این بدی، رویارویی نیکی و بدی و دربرگیرنده همه ویژگیهای بیاخلاقی، بیقانونی و هنجارشکنی در برابر اخلاق، قانون و هنجارهستی است، اما در داستان رفتن کیکاووس به مازندران و گرفتار شدنش بهدست دیو سپید هنگامی که دیو سپید همه همراهان و پهلوانان را در غار به بند میکشد، رو به کیکاووس میگوید: «اگر نبدی پند آموزگار/ برآوردمی من ز جانت دمار؛ ولیکن ز گرشاسپ لشکرشکن/ بود عهد و پیمان ز نیرنگ من؛ که بر ملک ایران نیارم ستیز/ وگرنه برآوردمی رستخیز.» پیمان با گرشاسپ در شاهنامه نیست، اما در شاهنامهی نقالان آمده است.
بازگفت نقالان
در نبرد سلم و تور با منوچهر، به درخواست تور دیو سپید به یاری آنها میآید و آنان در کنار او خود را در یک قدمی پیروزی میدیدند. دیو سپید از ویسه میپرسد که قانون جنگ ایرانیان چگونه است؟ ویسه میگوید ایرانیان به دوگونه میجنگند، یکی جنگ تنبهتن و دیگری دو سپاه با هم تا یکی از لشکرها پیروز شود. دیو سپید میگوید من دلم میخواهد نبرد تنبهتن را ببینم.
بامداد دو لشکر رودرروی هم صفآرایی میکنند. دیو سپید با صدایی بلند دستور میدهد یکی از دیوان به میدان برود. دیوی غولپیکر بهنام «ابرمَها» با دارشمشادش به میدان میرود. منوچهر میگوید از میان دلاوران ایران کسی به میدان برود. قباد، پسر میانه کاوه اجازه میگیرد، شمشیر میکشد و وارد میدان میشود. ابرمَها نیز با دارشمشاد خود به میدان میآید. یک ساعت چشمدرچشم هم دور میدان میچرخند، پس از آن قباد ضربهای به ران پای او میزند و او را زخمی میکند. ابرمها خشمگین میشود و دارشمشاد را به سوی سر قباد رها میکند. قباد با چابکی خود را پس میکشد و دارشمشاد به زمین میخورد، سپس بیدرنگ با یک خیز چابک به آسمان میپرد و با یک ضربه شمشیر چنان بر سر ابرمها میزند که تا سینه به دو نیم میشود.
آنچه در بالا آمده است بخشی از نوشتاریست با عنوان «پیمان گرشاسب و دیو سپید»، به قلم مینا عرشی، که در تازهترین شماره امرداد چاپ شده است.
متن کامل این نوشتار را در رویهی چهارم (شاهنامه) شمارهی 507 امرداد بخوانید.
خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر