* در آستانۀ 28 مرداد، تهران تحت تدابیر شدید حکومت نظامیِ دولت مصدّق بود و لذا، تانک ها و زره پوش های حاضر در خیابان های تهران واحد های نظامیِ وفادار به دکتر مصدّق بودند.
* چرا سربازان و درجه داران از دستورات فرماندهان خود سرپیچی کردند!
* اعلامیّۀ حیرت انگیز خلیل ملکی در بارۀ 28 مرداد!
پُشتِ پردۀ 28 مرداد
سیاست را «هنر تحقّقِ ممکنات» تعریف کرده اند در حالیکه به قول خلیل ملکی:« مصدّق با سیاستِ همه چیز یا هیچ چیز ، همه چیز را از دست می داد».نگرانی مصدّق از لکّه دار شدنِ وجاهتِ ملّیِ نیز رسیدن به توافقی ممکن و مقدور را دشوار می کرد و لذا، مصدّقِ اصلاح طلب و مشـروطه خـواه ،گاه به سوی اصلاح و زمانی بسوی انقلاب کشیده شده بود.
بر اساس شواهد موجود دولت مصدّق در بحران های اجتماعی، سیاسی و مالی در حال سقوط بود آنچنانکه یک سال پبش از 28مرداد خلیل ملکی به مصدّق هشدار داده بود که «در شرایط فعلی هیچ کس از وضع خود و از وضع کشور راضی نیست و موجِ نارضایتیِ وخیم سراسر کشور را فراگرفته است»[1]
دکتر محمد علی موّحد -به درستی- می نویسد:
-« اینک پس از گذشت سالیان دراز – که شور و التهاب شگفتِ آن روزها فرامـوش گشـته اسـت – در یـک نگرش منطقی و واقع بینانه بنظر می رسد که دکتر مصـدّق در تیرمـاه 1331 ،بهتـرین موقـع، و هـم بهتـرین دستاویز را برای کنارجوئی انتخاب کرده بود. در آن زمان، هنوز سرطان نفاق و شقاق پنجه در پیکـر نهضـت ملّی ایران، محکم نکرده بود.هنوز حرمت و اعتبار دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی لطمـه نخـورده بـود… از اسناد و مدارکی که برای ما باقی مانده، این استنباط حاصل نمی شود که دکتر مصدّق تا پایان زمامداری خود بـه موفقیـّت خود در حلّ مسئلۀ نفت یقین داشت. در واقع هم، چنین باوری به کلّی غیر واقع بینانه بود… ما ـ حتّی ـ فکر نمی کنیم که دکتر مصدّق می توانست به سهولت، کودتای 28 مرداد را سرکوب کند و یک یا چند ماه دیگر دوام بیاورد.وضع 28 مرداد 1332 با وضع 30 تیر 1331 به کلّی متفاوت بود».[2]
مهندس زیرک زاده نیز -که تا آخرین لحظات در کنار مصدّق بود- معتقد است:
– «جنبش (نهضت ملّی)، پس از جدائی ها و تفرقۀ پایه گذاران آن، محکوم به زوال بـود و هـیچ چیـز او را نجات نمی داد.[حتّی پس از مغلوب کردنِ کودتاچیان] از هر طرف طغیانی و در هر شهرستان آشوبی برپا می شد.خاموش کردن آتش طغیان ها پول و قشون می خواهد،دولت مصدّق نه پول داشت و نه قشون و در این شرایط دولت محکوم به شکست بود»[3]
با آگاهی از این«سقوطِ مُسلّم»،بنظر می رسد که مصدّق در جستجوی دستآویزی بود تا از آن ورطه سربلند بیرون آید.برگزاری رفراندومِ غیر دموکراتیک برای انحلال مجلس، امتناع مصدّق از قبول فرمان عزلش توسط شاه(چنانکه خود-قبلاً -به دکتر سنجابی گفته بود) [4]،پنهان کردن فرمان عزل از نزدیک ترین یارانش (خصوصاً از دکتر غلام حسین صدیقی،وزیر کشور) و وانمود کردنِ ابلاغ فرمان عزل به عنوان «کودتا» و…تبلورِ این «دستآویز» بود.از طرف دیگر، مصدّق که در عرصۀ شطرنج سیاست ایران شخصیّت هائی مانند قوام السلطنه را «مات» کرده بود،در واپسین لحظات زمامداری خود شاید نمی خواست به وزیر کشورِ سابق و رقیب کنونی اش،سرلشکر زاهدی ببازد.
ما به رَوَند یا چگونگی وقوعِ رویدادِ 28 مرداد در کتابِ« آسیب شناسی یک شکست»پرداخته ایم،در اینحا اشاره به چند نکتۀ اساسی را لازم می دانیم:
فرماندهان کودتا در زندان
پس از امتناع دکتر مصدّق از قبول فرمان عزلش توسط شاه و ماجرای شبِ ۲۵ مرداد ۳۲، گارد شاهنشاهی با بیش از ۷۰۰ سرباز و افسر زُبده، به دستور دکتر مصدق و دکتر فاطمی، کاملاً منحل یا خلع سلاح شده و فرماندهان کودتا نیز زندانی شدند.به قول سرهنگ خلبان ،غلامرضا نجاتی هوادار پُرشور دکتر مصدق:
-«در نیروی هوایی، بیش از ۸۰ در صد افسران وِ درجهداران از مصدّق پشتیبانی میکردند و افسران هوادارِ دربار با همۀ کوششی که در روزهای ۳۰ تیر ۱۳۳۱و ۲۸ مرداد ۳۲ کرده بودند، نتوانستند حتی یک نفر خلبان را برای پرواز و سرکوب مردم، آماده کنند. در مردادماه ۱۳۳۲ در تهران، پنج تیپ رزمی وجود داشت و صدها تن افسر و درجهدار در پادگانها حضور داشتند، ولی کودتاچیان با همۀ کوششی که به عمل آوردند، نتوانستند حتّی یکی از واحدها را با خود همراه کنند»[5]
سرهنگ سررشته، از افسران وفادار به مصدّق نیز تأئید می کند:
-« به عقیدۀ من[در روز 28 مرداد]کُلیۀ تیپ های مستقر در پادگان های تهران به حکومـت ملّـی آقـای دکتر مصدّق وفادار بودند»[6].
بنابراین، می توان نظر برخی کارشناسان را پذیرفت که«نیروهای هوادار كودتا بطور حتم برای اجرای یك عملیـّات محدود شهری نیز نیروی لازم را در اختیار نداشتند».[7]
اگر بپذیریم «حقیقت آن است که دشمن نیز برآن گواهی دهد»،سخن بابک امیر خسروی- به عنوان یکی از دشمنان سرسخت شاه در مقطع 28 مرداد- می تواند قابل قبول یا تأمل باشد. بابک امیرخسروی،عضو برجستۀ حزب توده «به مثابۀ یكی از كادرهای باز ماندۀ فعّالِ آن ایـّام و در پاسخ به ندای وجدان و پوزش از ملّت ایران » می گوید:
-« من به شاهد یا نوشتۀ معتبری در تأیید این نظر كه گویا «واحدهای منظّم ارتش به هواداری از كودتاچیان در گوشههای شهر وارد عمل شدند»، دست نیافتم …پافشاری من بر این نكته كه رویداد 28 مرداد، اقدامی از پیش برنامهریزی شده نبود، چالش صِرف روشنفكری نیست.بلكه تلاش در جهت ارائۀ تصویری از واقعیـّت است كه به گمان من، بیشتر به حقیقت نزدیك است…برخلاف اظهارات كیانوری و برخی دیگر، هیچ واحد منظّم ارتشی در ماجرای رویداد 28 مرداد شركت نداشت…برای روز 28 مرداد، نه كودتائی برنامهریزی شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملّی قادر به اجرای برنامهای بودند …».[8]
تانک ها در خیابان ها
دکتر مصدّق -بارها- مخالفت خود را با استقرار حکومت نظامی در دولت های قبلی اعلام کرده بود،امّا شگفتا که بیشتر دوران حکومت 28 ماهۀ مصدّق نیز تحت تدابیر شدید حکومت نظامیِ گذشت. برخی پژوهشگران حضور تانک ها و زره پوش های نظامی در خیابان های تهران را «بهترین دلیلِ کودتای نظامی در 28مرداد» دانسته اند آنچنانکه عکس این تانک ها زینب بخش کتاب دکتر آبراهامیان و دیگر پژوهشگران است بی آنکه به این واقعیّت اشاره شود که در 28 مرداد،تهران تحت تدابیر شدید حکومت نظامیِ دولت مصدّق بود و لذا، تانک ها و زره پوش های حاضر در خیابان های تهران -اساساً- واحد های نظامیِ وفادار به دکتر مصدّق بودند.
بابک امیر خسروی ضمن ارادت و احترام به دکتر مصدّق، تأکید می کند:
-«تانكها و نیروهای زرهی كه خانۀ مصدّق را ویران كردند، متعلّق به همان واحدهائی بودند كه سرتیپ كیانی، معاون ستاد ارتش مصدّق به دستور سرتیپ ریاحی برای سركوب و متفّرق كردن آشوبگران راهیِ خیابانها كرده بود …و یا تانكهائی بودند كه فرماندهی بعضی از آنها در دست افسران تودهای، نظیر شادروان قرباننژاد یا ستوان ایروانی قرار داشت كه به خاطر نبودِ رهنمود و سرگردانی در خیابانها، در خدمت كودتاچیان قرار گرفت».[9]
امیر خسروی در گفتگو با نگارنده تأکید کرده:
-بدور از تعصّبات سیاسی و در ارزیابی تازه، اینـک مـن، بـیش از گذشـته، واژۀ کودتا را برای تبیین رويداد 28 مرداد 32 ،نادرست می دانم« [10]
روانشناسی و روحیّۀ توده ها
در بررسی حوادث روز 28 مرداد توجه به رفتار، روانشناختی و روحیـّۀ مردم عادی،درجهداران و نفرات ردۀ پائین ارتش و نیروهای انتظامی بسیار مهم است. از روز 26 مرداد به دستور دولت مصدّق در مراسم صبحگاهی و شامگاهیِ پادگان های ارتش نام شاه و سرود شاهنشاهی حذف شد و این امر موجب حیرت یا مخالفت درجه داران و سربازان بود بطوری که گروهبانی در یکی از پادگان ها در حالیکه سرنیزۀ خود را از غلاف بیرون کشیده بود،جلو آمد و فریاد زد:«به سلامتی شاه!»و متعاقب آن،سربازان به مدّت 15 دقیقه برای شاه هورا کشیدند[11]
با چنان روحیّه و روانی در سراسر روزهای 26 تا 28 مرداد ما شاهد سرپیچی سربازان،درجه داران و سایر نظامیان از دستورات فرماندهان خود بودیم بطوری که به روایت دکتر صدیقی،وزیر کشور مصدّق،سرهنگ اشرفی،فرماندارنظامی تهران از عدم اطاعت سربازان از دستورات وی و پیوستن آنان به شعارهای«زنده باد شاه!» یاد می کند!.سرگرد فریدون آذر نور،عضو بلند پایۀ سازمان افسران حزب توده ،در گفتگو با نگارنده از دیده ها و شنیده های خود در این باره سخن گفته است[12]
بابک امیر خسروی یادآور می شود:
-« بیتردید، در پیدایش و تكوین [سقوط مصدّق]، تندرویها و چپنمائیهای حزب توده در روزهای 25، 26 و به ویژه 27 مرداد، مؤثّر بود…كارزار تبلیغاتی حزب توده در حمله و ناسزاگوئی به شاه، شعار ضدِّ سلطنت و جمهوریخواهی كه عصر روز 27 مرداد به اوج خود رسید، و كُلّاً مجموعۀ اقدامات تحریكآمیزی كه در تهران و شهرستانها، چه از سوی تودهایها و چه حكومتیان و احزاب ملّی صورت گرفت، نه فقط احساسات لایههائی از ارتشیها و نیروهای انتظامی را جریحهدار نمود و به تعـرّض واداشت، بلكه حتّی بخشی از مردم را نیز رَماند و به صفوف مخالفان راند و یا به ناظران منفعلی مبدّل ساخت.پائین كشیدنِ مجسّمههای رضاشاه و محمّد رضاشاه در تهران و شهرستانها، حمله به آرامگاه رضاشاه و قصد تخریب آن، برگزاری دهها و دهها میتینگ موضعی به ابتكار حزب توده در خیابانها و میدانهای شهرهای مختلف علیه سلطنت؛ یورش به مغازهها و ادارات برای پائین كشیدن عكس شاه و خانوادۀ سلطنتی، توهین و ناسزاگوئی به آنان،درگیری با كَسَبه و مردم،بسیاری را آزُرد و موجب رَمیدن آنها از حكومت مصدّق شد. آنگاه كه آن اَعمال با شعارِ برپائی جمهوری دموكراتیك به میدانداری تودهایها و قدرتنمائیهای آنها توأم گشت، بسیاری از مردم را به وحشت انداخت و نسبت به آیندۀ كشور نگران ساخت.این فكر قـّوت گرفت كه در نبودِ شاه، دكتر مصدّق و سازمانهای سیاسیِ ضعیف و هوادار او، توان مقابله با حزب تودۀ ایران كه از حمایت شوروی برخوردار بود، نداشته باشند….واقعیـّت اینست كه ما[توده ای ها] غرق در دنیای خودمان بودیم.كتابها و رُمانهائی كه میخواندیم،شیوۀ زندگی ما،دامنۀ معاشرت ما-حتّی با خانوادۀ خود- و محافلی كه آمد وُ شد داشتیم عالَم خود را داشت و ما را بتدریج از مردم جدا ساخته بود.در درون و عمق جامعه، واقعیـّتهائی جریان داشت كه ما نمیدیدیم و یا نادیده می انگاشتیم،ازجمله:ذهنیـّت تودۀ مردمِ آن ایـّام در قبال شاه و رژیم سلطنتی بود. این مقوله، یك بارِ فرهنگی داشت كه طی سدهها و هزارهها، در ناخودآگاهِ تودۀ مردم ریشه دوانده بود…سلطنت و شاه در جهانبینی و ناخودآگاهِ مردم، نوعی قُدّوسیـّت داشت،گوئی بخشی از فرهنگ ما بود»[13]
در چنان شرایطی سرهنگ نجاتی -که برای دفاع از اقامتگاه مصدّق شتافته بود-با حیرت فراوان مشاهد می کند:
-«عجیب اینکـه هزاران تن از مردم تهران در کنار خیابان ها یا بر پشتِ بـام هـای مجـاور خانـۀ مصـدّق، نظاره گر اوضاع و در انتظار پایان ماجرا بودند!«[14]
مصدّق-بعدها -به وکیل مورد اعتماد خود ،سرهنگ بزرگمهـر گفتـه بود:
-«بهترین حالت، همین بود که پیش آمد« .[15]
روایت مردی که هرگز دروغ نگفت!
در مقالۀ « خلیل ملکی و تراژدیِ روشنفکران تنها!» گفته ایم که ملکی مردِ اخلاق بود و می گفت اگر سیاست با اخلاق همراه نباشد به جهّنم های بی بازگشت منتهی خواهد شد.بر این اساس، دکتر کاتوزیان معتقد است که «خلیل ملکی در تمام زندگی اش دروغ نگفته بود».
موضعگیری متفاوتِ ملکی در بارۀ رویداد 28 مرداد هر چند که در نظر برخی از دوستانش نوعی«انتحارِ سیاسی»بشمار می رفت، ولی او راستگوئی را وظیفۀ انسانی،سیاسی و شاید تاریخی خود می دانست.
خلیل ملکی -مانند بابک امیر خسروی- در توضیح فضای روحی-روانی مردم پس از خروج شاه از ایران یادآوری می کند:
-«تظاهرات تحریک آمیزِ توده ای ها رفته رفته شدیدتر می شد و مؤتلفین و پشتیبانان نهضت ملّی متدرّجاً نگران و نگران تر می شدند…روشنفكران و دانشگاهیان نگران و حیران بودند و از خود میپرسیدند به كجا میرویم؟ … پشتیبانان نهضت مردّد و نگران میگردیدند… بازاریها صریحاً از این اوضاع ناراضی بودند.عدّهای از بازرگانان اصفهان و سایر شهرها به تهران آمده و از رجال نهضت میپرسیدند: آیا واقعاً مملكت كمونیستی خواهد شد؟»[16]
ضرورت یک تفکیک!
آنچه که در بررسی مقالات ملکی در آستانۀ 28 مرداد32 مهم است ،تفکیکِ مقالاتی است که از طرف «هیأت اجرائیۀ حزب نیروی سوم» منتشر شده و مقالاتی که با نام و امضای شخصِ خلیل ملکی انتشار یافته اند. مقالات دستۀ اوّل چه بسا منعکس کنندۀ نظرات شخصِ ملکی نباشند بلکه بازتاب «نظرات اکثریّت هیأت اجرائیۀ حزب نیروی سوم» باشند که با دیدگاه های ملکی مخالف بودند.
هیأت اجرائیۀ حزب نیروی سوم به رهبری مسعود حجازی و محمد علی خُنجی معتقد به «حمایت بی قید و شرط» یا «بی چون و چرا» از دولت مصدّق بودند،در حالیکه روشِ ملکی در برخورد با دولت مصدّق،«سیاست اتحاد و انتقاد»بود. به عبارت روشن تر، از دو ماه پیش از 28 مرداد خلیل ملکی با برخی رهبران اصلی حزب نیروی سوم (مانند حجازی و خُنجی) اختلافات اساسی داشت[17].
به خاطر این اختلافات، ملکی- به عنوان تئوریسین حزب نیروی سوم – مدّتی پیش از 28 مرداد در حزب و نشریات حزبی حضور چندانی نداشت. به روایت ملکی:
-« ادارۀ روزنامه و مخصوصاً سرمقالههای ۲۶، ۲۷، و ۲۸ مرداد به قلم آن دو خائن بوده است. من در شعارها و نوشتههای روزنامۀ نیروی سوم دخالتی نداشتم… پس از ۲۸ مرداد برای اینکه از شرِّ خُنجی و حجازی آسوده شوم، خود را به وسیلۀ همان نمرۀ تلفن به فرمانداری نظامی معرفی کردم و با پای خود به آنجا رفتم و بازداشت شدم… ».[18]
با چنان اختلافاتی، پیش از 28 مرداد خلیل ملکی از سَیر حوادث بسیار نگران و حتّی عصبانی بود و این عصبانیّت بیشتر متوجۀ کسانی مانند مسعود حجازی و محمد علی خُنجی بود که حزب نیروی سوم را «مقلّدِ بی چون و چرای دکتر مصدّق» ساخته بودند در حالیکه ملکی با اشاره به سخن مصدّق خطاب به شاه مبنی براینکه: «اعلیحضرت باید سلطنت کنند نه حکومت»، مصدّق را مخاطب قرار میداد و میگفت:
– «شما باید حکومت کنید نه سلطنت!».
ملکی از قدرت گیری و فعالیّت های گستردۀ حزب توده در زمان مصدّق بسیار نگران بود و مانند دکتر بقائی توجۀ دکتر مصدق را به سرنوشت عبرتآموزِ«ادوارد بنش»،رئیس جمهور چکسلواکی، جلب میکرد که با کمونیستهای وابسته به شوروی مماشات کرد و عاقبت ناچار شد قدرت سیاسی را به آنها تسلیم کند.
در تحلیل های دکتر آبراهامیان و برخی دیگر از پژوهشگران، قدرت سیاسی- نظامیِ حزب توده در سال 32 «اغراق آمیز»خوانده شده است.ما از«جایگاه سیاسی- نظامی حزب توده»در این دوران یاد کرده ایم ، در اینجا اشاره می کنیم که کشف شبکه های سازمان نظامی حزب توده و امکانات حیرت انگیزِ آن نشان داد که نگرانی های خلیل ملکی و دکتر مظفر بقائی از خطرِ احتمال کودتای نظامی توسط حزب توده درست و واقعی بوده است.
اوج اختلافات ملکی با مصدّق در مسئلۀ رفراندومِ برای انحلال مجلس تبلور یافت. جناح حجازی-خُنجی معتقد بود که «تصمیم دکتر مصدّق برای انحلال مجلس از طریق رفراندوم علامت واقع بینی و تسلّط او بر همۀ جریانات و فعل و انفعال های سیاسی کشور است».[19]
ملکی-امّا- شدیداً با انجام رفراندوم مخالف بود و آنرا به زیان دولت مصدّق و باعث شکافِ بیشتر در صفوف جبهۀ ملّی می دانست و تأکید می کرد:
-« معلوم نیست وضع مملکت پس از رفراندم به کجا خواهدکشید؟».
پس از خروج شاه از ایران،خلیل ملکی در تظاهراتِ ضدِ شاهی جبهۀ ملّی در میدان بهارستان سخنرانی نکرد بلکه – با عصبانیّتی آشکار – پس از بازگشت به باشگاهِ حزبِ نیروی سوم،در اقدامی حیرت انگیز،مخالفِ سیاسی-عقیدتیِ خود دکتر محمد علی خُنجی را به رهبری حزب معرّفی کرد گوئی که در روز 25 مرداد ملکی با انتخاب دکتر خُنجی می خواست انزجارِ خود را از سخنرانی های تُند و اقداماتِ افراطی هیأت اجرائی حزب نیروی سوم و برخی رهبران جبهۀ ملّی ابراز کند.در طول روزهای 26 تا 28 مرداد به خواست مصدّق ملکی مردم را به آرامش ،خالی کردن خیابان ها و بازگشت به خانه ها تشویق کرده بود.
اعلامیّۀ حیرت انگیز خلیل ملکی!
از شامگاهِ 28 مرداد تا اوّل شهریور1332،ملکی در «غُربتی غریب» به نوشتنِ اعلامیّۀ بلندِ 28 مرداد پرداخت.چهار روز پس از رویداد 28 مرداد اعلامیّۀ «حزب نیروی سوم»به قلم خلیل ملکی باعثِ حیرتِ رهبران و مسئولان این حزب شد. در این سندِ حزبی اگرچه برخی نظرات سیاسیِ«هیأت اجرائیّۀ حزب»(که عموماٌ مخالف نظرات ملکی بودند) لحاظ شده بود،با اینحال،مسئولان حزب- خصوصاً مسعود حجازی و محمدعلی خُنجی- از انتشار آن خودداری کردند و آنرا «سندِ انحراف» و «خیانتِ ملکی» نامیدند زیرا در آن اعلامیّه، ملکی حتّی یک بار هم از «کودتای 28 مرداد» نامی نبُرده بود. [20]
لحن اعلامیّۀ ملکی چنان بود که ضمن پذیرفتنِ«سقوط دکتر مصدّق از مقام نخست وزیریِ ملّت ایران» پایانِ دورۀ نخست وزیری وی را نیز اعلام می کرد.نکتۀ مهم دیگر این بود که به گفتۀ ملکی «یک حزب سوسیالیست [نیروی سوم] نمی تواند دنباله رویِ حتّی ملّی ترین دولت ها [مصدّق؟]باشد».
در این اعلامیّه ،خلیل ملکی اقدامات و عملکردهای حزب توده را باعث تضعیف و سقوط مصدّق دانست و بر مبارزه علیه حزب توده-به عنوان یکی از دشمنان اصلی ملّت ایران- تأکید کرد.
در اعلامیّۀ 28مرداد، ملکی اعتقاد دیرین خود به قانون اساسی و حکومت مشروطه را تکرار کرد و در بارۀ چهارچوب مبارزات آینده نوشت:
-«در شرایط حاضر می توانیم هدف های انقلابی نهضت ملّی و حتّی اصلاحات داخلی را در چهارچوب قانون اساسی و حکومت مشروطه با وسایل سیاسی و اجتماعیِ مسالمت جویانه به دست آوریم…باید درجۀ تولید بالا روَد و در هرحال،زارع و کارگر دراین مرحله از مبارزه اگر نتوانند از تمام دسترنجِ خود استفاده کنند، حداقل متناسب با قرون اخیر وضع زندگی برای آنها مهیّا و آماده باشد».
ملاقات ملکی با شاه در سال 1339 ،حمایت او از اصلاحات ارضی و اجتماعی شاه،تلاش برای حقوق زنان و کارگران و مخالفت ملکی با شورش ارتجاعی 15 خردادِ آیت الله خمینی برای تحقّقِ آن خواست ها بود.
نظر ملکی در بارۀ اراذل و اوباش!
دربارۀ رویداد 28مرداد از نقش«اراذل و اوباش»در سرنگونی دولت مصدّق بسیار سخن رفته است ، گوئی که همۀ مردم تهران که در آن روز نقشی در این رویداد سرنوست ساز داشته اند،«اراذل و اوباش» بودند!
خلیل ملکی ضمن اشاره به نارضائی ها و نگرانی های مردم عادی از شرایط اقتصادی و تحریکات و اقدامات حزب توده در تضعیف دولت مصدّق ، در13 فصل به آسیب شناسی و نقاط ضعف جنبش ملّی شدن صنعت نفت پرداخته است. او در این تحلیل،حزب توده را بزرگ ترین دشمن نهضت ملّی دانسته است. در پایان،در پیوستی بنام«درباره 28 مرداد» ملکی در بارۀ نقش اراذل و اوباش در روز 28 مرداد تأکید می کند:
-«تصور اینکه در آن روز کودتاچیان با به راهانداختن دستجات اوباش قدرت را از دست جبهه ملی(بورژوازی ملی)درآوردند تصور سادهلوحانهای است. جملاتی از این قبیل که گویا تنها تکیهگاه حکومت، اوباش و رجالهها میباشند و نظایر آن عاری از روح مارکسیستی است»[21]
ملکی در بارۀ علل و عوامل شکست دولت مصدّق می نویسد:
-«اگر ما پس از پیروزی[در ملّی کردنِ صنعت نفت] دچار شکست شدیم تقصیر از خودِ ما بود. اگر رهبری نهضت به یک سلسله اقدامات که درهمان زمان می شد به آن ها توجه داشت ـ دست می زد، و از طرف دیگر اگر از یک سلسله اقدامات خودداری می شد، هم از شکست جلوگیری می شد و هم نهضت ملی پیروزمندانه جلو می رفت. منظور ما اینست که شکستِ نهضت ملی ایران از آنگونه حوادث تاریخی نیست که وقوع آن حوادث جبری است بلکه از آن نوع حوادثی است که با رهبری صحیح و داشتن یک ایدئولوژی مناسب می شد از آن اجتناب کرد» [22]
ملکی که حدود دو هفته پیش از 28 مرداد32 به مصدّق هشدار داده بود:« این راهی که شما می روید به جهنم است ولی ما تا جهنم هم باشما خواهیم آمد!»،بعد از نوشتنِ اعلامیّۀ 28 مرداد،خود را به مسئولان و قراولانِ «جهنّم» (زندان) معرّفی کرد و سپس به زندان فلک الافلاک تبعید شد.
***
عرصۀ تحقیقات تاریخی، عرصۀ نسبیـّت ها و ارزیابی های متغیّر است و لذا نگارنده – بجای ارائۀ «نظرات قطعی و مُسلّم» – کوشیده تا با طرح سئوالاتی، خواننده را به بازاندیشی در بارۀ رویداد 28 مرداد فراخوانَـد.چنانکه گفته ایم: استفاده از ایدئولوژى ها (چه دینی و چه لنینی) در توجیه این یا آن رویداد تاریخى براى صاحبان آن ایدئولوژى ها اگر چه مى تواند «موجّه» باشد، امّا تردیدى نیست كه«تاریخ ایدئولوژیك»یا«ایدئولوژیك كردن تاریخ»هیچگاه در خدمت آگاهى و بیدارى ملّى و نیز در جهت شفافیتِ حقیقت تاریخى نبوده است.
آیندگان به تكرارِ اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط كه امروز ما -اكنونیان ـ رو در رو با تاریخ، گذشته و حال را از چنگ تفسیرهاى انحصارى یا ایدئولوژیك آزاد كنیم. براى داشتن فردائى روشن و مشترك، امروز باید تاریخى ملى و مشترك داشته باشیم.
***
ترجمۀ انگلیسی بخشی از کتاب« آسیب شناسی یک شکست»
The 1953 ‘Coup d’etat’ in Iran and Mosaddeq’s Alternative Plan
[1] روزنامۀ شاهد، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۳۱
[2] موحـّد، ج 1 ،ص 508؛ ج 2 ،صص 859-860 و صفحات دیگر
[3] ـ زیرك زاده، صص136و 31
[4] ـ «آقا! جنابعالی امروز صبح، چَرس[مادۀ افیونی] كشیدهاید!شاه فرمانِ عزل مرا نمیتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمی كنیم » ، سنجابی، امیدها و ناامیدی ها، صص 134-135 و 138؛ تاریخ شفاهی هـاروارد، نـوار شـمارۀ 11
[5] جنبش ملّی شدن صنعت نفت، چاپ هفتم، ص۳۸۶
[6] سررشته،حسینقلی،خاطرات من،تهران،1367،ناشر نویسنده، صص 116-118
[7] برای نمونه نگاه کنیدبه:كاوۀ بیات ،فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، سال 4، شمارۀ 15، تابستان 1382، تهران، ص 293
[8] امیرخسروی،نظر از درون به نقش حزب تودۀ ایران،انتشارات روزنامۀ اطلاعات،تهران،1375، صص 581-628
[9] امیرخسروی،پیشین، صص 615-616و 634 و 643و صفحات دیگر
[10] گفتگوي نگارنده با بابک امیر خسروي، پاریس، 15 مه 2011
[11] مجلّۀ تهران مصورّ،6 شهریور1332
[12] نجاتی،گفتگو با دکترغلامحسین صدیقی،جنبش ملّی شدن نفت ایران،نشرانتشار،تهران،1366،ص541؛،گفتگوی نگارنده با سرگرد فریدون آذرنور، پاریس، 25 مهر 1372
[13] امیر خسروی،پیشین،صص617-626
[14] مصدّق، دولت ملّی و کودتا (مجموعۀ گفتگوها و مقالات)، بکوشش مهندس عـّزت الله سحابی،نشر طرح نو،تهران،1381، ص227
[15] مصاحبۀ عبدالله برهان با سرهنگ جلیل بزرگمهر: کارنامۀ حزب توده و راز شکست مصدّق، ج 2 ،نشر علم،تهران،1378،ص 190
[16] نبرد زندگی شمارۀ 10 ،26 اردیبهشت 1335 ،به نقل از:ملكی،نهضت ملّی و عدالت اجتماعی،بکوشش عبدالله بُرهان،نشرمرکز، تهران،1377، ص205
[17] دربارۀ این اختلافات نگاه کنیدبه:رویدادها و داوری ها،مسعود حجازی، انتشارات نیلوفر، تهران،1375،صص95-123و591
[18] متن دفاعیّات خلیل ملکی در دادگاه نظامی، در اطلاعات، ۱۸ اسفند ۱۳۴۴.
[19] حجازی،پیشین،صص101و 103
[20] برای متن این اعلامیّه نگاه کنید به:مجموعه مقالات خلیل ملکی،بکوشش رضا آذری شهرضائی،ج4،نشر اختران،تهران،1396،صص2589-2595 ؛حجازی،مسعود، رویدادها و داوری ها،انتشارات نیلوفر،تهران،1375،صص129-135
[21] خلیل ملکی، درس ۲۸ مرداد از لحاظ نهضت ملی ایران و از لحاظ رهبران خائن حزب توده ،انتشارات پردیس دانش،تهران، ۱۳۹۴،ص399
[22] خلیل ملکی ، مجلۀ «نبرد زندگی» ، شمارۀ ١٠ ، ٢۶ اردیبهشت ١٣٣۵، به نقل از:ملكی،نهضت ملّی و عدالت اجتماعی،بکوشش عبدالله بُرهان،پیشین.
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر