۲۲ آذر ۱۳۹۹

زبان فارسی و هویّت نوین ایرانی در اندیشه‌های محمدعلی فروغی - علی اصغر حقدار

زبان‌ فارسی‌ و بازسازی‌ آن‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ بتواند بازگوکننده‌ی‌ مسائل‌ زمانه‌ی‌ جدید باشد، یکی‌ از دغدغه‌های‌ اصلی‌ محمد علی‌ فروغی‌ بود؛ چرا که‌ فروغی‌ زبان‌ را آیینه‌ی‌ روح‌ هر قوم‌ و بهترین‌ وسیله‌ی‌ اظهار افکار و احساسات‌ می‌دانست‌ و در شرایط‌ جدید که‌ امر ترجمه‌ را برای‌ اخذ معارف‌ و علوم‌ از اروپاییان‌ و دنیای‌ نوین‌ ضرورت‌ داده‌ بود، زبان‌ در رابطه‌ی‌ تنگاتنگ‌ و ارگانیک‌ با هویت‌ قرار می‌گرفت‌.

وی‌ به‌ حدی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ اهمیت‌ می‌داد که‌ در کنار تحقیقات‌ زبان‌شناختی‌ و بازپرداختی‌ از متون‌ فارسی‌ قدیم‌، نخستین‌ فرهنگستان‌ زبان‌ را با هدف‌ ترویج‌ زبان‌ فارسی‌ و پالایش‌ آن‌ از واژه‌های بیگانه‌ در سال‌ ۱۳۱۴ خورشیدی‌ راه‌اندازی‌ کرد؛ فروغی‌ در اشاره‌ به‌ اهمیت‌ فرهنگستان‌ می‌نویسد: «به‌ عقیده‌ من‌ فرهنگستان‌ هیئتی‌ است‌ که‌ باید نگهدار زبان‌ فارسی‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ باشد که‌ در نتیجه‌ حافظ‌ قومیت‌ ایرانی‌ است‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۰۱) فروغی‌ بر پایه‌ی‌ دریافت‌ خود از موقعیت‌ محوری‌ زبان‌ فارسی‌ در حفظ‌ و نگهداری‌ ملیت‌ ایرانی‌ به‌ مساله‌ی‌ ترجمه‌ اشاره‌ کرده‌ و به‌ ایراد ترجمه‌ی‌ همه‌جانبه‌ و رد دخالت‌ همه‌جانبه‌ی‌ ترجمه‌ می‌پردازد؛ نخست‌ فروغی‌ به‌ این‌ واقعیت‌ معترف‌ است‌ که‌ «شیوه‌ زندگانی‌ ما ایرانیان‌ هم‌ بر اثر ارتباط‌ با خارجیان‌ از مدتی‌ پیش‌ تغییر یافته‌ است‌ و دامنه‌ی‌ این‌ تحول‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ هم‌ کشیده‌ شد و نتیجه‌ آن‌ شد که‌ اسلوب‌ و سیاق‌ نگارش‌ و سخن‌ گفتن‌ ما تا حدی‌ تغییر یافت‌. من‌ تصور می‌کنم‌ که‌ این‌ دگرگونی‌ بیش‌ از این‌ هم‌ دامنه‌ خواهد گرفت‌. دلیل‌ آن‌ هم‌ ازدیاد و نشر ترجمه‌های‌ خارجی‌ و انتشار آن‌ها در مملکت‌ ماست‌.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳، ص‌۸۶) سپس‌ وی‌ به‌ تبادل‌ زبان‌ها پرداخته‌ و می‌نویسد: «صریحاً اعلام‌ می‌دارم‌ که‌ زبان‌ یک‌ مملکت‌ با استعانت‌ از لسان‌ کشور دیگر وسایل‌ فقر زبان‌ خود را فراهم‌ نمی‌سازد. بالعکس‌ به‌ این‌ طریق‌ رو به‌ غنا و گسترش‌ می‌رود.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳، ص ‌۸۷) چراکه‌ «به‌ عقیده‌ من‌ امروز ایرانی‌ به‌ واسطه‌ی‌ این‌ که‌ در گذشته‌ فکرش‌ همواره‌ مشغول‌ به‌ عربی‌ بوده‌ و اکنون‌ به‌ زبان‌های‌ اروپایی‌ گرفتار و در آن‌ مستغرق‌ گردیده‌ است‌، با زبان‌ فارسی‌ بیگانه‌ است‌ و قوه‌ی‌ تصرف‌ و لغت‌‌سازی‌ همواره‌ متوجه‌ به‌ الفاظ‌ عربی‌ است‌ و اگر با عربی‌ هم‌ آشنا نباشد، گرفتار تعبیرات‌ اروپایی‌ است‌ و در هر حال‌ فارسی‌ نمی‌داند. پس‌ اول‌ باید یک‌ مدت‌ ذهن‌ خود را به‌ فارسی‌ صحیح‌ فصیح‌ مأنوس‌ سازد و ورزش‌ دهد تا کم‌‌کم‌ این‌ قوه‌ را دریابد و در آن‌ هنگام‌ به‌ مقصودی‌ که‌ در این‌ فصل‌ دنبال‌ می‌کنیم‌ به‌ خوبی‌ و آسانی‌ خواهد رسید.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۵۶)

این‌ فرهنگستان‌ در همان‌ سال‌ اول‌ فعالیت‌ خود که‌ تحت‌ ریاست‌ فروغی‌ بود، توانست‌ ۱۲۰ واژه‌ را به‌ تصویب‌ رساند؛ در پایان‌ سال‌ ۱۳۱۵ این‌ واژه‌ها‌ به‌ ۳۶۰ عنوان‌ و در سال‌ ۱۳۱۶ واژه‌های‌ مصوب‌ فرهنگستان‌ به‌ ۶۵۰ واژه‌ رسید؛ با گسترش‌ نظام‌ بوروکراسی‌ اداری‌، در سال‌ ۱۳۱۷ فرهنگستان‌ زبان‌ به‌ وزارت‌ فرهنگ‌ واگذار شد و مدیریت‌ آن‌ که‌ بعد از فروغی‌، به‌ وثوق‌الدوله‌ محول‌ شده‌ بود، به‌ وزیر فرهنگ‌ انتقال‌ یافت‌. (فرهنگستان‌ چیست‌؟ ۱۳۵۳، ص‌۱۷۰).

در زمینه‌های‌ فرهنگی‌، فروغی‌ هم‌ به‌ تصحیح‌ متون‌ کلاسیک‌ فارسی‌ مبادرت‌ ورزید و هم‌ در تحقیقات‌ زبان‌ شناختی‌ و فقه‌اللغه‌ وارد شد؛ یکی‌ از اصلی‌ترین‌ متن‌های‌ بر جای‌ مانده‌ از فروغی‌، رساله‌ی‌ «پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌« است‌ که‌ وی‌ آن‌ را به‌ سال‌ ۱۳۱۵ خورشیدی‌ نوشته‌ است‌؛ فروغی‌ در ابتدای‌ رساله‌ از ارتباط‌ منطقی‌ و ارگانیک‌ زبان‌ و فرهنگ‌ در تمدن‌ انسانی‌ سخن‌ می‌آید و اهمیت‌ حفظ‌ و گسترش‌ زبان‌ فارسی‌ را یادآور می‌شود. (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان ‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۱).

فروغی‌ اما در رابطه‌ با ادب‌ کهن‌ فارسی‌، تصحیح‌ متون‌ کلاسیک‌ فارسی‌ را وجه‌ همت‌ قرار داد؛ می‌توان‌ این‌ گونه‌ از فعالیت‌های‌ فروغی‌ را حلقه‌ی‌ رابط‌ ادب‌ دوستی‌، توجه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ از یک‌ سو و ایده‌های‌ ایرانیگری‌ و ملیت‌خواهی‌ فروغی‌ از دیگر سو خواند؛ (ر.ک‌: تلخیص‌ شاهنامه‌ ـ۱۳۱۰ خورشیدی‌) تصحیح‌ دیوان‌ حافظ‌ (۱۳۱۶) و تصحیح‌ گلستان‌ سعدی‌ (۱۳۲۰) که‌ با جدیت‌ و پشتکار تمام‌ به‌ انجام‌ رسیدند، حکایت‌ از روحیه‌ی‌ ادب‌شناسی‌ و ملیت‌‌خواهی‌ فروغی‌ دارند؛ به‌ سخن‌ فروغی‌ «ایرانیان‌ و عموم‌ فارسی‌ زبانان‌ نعمت‌ خدادادی‌ دارند که‌ قدرش‌ را به‌ درستی‌ نمی‌دانند و آن‌ ادبیات‌ فارسی‌ است‌؛ یعنی‌ آثار قلمی‌ که‌ از دانشمندان‌ ایرانی‌ باقی‌ مانده‌ است‌.» (ادبیات‌ ایران‌۱۳۵۳،ص‌۲۲۴)

اما فروغی‌ در پالایش‌ و روزانه‌ کردن‌ زبان‌ فارسی‌، گسترش‌ ارتباطات‌ فرهنگی‌ را مدنظر دارد و از آن‌جا که‌ زبان‌ فارسی‌ در مکان‌ تلاقی‌ فرهنگ‌ها قرار گرفته‌ و برای‌ بیان‌ مفاهیم‌ جدید، آمیخته‌ با واژگان‌ خارجی‌ شده‌ است‌، از نظر فروغی‌ باید با حفظ‌ اصالت‌ زبان‌ فارسی‌ آن‌ را در توضیح‌ مفاهیم‌ و پدیده‌های‌ نوین‌ روزآمد کرد. فروغی‌ می‌نویسد: «شیوه‌ی‌ زندگانی‌ ما ایرانیان‌ هم‌ بر اثر ارتباط‌ با خارجیان‌ از مدتی‌ پیش‌ تغییر یافته‌ است‌ و دامنه‌ی‌ این‌ تحول‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ هم‌ کشیده‌ شد و نتیجه‌ آن‌ شد که‌ اسلوب‌ و سیاق‌ نگارش‌ و سخن‌ گفتن‌ ما تاحدی‌ تغییر یافت‌. من‌ تصور می‌کنم‌ که‌ این‌ دگرگونی‌ بیش‌ از این‌ هم‌ دامنه‌ خواهد گرفت‌. دلیل‌ آن‌ هم‌ ازدیاد و نشر ترجمه‌های‌ خارجی‌ و انتشار آن‌ها در مملکت‌ ماست‌.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳،ص‌۸۶)

بنابراین‌ زبان‌ که‌ آئینه‌ تمام‌نمای‌ فرهنگ‌ یک‌ جامعه‌ است‌، باید بر اساس‌ نیازهای‌ نوین‌ و برآمده‌ از تاریخ‌ زبان‌ فارسی‌، پالایش‌ و شکوفا شود: «…زبان‌ یک‌ مملکت‌ با استعانت‌ از لسان‌ کشور دیگر وسایل‌ فقر زبان‌ خود را فراهم‌ نمی‌سازد. بالعکس‌ به‌ این‌ طریق‌ رو به‌ غنا و گسترش‌ می‌رود.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳،ص‌۸۷)

پس‌ به‌ سخن‌ فروغی‌، فرهنگ‌ ایرانی‌ در زبان‌ فارسی‌ متجلی‌ شده‌ و نماد هویت‌ ایرانی‌ است‌: «من‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ دلبستگی‌ تمام‌ دارم‌؛ زیرا گذشته‌ از این‌ که‌ زبان‌ خودم‌ است‌ و ادای‌ مراد خویش‌ را به‌ این‌ زبان‌ می‌کنم‌ و از لطائف‌ آثار آن‌ خوشی‌های‌ گوناگون‌ فراوان‌ دیده‌ام‌ نظر دارم‌ به‌ اینکه‌ زبان‌ آیینه‌ فرهنگ‌ (culture) قوم‌ است‌ و فرهنگ‌ مایه‌ی‌ ارجمندی‌ و یکی‌ از عامل‌های‌ نیرومند ملیت‌ است‌. هر قومی‌ که‌ فرهنگی‌ شایسته‌ی‌ اعتنا و توجه‌ داشته‌ باشد زنده‌ و باقی‌ است‌ و اگر نداشته‌ باشد نه‌ سزاوار زندگانی‌ و بقاست‌ و نه‌ می‌تواند باقی‌ بماند.»(پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۱)

حال‌ دیگر ملیت‌ در زبان‌ ظاهر می‌شود و زبان‌ جایگاه‌ فرهنگ‌ است‌ و آن‌ کسی‌ که‌ دلداده‌ی‌ ایرانیت‌ است‌، بایستی‌ زبان‌ فارسی‌ را با کارآمد کردن‌ آن‌ برای‌ مفاهیم‌ جدید پاس‌ دارد، آن‌ چنان‌ که‌ خود فروغی‌ بر این‌ باور بود و به‌ صراحت‌ می‌نوشت‌: «من‌ چون‌ دوستدار ایرانم‌ و به‌ ملیت‌ ایرانی‌ دلبستگی‌ دارم‌ و ملیت‌ ایرانی‌ را مبنی‌ بر فرهنگ‌ ایرانی‌ می‌دانم‌ و نمایش‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌ نمی‌توانم‌ دل‌ را به‌ زبان‌ فارسی‌ بسته‌ نداشته‌ باشم‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۱)

محمدعلی فروغی

فروغی‌ در پاسداری‌ از زبان‌ فارسی‌ نیز به‌ نهادینه‌ کردن‌ آن‌ در سازمانی‌ که‌ به‌ حک‌ و اصلاح‌ آن‌ بپردازد نظر دارد و بر پایه‌ی‌ ضرورت‌ زمانه‌، به‌ ایجاد فرهنگستان‌ زبان‌ فارسی‌ پرداخت‌: «به‌ عقیده‌ی‌ من‌ فرهنگستان‌ هیأتی‌ است‌ که‌ باید نگهدار زبان‌ فارسی‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ باشد که‌ در نتیجه‌ی‌ حافظ‌ قومیت‌ ایرانی‌ است‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۰۱) با ایجاد نهادی‌ برای‌ رشد و تعالی‌ زبان‌ فارسی‌، بازخوانی‌ سیر تاریخی‌ آن‌ و جداسازی‌ سره‌ از ناسره‌ برای‌ فارسی‌ زبانان‌ از وظایف‌ اهل‌ ادب‌ و اعضای‌ فرهنگستان‌ است‌: «زبان‌ فارسی‌ چنان‌ که‌ از گذشتگان‌ به‌ ما رسیده‌ است‌ عیبی‌ دارد و نقصی‌ و از آن‌رو که‌ ما باید آن‌ را به‌ آیندگان‌ باز بگذاریم‌ خطرهایی‌ در پیش‌ دارد پس‌ وظیفه‌ی‌ ما این‌ است‌ که‌ تا بتوانیم‌ عیب‌ و نقص‌ گذشته‌ را رفع‌ کنیم‌ و خطر آینده‌ را پیش‌بندی‌ نماییم‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۴) اما عیب‌هایی‌ که‌ زبان‌ فارسی‌ را آفت‌زده‌ کرده‌اند: «عیب‌ زبان‌ فارسی‌ آمیختگی‌ آن‌ به‌ عربی‌ است‌ و نقص‌ آن‌ این‌ که‌ از جهت‌ اصطلاحات‌ فقیر است‌ حتی‌ با این‌که‌ آمیختگی‌ به‌ عربی‌ را عیب‌ ندانیم‌ و آن‌ را نگاه‌ بداریم‌ باز به‌ سبب‌ ترقیاتی‌ که‌ در چهارپنج‌ قرن‌ اخیر در علم‌ و حکمت‌ و صنعت‌ روی‌ داده‌ فاقد بسیاری‌ از اصطلاحات‌ هستیم‌ که‌ به‌ آن‌ سبب‌ زبان‌ ما همه‌ مرادف‌های‌ امروزی‌ ما را به‌درستی‌ نمی‌تواند ادا کند.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص ‌۱۰۴)

با این‌ حال‌ آفاتی‌ تازه‌ نیز زبان‌ فارسی‌ را تهدید می‌کنند: «اگر در گذشته‌ این‌ عیب‌ در زبان‌ ما پیدا شده‌ که‌ آمیخته‌ به‌ عربی‌ گردیده‌ است‌ در آینده‌ این‌ خطر در پیش‌ است‌ که‌ عیبش‌ بیش‌ شود به‌ این‌ که‌ آمیخته‌ به‌ زبان‌های‌ بیگانه‌ دیگر گردد.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۰۵) بنابراین‌ راه‌ حل‌ معقول‌ و عملی‌ برای‌ حفظ‌ و حراست‌ از هویت‌ زبان‌ فارسی‌ باید اندیشیده‌ شود: «کلیه‌ی‌ این‌ نکته‌ باید رعایت‌ شود که‌ اصلاح‌هایی‌ که‌ در زبان‌ در نظر داریم‌ باید به‌تدریج‌ واقع‌ شود. هرچند این‌ نکته‌ در هر نوع‌ اصلاحی‌ در آداب‌ و رسوم‌ یک‌ قوم‌ باید مرعی‌ باشد ولیکن‌ در امر زبان‌ شاید از هر امر دیگر واجب‌تر است‌. اصلاحی‌ که‌ به‌ شتاب‌ و ناگهانی‌ بشود زیان‌ می‌رساند و رنج‌ می‌دهد و چون‌ بسا هست‌ که‌ فکر در آن‌ باب‌ پخته‌ نشده‌ طبایع‌ را آزرده‌ می‌کند و عاقبت‌ سر نمی‌گیرد و شاید که‌ به‌ اصلاحات‌ سودمند ضروری‌ هم‌ لطمه‌ می‌زند. زبان‌ یک‌ قوم‌ را اگر ناگهان‌ تغییر دهند فرضاً که‌ شدنی‌ باشد ارتباط‌ او را با گذشته‌ پاره‌ می‌کنند و این‌ خلاف‌ مصلحت‌ است‌. گذشته‌ی‌ ملت‌ مانند تنه‌ و بیخ‌ درخت‌ است‌ که‌ هرچه‌ استوارتر و تنومندتر باشد شاخ‌ و برگش‌ قوی‌تر و شاداب‌تر و بارورتر خواهد بود البته‌ پیرایش‌ درخت‌ هم‌ واجب‌ است‌ اما نه‌ چنانکه‌ به‌ تنه‌ و ریشه‌ صدمه‌ برسد.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۲۸).

ایده‌ها و نهادسازی‌ فروغی‌ برای‌ زبان‌ فارسی‌ و آفت‌زدایی‌ از آن‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ «ما ایرانی‌های‌ امروز نسبت‌ به‌ زبان‌ خود بیگانه‌ شده‌ایم‌ و سررشته‌ ازدست‌ ما در رفته‌ است‌ ملکه‌ی‌ فصاحت‌ و تسلط‌ بر زبان‌ را فاقدیم‌ باید به‌ ما تعلیم‌ شود که‌ زبان‌ چیست‌ و لفظ‌ و اصطلاح‌ چه‌ معنی‌ و چه‌ شرایط‌ دارد و همچنین‌ بسیاری‌ چیزهای‌ دیگر.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۳۹).

فرهنگستان‌ نه‌ نهادی‌ برای‌ دستوری‌ کردن‌ زبان‌ فارسی‌، بلکه‌ برای‌ نظم‌ دهی‌ به‌ امر اساسی‌ کارآمد کردن‌ زبان‌ فارسی‌ بایسته‌ است‌: «به‌ عقیده‌ی‌ من‌ امروز ایرانی‌ به‌ واسطه‌ی‌ این‌که‌ در گذشته‌ فکرش‌ همواره‌ مشغول‌ به‌ عربی‌ بوده‌ و اکنون‌ به‌ زبان‌های‌ اروپایی‌ گرفتار و در آن‌ مستغرق‌ گردیده‌ است‌ با زبان‌ فارسی‌ بیگانه‌ است‌ و قوه‌ی‌ تصرف‌ و لغت‌سازی‌ ندارد اگر با عربی‌ آشنا باشد ذهنش‌ در لغت‌سازی‌ همواره‌ متوجه‌ به‌ الفاظ‌ عربی‌ است‌ و اگر با عربی‌ هم‌ آشنا نباشد گرفتار تعبیرات‌ اروپایی‌ است‌ و در هر حال‌ فارسی‌ نمی‌داند پس‌ اول‌ باید یک‌ مدت‌ ذهن‌ خود را به‌ فارسی‌ صحیح‌ فصیح‌ مأنوس‌ سازد و ورزش‌ دهد تا کم‌کم‌ این‌ قوه‌ را دریابد و در آن‌ هنگام‌ به‌ مقصودی‌ که‌ در این‌ فصل‌ دنبال‌ می‌کنیم‌ به‌خوبی‌ و آسانی‌ خواهد رسید.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۵۶).

در نهایت‌ این‌که‌ «با این‌ همه‌ زبان‌ فارسی‌ و ادبیات‌ ایرانی‌ محتاج‌ به‌ اصلاح‌ و تکمیل‌ است‌. نقص‌ و عیب‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ چیست‌؟ این‌ است‌ که‌ زیاده‌ از ششصد سال‌ است‌ متروک‌ و مهجور شده‌ بلکه‌ بدتر یعنی‌ به‌دست‌ نااهل‌ افتاده‌ و سلیقه‌های‌ کج‌ و معوج‌ در آن‌ به‌کار رفته‌ و عملیات‌ ناهنجار نسبت‌ به‌ آن‌ واقع‌ شده‌ از سیر طبیعی‌ صحیحی‌ که‌ به‌ مقتضای‌ زمان‌ و روزگار می‌بایست‌ بکند بازمانده‌ و حاصل‌ اینکه‌ زبان‌ فارسی‌ برای‌ ادای‌ معانی‌ و مطالبی‌ که‌ امروز محل‌ حاجت‌ است‌ کاملاً وافی‌ نیست‌ و ادبیات‌ جدید ایرانی‌ طبع‌ ارباب‌ ذوق‌ کنونی‌ را قانع‌ و خرسند نمی‌سازد.» (فرهنگستان‌ چیست‌۱۳۵۳،ص‌۱۸۱).

در تبارشناسی‌ زبان‌ فارسی‌ ذکاءالملک‌ فروغی‌ بر این‌ باور است‌ که‌ «ظاهراً این‌ است‌ که‌ این‌ زبان‌ فرزند فرس‌ قدیم‌ است‌ و موسوم‌ به‌ زبان‌ دری‌ بوده‌ است‌. فرس‌ قدیم‌ زبانی‌ است‌ که‌ در دوره‌ی‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ در جنوب‌ ایران‌ معمول‌ بوده‌ و امروز به‌ کلی‌ فراموش‌ شده‌ و آثاری‌ که‌ از آن‌ باقی‌ مانده‌ منحصر به‌ چند کتیبه‌ است‌ که‌ به‌ خط‌ میخی‌ در سنگ‌ یا فلز منقوش‌ است‌.» (فرهنگستان‌ چیست ‌۱۳۵۳، ص‌۱۸۲).

در گذر تاریخ‌ و تحولاتی‌ که‌ ایران‌زمین‌ از سر گذرانده‌، زبان‌ فارسی‌ آسیب‌ دیده‌ و از آن‌ اصل‌ اولیه‌ی‌ خود عدول‌ کرده‌ است‌. فروغی‌ در اشاره‌ به‌ زمینه‌های‌ تاریخی‌ این‌ مساله‌ می‌نویسد: «استیلای‌ عرب‌ در ایران‌ یکی‌ از اسباب‌ و عللی‌ بود که‌ در زبان‌ فارسی‌ تحولی‌ کلی‌ داد و مهم‌ترین‌ آن‌ تحولات‌ همانا اختلاطی‌ است‌ که‌ زبان‌ ما با زبان‌ عرب‌ پیدا کرد و در نتیجه‌ی‌ این‌ که‌ دولت‌ ایرانی‌ از میان‌ رفت‌ و دین‌ ایرانیان‌ از زردشتی‌ به‌ اسلام‌ تبدیل‌ یافت‌ زبان‌ فارسی‌ از حیثیت‌ و اعتبار افتاد.» (فرهنگستان‌ چیست ‌۱۳۵۳،ص‌۱۸۴).

از طرف‌ دیگر تکانه‌ای‌ که‌ رویارویی‌ با فرهنگ‌ مدرنیته‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ وارد آورده‌، بر نواقص‌ آن‌ افزوده‌ و از این‌ جهت‌ هم‌ زبان‌ فارسی‌ نیازمند اصلاح‌ شده‌ است‌: «منقصت‌ مهم‌ زبان‌ فارسی‌ کنونی‌ هم‌ این است‌ که‌ برای‌ ادای‌ معانی‌ و مطالبی‌ که‌ امروز محل‌ حاجت‌ است‌ به‌درستی‌ وافی‌ نیست‌ چونکه‌ در ظرف‌ چهارصد سال‌ اخیر علم‌ و معرفت‌ و صنعت‌ در نزد اروپاییان‌ ترقیات‌ فاحش‌ کرده‌ که‌ ما ایرانی‌ها به‌ واسطه‌ی‌ بدبختی‌هایی‌ که‌ در این‌ مدت‌ داشتیم‌ توجه‌ لازم‌ نسبت‌ به‌ آن‌ ننموده‌ایم‌ و زبان‌ خود را برای‌ بیان‌ آن‌ مطالب‌ و پرورانیدن‌ آن‌ معانی‌ نورزیده‌ و آماده‌ نساخته‌ایم‌ و این‌ تکلیف‌ سنگینی‌ است‌ که‌ برعهده‌ی‌ ایرانی‌های‌ این‌ دوره‌ است‌ و در این‌ باب‌ هم‌ فرهنگستان‌ باید دستیاری‌ به‌سزا بنماید.» (فرهنگستان‌ چیست‌۱۳۵۳،ص‌۱۸۷)

با توجه‌ به‌ نقص‌های‌ زبان‌ فارسی‌ و لزوم‌ بازسازی‌ آن‌ منطبق‌ با نیازهای‌ جدید، ایرانی‌ بی‌نیاز از ادبیات‌ پیشینیان‌ نیست‌ و آگاهی‌ از سنت‌ ادبی‌، پایه‌ی‌ اساسی‌ نوسازی‌ در زبان‌ فارسی‌ است‌: «به‌ چندین‌ جهت‌ ما را به‌ کتاب‌های‌ پیشین‌ نیاز است‌. نخست‌ اینکه‌ آثار پدران‌ ماست‌. دوم‌ اینکه‌ تاریخ‌ علم‌ و حکمت‌ از آن‌ها برمی‌آید. سوم‌ اینکه‌ گذشته‌ از سیر تاریخی‌ علم‌ که‌ شناختش‌ همیشه‌ محل‌ حاجت‌ است‌ بسیاری‌ از آن‌ کتاب‌ها به‌ خودی‌ خود مورد استفاده‌ است‌ و منسوخ‌ نمی‌شود.» (مقدمه‌ی‌ ترجمه‌ی‌ فن‌ سماع‌ طبیعی‌۱۳۵۵، ص‌۱۲۶).

فروغی‌ خود نیز به‌ تجویز فرهنگی‌اش‌ عمل‌ می‌نماید و متونی‌ را از قدما تصحیح‌ یا ترجمه‌ می‌کند: «این‌ جانب‌ که‌ همه‌ عمر گرفتار مشاغل‌ دولتی‌ بودم‌ از آنجا که‌ به‌ علم‌ و معرفت‌ عشق‌ داشتم‌ و نیز اشتیاق‌ به‌ اینکه‌ تا بتوانم‌ کار تحصیل‌ علم‌ را بر دانش‌پژوهان‌ آسان‌ کنم‌ تفنن‌ و تفریح‌ خود را در تألیف‌ و ترجمه‌ کتب‌ یافتم‌ و از جمله‌ هوس‌ها که‌ در دل‌ پروردم‌ این‌ بود که‌ حکمت‌ قدیم‌ و جدید را به‌ دسترس‌ طالبان‌ علم‌ بگذارم‌، و چون‌ در حکمت‌ مشاء کتابی‌ معتبرتر از شفا نیست‌ با بال‌ شکسته‌ اندیشه‌ی‌ بلندپروازی‌ به‌ سرم‌ زد و بر آن‌ شدم‌ که‌ هر اندازه‌ از آن‌ کتاب‌ گرانبها را بتوانم‌ به‌ فارسی‌ درآورم‌.» (مقدمه‌ی‌ ترجمه‌ی‌ فن‌ سماع‌ طبیعی‌۱۳۵۵، ص‌۱۲۷).

* بخشی از «صد سال اندیشه‌های ایرانی» برگرفته از رُخ‌نامه (فیس‌بوک) نویسنده.






تارنمای دکتر علی میرفطروس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر