۲ خرداد ۱۳۹۸

مفهوم ایران، وطن، زبان فارسی، و هویّت ملّی - دکتر علی میرفطروس

Image result for ‫دکتر علی میرفطروس‬‎* پژوهشگران ایرانی و اروپائی بی‌پایگیِ نظریۀ «اصلِ غربیِ هویّتِ ایرانی و سرچشمۀ آن از دیدگاه‌های ناسیونالیستی غرب» را نشان داده اند.
*«گراردو نـیولی»-پژوهشگر ممتاز ایتالیائی - دراثرِ درخشانِ «ایدۀ ایران»، تطوّرِ مفهوم ایران در طول تاریخ را نشان داده ومعتقداست که تصّورِمفهوم ایران پایۀ یک فـرهنگ مـلّی واساسِ‌ شکل‌گیریِ ایران به‌عنوان یک ملّت شد.
* ملّت،حاصل نوعی«خودآگاهی» است واین«خودآگاهی»بربسترتاریخ  تبلور می یابد.
***

اشاره:
پیدایشِ مفهوم ایران،ملّیّت،وطن،ناسیونالیسم،رنسانس و تجدّد (مدرنیته) درمناظراتِ روشنفکران ایران بامناقشه ها و سوء تفاهم های فراوان همراه بوده است.تعلّقاتِ سیاسی-ایدئولوژیک نیزبه این مناقشه ها و سوء تفاهم ها افزوده است.
رواجِ«انترناسیونالیسم کمونیستی»و سیطرۀ فکری و تبلیغاتی حزب توده(با داشتنِ حدود100نشریه و روزنامه) فرهنگ سیاسی ایران راچنان دچارِگُمگشتگی و سرگشتی کردکه شخصیّت های برجسته ای مانندمحمدعلی فروغی،سیدحسن تقی زاده،احمدکسروی،سعیدنفیسی،ذبیح بهروز،ملک الشعرای بهار و دیگران ازصحنۀ فرهنگ ملّی حذف یا طرد گردیدند به طوری که سخن گفتن از ملّیت،هویّت ملّی، میهن پرستی وایراندوستی به«کُفری آشکار»بَدَل شد و براین اساس،حکومت رضاشاه نیزبه مثابۀ «رژیمی فاشیستی»موردِ تحقیر و تکفیرِروشنفکران چپ ایران قرارگرفت.
مفاهیم ایران،ملّیّت،وطن،ناسیونالیسم،رنسانس و تجدّد (مدرنیته) جزوِ دغدغه های فکری من نیز بوده است(1).مقالۀ حاضر-باتکیه برآن دغدغه ها- می کوشد تا پاسخی کوتاه  به برخی پرسش های زیر باشد:
-آیا مفهوم ایران،ملّیّت،وطن پرستی ،رنسانس و تجدّدگرائی ساخته و پرداختۀ دوران اخیر هستند و هیچ سُنّت و سابقه ای درتاریخ ایران ندارند؟
-آیامفهوم ایران و ناسیونالیسم ایرانی«ازجعلیّاتِ دوران هیتلری است»؟
-آیا می توان گفت که فرهنگِ یونان (اروپا) فیلسوف پرور،و فرهنگ ایران،فقیه پرور است؟
-آیا تاریخِ اندیشه درایران،تاریخِ«امتناع تفکّر»بوده؟
-آیا گسترس زبان فارسی و رسمیّت یافتنِ آن- به عنوان زبانِ مشترکِ همۀ اقوام ایرانی-حاصلِ«تحمیل ودیکتاتوری رضاشاه»بوده؟
-آیا مؤلّفه های رنسانس و تجّدد دراروپا(مانندرونقِ تجارت،فردگرائی،عُرفی گرائی،پیدایشِ حسِّ ملّی و…) درتاریخ وفرهنگ ایران سابقه ای ندارند؟
-وسرانجام:انقطاع های تاریخی(حملات و هجوم های ویرانگر قبایل نیمه وحشی)چه اثری در«امتناعِ تفکّر»درایران داشته است؟
 این مقاله رابه خاطرۀ دوستان عزیزم،مرتضی ثاقب فر و داریوش کارگر تقدیم می کنم که درشناخت تاریخ و فرهنگِ ایران-به جان-کوشیدند.     ع.م
**
چنگیز!
 رُخصتی!
        رُخصتی!
از کوچه های عاشقِ نيشابور
آرام وُ رام  گذر کن!
اين کوچه های ملّت مغلوبی است
کز لاله های پریش،پریشان ترست
وز هق هقِ هميشۀ گريه اش
ديوار باستانیِ«نُدبه» می لرزد
واینک
تاریخِ پُرشکوهِ تبارش را
گردِ سُمِ ستوران
برقِ بلیغِ دشنۀ دشمن
و زخمِ تاریکِ تازیانۀ تاتار
                                  تفسیر می کند(2).

طرح مسئله:
ويژگی های تاريخ ايران ازسوى دو گرايش دچارِ بى توجّهى و تحريف بوده اند:از يكطرف محقّقانِ ماركسيست، تكامل جامعۀ ايران را نيز در قالب كليشه ای و دارای همان چهارچوب جهانشمول پنج گانه(كمون اوليّه،برده داری، فئوداليسم، سرمايه داری و…) ارزيابی كرده و براساس اين متدلوژیِ اشتباه، از درك ويژگی های تاريخ تكامل اجتماعی ايران غافل مانده اند(3). از طرف ديگر:محققان غربی با اعتقاد به اروپا محور ( Euro-centrisme) و تصـّورِوجودِ يك ذاتِ فرهنگیِ اروپائی، تحول همۀ جوامع ـاز جمله ايران ـ را براساس تحولات تاريخیِ جوامع اروپائی بررسی كرده اند.دراين ديدگاه،مقولاتی مانند رنسانس، ملّت،وطن دوستی ،هويّت ملّی وتجدّد از اروپا برخاسته و هيچ سُنّت و سابقه ای در تاريخ ایران نداشته است!
كليشه سازی ياقالب بندی ماركسيستی ـاروپائی از پيدايش هویّت ملّی،رنسانس و ملت Nation يا احاله و انحصار آن ها به تاريخ اروپا،با واقعيت های تاريخ ايران مطابق نيست.چرا؟

رنسانسِ ایران و قرون وسطای اروپا!
یکی ازسوء تفاهم های رایج،استخراج مفاهیمی مانند قرون وسطی و رنسانس از درون تاریخِ اروپا و تعمیم آن به تاریخ ایران است.این سوء تفاهم سرچشمۀ سوء تفاهم ها و اشتباهات دیگری است،ازجمله دربارۀ ملّیّت،زبان،وطن، ناسیونالیسم وتجدّد.
دربارۀ آغازِرنسانس اروپا دو سُنّتِ رایج حاکم است:یکی ازآغازجنگ های ایتالیا(درسال1494 میلادی) تا پایان جنگ های داخلی فرانسه (درسال1598) و دیگری،فتح قسطنطنیّه بدست سلطان محمدِ دوم معروف به«فاتح»(درسال ١453ميلادی).بنابراین،دورانِ پیش ازاین،دوران قرون وسطی به شمار می رود كه طی آن،علم ودانش و فلسفه و فرهنگ«دربان کلیسا»بود و همه چیز ازآموزش های كليسا سرچشمه می گرفت.
ازعناصراصلیِ تجدّد و رنسانس دراروپا ی سدۀ شانزدهم و هفدهم میلادی،رشدشهرها و رونق تجارت و بازرگانی بود.درهمین دوران-خصوصاً درزمان شاه عبّاس صفوی-ایران نیزشاهد شکوفائی شهرها و رونق تجارت وبازرگانی بودبه طوری که بيش از300 کشتی از کشورهای مختلف در لنگرگاه بندر هرمز بودند و هميشه 400 تاجر در آن شهر اقامت داشتند(4).شاردن كه حدود ده سال(درسال های 1666 تا 1677 میلادی) ازاصفهان دیدن کرده،می نویسد:اصفهان 1802  کاروانسرا  و بین600 هزار تا 1 میلیون و 100 هزارنفرجمعیّت داشت (5).گفتنی است که بزرگ ترين شهرهای اروپا در قرن سیزدۀ میلادی حدود ٢٠ تا ٣٠ هزار نفر جمعیّت داشتند در حاليكه درهمان دوران، شهرهائی مانند بخارا و نيشابور و مرو دارای صدها هزار نفرجمعيّت بودند(6).
شکوفائی شهرها و رونق بازرگانی بر ذهن و زبان و فرهنگ جامعه تأثیر داشت و این امررا می توان ازتعداد کتابخانه های ایران واروپا استخراج کرد،مثلاً:بزرگترين كتابخانۀ كليسای جامعِ شهرِ «کنستانز»(درآلمان)درقرن نهم میلادی فقط356کتاب داشت و کتابخانۀ دَیرِ«بندیکتی»(Benedicti)در فرانسه در اوایل سدۀ یازدۀ میلادی  دارای کمی بیش از100 جلدکتاب بود.کتابخانۀ کلیسای جامعِ شهرِ «بامبرگ» (در آلمان) نیز-در اوایل سدۀ یازدهم میلادی-  فقط ٩٦ جلد كتاب داشت(7)،درحالیکه كتابخانه های بزرگ شهرهای بخارا، مرو و نيشابور درهمان دوره ها دارای هزاران جلد كتاب در  علم وُ فلسفه وُ تاريخ وُ نجوم بودند(8).تأثیرفرهنگ ایران برمحافل علمی و فلسفیِ اروپا آنچنان بود که قرن شانزدۀ میلادی دراروپا به«قرن ابن سینا»و«عصررازی»معروف شد.درهمین باره از تأثیرات علمیِ ریاضیدانان و ستاره شناسانی مانند محمد خوارزمی،کوشیارِ گیلانی  و…نیزباید یاد کرد(9).
 فردگرائی،روحیّۀ تسامح ،بی قیدی مذهبی،انسان گرائی (Humanisme) و نوعی ادبيات عُرفی (غیرشرعی)ازمشخّصه های دیگرِرنسانس دراروپابود،امّا،ما همین عناصر و مشخّصه هارا –چندسدۀ پیش ازاروپا-درعقایدِشاعران و مباحثات علمی و فلسفیِ متفکران ایرانی مشاهده می کنیم.شایدبتوان گفت که کمّ وکَیف مباحثات فکری ومناظرات فلسفی درآن سده ها قابل مقایسه با مباحثات فکری و فلسفی در اروپای آن دوره ها  نیست(10).براین اساس است که برخی صاحب نظران،سده های چهارم و پنجم هجری/ دهم و یازدهم میلادی را«عصرِ رنسانس ایرانی»یا«رنسانس اسلامی»نامیده اند(11).
بااینهمه،پرسش این است که با چنان شکوفائیِ شهرنشینی و ترقی علمی و اجتماعی چرا ایران ازقافلۀ ترقی و تکامل  بازماند؟ دراین باره به علل و عوامل متعدّدی اشاره کرده ام(12)،دراینجا می توان گفت که براثرِ هجوم های قبایل مختلف،ایران- به عنوان«چهارراهِ حوادث»-اگر دچارانقطاع های متعدّد نمی شد،چه بسا که در مقایسه با اروپا سرشت و سرنوشت دیگری می داشت.هریک از حملات و هجوم ها -درواقع-شمشیری بودندکه جامعۀ ایران را از ریشه یاگذشتۀ خود قطع کردند و لذا- برخلاف اروپا،ما -هربار- مجبورشدیم تا ازصفر آغازکنیم.وقایع سهمگین 40سال اخیر،نمونۀ تازه ای ازاین انقطاع است.

مفهوم«ایران» و«وطن» درتاریخ
 تضاد و تفاوتِ قرون وسطا و عصرِرنسانسِ اروپا با تحوّلات علمی و اجتماعی ایران درسده های نهم و دهم میلادی، تضاد و تفاوتِ دیگری را آشکار می کند و آن،خاستگاهِ تاریخیِ مفهوم«ملّت» است.تاریخ تکوین و تطوّرِمفهوم«ملّت»در اروپا نشان می دهدکه پیدایشِ ملـّت دراین کشورها مقوله ای يكدست و هماهنگ نبوده بلکه بسیاری ازکشورهای اروپائی(مانند فرانسه،هلند و انگليس)ازطريق ها و تجربه های متفاوت به مفهوم«ملّت»دست يافته اند(13).مهم تر اینکه:دراروپــا پیــدايش«دولت های  مـلّی»،عاملِ ظهور«ملیّت» و قوام«آگاهی ملّی» گــرديد،امّا درایـران،برعکس، اين مفاهيم از ديرباز در فرهنگ،تاريخ و ادبيات ما وجود داشته است.به سخنِ دیگر،در ایران-برخلاف اروپا-«حسِ ملّی» و«آگاهی تاریخی»مقدّم برپیدایش ملّت بوده است.پژوهشگران ایرانی و اروپائی بی‌پایگی نظریّۀ «اصلِ غربیِ هویّتِ ایرانی و سرچشمۀ آن از دیدگاه‌های ناسیونالیستی قرن نوزدهم»رانشان داده اند(14).
ملّت،حاصل نوعی«خودآگاهی» است و این«خودآگاهی»بربسترتاریخ  تبلور می یابد.سُنت و سابقۀ تاريخ نويسی در ايران(از تاريخ طبری تا تاريخ بيهقی و شاهنامۀ فردوسی) تبلورِ وجود این«خود آگاهی» و«حس ملی»درايران است.اينگونه «خودآگاهی تاريخی» و«حس ملّی» و در نتيجه:اينگونه تاريخ ها و تاريخ نويسی ها دراروپای قرون وسطی سابقه نداشته است، لذا تاريخ های اين دورۀ اروپا ـ اساساً ـ وقایع نویسی یا تذكرۀ پادشاهان هستند نه تاريخ.اين«حسِّ ملی»و«خودآگاهیِ تاریخی»در ایران-البتّه- بامفاهیم مدرن و امروزی آن ها در اروپا یکی نیست،امّا ندیدن یاانکارِ آنها در تاریخ و فرهنگ ایران كاری اشتباه و زیانبار است.به سخنِ دیگر،مردمِ ما ـ از دير باز ـ بسياری از عناصر تشكيل دهندۀ ملّت را می شناخته اند:تصوّرِ سرزمين مشترك،زبان مشترك، آئين ها و جشن های مشترك، و خصوصاً تصوّرِايران زمين و وجود نوعی هشياری و تعلّق تاريخی درسراسر تاريخ و فرهنگ و ادبيات حماسی ما بخوبی نمايان است.به قول فريدون آدمیّت:اين عناصر،چیزهائی نیستند كه ازخارج وارد ايران شده باشند.اين عناصر، زاده و پروردۀ تاريخ و فرهنگ كهنسال ماهستند و در سَير تاريخ ايران و پيدايش جنبش های اجتماعی ـ سياسی و مذهبی، تجليـّات اساسی داشته اند(15).
ويكاندر(Wikander) ايرانشناس برجستۀ سوئدی ـ معتقد است كه آگاهی ملی در ايران از زمان اشكانيان آغاز گرديده و از همين زمان، درفش كاويانی، درفش ملی، و نام ايران، نام رسمی اين سرزمين شده است(16).
گراردو نـیولی(Gherardo Gnoli)- استاد برجسته تاریخ، دین و زبان‌های باستانی ایران -دراثرِ درخشانِ«ایدۀ ایران»،تطوّرمفهوم ایران درطول تاریخ را نشان داده است.وی تأکیدمی کندکه:تصوّرِ مفهوم ایران پایۀ یک فـرهنگ مـلّی و اساس‌ شکل‌گیریِ ایران به‌عنوان یک ملّت شد.به نظرنیولی: هویت ایرانی ریشه‌ای تاریخی دارد و ایدۀ ایران به منزلۀ منظومه‌ای هویتّی به دوران اوستایی، کیانی و هخامنشیان بازمی‌گردد که در آغاز بیشتر جنبۀ قومی و نژادی داشته و بعدها در دورۀ ساسانیان قوام یافته و جنبه‌های سیاسی ـ سرزمینی پیدا کرده است(17).
صاحب نظران دیگر اعتقاد نیولی را غنا و قوام بیشتری داده و معتقدندکه اين«خودآگاهی ملی»را در اوستا و سنگنوشته های عصر هخامنشی و متون پهلوی نيز می توان ديد(18).
شاپورشهبازی با بهره‌گیری از منابع کهن ایرانی و غیرایرانی نشان داده است که از دورۀ‌ اوستایی و حتّی کیانی(پیشااوستایی)به بعد-ازجمله در دورۀ هخامنشیان و اشکانیان(پارت‌ها)، ایدۀ‌‌ ایران مفهومی سیاسی داشته و برای ایرانیان آن دوره‌ها بازتاب ملّیت و هویّت ملّی بوده است(19).
باتوجه به عمق و گسترۀ زمانیِ«هویّت تاریخی»،احمداشرف درپژوهش درخشانش،ضمن ردِ نظریّه ای که هویّت ایرانی را امری غربی و برساختۀ دیدگاه‌های ناسیونالیستی قرن نوزدهم می داند،معتقد است که «بینِ هویّت ملّی و هویت تاریخی ایرانی شکافی است چراکه هویّت تاریخی ایرانی در دوران های مختلف تاریخی – از ساسانیان گرفته تا ایلخانیان،صفویّه وقاجار-وجود داشته و سهمی غیرقابل انکار در برساختِ تفکراتِ ملی گرایانۀ قرن نوزدهمی داشته است…».اشرف نتیجه می گیرد:«ایران برخلاف بسیاری از کشورهای نوپدیدِ خاورمیانه و سایر نقاط جهان،در گذار از دوران سیاسی- سُنتی به دورۀ سیاسی مدرن، یعنی دورۀ شکل‌گیری اندیشه ناسیونالیسم و هویّت ملی،با چالش عُمده‌ای روبرو نشد.اندیشمندان و نخبگان سیاسی ایران نیز با تکیه بر روایت‌های تکامل‌یافتۀ هویّت تاریخی، فرهنگی و سیاسیِ قرون گذشته،گفتمان هویّت ملّیِ مدرن و ناسیونالیسم ایرانی را بر مبنای سنّت‌های هویتیِ پیشامدرنِ خود استوار ساختند»(20).
«هویّت»را می توان به«شخصیّتِ وجودی»یا«شخصیّتِ تاریخی»تعبیرکرد.به این معنا که در طول تاریخ ایران،هرگاه که دشمنان خارجی به هویت ملّی یا شخصیّتِ وجودی و تاریخی مان حمله کردند ملّتِ ما درحصارِزبان وفرهنگ و آئین های ملّی سنگرگرفت و کوشیدتادر سقفِ این سنگر وُ سایبان به حیات تاریخی خویش ادامه دهد(21).تداوم این«خودآگاهیِ تاریخی»،«وطن دوستی»و«ایرانیّت»در اوجِ تُرکتازی ها و تعصّبات دینی سلاطین غزنوی وسلجوقی(سدۀ دهم تاشانزدهم میلادی)و نیز پس از احملۀ مغول ها-و خصوصاً در دوران ایلخانیان ،تیموریان وصفویان (هشتم -نهم وشانردهم میلادی) فصل درخشانی ازحیاتِ ملّی و فرهنگیِ مردم ایران است.براین اساس است که در شاهنامۀ فردوسی  ٧٢٠ بار نامِ  «ايران» و٣5٠بار«ايرانی» و«ايرانيان» آمده است(22) شگفت اینکه این«ایرانیّت» و«خودآگاهی تاریخی» حتّی در تاریخ های محلّی  نیز بازتاب داشت،ازجمله در فارسنامه،تاریخ سیستان،احیاء الملوک، تاریخ بخارا،تاریخ طبرستان و….

ایران دوستی و سیاستِ دینیِ صفویان!
   ادبیّات یک ملّت را«بازتابِ روح وروانِ آن ملّت» دانسته اند.بنابراین برای درک روحیّات یک ملّت،شعر و ادبیّات،آینه ای است که ذهن وضمیرِآن ملّت را نشان می دهد.این موضوع برای  شناختِ تاریخ ایران بسیار اساسی است چراکه -به علل تاریخی-اخلاق ،فلسفه و اندیشۀ ایرانی،بیشتردرشعر تبلور یافته است،هم ازاین رو است که درکتاب« تاریخ درادبیّات »گفته ام:«در درونِ شعرِپارسی، تاریخِ  اجتماعیِ ایران  نَفَس می کشد».براین اساس،پُرسش این است که مفهوم ایران،ملّیّت،وطن و تجدّد در فرهنگ و ادبیّات دورۀ صفوی چه بازتابی داشته است؟.
برخی سلاطین صفوی-خصوصاً شاه عبّاس بزرگ-هرچند که موجب وحدت و یکپارچگی ایران و رشد و رونق شهرها شدند،امّا در دوره هائی با شیعه سازی،استقرارِ یک ایدئولوژی دینی، دعوت ازعلمای شیعیِ جَبَل عامل(لبنان)وسُلطۀ شرع و شریعتمداران(23)باعث مهاجرتِ بسیاری ازشاعران،نویسندگان و هنرمندان ازایران شدندآنچنانکه گسترۀ این مهاجرت فرهنگی را«کاروان هند»نامیده اند(24).با این سیاست های سختگیرانۀ مذهبی،جامعۀ ایران می بایست از«خویش»بیگانه شود و مفاهیمِ ایران، وطن، ایراندوستی و هویّت ملّی دراین دوره جلوه ای نداشته باشد،درحالیکه ملاحظه می کنیم دراین دورانِ دشوار نیز مفاهیمِ ایران،وطن دوستی و ایران پرستی درشعروادبیّات تبلورِچشمگیری داشته است به طوری که میرجملۀ شهرستانی باوجودِ مقام و منزلتِ ممتازش در دستگاه سلاطین هند:
-«بنا بر تعصّب،هرگاه حرفی در بابِ ایران درمجلس می گذشت جواب های درشت می گفت.مشهور است که وقتی پادشاه هند می فرمود:هر گاه ایران را بگیرم، اصفهان را به اقطاعِ تو می دهم، میرجملۀ شهرستانی درجواب گفته بود که: مگرما را قزلباش به عنوان اسیری به ایران بَرَد»(25).
اشعارشاعران دورۀ صفوی،تجلّیِ درخشانی از مفهومِ ایران زمین، وطن و احساساتِ ایراندوستانه است که گاه رنگی از«ناسیونالیسم»دارد،ازجمله حزین لاهیجی در«ستایشِ ایران» ضمن اشاره به مفهوم ایران زمین،گوئی معنای امروزیِکشور(به عنوان یک واحدِ سیاسی، جغرافیائی،زبانی و فرهنگی)را ابراز می کند:
بهشتِ بَرین است ایران زمین
بسیط اش سلیمان وَشان را نگین
بهشتِ برین باد  جان را وطن
مبادا نگین درکَفِ اهرمن!
کسی کو به بینش بوَد دیده ور
جهان را صدف داند،ایران گُهر(26)
فضای ذهنی و زبانی این شعرحزین یادآورِقصیدۀ غرّایِ«بیادِوطنِ»ملک الشعرای بهار است که از نخستین نمایندگان ناسیونالیسم ایرانی در دورانِ معاصر می باشد(27).
اعتقاد حزین لاهیجی دربارۀ ایران به عنوانِ«دلِ زمین»و«گوهرِ صدفِ هستی» در اشعارِشعرای سده های قبل  نیزدیده می شود چنانکه نظامی گنجوی درقرن دوازدۀ میلادی می گوید:
همه عالم تن است وُ ايران، دل
نيست گوينده زين قياس  خجِل
چون كه ايران دلِ زميـن باشد
دل ز تن به بُوَد، يقيــن باشد(28).
در دورۀ صفوی،یکی ازجلوه های درخشانِ مفهوم ایران و وطن دوستی دراشعارِ صائب تبریزی است:
شکستگی نرسد خامۀ تو را «صائب»!
که سرخ کرد ز گفتار، رویِ ایران را
٭
جانِ غربت زده را زود به پابوس وطن
می رسانَد نَفَسِ برق سواری که مراست
                  ٭
گردِغم  فرش است دائم در غم آباد وطن
در غريبی نيست مکروهی بجز ياد وطن
                  ٭
ای بسا نعمت که يادش به ز ادارکش بوَد
از وطن می ساختم ای کاش با ياد وطن
مرهمش خاکستر شام غريبان ست و بس

هر که را بر دل بـُوَد زخمی ز بيداد وطن
گر غبار دل نمی گرديد سدّ راهِ اشک
می رسانيدم به آب از گريه بنياد وطن
اين زمان «صائب» دل از ياد غريبی خوش کنم
من که دل خوش کردمی  پيوسته از ياد وطن
               ٭
از گريه، خاک دام چمن می کنيم ما
در غربتيم وُ سَير وطن می کنيم ما
                 ٭
قفس کم نيست از گُلزار، اگر باشد فراموشی
مرا دلگير از غربت، همين ياد وطن دارد 
                 ٭
بسر آمد شب غربت، غم دل کرد سفر
بعد از اين فصل شکر خندۀ صبح وطن است
                ٭
مرغی به آشيانۀ خود خار اگر َبرَد
صد نالۀ غريب ز شوق وطن کشم
              ٭
«صائب» ازهند مجو عزّت اصفاهان را
فيضِ صبحِ وطن از شامِ غريبان مطلب!
             ٭
در غريبی دلم از ياد وطن خالی نيست
غنچه هر جا بـُود از فکر چمن خالی نيست(29).
این مفاهیم  تنها به شاعران وشخصیّت های«منوّرالفکر»منحصر و محدودنبودبلکه درمیانِ اقشارِ عادی مردم نیز رواج داشت.سنّتِ نقالی و شاهنامه خوانی درقهوه خانه های عصرصفوی تبلورِ احسـاسِ تعلّـق به زبان فارسی و نمادِ وفـاداری بـه خاطره هــای ملّی،آئین ها،اســطوره ها و قهرمانانی است که درمجموع  هویّت تاریخـی ایرانیان را متمایز می کنند.حدود دو سدۀ بعد نیزسیّاح و سیاستمدارِفرانسوی،گوبینو درسفرخودبه ایران(درسال های1855-1858 میلادی)ضمن تأکید بر وجودِاین«حس ملی» و«آگاهی تاریخی»درمیان ایرانیان،یادآورشد که:«حتّی مردمان طبقاتِ فرودستِ جامعه نیزدرگفتگوهای شان این«حس ملّی»و«آگاهی تاریخی»را ابراز می کنند»(30).

زبان فارسی،شالوده وشیرازۀ یک ملّت!
درکشورهای آلمان وانگلیس با فرمان واراده و اجبار سياسی پادشاهان، لهجه ای از لهجه های متعدّد، زبان ملی آلمان وانگليس گرديد،همچنانکه درفرانسه نیزبه دستور فرانسوای اول(در سال ١5٣٩)لهجۀ محلی«ايل دوفرانس» (پاريس و حومه) به زبان ملی و رسمی همۀ فرانسويان تبديل شد.
رسمیّتِ زبان فارسی-به عنوان زبان مشترک همۀ اقوام ایرانی-یکی دیگرازمنازعاتِ روشنفکران ایران است.درنظرِبرخی،«رسمیّت زبان فارسی به دستِ رضاشاه به اقوام دیگر تحمیل شده است». این نظر،سابقۀ کهنسالِ زبان فارسی و نقش آن در تکوینِ شناسنامۀ ملّی ایرانیان را ازیاد می برَد و مسئلۀ زبان را تاحد یک«مناقشۀ سیاسی-ایدئولوژیک»تقلیل می دهد.
در دوران معاصر،سیاست استالین جهتِ«ملّت سازی برای خلق های منطقه» موجب رویدادهای ناگواری درایران شده است. درهمین راستا میرجعفرباقراف-دبیرکل حزب کمونیست آذربایجانِ شوروی-ضمن سفری به ایران گزارش داده بودکه ذخایرنفنی آذربایجان وگیلان ومازندران وگرگان وشمال خراسان کمتراز ذخایر جنوب ایران نیست.لذا،حزب کمونیست آذربایجان شوروی موظف شدتا همۀ اقدامات لازم «برای ایجاد جنبشی جدایی‌طلبی در آذربایجان،کردستان و دیگر استان‌های شمالی ایران اتخاد کند»(31).
ازآن زمان، فضای سیاسی ایران دچار سوء ظن وبدگمانی شد وضمن مسکوت ماندنِ اجرای اصلِ «انجمن های ایالتی و ولایتی»مندرج درمتمّم قانون اساسی مشروطیّت(خرداد ۱۲۸۶) دکترمحمّد مصدّق نیزدرتیرماه 1329طرح محدود و مناسبِ نخست وزیروقت(سپهبد رزم آرا)- مبنی برمشارکت مردم شهرستان ها درتصمیم گیری های محلّی شان- را نوعی«طرح تجزیۀ ایران» نامید(32).

روشنفکران آذری و زبان فارسی
نگاهی به  خدماتِ روشنفکران برجستۀ آذری به زبان وادبیّات فارسی(مانند حسن رشدیّه، طالبوف تبریزی، زین العادین مراغه ای، محمد قلی زاده،فتحعلی آخوندزاده، تقی رفعت،احمدکسروی،کاظم زادۀ ایرانشهر،ایرج میرزا ،سیدحسن تقی زاده ، محمد نخجوانی، محمد علی تربیت،رضازادۀ شفق، یحیی ذُکاء،استاد محمدحسین شهریار،دکترتقی ارانی،خلیل ملکی ودیگران)نشان می دهدکه رسمیّت و گسترش زبان فارسی ازدیرباز،خواستِ عموم روشنفکرانِ آذری بوده آنچنان که دکترتقی ارانی تأکید می کرد:
-« باید افراد خیر اندیش ایرانی  فداکاری نموده، برای از بین بردن زبان ترکی و رایج کردن زبان فارسی در آذربایجان بکوشند، مخصوصاً وزارت معارف باید عده زیادی معلم فارسی زبان بدان نواحی فرستاده، کتب و رساله ها و روزنامجات مجانی و ارزان در آنجا انتشار دهد و خودِ جوانان آذربایجانی باید جانفشانی کرده متعهد شوند تا می توانند زبان ترکی تکلّم نکرده ،بوسیله تبلیغاتی عواقبِ وخیم آنرا در مغز هر ایرانی جایگیر کنند.به عقیدۀ من اگر اجباری کردن تحصیلات در سایر نقاط ایران برای وزارت معارف ممکن نباشد،در آذربایجان به هر وسیله ای که باشد باید اجرا شود، زیرا این امر نه فقط برای توسعۀ معارف ایران، بلکه از نقطه نظر سیاسی هم یکی از واجب ترین اقدامات است»(33).

نگاهی به تاریخ
سیّاحانِ معتبری ـ مانند ابن حوقل و مسعودی ـ در قرن ٤ هجری/١٠ ميلادی ضمن سفر به نواحی مختلف ايران،ازاقوام مختلف ايرانی ياد كرده كه در نواحی ارّان، آذربايجان،دربند،قفقاز،جبال(نواحی بین بغداد، فارس، کرمان، خراسان، آذربایجان، خوزستان، طبرستان)، سيستان و ارمنستان و ديگر مناطق شرق و غرب و جنوب ايران زندگی می كنند و همه به زبان پارسی سخن می گویند (34).
نگاهی به تاريخ بيهقی (دراوج استيلای تُركان غزنوی و سلجوقی) نشان می دهد كه سران و سردارانِ دربارغزنویان و سلجوقیان، تُرك بوده اند،امّا نه تنها سران و سپه سالاران،پیشکار یا رئیس دفترِ فارسی زبان دارند بلكه مراسم شاهانۀ نوروز، مهرگان و جشن سده برجاست و بزرگان لشكری و كشوری ـ به يكسان ـ در آن شركت می كنند.مهم تر از همۀ اين ها، رسميت زبان پارسی است به طوريكه وقتی رسول خليفۀ بغداد نامۀ وی را به سلطان غزنوی می دهد، نخست متن عربی نامه و سپس ترجمۀ فارسی (و نه تركی)بوسيلۀ بونصر مُشكان خوانده می شود.سنَد و نوشته در ميان ترك و فارس ـ حتی در ميان خودِ تركان ـ به پارسی است(35).
گفتنی است که فرزندان و نوادگان مغول وتیمور-بانام«بابریان»یا«گورکانیان هند»و«ایلخانیان»-بخاطرتعلیم و تربیت شان درفضای زبان و فرهنگ ایرانی،بعدها،باعث شکوفائیِ حیرت انگیزِهنر و  موجب اعتلای زبان و ادبیّات فارسی درشبه قارۀ هندگردیدند(36).
رسميـّت زبان فارسی و موقعيـّت ممتاز آن تا قرن ها حتّی در دربارِ تركانِ عثمانی ادامه داشت به طوريكه در دوران سلاطين تُركِ عثمانی نامه ها و مكاتبات نيز به پارسی بود (نه عربی و نه به تركی!).جالب است كه سلطان عثمانی روزی كه دولت بيزانس را شكست داد و بعنوان«سلطان محمدفاتح» وارد شهر شد،بقول مورّخينِ عثمانی:هنگام بازديد از كاخ متروك و خاموش امپراطوری بيزانس، نه به آيه ای از قرآن استشهاد نمود، نه شعری به عربی خواند و نه ـ حتـّی ـ كلمه ای به تُركی بر زبان راند بلكه اين شعر فارسی را خواند:
بومِ نوبت می زند بر طارَم افراسياب
پرده داری می كند درقصرِ قيصر،عنكبوت(37).
مدارکِ موجود، مقام و منزلت زبان پارسی در دوران تركان عثمانی را نشان می دهند.دراين دوران  درمكتبخانه های قلمروِ عثمانی زبان پارسی بعنوان زبان اولِ تدريس می شد و سلاطين تُركِ عثمانی ضمن سرودن اشعارپارسی،از داشتن شاعران پارسی گوی در دربار خويش مباهات می کردند(38).
نقل رباعيات حدود ١٠٠ شاعر پارسی گوی آذری و ارانی در كتاب نزهت المجالس -تأليف قرن ٧ هجری/١٣ ميلادی نشان می دهد كه نواحی آذربايجان و اران(كه بعدها با دسيسۀ دولت شوروی «جمهورى آذربايجان» ناميده شد!) -از ديربازـ پايگاه فرهنگ ايران بوده اند(39).
در تمامت اين دوره ها،هر قدر كه عَرَب زدگیِ شریعت و شریعتمداران باعث تضعيف زبان پارسی و موجب تفرقه، پراكندگی و« فصل» ايرانيان بود،زبان پارسی، تاريخ و آئين های مشترک ـ اما ـ باعث همدلی، همبستگی و« وصل»اقوام مختلف بود.در چنان همدلی و همزبانی بود كه حافظ شيرازی ضمن اشاره به« ترکان پارسى گو»،عاشقانه از نواحی آذربايجان و ارّان ياد می كند:
ای صبا گر بگذری بر ساحلِ رودِ ارس
بوسه زن بر خاك آن وادی و مُشكين كن نَفَس
با آن همزبانی ها بود كه خاقانی شروانی درقصيدۀ«ايوان مدائن» ازحملۀ تازیان به ايران با حسرت و  اندوه  ياد می كند و يا پس از شنيدن خبرِهجومِ هولناکِ تركانِ غُزبه خراسان(40)درقصيدۀ سوزناکی ازآن سوی آذربایجان،اندوه و عاطفۀ خويش را از اين هجوم ويران- ساز ابراز می کند(41).

اقوام ایرانی:نقش ونگارهای قالی ایرانی
هرچندکه در 40 سال اخیر همۀ اقوام ایرانی دچار تبعیض ها وسرکوب های فراوانی شده و وحدتِ ملّی ما دچارآسیب های بسیاری گردیده است،امّا بخاطرترکیب ودرهم آمیزیِ قومی درایران(بر خلاف ترکیه وسوریه)كُردها،آذری ها،گيلك ها،فارس ها،لرها ،بلوچ ها،ترکمن ها،عرب ها و همانندنقش های متنوّعِ  قالی ایرانی-چنان بهم «گره» خورده اند كه  تفکیک یاجدائی شان غیرممکن است.زیبائیِ این قالیِ متکثّر و پُر نقش در وحدت و یکپارچگی آن است.مردمی که در اوجِ کُشتارهای قومی و مذهبی در اروپای قرون وسطا و رنسانس،این سخنِ صلح آمیزِ عمادخراسانی مضمون اصلیِ اخلاق وادبیّات شان بوده است:
پیشِ ما سوختگان  مسجد ومیخانه یکی ست
حَرَم ودَیر یکی، سُبحه و پیمانه یکی ست
اینهمه جنگ و جدَل حاصل کوته‌نظری ست
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه  یکی ست(42).
______________
زیرنویس ها:
1-برای آگاهی ازاین دغدغه ها نگاه کنیدبه:دیدگاه ها،1993؛گفتگوباروزنامۀ کیهان،شمارۀ 478 ، 21اکتبر1993؛فصلنامۀ کاوه،شمارۀ 94،مونیخ،تابستان 2001؛مجلّۀ تلاش،شماره های 4و5، هامبورگ المان،1380 /2002؛شمارۀ 11، 1381/2003؛ تاریخ درادبیّات،2006.
2-بخشی ازشعر«ایران»که باصدای نگارنده منتشرشده است:
3 ـ نقد درخشانی از اين متدلوژی را می توان در رسالۀ دكتر محمدعلی خنجی يافت: رساله ای در بررسی «تاريخ ماد» و منشأ نظريۀ دياكونف، تهران، ١٣٥٨؛ سلسله مقالات در باره ء شيوۀ توليد آسيائی، روزنامۀ اطلاعات سياسی – اقتصادی، سال ٩ و ١٠، ١٣٧٤ ـ ١٣٧٥.
4- احياءالملوک،ملکشاه حسین سیستانی،به کوشش منوچهرستوده؛تهران،1344، ص220.
5-Chardin, Jean: Journal du   Voyages du chevalier  Chardin en Perse et autres lieux de l’Orien, Vol 8,Paris,1811, PP 39, 114
متن فارسی،سیاحتنامۀ شاردن،ترجمۀ محمدعبّاسی،ج6،تهران،1338،ص121
برای بحثی دربارۀ تجارت و بازرگانی درعصر صفوی نگاه کنیدبه:باستانی پاریزی،سياست و اقتصاد
عصر صفوی،تهران،1357، صص 95-222؛همچنین نگاه کنید به بحثِ ویلم فلور:صنعتی شدن ایران،ترجمۀابوالقاسم سرّی، تهران،1371، خصوصاً صفحات 85-117همچنين نگاه کنيد به مقالۀ درخشان کلاين درمجموعه مقالاتِ زير:
Klein, Rudiger: ” Caravan Trade in Safavid iran”: Etudes Safavides, Ed. Jean Calmard, Paris-Tehran,1993, PP 305-318.
6 -نگاه کنیدبه:اسفزاری،معین الدین، روضات الجنّات فی اوصاف مدینه هرات،ج1،دانشگاه تهران، 1338،ص266جوینی،عطاملک،تاریخ جهانگشا، به تصحیح محمدقزوینی،ج1،تهران،بی تا،صص 126-128و 140.برای بحثی درخشان دربارۀ شهرهای ایران پیش ازحملۀ تازیان و وروداسلام نگاه کنیدبه:پیگولوسکایا،شهرهای ایران در روزگارپارتیان وساسانیان،ترجمۀ عنایت الله رضا،تهران، 1367.
7- متز،آدم، تمدن اسلامی در سدۀ چهارم هجری، ج ٢، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگُزلو، تهران، ١٣٦٢، ص ٢٠٢.
8- برای آگاهی از كتابخانه های اين دوران نگاه كنيد به:میرفطروس، ملاحظاتی در تاريخ ايران، صص ٣١ ـ ٣٩ و منابع مندرج در همان كتاب.
9- برای گزارشی از رواج علم ودانش(خصوصاً رياضيات و نجوم) نگاه كنيد به:قربانی،ابوالقاسم: زندگينامۀ رياضيدانان دورۀاسلامی، تهران، ١٣٦٥؛ قربانی،ابوالقاسم، پارسی نامه، تهران، ١٣٦٣؛ مجلۀ تاریخ علم(نشریۀ علمی-پژوهشیِ پژوهشکدۀ تاریخ علم)،دانشگاه تهران،سال های 1395-1382؛ گرایش های علمی وفرهنگی درایران) از هخامنشیان تا پایان صفویه)،استفان پانوسی،تهران، 1383 ؛ سارتون،جورج ،مقدمه ای برتاریخ علم،ترجمۀغلامحسین صدری افشار،تهران،1353؛ فرشاد،مهدی:تاریخ علم درایران(در2جلد)،تهران،1365-1366؛ صفا،ذبيح الله :تاريخ ادبيات در ايران،ج ١، چاپ ششم، تهران، ١٣٦٣، صص ٣٣٣ ـ ٣٥١؛ تاريخ ايران كمبريج، ج ٤، تهران، ١٣٦٣، صص ٣٣٠ ـ ٣٦٤؛  تاريخ نجوم اسلامی، نلّينو، ترجمۀ احمد آرام، تهران، ١٣٦٥؛ فصلنامۀ تحقيقات اسلامی(ويژۀ تاريخ علم)، سال ٨، شمارۀ دوم، تهران، ١٣٧٢؛ همچنين نگاه كنيد به:
La science dans le monde iranien à l’époque islamique, Editors:  Vesel Z., Beikbaghban H., Thierry de Crussol des Epesse B,1998, Science; Techniques et Instruments dans Le Monde Iranien (Xe-XIXe Siecle):
Sous la direction de N Pourjavady), Z Vesel , Actes du Colloque tenu à
L’université de Téhéran (7-9 Juin 1998) Broché , 2004; CARRA DE VAUX: Les penseurs de l’Islam, Nouvelle édition, Paris, 1984;
10- برای نمونه نگاه کنیدبه: بدوی،عبدالرحمن،مِن تاریخ الحاد فی الاسلام،مصر،1945؛دو کتابِ درخشان ،جوئل.ل، کرمر:فلسفه درعصررنسانس اسلامی(ابوسلیمان سجستانی و مجلس او)،ترجمۀ محمدسعید حنائی کاشانی،تهران،1379؛احیای فرهنگی در عهدآل بویه، ترجمۀ محمدسعیدحنائی کاشانی،تهران،1375؛میرفطروس،حلّاج(بخش زنادقه ومتفکران مادی)،تهران، 1357.همچنین نگاه کنیدبه مقالۀ درخشانِ تورج تابان:«زنادقه در سده های نخستین اسلامی»:
11- نگاه کنیدبه:فرای،ریچارد،عصرزرين فرهنگ ايران،ترجمۀ مسعود رجب ‌نيا تهران،1363؛ فرای،ریچارد،بخارا؛دستآوردِقرون وسطی،ترجمۀ محمود محمودی،تهران،1385؛کرمر،پیشین ، صفحات مختلف؛رنسانس ایرانی در اوایل عهدِایلخانیان، لِین،جورج،ترجمۀ ابوالفضل رضوی، تهران،1389؛اذکائی،پرویز،حکیم رازی،تهران،1382.دربارۀ رنسانس اروپانگاه کنیدبه:
Croix, Alain/Quéniart, Jean: de la Renaissance à L’aube des Lumiéres, Seuil, Paris, 1997; Soutet, Olivier: La Littérature française du Moyen Age et de la Renaissance, 2 Vols, Paris, 1948; E. Garin (s. dir.), L’Homme de la Renaissance, Seuil, coll. « Points Histoire », 2002
12-نگاه کنیدبه میرفطروس،ملاحظاتی…،صص16-56
13- برای آگاهی ازتطـّورمفهومِ«ملّت»دراروپا نگاه كنيد به:
Fougeyrollas, Pierre: La Nation, Essor et déclin des sociétés modernes, Paris, 1987.
14- برای بحثی دربارۀ ناسیونالیسم،ملّیت وعناصراصلی هویّت نگاه کنیدبه:
اسمیت،آنتونی: ناسیونالیسم ،نظریه،ایدئولوژی،تاریخ ،ترجمه منصور انصاری،تهران،1383؛ اسمیت،آنتونی:ناسیونالیسم ومدرنیسم(بررسی انتقادی نظریّه های متاخر ملّت وملّی گرایی)،ترجمۀ کاظم فیروزمند،تهران:1391
برای بحثی درخشان دربارۀ هویّت ایرانی نگاه کنید به مقالات احمداشرف:
همچنین نگاه کنیدبه:اشرف،احمد:هویّت ایرانی(ازدوران باستان تا دوران پهلوی)و دومقاله از گراردو نیولی وشاپور شهبازی، ترجمه وتدوین حمید احمدی،تهران،1395،طباطبائی،سیدجواد: دیباچه ای برنظریۀ انحطاط ایران،تهران،1380؛ احمدی،حمید: هویّت ملی ایرانی در گسترۀ تاریخ: فصلنامۀ مطالعات ملی، سال چهارم، شماره اول، تهران، 1382، صص9-45؛احمدی،حمید:بنیادهای هویّت ملّی ایرانی،تهران،1388؛مجلسی،فریدون:نام ایران و پیشینه فارسی دری:
15- میرفطروس، دیدگاه ها،ص 28 .
16- – S. Wikander: Der arische Mannerband, Lund, ١938, S. 102F. به نقل از مقالۀ دكتر جلال خالقی مطلق در: ايرانشناسی، شمارۀ ١، سال ١، آمريكا، ١٣٦٨، ص ٨٣.
17-نگاه کنیدبه:
Gherardo Gnoli:The Idea of Iran. An essay on its origin , Roma : Istituto italiano per Medio ed Estremo Oriente, 1989.
همچنین نگاه کنیدبه:هویّت ایرانی،پیشین،صص47-56.
18-نگاه كنيد به مقالات جلال خالقی مطلق و جلال متينی در: ايرانشناسی، شمارۀ ٢، تابستان ١٣٧١، صص ٢٣6 ـ ٢4٣ و ٢55 ـ ٢65؛ شمارۀ ٤، زمستان ١٣٧١، صص ٦٩٢ ـ ٧٠6.       
19-هویّت ایرانی،پیشین،صص57-80
20-اشرف،پیشین،  صص81-234
21- دیدگاه ها،ص32.چگونگیِ تداومِ آئین هاوعقاید ایرانیان بعدازحملۀ تازیان را دربخشی ازمقدّمۀ ویرایشِ تازۀ کتابِ حلّاج  به دست داده ام.نگاه کنیدبه:
برای آگاهی از نام ایران درنخستین اشعارفارسی نگاه کنیدبه مقالۀ ضیاء الدین سجّادی:ناموارۀ دکتر محمود افشار،ج2،تهران،1365،صص748-759 .دربارۀ ایراندوستی در سده های سوم و چهارم هجری / نهم و دهم ميلادی نگاه كنيد به مقالۀ علينقی منزوی در:هفتاد مقاله(يادنامۀ دكتر غلامحسين صديقى)، ج ٢، تهران، ١٣٧١، صص ٧٢٧ ـ ٧٦٠.برای آگاهی از«تلقّی قُدما ازوطن»نگاه کنیدبه مقالۀ محمدرضاشفیعی کدکنی،فصلنامۀ الفباء،ج1تهران،1352، صص1-26.
22-برای تداوم مفهومِ ایران وایرانیّت دردورۀ ایلخانی وتیموری نگاه کنیدبه:
23-دربارۀ شیعه سازی صفویان نگاه کنیدبه: عالم آرای صفوی،به کوشش یدالله شکری،تهران، 1363، صص 53-54، 64-65، 98-99، 346-347 و 371-372؛ خواند مير، روضة الصفا، ج 4، تهران،1339، صص 467-468، 478 و 527-528؛ روملو،حسن بیگ،احسن التواریخ، ج11و12،به اهتمام وتعلیقات عبدالحسین نوائی،تهران،1349 و1357،صص 45، 61، 77، 92 و 98؛ ملکشاه حسين سیستانی،پیشین، صص 198 – 100. بقول نصرالله فلسفی: شاه اسماعيل در جنگ ها و قتل عام هائی که برای ترويج و تثبيت مذهب شيعه کرد، نزديک به 250،000 نفر را کشت: زندگانی شاه عباس، ج 2، ص125؛ میرفطروس،تاریخ درادبیّات،صص81-82.همچنین نگاه کنیدبه  دومقالۀ ژان کالمار درمجموعۀ مقالات زیر:
Calmar,Jean: Etudes Safavides, pp109-151;139-151.
24-نگاه کنیدبه کتاب درخشانِ کاروان هند،احمدگلچین معانی،(در2جلد)،مشهد، 1369.این کتاب گنجینۀ عظیمی درشناخت تمایلات ایراندوستانه درعصرصفوی است.برای اهمیّت تاریخی این کتاب نگاه کنیدبه مقالۀ نجیب مایل هروی:سایه درسایه(دفترمقاله ها ورساله ها) ،تهران،1378،
صص410-434
25- تذکرۀ نصرابادی،به کوشش احمدمدقّن یزدی،دانشگاه یزد،1378،ص82
26- دیوان حزین لاهیجی،به کوشش بیژن ترقی، چاپ دوم، تهران ١٣۶٢، ص۵٨0 ـ581.مقایسه کنیدبا.شفیعی کدکنی،محمدرضا،شاعری درهجوم منتقدان(نقدادبی درسبک هندی؛ پیرامونِ شعرِحزین لاهیجی)،تهران،1374،صص493-494
27- برای شعرملک الشعرای بهارنگاه کنیدبه:
28-هفت پیکر،حکیم نظامی گنجه‌ای،به کوشش سعیدحمیدیان ،تهران،1395،ص23
29- برای نشانه های تجدّدگرائی در ذهن و زبان شاعران عصر صفوی نگاه کنیدبه بحث نگارنده:
« انديشه های صائب در شعرهای صائب »،تاریخ درادبیّات،صص73-157.برای نمونه هائی از
 جایگاه مفهوم«وطن»در شعرهای کلیم کاشانی نگاه کنیدبه:میرفطروس،دیدگاه ها،ص30.برای آگاهی ازحسِّ ملّی،مفهوم وطن  و ایران دراشعارشاعران دیگرِاین دوران نگاه کنیدبه:گلچین معانی،پیشین، صفحات مختلف. برای بحثی دربارۀ هویّت ملّی درعصرصفوی نگاه کنیدبه:اشرف، پیشین،صص 143-179.برای یک مجموعۀ تحقیقات متنوّع دربارۀ دورۀ صفوی نگاه کنیدبه:
Calmar, Jean :(Ed) Études safavides,Paris-Tehran,1993
30-Gobineau, A: Trois ans en Asie, Paris, 198F0, P206 
31- نگاه کنیدبه حسنلی،جمیل، فرازوفرودِ فرقۀ دموکرات آذربایجان به روایت اسناد محرمانۀ آرشیو‌های شوروی، ترجمۀ منصورهمامی،تهران،1386،صص34-35و50-54 ؛ برای آگاهی ازماجرای نفت شمال توسط شوروی ها نگاه کنیدبه ساعدمراغه ای،خاطرات سیاسی،به کوشش باقرعاقلی،تهران،1373،صص 180-189.برای مواضع حزب توده دراین باره نگاه کنیدبه مقالۀ احسان طبری،«مسئلۀ نفت»،نشریۀ مردم برای روشنفکران،شمارۀ 12،19آبان 1323
32-صفائی،ابراهیم،اشتباه بزرگ:ملّی شدن صنعت نفت،تهران،1371، ص108
33- ارانی،تقی:«آذربایجان یک مسئلۀ حیاتی ومماتی برای ایران»،نشریۀ فرنگستان،شمارۀ 5، برلین،1924(1303) ، صص 247-254.همچنین نگاه کنیدبه مقالۀ«دربارۀ زبان فارسی و آذربایجان»،تقی ارانی:مجلۀ ایرانشهر، برلین،شمارۀ5-6،1303خورشیدی،صص355-365.به نقل از:زبان فارسی درآذربایجان ازنوشته های دانشمندان و زبان شناسان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368 ،ج1 ،صص117-133.
34- نگاه كنيد به: صورة الارض، ابن حوقل، ترجمۀ جعفرشعار، تهران، ١٣45، ص ٩6‍؛ التنبيه و الاشراف،مسعودی، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده، تهران، ص ٧٨.
35- مسکوب،شاهرخ،هويت ايرانی و زبان فارسی،تهران،1373، ص 45.
36- دربارۀ هنر و فرهنگ درعصر تيموری نگاه کنيد به:میرفطروس،تاریخ درادبیّات،صص75-79 ومنابع مندرج دراین صفحات.
37-  نوائی،عبدالحسين:ايران و جهان از مغول تا قاجار،تهران، ١٣٦٤، ص 558
38- نگاه كنيد به زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، ١٣٦٩؛ شعر و ادب در آسيای صغير، تهران، ١٣٥٠ ؛ نوائی،پیشین ،صص550-561؛زبان فارسی و حکومتهای ترکان،متینی، جلال:
فرهنگ نام آوران ادبی ايران درتركيه – شعرای ايرانی:
39- نزهة المجالس، جمال خليل شروانی، تهران، ١٣٦٦، خصوصاً مقدمۀ ارزشمند دكتر محمد امين رياحی، صص ١١ ـ 50.
40- نگاه كنيد به مقالۀ نگارنده در بارۀ هجوم تركان غُز به خراسان: ايرانشناسی، شمارۀ١، بهار ١٣٧٩، مريلند آمريكا، صص ١١٨ ـ ١٣١؛فصلنامۀ كاوه، شمارۀ ٩1، آلمان،پائیز ١٣79.
41-برای خلاصه ای ازاین دو قصیدۀ غرّا نگاه کنیدبه:میرفطروس،تاریخ درادبیّات،ص26.
42-ورقی چندازدیوان عمادخراسانی،نشرمعرفت،تهران،بی تا،ص40


تارنمای دکتر علی میرفطروس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر