگ دوم قراباغ هم بوده است.
نکته درخور توجه این است که لابی باکو و ترکیه همواره، بدون کمترین اشارهای به پیشینه تاریخی هزارانساله آتورپاتگان در ایران باستان و نامآوران آزادیخواه ایرانی آذری چون بابک خرمدین و شاه اسماعیل صفوی و ستارخان و…، این سخن مستند رهبری که «#۱۷_شهر_قفقاز_پاره_تن_ایران است» را همواره مورد سانسور کامل قرار دادهاند!
از رویدادهایی که تأثیرگذاری لابی نفوذی باکو و ترکیه در آنها قابل تشخیص است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– ایجاد مانع برای ارسال کمکهای بشردوستانه به ارمنستان در زمان جنگ ۲۰۲۰، از طریق مرز زمینی نوردوز.
– شتابزدگی در به رسمیت شناختن تمامیت ارضی جمهوری باکو در جریان جنگ ۲۰۲۰ قراباغ، بدون اخذ تضمین متقابل از سوی رژیم باکو.
– کارشکنی در توسعه و شکوفایی اقتصادی و تجاری ایران با ارمنستان، ازجمله احداث پالایشگاه توسط ایران در سیونیک ارمنستان.
فراموش نمیکنیم که در فاجعه تهدید زنگزور، آزاد ماندن دست تبلیغات مسموم پانترکهای باکو و ترکیهپرست، بزرگترین ضربه را به منافع ملی و امنیت ملی ایران زده است که القای بیاهمیت بودن راهگذر زنگزور برای ایران نمونهای بارز آن است! و اگر کارشکنیهای لابی باکو و ترکیه در ایران وجود نداشت، امروز استان سیونیک ارمنستان، به عنوان منطقه حایل و عمق استراتژیک منافع ملی ایران محسوب میشد و میتوانست قدرت چانهزنی تهران را در ۱۷ شهر قفقازی اشغالی برای تأمین منافع ملی حداکثری برای ایران بیشتر کند.
۴- سکوت حیرتانگیز و فقدان کمترین آگاهیرسانی درباره پیشینه ایرانی ۱۷ شهر قفقاز در ایران:
حاکمیت تاریخی ایران بر ۱۷ شهر ایرانی اشغالی قفقاز، حقوقی غیرقابلخدشه است.
قراباغ و زنگزور پیش از اینکه امروزه مورد ادعای ارضی جمهوری باکو و لابی باکو در ایران باشند، خاک ایران بودهاند و سدهها حاکمیت تاریخی ایران بر ۱۷ شهر قفقاز به رغم تبلیغات و تحریفات مسموم باکو و آنکارا و فتنه پانترکیسم اثباتشده و مستند و غیرقابلخدشه است.
قراباغ به مرکزیت شهر شوشی (تحریفشده توسط باکو به شوشا) از دوره صفویه همواره در نقشهها و اسناد تاریخی در قلمرو تقسیمات سیاسی ایران قرار داشته است و پناهعلیخان جوانشیر، نخستین حاکم شهر شوشی از طرف پادشاه کشور شاهنشاهی صفوی ایران منصوب شده است. فرزند وی ابراهیمخلیلخان جوانشیر هم مسئولیت حاکمیت ایران در خانات قرهباغ را برعهده داشت. یکی از نمادهای ایرانی شهر شوشی قراباغ، مسجد جامع گوهرآقا، گوهریه یا مسجد جامع شوشی است که به عنوان یکی از دو مسجد جامع شوشی، بر پایه کتیبه تاریخی فارسی مسجد به نام بانی آن، گوهرآقا، دختر ابراهیمخان جوانشیر، نامگذاری شده است. قراباغ و شوشی در دوره آغامحمدخان قاجار هم تحت حاکمیت مرکزی ایران قرار داشت تا اینکه پس از عهدنامه گلستان در ۱۸۱۳ با اشغال روسیه تزاری از خاک ایران جدا شد.
نکته درخور اندیشیدن اینکه، مسجد جامع شوشی از نظر معماری، یکی از شاهکارهای معماری ایرانی در قفقاز بهشمار میرود که در دوره حاکمیت دولت ارمنستان، با هماهنگی این کشور، به همان شکل اصیل اولیه توسط هنرمندان و معماران ایرانی مورد مرمت قرار گرفت، ولی دولت باکو پس از اشغال شوشی در جنگ دوم قراباغ در سال ۲۰۲۰، بلافاصله با دستبرد به معماری اولیه ایرانی مسجد جامع شوشی، کتیبههای فارسی آن را مخدوش کرد تا ارتباط آن را با ایران به زعم خود مورد تحریف قرار دهد و آن را اثر هنری تمدن ترکی!؟ معرفی کند! همان کاری که با کتیبههای آرامگاه نظامی گنجوی در گنجه کرد و کتیبههای شعرهای فارسی این شاعر فارسیگوی را شکست و شعرهای نامربوط ترکی را جایگزینش کرد!
نام شهر مغری سیونیک (زنگزور)، در کرانه شمالی ارس در مرز ایران را برگرفته از واژه «مهر» که در روزگار ایران باستان نام ایزد آفتاب در آیین میترائیسم بوده، دانستهاند.
مغری، در دوره شاه طهماسب دوم صفوی شاه ایران، در حاکمیت ایران بود و حاکم محلی آن به نام داویتبک، نماینده دولت ایران و شاه طهماسب در این منطقه محسوب میشد. داوودبیگ فرماندهای شجاع و وطنپرست بود که با نیروهایش همچون سدی در برابر تجاوزهای گاهوبیگاه ترکهای عثمانی میجنگید و مبارزه میکرد. در مغری دژی وجود دارد به نام مغریبِرد بر فراز تپهای که یادگار مقاومت ۵ روزه ۴۰۰ سرباز محلی سلحشور ایرانی داوودبیگ در برابر متجاوزان عثمانی است که در رویدادی دلاورانه، ۲۹۸ سال پیش در سال ۱۷۲۷ میلادی در برابر تجاوز نیروهای عثمانی ایستادگی کردند تا اینکه نیروهای کمکی از سوی شاه صفوی به آنها رسید و متجاوزان عثمانی را شکست داده و از خاک پاک زنگزور و مغری ایران بیرون راندند. پس از این بود که شاه طهماسب صفوی به دلیل شجاعت و وطنپرستی داویتبک در جنگ با ترکهای متجاوز عثمانی و اخراج آنها از خاک مغری و زنگزور ایران، طی حکمی داویتبک را به لقب «شاهزادهی شاهزادگان» ملقب کرد.
مغری زنگزور و قراباغ در تاریخ همواره ایرانینشین بودهاند و جزو خاک ایران محسوب میشدند تا اینکه پس از جنگهای ایران و روس طی عهدنامه ننگین گلستان، از ایران جدا شدند و به اشغال روسیه تزاری درآمدند.
در فصل دوم قرارداد گلستان ۱۸۱۳ میلادی، بهروشنی به شهر مغری (با املای مقری) به عنوان یکی از مناطق واگذارشده سرحد مرزی با روسیه اشاره شده که سوی دیگر خط سرحدی عهدنامه گلستان، کوههای آلداگوز (امروزه کوههای آراگاتس ارمنستان) است که در شمال ایروان قرار دارد.
مغری و کوههای آلداگوز به عنوان بخشهای جدا شده از ایران و واگذار شده به روسیه اینگونه در فصل دوم متن قرارداد گلستان ذکر شدهاند:
فصل دویم: … در میان دولتین علیتین روسیه و ایران به موجب خط مرقومه ذیل سنور و سرحدات مستقر تعیین گردیده از ابتدای اراضی آدینهبازار به خط مستقیم از راه صحرای مغان تا به معبر یدٌی بلوک رود ارس و از بالای کنار رود ارس تا ایصال و الحاق رودخانه کپنکچای به پشت کوه مقری و از آنجا خط حدود سامان ولایات قراباغ و نخجوان از بالای کوههای آلداگوز به دره لکر میرسد و از آنجا به سرحدات قراباغ و نخجوان و ایروان و نیز رسدی از سنور گنجه جمع و متصل شده است …
بر پایه موازین حقوقی تاریخی، در هنگامه فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، با توجه به از میان رفتن یک طرف قراردادهای ننگین ایران و روس یعنی شوروی به عنوان وارث و جانشین روسیه تزاری، گلستان و ترکمانچای بهطور خودکار لغو شدهاند و امکان بازگشت ۱۷ شهر قفقازی اشغالی ایران وجود داشته که به رغم مطالبه بازگشت ایرانیتباران آن سوی ارس به ایران که چندین بار در تاریخ در سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۸۹ و … تکرار شده و حتی از سوی حیدر علیف رئیسجمهور وقت باکو هم به ایران پیشنهاد شده، الحاق باکو و تالشان و نخجوان به ایران با مخالفت دولت وقت آقای رفسنجانی ممکن نشد، ولی این حق همچنان برای ملت ایران محفوظ مانده است.
۵- اولویت کدام است؟! امت/قوم یا وطن؟!:
در خلاء چندیندههای عدم اولویتی به نام میهن، تبلیغات همهجانبه برای ترویج امتگرایی و آزاد گذاشتن تبلیغات قومگرایانه، عدم آموزش تبیین مفاهیم بنیادین ملی، عدم تبیین اهمیت خاک و دفاع از تمامیت ارضی، عدم آموزش ارزش وطنپرستی و… در کتابهای درسی و رسانههای رسمی و دولتی ایران سبب شده شاهد باشیم برخی مقامها، استانداران، نمایندگان مجلس و اعضای شورای شهر، در فقدان کمترین آموزههای ایرانگرایانه و وطنخواهانه، خود را تافتهای جدابافته از ایران فرض میکنند و از پشت تریبون رسمی در توجیه قومگرایی خود به ایرانشهر یعنی ایران توهین و فحاشی میکنند! پرسش این است که چرا به استاندار و نماینده و عضو شورای شهر هیچجا یاد داده نشده که طبق سنگنبشته شاپور ساسانی در کعبه زرتشت، نام ایرانشهر به معنای ایران است و فحاشی استاندار و نماینده مجلس و اعضای شورای شهر فلان به ایرانشهر یعنی فحاشی به نام مقدس ایران!
این افراد در فقدان کمترین جرمانگاری برای توهین به نمادهای هویت ایرانی، آزادانه به تبلیغات قوم و قبیلهگرایانه میپردازند و همسایگان آزمند و فرصتطلبی چون باکو و ترکیه را هم به عنوان پشتیبانان تمامقد خود به همراه دارند!
6- ارمنستان، بهترین و بیآزارترین همسایه در میان ۱۵ کشور همسایه ایران است
لابی باکو و ترکیه در ایران با پشتوانه نسلکشی یکونیم میلیون ارمنی شرق ترکیه و پاکسازی نژادی ۱۲۰ هزار ارمنی قراباغ توسط جمهوری باکو، بهطور مدام علیه ارمنیها و ارمنستان تبلیغات و سمپاشی میکنند و در راه ارتباط ایران با ارمنستان به سنگاندازی مشغولند، در حالی که ارامنه همانند دیگر ایرانیان آذری و کرد و لر و مازندرانی و بلوچ و… قرنهاست در جامعه ملت ایران به خوشنامی تنیده شدهاند. تاریخ ایران، ارمنیها را از هزارهها پیش با عنوان بهترین خویشاوند و همسایه خود میشناساند و امروز نیز کوتاهترین مرز ایران با ارمنستان، امنترین مرز ایران است و ارمنستان، بیآزارترین همسایه ایران که برعکس باکو و ترکیه هیچگاه چشم به خاک ایران نداشته و تجاوز و اشغال خاک ایران را در کتابهای درسی مدارس به کودکان خود آموزش نمیدهد.
ارمنستان بهترین و امنترین و قابلاعتمادترین مسیر ارتباطی ایران با ۱۷ شهر قفقاز و گرجستان و قاره اروپا است و یکی از چهار مسیر اصلی دالان شمال–جنوب در مسیر ایران به روسیه و اروپا به همراه مسیر ریلی آسیای میانه، دریایی کاسپین و جمهوری باکو.
۷- رویکرد مقابله با بحران ضدایرانی زنگزور:
نگارنده از پنج سال پیش، در میانه جنگ دوم قراباغ در سال ۲۰۲۰ هشدار داده که هدف باکو تنها قراباغ نیست و اشغال سیونیک (با نام جعلی زنگزور) است و تنگتر کردن حلقه محاصره ایران.
هشداری که آن موقع گوش شنوایی برای آن وجود نداشت و امروز که متوجه خطر شدهاند، بسیار دیر شده.
درحالی که پس از پایان جنگ دوم قراباغ، در متن توافقنامه آتشبس ۹ نوامبر سال ۲۰۲۰ (بین آذربایجان، ارمنستان و با میانجیگری روسیه)، فقط نوشته شده که باید «راههای ارتباطی باز شوند»، هیچجا از واژه “راهگذر زنگزور” استفاده نشده است، ولی باکو با پشتیبانی ترکیه، ۵ سال است که بر خواست نامشروع اشغال سیونیک ارمنستان با نام جعلی کریدور زنگزور پای میفشارد.
نگارنده در همان پنج سال پیش، برای خنثی کردن توطئه قطع مرز ایران و ارمنستان و خفگی ژئوپلیتیک ایران، احداث «راهگذر قرهسو» را ارائه داده، با این توجیه که چرا نباید در برابر مطالبه مکرر گشایش راههای مواصلاتی بین خاک جمهوری باکو و نخجوان از طریق سیونیک ارمنستان توسط باکو و آنکارا، مسیر طولانی و سختگذر ۴۰۰ کیلومتری نوردوز ایران به ایروان، با یک جاده روگذر ۳ کیلومتری بر فراز قرهسو، به ۵۰ کیلومتر کاهش داده شود و ده ساعت طی مسافت از مرز ایران به ایروان به یک ساعت کاهش یابد؟ چرا ایران نباید افزون بر مرز نوردوز و مغری ارمنستان، دارای جاده دوم ترانزیتی با ارمنستان باشد؟ اگر ترکیه و باکو اصرار در ارتباط بین باکو و نخجوان از طریق سیونیک ارمنستان دارند، ایران هم متقابلا باید مطالبه احداث جاده ترانزیتی بسیار کوتاه آسانگذر غیرکوهستانی و دشتی ماکو-قرهسو-ایروان را پیش بکشد و بر آن پای فشارد.
نکته بسیار مهم این است که پیشنهاد راهگذر قرهسو از این نظر هم میتواند به نفع ایران و ارمنستان تمام شود که ایران و ارمنستان میتوانند بازگشایی انسدادهای مواصلاتی از استان سیونیک ارمنستان را منوط به ساخت راهگذر ماکو-قرهسو-ایروان نمایند. به عبارتی، این طرح میتواند قدرت چانهزنی ایران و ارمنستان را در برابر باکو و ترکیه در مذاکرات مربوط به رفع انسداد مسیرهای ارتباطی افزایش دهد.
مزایای مطالبه ملی راهگذر قرهسو:
– اتصال منطقه مرزی پنجرلوی ماکوی ایران به شهر آرارات ارمنستان به عنوان راه دوم دسترسی به ارمنستان باید در اولویت سیاستگذاری دولت ایران قرار گیرد برای رفع انسداد راههای مواصلاتی منطقه با همکاری ارمنستان و ترکیه.
– بزرگراه در حال احداث تبریز به بازرگان ماکو میتواند با اتصال به مرز پنجرلو از طریق راهگذر قرهسو به شهر آرارات و از آنجا به ایروان وصل شود که فاصله مرز ایران به ایروان را از ۴۰۰ کیلومتر کنونی به ۵۰ کیلومتر کاهش دهد.
– در صورت احقاق حق ایران با راهاندازی جاده روگذر یا تقاطع غیرهمسطح در فرهیو، همین نوع جاده روگذر برای اتصال دو سوی عرض ۴۲ کیلومتری سیونیک (زنگزور) هم میتواند به کار گرفته شود بدون خدشه به ارتباط مرزی ایران و ارمنستان و بدون قطع ارتباط جاده نوردوز-مغری-ایروان. بنابراین، ضمن حفظ مسیر اول اتصال ایران به ایروان از طریق مرز نوردوز-ایروان که ۴۰۰ کیلومتر است و طی کردن آن ده ساعت طول میکشد، ایران باید بر احداث راهگذر قرهسو به عنوان پیششرط هر توافق منطقهای پافشاری کند به عنوان مسیر دوم اتصال ایران به ایروان با کمتر از ۵۰ کیلومتر طول مسیر و کمتر از یک ساعت مدت زمان طی مسافت.
– مسیر راهگذر قرهسو به آرارات و ایروان، برعکس راه سختگذر و کوهستانی نوردوز-مغری-ایروان، بدون کوهستان بوده و هموار و دشتی است و برای رفتوآمد ماشینهای سنگین، ایدهآل خواهد بود.
– با جاده روگذر بر روی پلهای مرتفع یا تقاطع غیرهمسطح در قرهسو، از پنجرلوی ماکو در خاک ایران به شهر آرارات در خاک ارمنستان، ترکیه هم دغدغهای برای قطع جاده ارتباطی قرهسو نخواهد داشت.
بنابراین، دولت ایران افزون بر راهگذر پیشنهادی ارس، با مطالبه جاده روگذر قرهسو با پایههای مرتفع یا تقاطع غیرهمسطح در سیونیک ارمنستان هم میتواند ضمن رفع بهانه باکو برای اتصال به نخجوان، خطر اشغال سیونیک توسط باکو و خدشه به تمامیت ارضی ارمنستان و مرزهای این کشور با ایران و قطع ارتباط و اشغال زمینی مرز ایران و ارمنستان و تهدید تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران را دفع نماید.
کوتاه سخن اینکه شناسایی حقوقی استقلال جمهوری باکو از سوی ایران، بدون چیزی به نام کریدور بوده است. بنابراین، در صورت کمترین تغییری در مرزهای ایران و دستدرازی برای اشغال سیونیک توسط باکو، این حق برای ایران محفوظ است که ضمن لغو شناسایی استقلال باکو، حقوق تاریخی مسکوت گذاشتهشده ۲۱۲ ساله ملت ایران نسبت به بازگشت و پیوست (:الحاق) نخجوان و تالشان و باکو به ایران را زنده کند.
* امرداد - دکتر میرمهرداد میرسنجری، دانشیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلیتیک

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر