۲۸ اسفند ۱۴۰۱

جشنِ نوروز، یادگارِ خسروان، خجسته باد!

جشنِ «نوروز» در نخستین روزِ بهار از باشکوه‌ترین و برجسته‌ترین یادگارهای ایرانشهریان است که سالهایی فراوان را پشتِ سر نهاده و یکی از کهن‌ترین جشنهای جهان به شمار می‌رود.

بالاترین ارزشِ این جشن را در آن می‌توان دانست که این جشن، با همه‌ی نشیب و فرازهای بی‌شمار، چونان کوهِ دماوند استوار بر فرازِ تاریخ ایستاده و با روانِ یکایکِ ایرانشهریان سررشته شده و در ژرفای دل و جانِ آنان نشسته است؛ آنسان که هر ایرانی از هفته‌ها پیش چشم به راهِ فرارسیدنِ نوروز است و می‌کوشد تا آیینهای پیشباز از نوروز، همچون جشنِ سوری، خانه‌تکانی از کاشانه و نیز روانِ خویش و …، را برگزار کند تا همان‌گونه که گل از گیاه می‌شکفد و سبزه از زمین می‌روید، جانِ او نیز تازه گردد و با روانی آرام و شاد به پیشبازِ سالِ نو رود.

نوروز دارای سه سویه‌ی «طبیعی»، «ملی» و «دینی» است:

سویه‌ی طبیعی‌اش همان همزمانی‌اش با برابریِ شب و روز و آغازِ بهار و نو شدنِ جهان است.

سویه‌ی ملی‌اش به استوره‌های ایرانی بازمی‌گردد که جمشید، شاهِ پیشدادی، را پایه‌گذارِ نوروز می‌دانند و می‌گویند که در زمانِ جمشیدشاه سرمایی سخت ایرانویچ را دربرگرفت. سرانجام، پس از سه سال این سرما در بهار پایان یافت و با پایان گرفتنِ آن جشنی بزرگ برپا شد که نوروز خوانده شد.

حکیم عمر خیام در آغازِ «نوروزنامه‌» به پارسی نوشته است: «سببِ نهادنِ نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنک هر ۳۶۵ روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه‌ی حَمَل بازآید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد، و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند».

فردوسی نیز در این‌باره فرموده است:

«به فرِّ کیانی یکی تخت ساخت

چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت

چو خورشید تابان میانِ هوا

نشسته بر او شاهِ فرمانروا

جهان انجمن شد برِ تخت اوی

فرومانده از فره‌ی بختِ اوی

به جمشید بر گوهر افشاندند

مر آن روز را «روزِ نو» خواندند

سرِ سالِ نو هرمزِ فَروَدین

برآسوده از رنجِ تن دل زِ کین

بزرگان به شادی بیاراستند

می و جام و رامشگران خواستند

چنین روزِ فرخ از آن روزگار

بمانده از آن خسروان یادگار».

از این سخنِ برمی‌آید که «نوروز» همان «روزِ نو» است روزی که سال با آن آغاز می‌شود.

ابوریحانِ بیرونی، خود، به زبانِ پارسی، در «التفهیم» در بخشِ «از رسمهای پارسیان، نوروز چیست؟» در این باره نوشته است: «نخستین روز است از فروردین‌ماه و زین جهت «روزِ نو» نام کردند، زیراک پیشانیِ سال نو است و آنچ از پسِ اوست از این پنج روز همه جشنها است و  ششم فروردین‌ماه «نوروزِ بزرگ» دارند. زیراک خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان و بزرگان بگزاردندی و حاجتها روا کردندی، آنگاه بدین روزِ ششم خلوت کردندی خاصّگان را. و اعتقادِ پارسیان اندر نوروز نخستین آن است که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن» (رویه‌ی ۲۵۳).

سویه‌ی دینی‌اش نیز بیشتر به ششمِ فروردین بازمی‌گردد که آن را «نوروزِ بزرگ» و روزِ «امید»خوانده‌اند که از روزهای خجسته‌ی آریاییان است که با شادی و آب‌پاشی همراه بوده است. برپایه‌ی نوشته‌ای پارسیگ (پهلوی) به نامِ «ماهِ فروردین، روزِ خرداد» رویدادهایی بزرگ در این روز رخ داده است که در آن میان می‌توان از زادروزِ زردشت، همپرسگیِ زردشت با اهورامزدا، روییدنِ مشی و مشیانه، پیداییِ کیومرس و هوشنگ، چیرگیِ سامِ نریمان بر اژی‌دهاک، تیراندازیِ آرشِ شیواتیر و پیداییِ دوباره‌ی شاه کیخسرو که به باورِ ایرانشهریان از جاودانان هست نام برد. نامِ روزِ «امید» نیز از آن روی به ششمِ فروردین داده شده که روزِ بازگشتِ کیخسرو و دیگر جاودانان و سوشیانسها (سودبخشان یا رهایی‌بخشان) است.

در «نوروزنامه‌»ی خیام آفرینی بس کهن از زبانِ موبدِ موبدان برای نوروز آمده است که ما نیز سخنِ خویش را با آن به پایان می‌بریم:

«به جشنِ فروردین به ماهِ فروردین آزادی گزین. یزدان و دینِ کیان سروش آورد تو را دانایی و بینایی به کاردانی و دیر زیو با خویِ هژیر و شاد باش بر تختِ زرین و انوشه خور به جامِ جمشید و رسمِ نیاکان در همتِ بلند و نیکوکاری و ورزش. داد و راستی نگاه‌ دار. سرت سبز باد و جوانی چو خوید (سبزه)، اسپت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری به دشمن و بازت گیرا و خجسته به شکار و کارت راست چون تیر، … پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار و سرایت آباد و زندگانی بسیار.»


تارنمای پارسی انجمن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر