در این نشست، حسنزاده*، با پافشاری بر همزیستی تقویمهای گوناگون در ایران و چندلایگی معنا در آیینها، آذرگان را نقطهای پیشآستانهای در چرخه جشنهای زمستانی دانست؛ جشنی که با محوریت آتش و نور، تمنای باززایی، شکرگزاری کیهانی و گذار از تاریکی به نظم را پیش از بلوغ نهایی آن در یلدا بازنمایی میکند و نشان میدهد تقویم آیینی ایرانی همچنان زنده و معناآفرین است.
ایران بهمانند یکی از تقویمیترین فرهنگهای آیینی جهان
فرهنگ ایرانی را میتوان یکی از «تقویمیترین» فرهنگهای آیینی و آیینیترین تقویمهای جهان دانست. کمتر تمدنی را میتوان یافت که تقویم آن تا این اندازه سرشار از آیینهایی باشد که حامل دانش کیهانی، آگاهی زیستمحیطی و تجربه زیسته نسلها هستند و این دانش را بهصورت بیننسلی منتقل میکنند. برای مقایسه، تمدن مایا در مکزیک دارای نظام تقویمی پیچیدهای بود، اما امروز تقویم آن در زمره تقویمهای «مرده» قرار میگیرد؛ در حالیکه تقویم ایرانی همچنان تقویمی زنده است و در زندگی روزمره مردم حضور فعال دارد. حتی در سنت مسیحی نیز میتوان نشانههایی از غنای تقویم آیینی در ادوار کهنتر مشاهده کرد، اما بسیاری از آیینهای تقویمی آن بهتدریج به فراموشی سپرده شدهاند.
ایران، بدون آنکه دچار قوممداری یا نگاه مرکزگرایانه شویم، در زمره معدود تمدنهایی قرار میگیرد که دارای فرهنگی تقویمی کمنظیر است؛ فرهنگی که نه در نفی دیگر فرهنگها، بلکه در همزیستی با آنها معنا مییابد.
همزیستی تقویمها و چندصدایی فرهنگی
یکی از وجوه مهم فهم تنوع فرهنگی و چندصدایی جامعه ایرانی، همزمانی و همزیستی چند تقویم در کنار یکدیگر است: تقویم خورشیدی ملی و پیشااسلامی، تقویم قمری دینی پس از ورود اسلام، تقویمهای محلی و نیز تقویمهای مذهبی ادیان و مذاهب ایران، از جمله زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان. این همزیستی تقویمی، بنیانی برای فهم متکثر از جهان و تنوع فرهنگی پیرامون فراهم میآورد و در عین حال به همبستگی ملی میانجامد.
نمونه شاخص این امر، وجود بیش از یک نوروز در ایران است. برخلاف تصور رایج که نوروز را صرفاً جشن اعتدال بهاری میداند، در ایران نوروزهای تابستانی نیز وجود دارد؛ از جمله نوروز دریایی و صیادی در سواحل خلیج فارس و نوروز کوهستانی در مناطق شمالی کشور. این پدیده نشاندهنده فهمی سیال و پویا از زمان آیینی است.
پیوند آیینها با نقاط کلیدی سال خورشیدی
آیینهای ایرانی بهطور معناداری با نقاط بنیادین سال خورشیدی پیوند دارند: اعتدال پاییزی (مهرگان)، انقلاب زمستانی (یلدا)، اعتدال بهاری (نوروز) و انقلاب تابستانی (تیرگان). حتی میتوان با نگاهی موسعتر، نوروزهای تابستانی را همزمان با انقلاب تابستانی دانست؛ زمانی که آبهای خلیج فارس گرم میشوند و فصل جدیدی از حیات طبیعی و معیشتی آغاز میشود.
این ساختار آیینی نشاندهنده درکی دقیق از کیهان و نظم گیتی است؛ درکی که طبیعت را نه صرفاً زمینهای مادی، بلکه چارچوبی معرفتی برای فهم متکثر و چندصدایی جهان میداند.
زیستسالاری و چندلایگی معنا در آیینهای ایرانی
در بطن این تقویم آیینی، نوعی زیستسالاری یا «بایوکراسی» فرهنگی نهفته است. آیینهای ایرانی واجد لایههای متکثر معناییاند: لایه عرفانی–الهیاتی (در چارچوب حکمت خسروانی و تداوم آن در اندیشه سهروردی و…)، لایه نجومی و زمانی (با آثاری چون التفهیم ابوریحان بیرونی که میتوان او را از پیشگامان فلسفه زمان دانست)، لایه اجتماعی–سیاسی و لایه استورهای و بیناآیینی.
نمونهای گویا از این چندلایگی، شخصیت حاجیفیروز است که میتواند همزمان از منظر عرفانی، نقد اجتماعی و نمادپردازی آیینی تفسیر شود. چنین خوانشی تنها در صورتی ممکن است که آیینها بهصورت منفرد بررسی نشوند، بلکه در چارچوب «بینآیینی» (Inter-rituality) فهم شوند؛ به این معنا که مهرگان بدون نوروز و نوروز بدون یلدا بهدرستی درک نمیشود.
آیینهای زمستانی و جایگاه آذرگان
آیینهای زمستانی ایران را میتوان آیینهایی دانست که زمستان را نه نماد مرگ، بلکه بهمثابه خوابی موقت و بستری برای زایش آینده و نوزایی معنا میکنند. در این میان، آذرگان جایگاهی پیشآستانهای دارد و میتوان آن را آغاز نمادین ورود به چرخه آیینهای زمستانی دانست. آذرگان در نهمین روز از نهمین ماه سال برگزار میشود و در آن تمنای باززایی و تولد دوباره بهروشنی دیده میشود.
در آذرگان، همچون یلدا، با باززایی نور و بهنوعی خورشید مواجهایم؛ اما این باززایی در آذرگان هنوز در مرحله آستانگی است و در یلدا به اوج بلوغ خود میرسد. در برابر آن، نوروز نمایانگر باززایی گیاهی و بهاری است. این تمایز در نمادپردازی سفره آذرگان نیز دیده میشود: چراغ و آتش بهعنوان عناصر مرکزی، میوههای خشک بهجای میوههای تر، و گیاهان زمستانی بهجای گیاهان و گلهای بهاری.
آتش، نور و نظم کیهانی در آذرگان
آذرگان، آیین ستایش آتش است؛ آتشی که در بینش ایران باستان و سنت زرتشتی، نماد زندگی، زایش و نظم کیهانی است. در استورههای ایرانی، از هوشنگِ کاشف آتش تا جمشیدِ بانی نوروز، آتش همواره با آبادانی و شهرسازی پیوند دارد. از منظر انسانشناسی تاریخی نیز، کشف آتش را میتوان انقلابی بنیادین در تولید، تغذیه و شکلگیری فرهنگ دانست.
در تقابل با برخی قرائتهای فقهی اسلامی که آتش را اغلب با عذاب و کیفر پیوند میدهند، در تفکر ایران باستان و نیز عرفان سهروردی، آتش میتواند صورت ظاهری امری باطنی و قدسی باشد؛ تجلی نورالانوار. تفاوت میان «دوزخ گرم» در توصیف اسلامی و «دوزخ سرد» در متون زرتشتی، خود گواهی بر تفاوت نگرشها به عنصر آتش است.
سه آتشکده بزرگ ایران باستان—آذرگُشنَسب (شاهان)، آذر فَرَنبَغ (روحانیان) و آذر بُرزینمِهر (کشاورزان)—نشان میدهد که آتش، نماینده نظم اجتماعی و کیهانی بوده است. از این منظر، جشن آذرگان را باید جشن زندگی دانست؛ جشنی که در دل تاریکی زمستان، گرما و روشنایی را به خانه و نیایشگاه فرامیخواند. آتش نماد زندگی و نظم زندگیساز است.
آیینهای زمستانی، باززایی و شکرگزاری کیهانی
تمام آیینهای ایرانی، بهنوعی آیینهای شکرگزاریاند. اگر در فرهنگ آمریکایی آیینی مشخص با عنوان شکرگزاری وجود دارد، در فرهنگ ایرانی، تقریباً همه جشنها جلوهای از سپاسگزاری کیهانیاند؛ سپاسی فلسفی از نظم جهان، نه صرفاً محصول کشاورزی. این نگاه را میتوان در آیینهایی چون آذرگان، یلدا، سده و حتی آیینهای پیشواز نوروز مشاهده کرد.
در این آیینها، نمادهای مرکزی—به تعبیر ویکتور ترنر—همواره بر تمنای باززایی، غلبه نور بر تاریکی و گذار از بینظمی به نظم دلالت دارند. از سده با آتش مرکزیاش تا چهارشنبهسوری با آتشهای پراکنده و کارناوالی، همگی روایتگر آستانگی و سپس بازگشت نظماند.
آیینهای زمستانی ایران، و بهویژه آذرگان، بازتابدهنده نگاهی ژرف، زیستسالار و فلسفی به جهاناند. این آیینها نشان میدهند که فرهنگ ایرانی، زمستان را نه پایان، بلکه مقدمه زایش میداند. استمرار و بازتفسیر این آیینها در میان نسلهای جدید، گواه آن است که تقویم آیینی ایران همچنان زنده است و توان آن را دارد که در جهان معاصر نیز معنا، امید و همبستگی بیافریند.
* دکتر علیرضا حسنزاده، دانشیار پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، دانشآموختهی دکترای انسانشناسی از دانشگاه گوته فرانکفورت و مدیر دو پرونده ثبت جهانی سده و مهرگان
خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر