مردمان شهر سوخته از چه تبار و نژادی بودند؟ آنها از کدام سرزمین راهی سیستان شدند و پایهی تمدنی شکوهمند را ریختند؟ آیینها و باورهای آنان چگونه بود و چه نشانههایی از آن بازمانده است؟ اینها پرسشهایی است که پیش روی هر پژوهندهای است که بخواهد تمدن شهر سوخته و شیوهی زندگی مردم آن روزگاران را بشناسد. در این بخش، میکوشیم برپایهی پژوهشهای باستانشناسان، پاسخهایی برای این پرسشها بیابیم؛ هرچند آگاهیها دربارهی شهر سوخته آن اندازه نیست که پاسخها بیچندوچون باشد.
باستانپژوهان باشندگان شهر سوخته را کوچروان (:مهاجرانی) میدانند که به گمان بسیاری از جایی آمده بودند که اکنون آسیای مرکزی نامیده میشود. این را از همانندی سفالها و دستسازهایی دریافتهاند که در آسیای مرکزی (در کشور کنونی ترکمنستان) و شهر سوخته پیدا شده است. شیوهی ساخت و طراحی آن سفالها همانند است و از یک سنت یکسان و همریشه پدید آمده است. مردمان آنجا در کوچی همگانی (:دستهجمعی) راهی جایی شده بودند که ما اکنون آن را شهر سوخته، در استان سیستانوبلوچستان، مینامیم. البته این گمانی است که باستانپژوهانی مانند دکتر منصور سیدسجادی که کاوشهای گسترده و پُردامنهای در شهر سوخته انجام داده، بازگو کردهاند. هرچند اثبات آن شاید نیاز به سندها و نشانههای افزونتری باشد. این نیز گفتنی است که گمان میرود باشندگان (:ساکنان) شهر سوخته از چند تبار و قوم بودند، اما بیشترین آنها تبار هندوآریایی داشتند.
نکتهی شگفتآور آن است که باستانشناسان از فرمانروایان شهر سوخته، هیچ نمیدانند! به سخن دیگر، در کاوشهای آن شهر جایی پیدا نشده است که بتوان گمان بُرد که پایگاه یا ستاد فرمانروایی شهر سوخته بوده است. آیا این سخن بدان معناست که آنها سازمانی اداری و فرمانروایی نداشتهاند؟ کامیار عبدی و شادی گنجی در جستار پژوهشی خود دربارهی ساختار سیاسی و اجتماعی شهر سوخته یادآوری میکنند که شوندی در دست نیست که گواه آن باشد شهر سوخته در دست دارندگان (:صاحبان) قدرت و ثروت بوده است.
نکتهی شگفتتر آن است که نشانههای دینی چندانی نیز در شهر سوخته به دست نیامده است و در کاوشهای باستانشناسی نیایشگاه و معبدی نیافتهاند که بتوان تصور کرد پایگاهی برای انجام آیینها بوده است. از اینرو، پژوهندگان دربارهی نهادهای فرمانروایی و دینی شهر سوخته آگاهیهای درخوری در دست ندارند. با اینهمه، شیوهی گورسپاری (:تدفین) مردگان در شهر سوخته، نشان میدهد که آنها به جهان پس از مرگ باور داشتهاند. شهر سوختهایها در درون گور درگذشتگانشان خوراکی و ابزارهای کارِ درگذشته را میگذاشتند و از نهادن اشیا دیگر در درون گور چشمپوشی نمیکردند. حتا در یک نمونهی درخور توجه (آنگونه که دکتر سیدسجادی بدان اشاره کرده است) جمجمهی سگهای اهلیشده در گور گذاشته میشد. از سوی دیگر، مردم شهر سوخته مردگان خود را رو به روشنایی خورشید به خاک میسپردند. این نیز میتواند سرنخی برای شناخت باورهای دینی آنان باشد.
سخن دیگری که باید از آن یاد کرد، گونهای باور به تناسخ (زادهشدن دوباره پس از مرگ) در نزد مردم شهر سوخته است. دکتر سیدسجادی در پژوهش خود اشاره میکند که یکی از پُرکاربردترین نشانهها در نقشهای سفالی شهر سوخته (بهویژه در گورستان این شهر) علامت چلیپای شکسته (صلیب شکسته) است. سپس مینویسد که این شکل میتواند گونهای «چرخش طبیعت یا زندگی» را نشان دهد. از اینرو مردم شهر سوخته به نامیرایی انسان باورمند بودهاند. آنها گمان میکردند که انسان پس از مرگ دوباره زاده میشود و این چرخش، پیوسته ادامه خواهد داشت. سجادی سپس مینویسد: «بنابراین میتوان این احتمال را داد که آنان به نوعی تناسخ اعتقاد داشتهاند».
به هر روی، باید چشمبهراه کاوشهای بیشتر و پژوهشهای افزونتر باستانشناسان بود تا به دنیای پیچیده و کمتر شناختهشدهی باشندگان شهر سوخته، راهی یافت و دریافت که آنان به جهان پیرامون خود چگونه مینگریستند و چه باوری دربارهی جهان پس از مرگ داشتند.
خبرنگار امرداد: نگار جمشیدنژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر