۱۸ شهریور ۱۴۰۱

کیستی تبرخورده‌ی زبان پارسی (بخش نخست)

پارسی‌انجمن: جستارِ پیشِ رو، به انگیزه‌های جداسازیِ دروغین و به سه نام خواندن زبانِ پارسی در سه کشورِ ایران، افغانستان و تاجیکستان پرداخته است. این نوشته به زبانِ انگلیسی در «تاجیکستان‌وب» بازتاب یافته و «شهربراز» آن را به پارسی گردانده است.

***

تا پایان دهه‌ی ۱۹۲۰ میلادی/۱۳۰۰ خورشیدی، زبانی که بین فرارود (ماوراءالنهر)، افغانستان و ایران بیشترین اشتراک را داشت تنها به یک نام رسمی شناخته می‌شد و آن هم پارسی (فارسی) بود. تنها در سال ۱۹۲۸ م/۱۳۰۷ خ بود که شوروی‌ها آن را به «تاجیک» برگرداندند در حالی که در ایران و افغانستان هنوز آن را پارسی می‌نامیدند. ظاهرشاه، شاه پشتون افغانستان، نیز راه شوروی‌ها را در پیش گرفت و در سال ۱۹۶۴ م/۱۳۴۳ خ برای دور کردن زبان میانجی (lingua franca) کشورش از ایران، نام این زبان را «دری» نهاد.

زیان در اکثریت بودن

بنا به تعریف استالین از مفهوم ملت، هر ملت باید جامعه‌ای باشد دارای وحدت زبانی و سرزمینی. اما حتا این مفهوم نیز بر نظریه‌ی سیاسی پیچیده‌تری بنا شده بود. اولیویه رُی (Olivier Roy) می‌نویسد: «رقیبان بالقوه‌ی شوروی عبارت بودند از: در منطقه‌ی قفقاز کشور ترکیه و در رابطه با آذربایجان (اران) و تاجیکستان کشور ایران. شوروی‌ها آن گروه‌های قومی را ترجیح می‌دادند که در آن سوی مرزهای خودشان در اقلیت بودند. دلیل خوبی هم برای این کار داشتند زیرا پایه‌گذاری مدل دولت-ملت به دست آتاترک در ترکیه و رضا شاه در ایران منجر به نفرت بین کسانی شده بود که از نظر زبانی در گروه زبان رسمی دولتی نبودند. بنابراین شوروی‌ها به زیان کیستی (هویت) ایرانی و ترکی از کیستی‌های آذری، ترکمن، کردی و لاز (لزگی) دفاع کردند. از آنجا که در بیرون مرزهای اتحاد جماهیر شوروی دولت‌های آذری، ترکمن یا ازبک وجود نداشت ایجاد این کیستی‌های ملی مناسب منافع دولت مسکو بود.» (اولیویه رُی، «آسیای میانه‌ی جدید: ایجاد ملت‌ها»، ۲۰۰۰ م/ ۱۳۷۹ خ

Olivier Roy, The New Central Asia: The Creation of Nations, 2000)

بداقبالی بعدی پارسی‌زبانان آسیای میانه ناشی از این عیب بود که در آن سوی مرزهای شوروی خویشان آنان اکثریت را داشتند. در نتیجه در سال ۱۹۲۴ م/۱۳۰۳ خ تاجیکستان به صورت جمهوری خودگردان در درون جمهوری شوروی ازبک درآمد و تنها در سال ۱۹۲۹ م/۱۳۰۸ خ بود که حالت دولت اتحادیه یافت. بخش‌های مهم پارسی‌زبان به طور عمدی از جمهوری شوروی تاجیک جدا نگه داشته شدند و مرکزهای تاریخی پارسی‌زبانان آسیای میانه، یعنی سمرقند و بخارا، به عنوان بخش‌هایی از ازبکستان درآمدند. حتا یک شهر هم برای جمهوری خودمختار تاجیکستان باقی گذاشته نشد و مرکز اداری آن در روستای «دوشنبه» بنا گذاشته شد. تامس ام. لئونارد (Thomas M. Leonard) در کتاب «دانش‌نامه‌ی جهان در حال توسعه» می‌نویسد: «شهر دورافتاده‌ی «دوشنبه» که اینک پایتخت شده بود زمانی بازاری کوچک (= دوشنبه بازار) بود و برای روشن‌فکران تاجیک کشش کمی داشت. نبودِ این روشن‌فکران به پیشرفت‌های بعدی تاجیکستان به شدت ضربه زد و منجر به تنش بین تاجیک و ازبک در سال آینده شد.» ( Thomas M. Leonard , Encyclopedia of the Developing World, 2005 )

پیش از تسخیر این منطقه به دست ارتش سرخ، عثمانی‌ها «همه‌ترک‌انگاری» (pan-Turkism) را وارد آنجا کرده بودند. خود تفسیر مفهوم ملت در رونق بیشتر همه‌ترک‌انگاری سهم داشت. «برای مثال وقتی لهجه‌ی تاشکندی (ترکی شرقی) – که از لهجه‌های دورتر ترکی، بسیار پارسی‌شده‌تر بود – به عنوان زبان معیار در ازبکستان نوین برگزیده شد برای ازبکان (که در هر صورت دست بالا را داشتند) آسان‌تر بود که ادعا کنند تاجیکی بخارایی در واقع زبان ازبکی است با عنصرهای پارسی بیشتر.» (دیوید کرتزر و دومینیک آرل، «آمار و کیستی: سیاست نژاد، قومیت و زبان در آمارهای ملی»،

David I. Kertzer and Dominique Arel, Census and Identity: The Politics of Race, Ethnicity, and Language in National Censuses, 2002)

تاجیک به عنوان ملت

برخی دانشوران معتقدند که ایجاد «جمهوری شوروی تاجیک» ممکن است به درگیری تلخ در افغانستان بین تاجیکان و پشتون‌ها برای قدرت در آن زمان مربوط باشد. «بچه سقاوو (حبیب‌الله غازی) که تاجیک و امیر افغانستان بود در سال ۱۹۲۹ م/۱۳۰۸ خ پس از مدت کوتاهی فرمانروایی برانداخته شد. شاید همین رخداد شوروی‌ها را بر آن داشت که در همان سال تاجیکستان را به وضعیت جمهوری اتحادیه ارتقا دهند تا به تاجیکان افغانستان نشان دهند که امکان آن هست که آنان نیز بتوانند با ضمیمه شدن به اتحاد شوروی دولت خودشان را داشته باشند.

پس از اختراع «زبان ازبکی» (که پیش از آن ترکی چَغتایی خوانده می‌شد) مقامات شوروی دست به کار ساخت «زبان جدیدی» برای تاجیکستان شدند. در اینجا در تفسیرشان از ملت دچار مشکل شدند. زیرا روس‌ها زبان و فرهنگ ترکی را «پیش از آن عقب‌مانده» توصیف می‌کردند و اعتقاد داشتند که ماموریت آنان ایجاد زبان مناسب برای «قبیله‌های عقب‌مانده» است. اما زبان و فرهنگ پارسی این گونه نبود. زبان و فرهنگ پارسی پیشرفته‌ترین زبان و فرهنگ در منطقه و دارای باستانی‌ترین ریشه بود. روشن‌فکران پارسی‌زبان آسیای میانه مانند صدرالدین عینی موفق شدند زبان پارسی را به عنوان زبان رسمی جمهوری خودگردان تاجیک تصویب کنند. اما نام این زبان مقصود روس‌ها را برآورده نمی‌کرد و برای همین در سال ۱۹۲۸ م/۱۳۰۷ خ آن را به «تاجیکی» برگرداندند. یعنی یک نام از قرون وسطا، بنا به سیاست ملت‌سازی شوروی، حالت عنوان رسمی یافت.

اصطلاح «تاجیک» حتا هنوز هم تعریف مشخصی ندارد زیرا «تاجیکان» تمام ویژگی‌های فرهنگی و قومی دیگر پارسی‌زبانان ایران و افغانستان را دارا هستند. تنها همین تازگی برخی دانشوران روس و غربی پیشنهاد کردند کیستی تاجیک بر مبنای ترکیبی از زبان و دین ساخته شود. در این تعریف به هر پارسی‌زبان مسلمان سنی مذهب تاجیک می‌گویند. اما حتا همین مفهوم هم تعریف روشن و منسجمی از کیستی قومی تاجیک به دست نمی‌دهد زیرا زبان بومی هر تاجیکی پارسی نیست و برخی از آنان نه سنی‌اند نه مسلمان. از سوی دیگر هر سنی پارسی‌زبانی نیز خود را «تاجیک» نمی‌داند.

«به طور کلی، مشکل بناگذاری کیستی تاجیک مانع اصلی در شکل‌گیری حس قوی ملی‌گرایی تاجیک بین جمعیت تاجیکان شده است. از بسیاری جهت‌ها این مسئله علت ماندگاری حس وفاداری منطقه‌ای نیز هست که فرایند ملت‌سازی را در تاجیکستان پساشوروی نیز از مسیر خارج کرده است.» (تامس ام. لئونارد، «دانش‌نامه‌ی جهان در حال توسعه» ) این وضع گیج‌کننده زاییده‌ی ملت‌سازی مصنوعی شوروی است که در آن یکی از مترادف‌های «ایرانی» یا «پارسی» [مسلمان] – یعنی تاجیک – را به عنوان نام «ملت جدیدی» از پارسی‌زبانان آسیای میانه انتخاب کرده بودند.

زایش الفبای «تاجیک»

به منظور عمیق کردن «تمایز تاجیکان» از دیگر پارسی‌زبانان آن سوی مرزهای شوروی، یک سال بعد (یعنی ۱۹۲۹ م/۱۳۰۸ خ) دولت مسکو خط پارسی تاجیکان را نیز تغییر داد. شوروی‌ها ابتدا خط را لاتین کردند. با قطع کردن آموزش به خط پارسی-عربی به طور موثری دسترس تاجیکان را به مطالب چاپ شده به پارسی در خارج از قلمروی شوروی محدود کردند. بعدها در سال ۱۹۴۰ م/۱۳۱۹ خ الفبای تاجیکان به سیریلیکِ دگرگون شده تغییر داده شد. بدین ترتیب روابط سیاسی با روسیه و دیگر جمهوری‌های شوروی مستحکم‌تر شد. اولیویه رُی، خاورشناس برجسته‌ی فرانسوی، بیان می‌کند که مهندسی جداسازی «تاجیک» و پارسی یکی از رسواترین نمونه‌های سیاست‌های زبانی شوروی است. تاجیکان زبان پارسی ادبی را به عنوان زبان نوشتاری به کار می‌برند و امروزه نیز هنوز زبان ادبی رایج در ایران و افغانستان و تاجیکستان به طور کامل برای آنان قابل درک است. نیازی به گفتن نیست که پارسی‌زبانان آسیای میانه در زندگی روزمره لهجه‌هایی را به کار می‌برند که به طور قابل ملاحظه‌ای گوناگونی دارد. لهجه‌ی فرغانه بسیار ازبکی شده است، نه تنها در واژگان که نسبت به زبان پارسی ایران دارای واژه‌های ترکی بیشتری است، بلکه تاثیرهای ازبکی واضحی نیز در دستور زبان دارد. (حرف اضافه‌ی پسایند به جای پیشایند مانند «شهر به» به جای «به شهر»).

پارسی تاجیکی از نظر تلفظ نیز خیلی به پارسی کلاسیک نزدیک است برخلاف پارسی ایرانی که خیلی متفاوت است (تاجیکان هنوز تمایز بین اِ بلند و ای بلند و بین غ و ق و … را حفظ کرده‌اند). رابطه‌ی بین پارسی ایران و تاجیکی مانند رابطه‌ی فرانسوی پاریسی و فرانسه‌ی کِبکی (کانادا) است. زبان‌شناسان روس ملزم بودند که این تفاوت‌ها را رسمی کرده و ثابت کنند. و نیز «زبان ادبی نوین تاجیک» را به عنوان زبان تاجیکان اختراع کنند. آنان به جای این که یکی از لهجه‌های موجود تاجیک را به عنوان زبان معیار انتخاب کنند یک زبان مصنوعی ساختند که خصوصیت‌های لهجه‌های منطقه‌های مختلف را با هم داشت. آنها دستگاه آواشناختی پارسی قدیم را نگه داشتند اما آن تنوع‌های دستور زبانی را برگزیدند که بیشترین تفاوت را با پارسی ایران داشت. (اولیویه رُی، آسیای میانه‌ی جدید)

این تفاوت‌های دستور زبانی به میزان زیادی از زبان روسی وام گرفته شدند و بیشتر دست اندر کاران «تاجیک‌سازی» پارسی خودشان غیر«تاجیک» بودند. صدرالدین عینی – که بنیان‌گذار الفبای سیریلیک تاجیک شناخته می‌شود – خودش هرگز از آن استفاده نکرد و نسخه‌ی اصلی تمام شعرها و داستان‌هایش به خط پارسی نوشته شده‌اند.

برای کشیدن خط تمایز بین «تاجیک» و پارسی، زبان‌سازان شوروی تاریخ زبان هم اختراع کردند. درباره‌ی واگرا شدن «تاجیکی» و پارسی در سده‌ی شانزدهم م/دهم خ افسانه‌ای ساخته شد و نویسندگان پارسی از رودکی تا سعدی زیر فصل «فارسی-تاجیکی» قرار گرفتند. اولیویه رُی نتیجه می‌گیرد که «در نتیجه‌ی این عملیات، تمام پارسی‌گویان آسیای میانه، در گذشته و اکنون، خود را بدین ترتیب عضوی از «گروه قومی تاجیک» یافتند».

حال آن که هیچ مدرکی وجود ندارد که پارسی‌گویان آسیای میانه پیش از تهاجم شوروی زبان مادری خود را «تاجیکی» نامیده باشند.

بین‌المللی‌گرایی زبانی

فرایند ایجاد تمایز بین پارسی و «تاجیکی» در آسیای میانه‌ی شوروی بیش از آن که تصور می‌شد ادامه یافت. با وجود تغییر نام زبان و تغییر خط آن، یکی بودن این زبان با زبان پارسی سرزمین‌های دیگر آشکار باقی مانده است.

به نیت «بین‌المللی‌گرایی» جریان انبوهی از وام‌های زبانی از روسی و دیگر زبان‌های خارجی به زبان تاجیکان سرازیر و جایگزین برابرهای پارسی شدند و نویسه‌های خاص روسی نیز وارد الفبای سیریلیک تازه‌ساز شدند. نتیجه وحشتناک بود. حتا نام دولت نیز از «جمهوری شوروی تاجیکستان» به «رسپوبلیکایی سوویتیی سوتسیالیستی تاجیکستان» تغییر داده شد.

همایش زبانی ۲۲ آگوست ۱۹۳۰ م/۳۱ امرداد ۱۳۰۹ در استالین‌آباد (شهر دوشنبه) که مدیر آن خاورشناس روس «الکساندر سمنف» (Alexander Semenov) بود به نتیجه‌های زیر رسید:

  • زبان جدید تاجیک باید از زبان روزنامه‌ها، مجله‌ها و کتاب‌های تاجیکی بیرون آورده شود و نه این که به کلی از نو اختراع شود.
  • این زبان باید برای همه‌ی تاجیک‌زبانان در اتحاد شوروی قابل درک باشد. ساده‌سازی لازم در زبان از راه نزدیک شدن به زبان صحبت شده در میان تاجیکان شوروی انجام می‌شود.
  • لازم بود زبان تاجیکی برخی شکل‌ها را رها کند که تا آن زمان خصوصیت مشترک زبان نوشتاری پارسی/تاجیک در درون و بیرون مرزهای اتحاد شوروی بود.

( پاول برن، زایش تاجیکستان: کیستی ملی و ریشه‌های جمهوری، ۲۰۰۷ م/ ۱۳۸۶ خ

Paul Bergne, The Birth of Tajikistan: National Identity and the Origins of the Republic, 2007 )

این «شکل‌های معین پارسی» در واقع رها شدند اما در زبان گفتاری توده‌ها باقی ماندند. برای نمونه، پیشوند پارسی «بـ» (مانند بخورم) که از زبان «ادبی نوین تاجیکی» از گردباد زبانی شوروی جان به در برد در میان مردم عادی تاجیک باقی ماند و هنوز کاربرد دارد. عنصرهای فراوان ترکی مانند حرف تعریف پرسشی «-می» و ساختارهای شکسته‌ی جمله وارد «زبان جدید» شدند تا آن را از زبان پارسی‌گویان خارج از شوروی بیگانه شود.

پارسی‌هراسی

آندریاس کاپلر و ادوارد آل ورث، نویسندگان کتاب «جمعیت‌های مسلمان باز سربرمی‌آورند» اعتقاد دارند که تمام این اقدام‌ها (برای تاسیس «زبان هنجار تاجیکی») هدف‌شان خنثا شدن «همه‌ایران‌گرایی» در میان روشن‌فکران تاجیک بود یعنی «خودآگاهی نسبت به وجود اشتراک‌های عمیق میراث فرهنگی و زبانی بین پارسی‌گویان آسیای میانه و مردم ایران و افغانستان». وقتی صدرالدین عینی در یکی از مقاله‌هایش خود را (با نوشتن عبارت «ما فارسیان») «فارسی» نامید دغدغه‌ی مقامات جدید را برانگیخت. خلاصه‌ی ادبی تاجیکی تهیه شده به دست عینی (با عنوان «نمونه‌ی ادبیات تاجیک») بحث‌های شدیدی را برانگیخت و برخی «دانشوران» روسی ادعای تاجیکان درباره‌ی هرگونه ادبیات پیش از تاریخ شوروی را رد کردند. این خلاصه شامل شعرهایی از رودکی، فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی، کمال خجندی، سیف اسفرنگی، و بسیاری دیگر بود.

(Andreas Kappeler, Edward Allworth, Muslim Communities Reemerge: Historical Perspectives on Nationality, Politics, and Opposition in the Former Soviet Union and Yugoslavia, 1994)

پاول برن در کتابش می‌نویسد: تا سال ۱۹۳۰ م/۱۳۰۹ خ کتاب «نمونه‌ی ادبیات تاجیک» ممنوع شد و در چندین مورد نابود شد. مقامات به صدرالدین عینی انگ «سلطنت‌طلب ارتجاعی» زدند. عینی برای اثبات وفاداری خود به شوروی‌ها مجبور شد داستان‌هایی بنویسد که به طور انکارناپذیری در طرفداری از شوروی بودند مانند دو کتاب «آدینه» و «داخوانده» که در سال ۱۹۳۰ م/۱۳۰۹ خ منتشر شدند. در عوض، روس‌ها نیز تمام شاعران یاد شده در «نمونه‌ی ادبیات تاجیک» را به عنوان شخصیت‌های ادبی پارسی-تاجیک شناختد. اما وارثان این شاعران در آسیای میانه قرار بود در اقلیت نگه داشته شوند.

«آیا همه‌ی تاجیکان مُردند؟»

اگر بخواهیم درباره‌ی آمارهای شوروی بنویسیم موضوع دردآوری است که صدها صفحه را خواهد گرفت. اما باید یادآور شد که تاجیکان – که در اتحاد جدید اسلاوی-ترکی متحدی نداشتند – از مهم‌ترین قربانیان سرشماری شوروی بودند و بین سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۶ م/۱۲۹۶ تا ۱۳۰۵ خ تعدادشان به طور شگرفی کاهش یافت. دبیر اصلی کمیته‌ی تاجیک حزب کمونیست ازبکستان در آن زمان باور داشت که آمار سال ۱۹۲۶ م/۱۳۰۵ خ «جهت‌دار و بی‌انصافانه» و ابزاری برای ازبک‌سازی بود. در نتیجه میلیون‌ها تاجیک در سمرقند، بخارا، سرخان دریا، و دیگر ناحیه‌های دارای جمعیت پارسی‌زبان در ازبکستان یک شبه ازبک شدند.

به قول شاتیمور (Shotemur)، بلافاصله پس از مرزبندی سال ۱۹۲۴ م/۱۳۰۳ خ، روزنامه‌های ازبک ادعا کردند که تاجیکان تنها در پامیر (در منطقه‌ی خودگردان تاجیک) یافت می‌شوند و «کسانی که معتقدند در دیگر جاهای آسیای میانه تاجیک وجود دارد دیوانه‌اند.» شاتیمور توصیف می‌کند که چگونه ازبکان به طور سامانه‌مندی درگیر «تعقیب و آزار تاجیکان و زبان تاجیکان» شدند. وی می‌گوید وضعیت آن قدر بد بود که در زمان آمار سال ۱۹۲۶ م/۱۳۰۵ خ غیرممکن بود که پای پیش بگذاری و بگویی در ازبکستان تاجیک وجود دارد چه برسد به آن که به آمارگیران بگویی خودت تاجیک هستی. دیگر رهبران تاجیک موافق بودند که چنین شرایطی منجر به آمارهای غلط شده است. بخارا و سمرقند در سراسر شرق به عنوان شهرهای تاجیک شناخته می‌شدند اما آمار سال ۱۹۲۶ م/۱۳۰۵ خ نشان داد که این شهرها ازبک هستند. عبدالرحیم حاجی بایف (یکی دیگر از رهبران کمونیست تاجیک) پرسید: «آیا همه‌ی تاجیکان مُردند؟ اگر چنین است باید به خاطر سیاست‌های غیرشوروی باشد»

(فرانسین هیرش، امپراتوری ملت‌ها: دانش قوم‌نگاری و ساختن اتحاد شوروی، ۲۰۰۵

Francine Hirsch, Empire of Nations: Ethnographic Knowledge and the Making of the Soviet Union, 2005)

بیداری گسیخته شده

با این حال، عواطف ضد پارسی رایج در شوروی‌ها در سرکوب همبستگی تاجیکان با برادران پارسی‌گویشان در سوی دیگر مرزهای شکست خورد. بعدها در دهه‌ی ۱۹۷۰ م/۱۳۵۰ خ آکادمیسین «باباجان غفوراف»، دبیر اول پیشین حزب کمونیست تاجیکستان، ادعا کرد که در واقع آسیای میانه گهواره‌ی زبان و فرهنگ پارسی در قرون وسطا بوده است. بنا به نظر او، پیش از آن که فتوحات عربان در سده‌ی هفتم م/اول خ شروع شود زبان تاجیک خصوصیت‌های اصلی خود را کسب کرده بود و در آسیای میانه، شمال شرقی ایران و شمال افغانستان صحبت می‌شد. البته به جای تاجیک به آن پارسی می‌گفتند. در سده‌های پس از فتح عربان، جای زبان‌های دیگر ایرانی را – که در آسیای میانه صحبت می‌شدند – زبان پارسی گرفت. این زبان‌های جایگزین شده بر دامنه‌ی واژگان و تلفظ لهجه‌های پارسی – که در این منطقه صحبت می‌شدند – تاثیر پایداری داشت و این لهجه‌ها را به طور مشخصی از لهجه‌های رایج در سوی غرب آسیای میانه متمایز می‌کرد. تنها این لهجه‌های شرقی بودند که در ابتدا نام «پارسی» را داشتند.

(جو-آن گراس، «مسلمانان آسیای میانه: بیان کیستی و تغییر»، ۱۹۹۲

Jo-Ann Gross, Muslims in Central Asia: Expressions of Identity and Change, 1992)

غفوراف موفق شد در اثر بزرگ خود به نام «تاجیکان» نقش محوری تاجیکان را در آفرینش تمدن پارسی ثابت کند.

آکادمیسین‌های تاجیک در تعریف کیستی جدید خود یا در واقع در ردیابی نامگذاری واقعی قومی خود از این هم پیش‌تر رفتند. نویسنده‌ی کتاب «مسلمانان آسیای میانه» توصیف می‌کند که در تاجیکستان پس از اصلاحات اقتصادی (پروسترویکا) پارسی‌دوستی غلیان کرد و یک پروفسور تاجیک که در روزنامه‌ی پرشمارگانی می‌نوشت «ایران» را نه به معنای یک دولت خاص سده‌ی بیستمی تعریف کرد بلکه آن را منطقه‌ی بسیار بزرگ‌تری دانست که از دره‌ی ایندوس و رود سیردریا (سیحون) در شرق شروع شده و تا مرزهای ترکیه، ایران، و سوریه‌ی امروزی را دربرمی‌گیرد و سرزمین اصلی همه‌ی قوم‌های ایرانی از جمله تاجیکان است (دادخدایف، ۱۹۸۶ م/۱۳۶۵ خ). یک استدلال مربوط آن است که در گذشته تاجیکان مردم پرشمارتر و قدرتمندتری بودند و علاوه بر آسیای میانه در شمال شرقی ایران، افغانستان و شین جیانگ و ناحیه‌های دیگر زندگی می‌کردند (صدیق‌اف، ۱۹۸۴ م/۱۳۶۳ خ). محمد عاصمی (نگارش روسی: محمد عاصم‌اف)، رییس فرهنگستان علوم تاجیکستان تا زمان اخیر، بیان کرده است که پارسی و دری (پارسی کابلی که زبان مشترک افغانستان است) و تاجیکی با وجود اختلاف‌های بی‌شمار در واژگان خاص و لهجه‌های صحبت شده، در اساس یک زبان هستند. وی می‌افزاید ادبیات کلاسیک ما – که به زبان پارسی دری نوشته شده است – دارایی مشترک ایرانیان، افغان‌ها و تاجیکان است. (رجبی، ۱۹۸۷ م/۱۳۶۷ خ) (جو-آن گراس، همان)

وقتی که در سال ۱۹۸۹ م/۱۳۶۸ خ تاجیکستان نخستین جمهوری آسیای میانه شد که قانون جدید زبان را تصویب کرد این عواطف به اوج خود رسید. این قانون چهارمین قانون از این دست در سراسر اتحاد شوروی بود و پیش از آن تنها سه جمهوری بالتیک چنین قانونی داشتند. این قانون در ۲۲ جولای ۱۹۸۹ م/۳۱ تیر ماه ۱۳۶۸ خ زیر فشار تظاهرات انبوه مردمی تصویب شد که خواستار آن بودند که زبان اصلی این جمهوری جایگزین زبان روسی به عنوان زبان رسمی شود. این قانون نام اصلی زبان یعنی «پارسی» را در کمانک قرار داد: تاجیک (فارسی). بنا به این قانون، در همان سال بنیاد پارسی تاجیکی بنا شد. هم چنین قرار بود تا سال ۱۹۹۶ م/۱۳۷۵ خ خط سیریلیک نیز با خط پارسی جایگزین شود. حتا امروز نیز روشن‌فکران تاجیک آن روز را به عنوان لحظه‌ای طلایی از سرخوشی فرهنگی خود در سده‌ی بیستم می‌دانند. در واقع این تنها یک لحظه بود و قرار نبود تا ابد ادامه یابد.

یک جنگ داخلی خونین پنج ساله (از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ م/۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶ خ) رستاخیز فرهنگی تاجیکان را گسست. نیروهای کمونیست استانی به قدرت رسیدند و این بدون کمک روس‌ها و ازبکان نبود و در نتیجه فرایند فرهنگی به عقب برگشت. یک حالت ضد پارسی شایع شد و تمام نوشته‌های پارسی از خیابان‌ها پاک شد. در سال ۱۹۹۴ م/۱۳۷۳ خ مجلس تاجیکستان «قانون زبان سال ۱۹۸۹ م/۱۳۶۸ خ» را اصلاح کرد و گفت که نام زبان دولتی تنها تاجیکی است. نقشه‌ی بازگشت به خط پارسی نیز به طور نامعینی ترک شد. 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر