۸ اسفند ۱۳۹۷

آتشکده‌های مهم در ایران شهر

آتش برای زندگی بشری و دفع سرما و رفع نیازمندی‌ها و تهیه خوراك فوق‌العاده ضروری و مورد نیاز و در ادوار باستانی، آتش بدین آسانی كه امروزه با كبریت و برق و سایر وسایل می‌توان آن را به وجود آورد، به دست نمی‌آمد، از این رو در نگاهداری و فروزنده بودن آن،‌ نهایت دقت و كوشش را ملحوظ می‌داشتند.
آتشکده آذزگشسب

 ایرانیان باستان، معتقد بودند كه حرارت به سه شكل و در سه جا وجود دارد: در روی زمین به صورت آتش، در هوا یعنی میان زمین و آسمان به صورت حرارت و در آسمان به شكل خورشید.
در اوستا، آتش پنجم سوگند شمرده شده و در یسنای 11 و 17 مذكور است و در تفسیر پهلوی آن یسنا مندرج است و در كتاب بن‌دهشن با مختصر تغییری نقل شده است از این قرار: برزی سوه Berezisavah (آتش معابد ـ آتش بهرام)، وهوفریانه Vohufryana (آتش بدن انسان و حیوان)، اورازیشته Urvazishta (آتشی كه در نباتات پنهان است)،‌ وازیشته Vazishta (آتشی كه در ابر است ـ برق آذرخش)، اسپنیشته Spenishta (آتشی كه در بهشت در حضور اهورامزدا می‌سوزد)(2) در هر خانواده آتشگاهی(3) بوده است و مانبذ خانه، یعنی بزرگ‌تر و كدخدای خانه، موظف بوده است كه شب و روز در روشن نگهداشتن آن همت گمارد تا پیوسته مشتعل و فروزان باشد و خاموش نشود.
خاموشی آتشی را با نیستی و بدبختی و هلاكت خانواده توام می دانستند، مسافر هنگام بازگشت از مسافرت پیش از دیدن زن و فرزند، به زیارت آتش می رفت و چنان‌چه بدبختی گریبان‌گیر كسی می‌شد، شكایت پیش آتش می برد و به همین جهت برای آن قربانی ها می كردند و سرودها می خواندند.
احترام آتش تا این اندازه بوده است كه حكم‌فرمایان و شاهان محلی فارس (فراتاداران) در زمان سلوكی ها و پارت ها، رییس آتشكده هم بوده و خود را حافظ آتش می دانسته اند و از همین لحاظ است كه روی سكه های خود منظره آتش و مشغل یا آتشدان را نقش كرده و در بعضی از آن، نوشته هایی دارد و می نمایاند كه شاهان وقت نگاهبان و حامی آتش نیز بوده اند.
روی سكه بغدات این عبارت به خط آرامی نوشته شده: «بغدات پرت دارا لهیه بغ كرت» یعنی «بغ‌داد آتش‌دار، پسر خدایگان بغ كرت» و نیز روی مسكوكات شاهان ساسانی، در یك طرف شكل آتشدانی است كه بر فراز آن آتش مقدس فروزان است.
احترام و عقیده به این عنصر مفید، و مقدس داشتن آن، نه تنها در این سرزمین بلكه در میان تمام قبایل و ملل قدیم معمول بوده است، رومیان قدیم آتش مقدس را در معبد وستا Vesta نگاهداشته و نگاهدارنده آن را وستالیس Vestalis كه دختری پاكدامن و از خانواده‌ی شریف بوده، می نامیده اند. در یونان الهه آتش را هیستا Hesita خوانده اند و هندوان آتش مقدس را اگنی Agni و خدای آن را به همین نام می گفته اند. در دین اسلام نیز دارای اهمیت بوده و یكی از مطهرات می باشد.
در عهد باستان، آتش به تناسب اجتماعات و شهرها، درجه‌ی مخصوص داشته است. آتش خانه را مانبذیا كدخدای خانه نگاه می داشته و نگاهبان آتش در هر عشیره یا دیه «آذران» مغ بوده ولی در كوره یا استان «آتش بهرام = ورهران» هیأتی تحت ریاست یك موبد نگاهدارنده‌ی آتش بوده اند.
از این انواع آتشكده های محلی كه شاید هزاران عدد در سرتاسر شاهنشاهی بوده، بگذریم، سه آتشكده بزرگ در سه نقطه‌ی كشور وجود داشته كه آتش سایر آتشگاه ها و آتشكده ها را از آن سه آتشكده بزرگ می آورده اند و معتقد بودند كه آتش علوی در آغاز آفرینش توسط باد، درین سه نقطه به وجود آمده است، این سه آتشكده عبارتند از: آتشكده آذرگشن‌اسپ(4) Adhur Gushnasp - آذربرزین مهر Adhur Burzenmitre - آذرفرنبغ Adhur Farnbagh این سكه آتشكده(5) از عهود كهن به جا مانده و هر كدام به طبقه و گروهی منسوب بوده است. آذرگشن‌اسب، آتش لشگریان «اتشتاران» و آذرفرنبغ، مربوط به كشاورزان «واستریوشان» و آذربرزین مهر، منسوب به پیشوایان دینی «آتوربانان» بوده است.
در بن‌دهش فردگرد 17، [این] سه آتشكده، این‌طور توصیف شده: آذرفرنبغ كه جمشید آن را در پرستشگاهی در كوه فرمند خوارزم فرونهاد، در زمان كی گشتاسپ كه دین زرتشتی پدید آمد، از خوارزم به كوه رشن كابلستان در سرزمین كابل برده شد. آذر گشنسب كه تا روزگار پادشاهی كی‌خسرو مستقل بود و او بر بالای كوه اسنونت (سهند)   Asnavant آن را در پرستشگاهی نهاد. سوم آذر برزین مهر كه زمان كی گشتاسپ، همان‌گاه كه زرتشت دین خود را آورد، آن آتش در كوه ریوند «در خراسان نزدیك نیشابور» برپا گردید.
در روایات داراب هرمزدیار (جلد اول)، به سه آتشكده‌ی نامبرده اشاره كرده می نویسد: «آذر فرنبغ در كاریان فارس، آذربرزین مهر، درریوند خراسان و آذرگشنسب، در آذربایجان. آذرگشنسب سپهدار ایران است آتش رزمیان در اسوند كوه، آن آتش، كیخسرو را یاری كرد وقتی كه دژ بهمن را گرفت ... این هر سه بی هیزم سوزند و از آب بیم نمی دارند...»
1- آتشكده آذرگشنسب: آتش شاهی و آتش مقدس جنگیان و رزمیان بوده است. محل این آتشكده در گزن (جزن) كه عرب ها آن را شیز نامیده اند در آذربایجان بوده است. مسعودی كه در اوایل سده چهارم هجری به حدود گرگان و دریای خزر سفر كرده، نوشته كه اشكانیان زمستان را در عراق «تیسفون» و تابستان را در شیز از شهرهای آذربایجان بسر می بردند. در این شهر در زمان اشكانیان آتشكده ای به نام «آذرخشن» یعنی «آتش نیك»(6) [بود] و پادشاهان ایران هنگام تاجگذاری پیاده به زیارت آن آتشكده می رفته اند و هدایای گران‌بها و زیاد تقدیم آن می نمودند. این آتشكده چون در زادگاه زرتشت برپا گردیده بود، از این لحاظ، میان سایر آتشكده ها مقام و اهمیت بیشتری پیدا كرد.
آذرخش همان آذرگشنسب است و شاهان ساسانی در تابستان از تیسفون بدان جا می آمدند. نام دیگر این شهر شیز است. یاقوت آن را معرب از چیس دانسته، در دینكرد شیچ Sich نوشته شده.
راولین سن (Sir. Henry Rawlinson)(7) كه در سال 1838 آن‌جا را دیده، جای آتشكده‌ی آذرگشنسب را شهر شیز «گنجك»،(8) دانسته این تصور، باعث اشتباه سایر محققان بعدی گردیده است. مارك‌وارت Mark Wart لیلان كنونی را جای آذرگشنسب دانسته است. لیلان دهی از شهرستان مراغه [و در] گوشه‌ی شرقی دریاچه‌ی ارومیه(9).
دژشیز كه آتشكده در آن قرار داشته، اكنون ویرانه اش هم برجا نیست. درازای دژ 400 متر و پهنای آن در حدود 310 متر بوده است، به اندازه‌ی صفه تخت جمشید.
دژ، حصار ضخیمی داشته كه ارتفاع آن را 45 پا و قطرش را 16 پا حدس زده‌اند و دو دروازه داشته است. در میان دژ، دریاچه‌ای است كه آب آن از  ته دریاچه می‌جوشد. رنگ آن آبی آسمان‌گون، شیرین و گواراست.  درازای دریاچه 120 متر و پهنایش 80 متر است و عمق وسط آن، حدود صد متر و عمق اطرافش حدود شصت متر است.
در هر حال، اكثر از خاورشناسان و باستان‌شناسان همان ویرانه‌های تخت سلیمان كنونی را در آذربایجان (یكصد میلی جنوب شرقی دریاچه ارومیه را در خاك افشار جای)، آتشكده‌ی آذرگشنسب دانسته‌اند.
شاهان ساسانی هنگام رسیدن به تخت شاهی، با پای پیاده به زیارت این آتشكده می‌رفته‌اند و هدایای زیادی تقدیم می‌كرده اند و از همین لحاظ این آتشكده، دارای خزاین و نفایس زیادی بوده است. وجود اشیای گران‌بها و جواهرات و زر و زیور و ثروت زیاد این آتشكده، سبب شد كه آن‌جا را گنجك «گنج» بنامند. تئوفانس Theophanes مورخ رومی (817-750 م) درباره‌ی ثروت این آتشكده نوشته است كه همانند گنجینه‌ی كرزوس پادشاه لیدی بوده است.
و نوشته اند كه بهرام پنجم (428-420 م)، قبل از جنگ با خاقان، بدین آتشكده رفت و نیایش نمود و پس از شكست خاقان، همه یاقوت و جواهری را كه در اكلیل خاقان بود، با شمشیری كه به زر و گوهر ترصیع گردیده بود، به آتشكده اهدا كرد و نیز خسرو اپرویز، نذر كرده بود كه اگر بر بهرام چوبین ظفر باید، حلیه‌های زرین و هدیه های نقد، نیاز آذرگشنسب نماید. پس از موفقیت، به ندز خویش وفا كرد.
مورخین دیگر متذكر شده اند كه شاهان ساسانی، از تیسفون با پای پیاده به زیارت این آتشكده می رفته اند. ابن‌خرداذبه، آتش این آتشكده را سرچشمه‌ی همه‌ی آتش های مقدس در ایران می داند و موضوع پای پیاده را هم متذكر شده است.
این آتشكده‌ی ثروتمند در سال 624 میلادی، اواخر سلطنت خسرو اپرویز، به دست هرقل (هراكلیوس) امپراتور روم غارت گردید و ثروت بی حساب آن به یغما رفت و محققین و دانشمندان بر آنند كه یك نسخه از اوستا در همین آتشكده مضبوط بوده و نسخه دیگری در دژنبشت تخت جمشید كه به دست یونانی ها در زمان اسكندر مقدونی به تاراج رفت.
2- آتشكده‌ی آذرفرنبغ: یا آذرفروبا(10) یعنی «آتشِ شكوه ایزاد» كه آتش روحانیان و موبدان و پیشوایان دین بوده است.
در تفسیر پهلوی بند پنجم آتش بهرام نیایش آمده است «نام این آذر، فرنبغ است و این آتشی است كه نگهبانی پیشه‌ی پیشوایی (اتربانی) با اوست، و از یاوری این آتش است كه دستوران و مؤبدان، دانایی و بزرگی وفر، دریافت كنند و این آتشی است كه با دهاك (ضحاك) پیكار كرد.»

محل این آتشكده را باستان شناسان و محققین من جمله ویلیام جكسن و پروفسور كریستن سن در كاریان فارس، میان بندر سیراف(11) و دارابجرد كه خرابه ای نیز از آن مشهود است، نوشته اند. آتشكده نامبرده تا قرن دهم میلادی (چهارم و پنجم هجری) دایر و به واسطه‌ی استحكاماتی كه داشته به دست تازیان نیفتاد و از آن‌جا آتش به جاهای دیگر می برده اند. تنها پروفسور هرتسفلد معتقد است كه محل این آتشكده در دریاچه كنارنگ (جلگه نیشابور) واقع بوده است.
آذرفرنبغ را آذرخورا Xvarrah - خره - خورنه Xvarnang نیز نامیده اند. در كتاب های حدودالعالم - احسن التقاسیم مقدسی - مسالك المالك اصطخری - صوره الارض ابن حوقل - مروج الذهب مسعودی - البلدان ابن الفقیه – معجم‌البلدان یاقوت حموی – شاهنامه‌ی فردوسی – كارنامه‌ی اردشیر پاپكان – آثارالباقیه‌ی ابوریحان بیرونی، از این آتشكده نام برده شده است. در ادبیات فارسی گاهی آذر خرداد ذكر شده است.
فردوسی می فرماید:
چو آذر گشسب و چو خرداد و مهر فروزان چو بهرام و ناهید و چهر و گاهی آتشكده فارس، مانند فرموده‌ی حافظ:
سینه گو، شعله‌ی آتش‌كده‌ی فارس بكش
دیده گو، آب رخ دجله‌ی بغداد ببر
مسعودی در مروج الذهب، این آتشكده را «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذرجوی»، خوانده یعنی نهر آتش و یاقوت در معجم البلدان می نویسد: كه از اطراف و اكناف، از جاهای دور به زیارت آن می شتافتند و آتش آن را برای آتشكده های دیگر می بردند.
3- آتشكده آذربرزین مهر (آتش مهرتابنده): یا آتش نگهبان و حامی برزیگران و كشاورزان، در ریوند شمال شرقی نیشابور (ابرشهر) واقع بوده است. پروفسور ویلیام جكسن، جای این آتشكده را در قریه‌ی مهر میان خراسان و راه میاندشت و سبزوار می داند.
در اشعار اغلب از شعرا، از این آتشكده نام برده شده است. دقیقی گوید:
فرستاد، هرسو بكشور سپاه
نهاد از بر آذران، گنبدان
بكشور نگر تا چه آیین نهاد
منور نه از هیزم و عود بود
 پس آزاده گشتاسب، برشد بگاه
پراكند، گرد جهان موبدان
نخست آذرمهر برزین نهاد
كه آن مهر برزین، ابی‌دود بود
افزون بر سه آتشكده‌ی بزرك و مهم مشروحه‌ی بالا، آتشكده های دیگر نیز وجود داشته كه در درجه دوم اهمیت قرار گرفته و هر كدام به نوبه‌ی خود مورد اكرام و احترام و تقدیس بوده‌اند. از قبیل، آتشكده‌ی شهر طوس و شهر نیشابور و ارجان و آتش كركرا در ارمنستان و كویشه Kuvisa میان فارس و اصفهان و آتشكده‌ی فردجان قم و آتشكده های فیروزآباد و سایر نواحی فارس.
قلعه آتشگاه در ترشیز، تا قرن هشتم باقی بود. كوه آتشگاه، خرابه‌ای میان اصفهان و نجف آباد. در پانزده كیلومتری باكو، آثار آتشگاهی است به نام «آتش خدا». در شش كیلومتری رشت دهی است به نام «آتشگاه». در قصر شیرین سر راه كرمانشاه به خانقین، آتشكده جره آتشكده‌ی قلعه دختر، فراشبند در فارس نیاسر، نزدیك كاشان تخت كیكاوس در 12 كیلومتری مغرب تخت رستم در خاك شهریار كوه خواجه در سیستان درهرسین، هندیجان خوزستان و شوش ...
آتشكده شهرها در قرون اولیه‌ی اسلامی، در هر شهرستانی كه زرتشتی ها بودند برپا و در حال اشتعال بوده است.
ابواسحق ابراهیم محمدبن فارسی اصطخری معروف به كرخی در كتاب مسالك الممالك كه حدود 340 هجری تألیف كرده، می نویسد:
«هیچ ناحیتی و روستایی نیست كه نه در او آتشگاهی هست. آن‌چه بزرگ تر است و معروف تر از آن یاد كنیم. كاریان آتشگاهی است نزدیك بركه‌ی «‌‌‌‌‌جور» و آن را «‌‌‌‌‌بارین» خوانند و به زبان پهلوی بر آن نبشته اند كی [كه] سی هزار دینار بر آن هزینه شده است. آتشگاهی بر در «‌‌‌‌‌‌‌سابور» هست «‌‌‌‌‌شبرخشین» خوانند هم در سابور آن‌جا را كی [كه] باب ساسان گویند آتشگاهی هست، گنبد كلوشن خوانند، به كازرون، آتشگاهی هست آن را چفته خوانند و دیگری هست كلازن خوانند و به شیراز آتشكده ای هست «‌‌‌‌‌مسوبان» خوانند و در «‌‌‌‌گیركی».
شاهان ساسانی هر كدام به تخت سلطنت می نشستند، آتشی می افروختند و آتشكده ای برپا می داشتند كه مبدأ تاریخ قرار می گرفته. در كتیبه‌ی پهلوی شاپور كازرون، به این موضوع اشاره شده است.
گذشته از آتش های پادشاهان، آتش های خانه ها و خانواده ها هم بوده كه به نام آذران، آذربهرام، ذكر شده. آتش ده‌های كوچك، را آذران و جاهای بزرگ تر را، آذربهرام می گفتند. آتشگاه‌ها، بیش‌تر در جاهای بلند و روی تپه ها و دامنه كوه ها ساخته می شده.
زرتشتیان كنونی نیز در شهرهایی كه جمعیت نسبتاً زیاد باشند، آتشكده هایی دارند و مهم‌ترین آتشكده ای كه دارند آتشكده‌ی نوساری در هندوستان است كه قریب هفتصد سال از بنای آن می گذرد و استاد معظم پورداوود در كتاب «‌‌‌‌ایران شاه» راجع بدان چنین نوشته است: (12)
«در سنت پارسیان است كه آتش بهرام را مسافرین از ایران با خود آوردند. شاید هم درست باشد، چه غالباً در تاریخ طبری و مسعودی می خوانیم كه ایرانیان از بیم آن كه آتش به دست دشمن آفتد و خاموش شود، در وقت شكست آن را با خود برداشته به جای دورتر فرو می گذاشتند. هر چند كه به تدریج آتشكده های باشكوه ایران خاموش و به مسجد تبدیل یافت ولی تا حدی كه ممكن بود در نگهداری آن كوتاهی نكردند. یزدگرد سوم پس از شكست نهاوند، خود به شخصه، آتش مقدس ری را كه مخصوصاً محترم شمرده می شد برگرفته به مرو برد. اگر هم [آتشكده] ایران شاه پس از ورود مهاجرین در سنجان در سال 716 برپا شده باشد، باز 1230 سال از عمرش می گذرد و هماره پریشانی و سرگشتگی خواستارانش را در كشور بیگانه نگران بوده ولی در كشاكش روزگار، رنگ سرخ خویش نباخته، یاران را با زبان گرم به پایداری و دلگرمی پند همی داد. پس از شكست «‌‌‌‌‌سنجان» در جایی كه بیش‌تر اقامت نمود، [در] «‌‌‌‌نوساری» است، كه مدت 235 سال در آن‌جا بود و فقط دو سال از 1733 تا 1736م در سورت بسر برد. در 1741 م از نوساری به «‌‌‌‌‌بلسار» رفت. در این‌جا بیش از یك سال نماند، آنگاه به اودواده Udvada رفت. اینك دویست و چهار سال است(13) كه درین ده استقرار یافته است.
هزار تن زرتشتی، از دستور و موبد و هیربد و به دین، دور آن را گرفته اند. زرتشتیان ایران و پارسیان هندوستان نیز به زیارت آن می روند. مخصوصاً، ماه های اردیبهشت و آذرماه اوقات زیارت آنجاست. از سرای این ایران خدیو (آتشكده ایرانشاه) در بامداد و نیمروز و شام، سرود اوستا از موبدان سفیدپوش بلند است، ایرانشاه با صدها خدام خود یادآور آتشكده  های شیز و ری و استخر در روزگار بافر و شكوه ساسانیان است.

پی‌نوشت‌ها:
1ـ واژه آتش در اوستا Atr-Arere-Atar اثر Athr در فرس باستانی Atar در پهلوی آتور Atur و آتش Atash آمده. كلمه‌ی آذر، همان واژه‌ی فرس باستانی آتر است كه «‌‌‌‌‌تا» به ذال بدل شده. نگهبان آتش اترون Athravan یا آذربان می‌نامیدند. ماه نهم سال را آذر خوانده و جشن آذر را در روز نهم این ماه می‌گرفتند به نام «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذرجشن» و در این روز مردم به زیارت آتشكده‌ها می‌رفتند.
2ـ  صفحه 91 ساسانیان كریستن سن.
3ـ جای نگاهداشتن آتش را آتشگاه «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آتش - گاه» و آذرگاه و آتشكده و آذركده و آتشخانه و گنبد آذر گفته‌اند.
4- گشنسب، یعنی خیره كننده آمده و آن را گشنسب یعنی خداپرست، آذرگشنسب و آذرجشنسن نیز نوشته اند.
خود این واژه گشنسب، مركب از گشن و اسپه. گشن در فرس قدم و پهلوی و  اوستا به معنی نر و نرینه و اسپه (اسب) یعنی آتش اسب نر. گاهی نون آن را انداخته اند و آذرگشسب نوشته. نام چند تن از مردان تاریخی ایران در زمان ساسانیان از همین واژه است.
5- آتشكده مركب از آتش + كده و كده نیز مركب از كد + هاء نسبت. كد از ریشه كته Kate اوستایی از مصدر كن Kan به معنی كندن و از همین ریشه، واژه های، خانه [و قنات = كنات] و خندق معرف كندك پهلوی آمده، كده در فرهنگ ها از ادات مكان و به معنی خانه آمده.
6- مسعودی این‌طور معنی كرده ولی یاقوت این كلمه را از آذر + رخش می داند كه دو (ر) در هم ادغام گردیده است مثل آذرنگ = آذر + رنگ یعنی آتشین رنگ (یسنا بخش سوم صفحه 139 استاد پورداوود.)
7- خواننده كتیبه های میخی فرس هخامنشی و سایر خطوط میخی برای اطلاع كامل از خدمات ارزنده این دانشمند عالی‌قدر انگلیسی، به صفحه 259 كتاب تمدن هخامنشی جلد اول تألیف مؤلف مراجعه شود.
8- گنزك Ganzak همان گنجك است به معنی گنجینه و خانه گنج پایگاه شهریاران آذربایجان و از دوره‌ی شاهنشاهی اشكانیان، شهر مذهبی بوده است. جزنق، كزنا، جنزه هم گفته اند (یاقوت در معجم البلدان و ابن خرداذبه در المسالك و الممالك) گزن را محل تولد زرتشت نیز نوشته اند و استرابن در كتاب جغرافیای خود گزن را گزكا، پایتخت آذربایجان دانسته. یاقوت می گوید: بین مراغه و زنجان نزدیك شهر زور و دینور واقع شده و خود در قرن هفتم هجری آن‌جا را دیده و می‌نویسد: گنبدی بر بالای آن بود و بر فراز آن گنبد هلالی نقره قرار گرفته. جكسن (S.W.Jakson) معتقد است كه این آتشكده در محلی كه امروز در آذربایجان به نام تخت سلیمان معروف است واقع بوده و به طور كلی یكی از وجوه نام‌گذاری خطه‌ی آذربایجان بدین نام این است كه آن‌جا، نگاه‌دارنده و خازن آتش بوده. زیرا آذربایجان، از دو واژه‌ی آذر و بایگان (نگاهدارنده و خازن) تركیب یافته است.
9- پاورقی صفحه 140 بخش سوم یسنا استاد پورداوود چاپ تهران 1337
10- فرنبغ در پهلوی فروبغ و فروبا نیز خوانده شده است.
11- سیراف، یكی از بنادر مهم و قدیمی ساحل خلیج فارس بود كه تا قرن ششم و هفتم هجری دایر و از آن پس از بین رفت و نامش متروك گردید.
12- كتاب ایران شاه، تألیف استاد پورداود، چاپ بمبئی سال 1325 ص 22
13- عدد فوق نسبت به سال 1325 خورشیدی سال تألیف كتاب ایرانشاه حساب شده است.

 امرداد - زنده‌یاد استاد علی سامی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر