ویران شدن گسترهها و محوطههای تاریخی در ایران، خبری نیست که چندان تازه و شگفت باشد، اما شگفتی اینجاست کسی که کمر به نابودی یکی از شناختهشدهترین محوطههای باستانی جهان بست، دهیار و رییس شورای روستا بود! بهراستی، آیا بهتآور نیست که دهیار یک روستا، در برابر چشمان میراثفرهنگی کشور گسترهای ارزشمند را ویران کند که باستانشناسان جهان نامهنگاریها کرده بودند تا جلوی ویرانیاش گرفته شود؟
نخستین خبرها
پس از ماهها هشدار از سوی دلسوزان و برخی کارشناسان میراثفرهنگی برای جلوگیری از ویرانی و نجات چگاسفلی سرانجام آدینه 21 آذرماه 1399 خورشیدی، عباس مقدم، باستانشناسی که پیشتر سرپرستی کاوشهای تُل چگاسفلی را انجام داده بود، خبر و عکسهایی را در صفحهی اینستاگرامش منتشر کرد که نشان میداد لودرها برای جدولکشی، بخشی از عرصهی چگاسفلی را شکافتهاند و سرگرم پیشرویاند. خبرگزاریهایی که یادداشت او را بازنشر داده بودند، با زبانی خشمگین و کنایهآمیز نوشتند: «لودرها جلو میروند و گوششان بدهکار تاریخ باستانی این محوطهی ارزشمند نیست؛ شاید هم میخواهند آبرویی برای میراثیها و آن همه درخواست و خواهش آنها برای نجات چگاسفلی، باقی نگذارند» (ایسنا، 21 آذر).
شنیده میشد که دهیاری چگاسفلی برای ویرانی آن تپهی تاریخی چنان شتابی دارد که حتا شبانه و در روزهای تعطیل نیز دست از کار نمیکشند. احسان شیخبارانی، مدیر پایگاه میراث فرهنگی ارجان و چگاسفلی، در برابر چنین رویدادی، از سر درماندگی گفته بود: «با وجود آنکه چندی پیش جلسه شورای فنی در خصوص انجام عملیات بهسازی در روستای چگاسفلی برگزار شده بود و مسوولان روستا باید در انتظار نتیجه و پاسخ شورای فنی میماندند، اما بدون توجه به تاکیدهای میراث فرهنگی درصدد کندن عرصهی تپه چگاسفلی برآمدند. این کار توسط دهیار روستا انجام شده و ما از او به مراجع قانونی شکایت کردهایم» (ایلنا، 23 آذر).
روستاییان و دهیار و شورای چگاسفلی بهانهی تخریبهایشان این بود جدولکشی می کنند تا آبهای سطحی را دفع کنند؛ در حالیکه آگاهان میگفتند نیازی به این کار نیست و وضعیت اقلیمی منطقه چنان است که «سالها است بدون هیچ نیازی به جدول و جدولکشی و بدون هیچ دخالت انسانی»، آبهای سطحی دفع میشود. (ایسنا، 21 آذر)
در این میان پرسیدنی است که یگان حفاظت میراث فرهنگی کجا بود و چرا جلو ویرانگریها را نمی گرفت؟ در آغاز گفته شد که «با حضور یگان حفاظت میراث فرهنگی، کار متوقف شد» (ایسنا، 21 آذر). اما انگار زور دهیار بیشتر میچربید. چون دو روز پس از آن، بامداد 23 آذر، نیروی یگان حفاظت به میراثفرهنگی خبر میدهد که: «برخی افراد درصدد کندن عرصهی تپه باستانی چگاسفلی به منظور جدولکشی برآمدهاند و نمیتوان مانع کار آنها شد» (ایسنا). چرا نمیشد جلو آنها را گرفت؟ چون کسی از مدیران میراث فرهنگی در آنجا نبوده است تا مجوزهای قانونی از دادگستری گرفته شود! ایسنا در گزارش خود میآورَد: «طبق گفتههای باستانشناس محوطه چگاسفلی، در تلاشهای زیاد یگان حفاظت بهبهان برای جلوگیری از این کار که بدون حکم دادستانی نمیتوانست کاری را از پیش ببرد، هیچ خبری از مدیر اداره میراث فرهنگی بهبهان نبود تا دستکم اقدامات بهتری برای جلوگیری از تعرض لودرها به عرصه چگاسفلی انجام شود» (ایسنا، 23 آذر).
اما هنوز یک نکته ناروشن است. چرا مردم چگاسفلی پافشاری داشتند به نام جدولکشی یا هر بهانهی دیگری، پیش از رسیدن مسوولان، محوطه را ویران کنند؟ پاسخ این پرسش این است که شماری از خانوارها در عرصهی چگاسفلی خانه ساخته بودند و نمیخواستند سرپناه خود را از دست بدهند. شاید به آنها باید حق داد. اما آیا میراث فرهنگی، یا هر نهاد مسوول دیگر، نمیتوانست خانههای دیگری برای آن مردم بسازد و آنها را در جای دیگری، بیرون از محوطهی باستانی، اسکان بدهد؟ چرا میتوانست، اما گویا کار را به امروز و فردا افکنده بودند یا میان هزارتُوهای اداری، انجام ناشده مانده بود.
طالبیان، معاون میراث فرهنگی وزارتخانهی میراثفرهنگی، پیشتر دربارهی اسکان روستاییان در جایی بیرون از محوطه گفته بود: «بر اساس بررسیهای ژئوفیزیک، طرحی آماده و زمینی از منابع طبیعی مشخص شده تا منابع طبیعی این زمین را به عنوان زمین معوض در اختیار مردم روستا قرار دهد. از سوی دیگر مسوولان میراث فرهنگی خوزستان باید در صحبت با بنیاد مسکن استان و گرفتن اعتباری از دولت و سازمان برنامه و بودجه، پیگیری کنند تا در آن زمینِ معوض برای مردم خانهسازی انجام شود» (ایسنا، 21 آذر).
سیدحکمتالله موسوی، مدیرکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی خوزستان، نیز همین را گفته بود که: «در سال 1396 با حضور معاون میراثفرهنگی کشور و مدیران ارشد سازمان وقت، استاندار و مدیرکل وقت استان مقررشد که محل جدیدی برای اهالی روستا و انتقال روستاییان با ایجاد امکانات بهتر رفاهی در دستور کار قرار گیرد، در همین خصوص از سوی پایگاه مطالعات اولیه برای جابهجایی روستا به محلی خارج از عرصه تاریخی انجام و مکاتبات متعددی در این خصوص با بنیاد مسکن صورت گرفت. امید است با تلاش و همکاری دیگر ارگانها این مهم هرچه زودتر محقق شده و علاوهبر انتقال روستاییان به محلی جدید با تمام امکانات رفاهی، عرصه تاریخی چگاسفلی برای فصلهای جدید کاوشهای باستانشناسی و حفاظت بیش از پیش محیا شود» (ایلنا، 25 آذر). اما به تعبیر خبرنگار خبرگزاری ایلنا، «از گفتن تا عمل کردن راه طولانی وجود دارد و عموما این گفتهها به مرحلهی ظهور و عملیاتی نمیرسد و تخریبگران کار خود را پیش میبرند» (ایلنا، 23 آذر).
اهمیت چگاسفلی در چیست؟
پیش از آن که ماجرای ویرانگری چگاسفلی را پی بگیریم، بهتر است با ارزش تاریخی این محوطه بیشتر آشنا بشویم تا بدانیم ویرانکردن بخشی از چگاسفلی چه آسیبی به باستانشناسی و تاریخ تمدنی ما زد.
تل چگاسفلی از شمار گسترده ترین محوطههای پیش از تاریخی خوزستان است که در دشت زیدون (زهره) و در حاشیهی جنوبی رودخانه زهره جای دارد. این محوطه، از جمجمههای تغییر شکل یافته تا قربانگاه برای خدایان را در دل خود جا داده است. چگاسفلی در آستانهی شهرنشینی تاریخ قرار می گیرد و اهمیت آن همسان با شوش است؛ گورستان پیش از تاریخ دارد و در کاوشهای انجام شده، یافتههای گوناگونی در آنجا بهدست آمده است.
اهمیت این محوطه تا آن اندازه است که آثار شناسانندهی هزاره پنجم پیش از میلاد، یعنی در فاصلهی میان 5 تا 4 هزار سال پیش از میلاد، در کاوشهای چگاسفلی بهدست آمده است. یکی از آثار بهدست آمده، کاسههای آیینی است که در اوج استادی و با ظرافت شگفتانگیزی، ماهرانه تولید شدهاند. از سوی دیگر، اگر محوطه از دست نمیرفت و کاوشهای باستانشناسی انجام میگرفت، زمینه برای درک مرحلهی بسیار مهم «دورهی جنینی فرهنگ و تمدن ایلام» فراهم میشد. چون این محوطه با آن دورهی تاریخی فلات ایران پیوستگی تمام دارد. به همین سبب بود که باستانشناسان پافشاری میکردند که «استمرار کاوشهای باستانشناسی در تُل چگاسفلی ضروری است».
باستانشناسان در گورستان چگاسفلی با یافتههای گوناگونی روبهرو شده بودند. معماری گورها بسیار ارزشمند بود و در گسترههای پیشاتاریخی چنان معماری در گورها دیده نشده بود. در آنجا از ساختمایههای(:مصالح) گوناگون، بهویژه آجر بهره برده بودند. تا آن زمان بهرهگیری از آجر مرسوم نبود. میتوان گفت، کهنترین گور آجری که تاکنون شناخته شده است در این منطقه کاوش شد.
گورستانها نزد مردمان آن زمان چگاسفلی سپندینگی(:تقدس) داشتند. پاسخ به این پرسش که سپندینگی گورها چرا نزد آنان اهمیت داشت؟ نیازمند کاوشهای بیشتر بود. گمان میرفت آن گستره، یک نیایشگاه بوده است. اکنون با ازدسترفتن بخشی از گسترهی چگاسفلی، پاسخ این پرسش و پرسشهای بسیار دیگر، برای همیشه در دل تاریخ پنهان میماند.
این را نیز بگوییم که در کاوشهای چگاسفلی، دستبندی نقرهای پیدا شده بود که باستانشناسان بر این گماناند که نخستین نمونهی ساخت نقره باشد. نمونهی یگانهای که نشاندهندهی رسیدن به تکنولوژی ساخت آلیاژ نقره در آن دوره دارد. این دستبند در یکی از موزههای خوزستان نگهداری میشود. همین یک نمونه و گمان یافتههای بیشتر در چگاسفلی، نشان میدهد چه بخشی از تاریخ تمدنی ما ویران شده است؛ آنهم به خواست دهیار یک روستا!
شوربختانه باستانشناسان هنوز درنیافته بودند که مردمان ساکن در چگاسفلی چه باور و دینی داشتهاند. این کار نیاز به پژوهشها و کاوشهای بیشتر داشت، اما «دهیار» چگاسفلی اجازهی چنین کاوشی را نداد!!
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!
آسیبی که جدولکشیهای دهیاری چگاسفلی به این محوطهی باستانی زده است، چنین برآورد شده است که همهی مسیر نزدیکبه صد متری خیابانی که از میانهی روستا میگذرد، به عمق نزدیک به 40 سانتیمتر به منظور جدولکشی کنده شده است. باتوجه به آنکه روستا در عرصهی تپه وجود دارد، میتوان گفت محدوده بزرگی از عرصهی تپه باستانی از میان رفته است (ایلنا، 23 آذر).
پیش از این ویرانیها، همانگونه که پیشتر گفتیم، باستانشناسان ایران و جهان، در نامهها و آگاهیرسانیهایی، خواستار جلوگیری از خرابی چگاسفلی شده بودند. «باربارا هلوینگ» و «دنیل توماس پاتس»، دو باستانشناسی بودند که در نامههایی جداگانه به میراث فرهنگی و پژوهشگاه میراث فرهنگی درخواست ثبت جهانی این محوطه را کرده بودند تا شاید به همین سبب از ویرانیهای بیشتر این محوطه جلوگیری شود (ایسنا، 21 آذر).
بیش از همه، عباس مقدم، باستانشناس، نگران رویدادهای چگاسفلی بود. او در نامهای به مدیرکل میراث فرهنگی استان خوزستان هشدار داده بود که «چگاسفلی به بهانههای ریز و درشت دهیاری روستا مبنی بر آسفالت کردن جاده روستا، ساخت سیستم فاضلاب، ایجاد تاب و سرسره برای کودکانِ نداشتهی روستا، ناتوانیهای متولیان و برخی حمایتها از سوی مسوولان محلی، به طور کامل از میان میرود» (ایسنا، 21 آذر).
مقدم که از هشدارها و نگرانیهای خود نتیجهای نگرفته بود، در همان روز در صفحهی اینستاگرام خود نوشت: «21 آذر 1399 چگاسفلی؛ پس از آن همه تلاش برای حفظ شأن این اثر ارزشمند، آنها بیرحمانه سینهاش را شکافتند».
اما در نامهی عباس مقدم به میراث فرهنگی خوزستان، اشارهای تاملبرانگیز وجود داشت. او از «برخی حمایتها از سوی مسوولان محلی» برای جدولکشی دهیاری چگاسفلی یاد کرده بود. طالبیان، معاون میراثفرهنگی وزارتخانه نیز همین را سربسته گفته بود: «متاسفانه در چند سال گذشته هر بار فشارهایی برای انجام یکسری اقدامات در این محوطهی تاریخی مانند گازکشی یا همین جدولکشی، به میراث فرهنگی وارد شده است. (ایسنا، 21 آذر)
شکایتها و پیگیریها
مساله اینجاست که با دستکاری محوطهای باستانی، دیگر راهی برای بازگشت به وضعیت پیش از آن وجود نخواهد داشت. پس آنچه در چگاسفلی روی داده است از میانرفتن کامل بخشی از تاریخ منطقه و کشور است. آیا نمیشد پیش از آنکه همه چیز از دست برود و کار به گریبان دریدنها و شکایتهایی بکشد که اگر هم به سرانجامی برسند سودی برای سینهی شکافتهی محوطهی باستانی از دسترفته ندارند، جلوی ویرانیها را میگرفتند؟ پیشتر از کاغذبازی(:بوروکراسی) اداری سخن گفتیم که راههای نجات چگاسفلی را بسته بود. اکنون از زبان روحالله شیرازی، رییس پژوهشکدهی باستانشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، بشنویم که گفته است «اگر قوانین و ضوابط رعایت میشدند، هرگز کار به اینجا نمیکشید که برخی افراد اقدام به جدولکشی یا حفر گودال در محوطه کنند» (ایسنا، 23 آذر).
با از دسترفتن بخشی از محوطهی چگاسفلی، اکنون از انجام شکایتهای حقوقیِ بخشهای گوناگون وزارتخانهی میراث فرهنگی و ادارهی کل میراث فرهنگی استان خوزستان برای دست درازیای که به عرصه و حریم چگاسفلی در خوزستان شده است، سخن گفته میشود (ایسنا، 23 آذر). دادستانی نیز موضوع را در دستور کار خود قرار داده است و دستور مقام قضایی برای بررسی درستی و نادرستی و شناسایی عوامل تعرض به این محوطه تاریخی صادر شده است (ایلنا، 25 آذر).
به هرروی، همهی آنچه دربارهی چگاسفلی و ویرانی محوطهی باستانی گرانبهای آن و غفلت میراث فرهنگی در ثبت ملی آن میتوان گفت، همان است که در گزارش یکی از خبرگزاریها به آن اشاره کرده بودند: «از یکسو نماد کاروان بازیهای المپیک و پارالمپیک را یکی از آثار تاریخی 2800 سالهی بهبهان انتخاب کردهاند و از سوی دیگر چشم و گوششان را بستهاند تا صدای اعتراضها را نشوند و بتوانند بهراحتی لودر را از روی محوطهی چگاسفلی، قدری آنطرفتر از “ارجان” عبور دهند» (ایسنا، 21 آذر).
جام یا سینی ارجان، یکی از شگفتانگیزترین و کممانندترین نگارههای ورزشی ایران باستان است که از درون آرامگاه یکی از پادشاهان ایلامی در شهر باستانی ارجان بهبهان بهدست آمده و دیرینگی آن به هزارهی چهارم پیش از میلاد میرسد. این جام که به عنوان نماد کاروان ورزشی ایران در بازیهای المپیک 2021 توکیو ژاپن برگزیده شده است؛ جامی باستانی که درست در نزدیکی محوطهی باستانی چگاسفلی در محدودهی بهبهان، بهدست آمده است. آیا شگفتآور نیست که از یکسو تصویری از این جام باستانی را نماد خود میسازیم تا به جهان فخر تاریخمان بفروشیم و از سوی دیگر محوطههای باستانی را ویران میکنیم تا خیابان را جدولکشی کنیم و سرسرهی بازی برای کودکان بسازیم؟! کودکانی که وارثان آیندهی میراث تاریخی و فرهنگی این سرزمیناند و بیگمان سرزنشکنندهی رفتارهای امروز ما با میراث گذشتگانمان خواهند بود.
سالهاست باستانشناسان کشور از تُل چگاسفلی به نام «ثروت ملی» سخن گفتهاند. این همان حرفی است که دو سال پیش عباس مقدم بر زبان آورد (ایرنا، دی 1397) تا اهمیت و ارزش بی مانند چگاسفلی را «گوشزد» کند. اما گوش شنوایی نیافت و چگاسفلی، ثروت ملی ما، به روزی افتاد که میبینیم و کاش نمیدیدیم!
خبرنگار امرداد: نگار جمشیدنژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر