* فروغی پیوندگاهِ فرهنگ و ادبیّاتِ فاخرِ ایران و فرهنگ پویای غرب بود و این دو را چنان در خود هضم وُ جذب کرده بود که فاقد برتری جوئی های قومی یا احساس حقارت در مقابل غرب بود.
* در آن «زمستانِ بی برگی»، فروغی اعتقاد داشت که فردوسی با سرودنِ شاهنامه نه تنها «ملّیّت ایرانی را إحیا کرده» بلکه «قباله و سندِ نجابتِ ملّت ایران را تنظیم فرموده است».
ویرانه ای ست کشورِ ایران
ویرانه را بها وُ ثَمَن نیست
امروز حالِ مُلک خراب ست
برمن مَجالِ شُبهت وُ ظن نیست
هر سو سپه کشند وُ رعیّت –
ایمن به دشت وُ کوه وُ دمن نیست
کشور تباه گشت وُ وزیران
گویی زبان شان به دهن نیست…
قصیدۀ «یا مرگ یا تجدّد» اثر درخشان ملک الشعرای بهار آینۀ تمام نمای شرایط ایران در سال 1293خورشیدی/1914میلادی است؛ قصیده ای که درآن به ضرورت تجدّدِ ساختارِسیاسی-اجتماعی یا مرگِ محتومِ ایرن تأکید شده است.
ناکامی های جنبش مشروطیّت و آشفتگی ها و آشوب های بعدی باعث شد تا لفظ مشروطه -گاه- به عنوان دشنام وُ هرج وُ مرج بکار بُرده شود . از این زمان خواست اوّلیّۀ روشنفکران ، تأمین امنیّت و حفظِ وحدت و یکپارچگی ایران شد و برای تحقّقِ آن دوخواستِ اصلی و اولیّه، وجود یک«دیکتاتوری منوّره»،«مردِ مقتدر» و«مشت آهنین»را لازم و ضروری دانستند(32).عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، ابراهیم پورداود ، سید حسن تقی زاده، ، کاظم زادۀ ایرانشهر، سیداحمد کسروی، علی اکبر داور، فخرالدین شادمان ، علی اکبرسیاسی ، محمود افشار…و محمدعلی فروغی آن «مردِ مقتدر» و« دیکتاتورِ ترقیخواه»را در«رضاخانِ سردارسپه» مشاهده کردند(33).
ﻣﺤﻤّﺪ ﻣﺮدوخ ﮐﺮدﺳﺘﺎﻧﯽ یادآوری می کند که حاکم مشروطه خواه در کردستان،«مشروطه و مشروطه طلب را ننگین و بد نام نموده است».او ضمن اشاره به قحط وُ غلا ی تهران و احتکارِ گندم توسط «احمدشاه علّاف»،در شعر بلندی می گوید:
مُلک ایران چوب استبداد می خواهد هنوز
ﻣﺮدوخ ﮐﺮدﺳﺘﺎﻧﯽ طی بیانیّه ای به فارسیِ بسیار زیبا درحمایت از رضاخان پهلوی می نویسد:
-«ای هموطنان! بارها گفته ام و باردیگر می گویم که امروز نقشۀ خوشبختی و بدبختی ایران بسته به یک نهضت غیورانه و یک جنبش دلیرانه است.ازیک سلسله تجارب و امتحانات برجسته ثابت شده که مفتاح سعادت ایران در دستِ با کفایتِ شخص رضاخان پهلوی است…شخصِ شخیص رضاخان را با اختیارات مطلقه قائد کبیر مملکت قرار دهیم»(34).
بدین ترتیب، دموكراسى و آزادى هاى سياسى به آينده اى نامعلوم موكول گردید.
فروغی؛ معمارِ نجیبِ تجدّد
یکی از نتایج ناکامی های جنبش مشروطیّت، پُشت کردن به خواست ها وشعارهای تند و توجّه به ضعف وُ ظرفیّتِ جامعۀ ایران برای دستیابی به آزادی،دموکراسی و تجدّد بود.ازاین رو،مسئلۀ تعلیم وُ تربیت در ذهنیّتِ رهبران و روشنفکران آن زمان به مسئله ای اصلی بدَل گردید چراکه به قول ملک الشعری بهار:
بی تربیت ، آزادی وُ قانون نتوان داشت (35).
بنابراین،مسئلۀ تربیت و ملّت سازی، همکاریِ با رضاشاه را در ذهن وُ ضمیرِ روشنفکرانی مانند فروغی تثبیت کرد. فروغی در بارۀ ضرورتِ همکاری با«حاکمِ حکیم» یا «فیلسوف- شاه» معتقد بود:
-«حکومت البتّه حق فیلسوفان نیست ولی حضور دولتمردِ فیلسوف در قدرت، بهتر از غیبت آن است چراکه در نتیجۀ این غیاب ، کارِ دولت یکسره به دست کوته اندیشان و ابلهانِ قوم خواهدافتاد»(36).
چنین باوری یادآورِ سخن افلاطون درکتاب«حکمتِ سقراط و افلاطونِ» فروغی است:
–«اى فرزانگان! اگر شما از حكومت دورى كنید، گروهى ناپاك آنرا اشغال خواهند كرد».
با چنان دیدگاهی فروغی می گفت:
-«…قدرت سیاسی مهم ترازآن است که کسی که سودای عدالت و ترقی کشوررا داشته باشد،نسبت به آن بی تفاوت باشد یا ازآن بگریزد.حضور کسانی چون من در دستگاه حکومت می توانست جلوی برخی افراط ها را بگیرد.مانعِ تُندی شود و به اقدامات دولت جنبۀ اصلاحی ببخشد»(37).
بدین ترتیب، فروغی به دستگاهِ رضاشاهی پیوست و معمارِ نجیبِ تجدّد در ایران شد.
با توجه به آگاهی عمیق فروغی از شاهنامۀ فردوسی، شاید فلسفۀ سیاسی وی مبتنی بر شاهِ آرمانیِ شاهنامه(یعنی:جمشیدشاه، کیخسرو و فریدون)بود؛ فلسفه ای که درآن، پادشاه با فضیلت هائی مانند خِرَد،حکمت،شجاعت ، خویشتنداری و داد ،حکومت می کرد. فروغی به ضعف ها وُ ظرفیت های رضاشاه واقف بود و می دانست که بسیاری از خواست های جنبش مشروطیّت را نمی توان از وی انتظار داشت و چنانکه گفتیم در نزدِ بسیاری از روشنفکران آن زمان نیز اولویّت ، دیگر مشروطیّت نبود بلکه اولویّت ایجاد امنیّت ، حفظ یکپارچگی ایران و تشکیل دولتِ مقتدرُ مرکزی بود(38).با اینهمه،در نطق مراسم تاجگذاری رضاشاه (در 15 خرداد 1305) فروغی ضمن یادآوری جایگاه بلندِ جمشیدشاه ،فریدون پیشدادی ، کیخسرو کیانی ، کوروش ، داریوش هخامنشی و انوشیروان عادل و نسبت دادن پادشاهی رضاشاه به اندیشۀ شهریاریِ ایران باستان،کوشید تا«شاهِ جدید جایگاهِ خطیرِ خود را بشناسد و بداند جانشین چه کسانی است»(39).او درمقالۀ «سلطنت ملّی» مؤلّفه های یک حکومتِ ملّی و مردمی را یادآور شده بود(40).
از فرهنگسازی تا سیاستمداری
درجائی گفته ام: محمّدعلی فروغی- اساساً – فرهنگساز بود نه «سیاست باز» و دراین عرصه، او هم به«فضل» آراسته بود و هم به «فضیلـت» . فروغی «ساختنِ ملّت»را حاصلِ تربیت و آموزش وُ پرورشِ دراز مدّت می دانست و به نوعی«مهندسی اجتماعی تدریجی»اعتقاد داشت.
با توجه به بیسوادیِ عمومی ، خرافاتِ مذهبیِ گسترده ، فقر وُ فلاکت اقتصادی و فقدان «قدرتِ تشخیصِ مردم»، «تربیّت» و«تربیت ملّت» درعقاید فروغی اهمیّت اساسی داشت؛ موضوعی که از زمان جوانی و همکاری با پدرِ دانشورش درانتشارِ روزنامۀ تربیت جزوِ دغدغه های وی بود.به عقیدۀ فروغی:
-« خودِ مردم هم نمیدانند چه میخواهند؛ زیرا آنچه میخواهند واقعاً خیرِ مملکت نیست.»…«در مملکتِ ما حرفهای مُهمل، زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد،اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمیروَد»…«افراد مردم ایران مطلقاً یک منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هرطبقه و جماعت و صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی وهیزی، فقط یک راه پیش گرفتهاند که به اسامی مختلف: آنتریکبازی و حُقّهبازی و تملّق و هوچیگری و شارلاتی و غیره خوانده میشود و اسم جامع آن، بیحقیقتی است …اگر بپرسید چه باید کرد؟ و چاره چیست؟ بیتأمل عرض میکنم باید ملّت را تربیت کرد»(41).
مضمون فرهنگسازی و مهندسی اجتماعی تدریجی ازنظرِ فروغی عبارت بود:
-توجه به سواد آموزیِ عمومی و «تربیّت ملّت» ،
-ایجادِ دولت-ملّتِ مدرن،
-تأسیس نهادهای مدنی مدرن(مانند تأسیس دانشگاه،ایجادِ دادگستری، جدائی دین ازدولت ، آزادی زنِ ایرانی از حصارهای قرون سطائی و…).
فروغی داشتنِ«دولت-ملّتِ مدرن» را از عوامل اصلیِ استقلال و ترقّی ایران می دانست و معتقد بود:
-« باید کاری کرد که ملّت ایران،ملّت شود و لیاقت پیدا کند،و إلاّ زیر دست شدناش حتمی است. زیردست ِترک نشود، زیردست ِعرب – که عن قریب تربیت شدۀ انگلیس خواهد بود- میشود و اوضاعی که امروز در ملّت ایران میبینیم، جای بسی نگرانی است.» (42).
فروغی و زبان فارسی
تجدّد نیازمندِ زبان جدید بود چرا که زبان پُر تعقید وُ تکلّفِ قاجاری قادر به بیانِ ذهنیّت زمانه نبود. به عقیدۀ فروغی:
-« زبان و ادبیّات فارسی زیاده از ششصد سال است متروک و مهجور شده …از سیر طبیعیِ صحیحی که به مقتضای زمان و روزگار میبایست بُکُند بازمانده . حاصل اینکه زبان فارسی برای ادای معانی و مطالبی که امروز محل حاجت است کاملاً وافی نیست و ادبیات جدید ایرانی طبعِ ارباب ذوق کنونی را قانع و خرسند نمیسازد.» (43).
تأسیس فرهنگستان ایران به همّت فروغی و علی اصغر حکمت ( ۲۹ اردیبهشت۱۳۱۴) از جمله ، در راستای تجدّدگرائیِ زبان فارسی بود.این امر-همچنین- بازتاب تمایلات رضاشاه برای بازآفرینی هویّت ایرانی و زدودنِ لغات بیگانه ازعرصۀ فرهنگ ایران بود ، به روایت علی اصغرحکمت ، وزیر معارف[فرهنگ]:
-« اعلا حضرت، همیشه میفرمودند، برای مؤسسات و اصطلاحات قدیم، یک اصطلاحات فارسی جدید وضع کنید (همان طور که ملت همسایة ما، ترکیه هم نسبت به زبان ترکی کرده)؛ اصطلاحات عربی را به صورت اصطلاحات فارسی درآورید» (44).
فروغی دراشاره به هدف و هیأت فرهنگستان مینویسد:
– «به عقیدۀ من فرهنگستان هیأتی است که باید نگهدارِ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی باشد که در نتیجه،حافظِ قومیّت ایرانی است»(45).
فرهنگستان زبان در نخستین سال – به ریاست محمدعلی فروغی – توانست ۱۲۰ واژه را تدوین و تصویب نماید؛در سال ۱۳۱۵ این واژهها به ۳۶۰ و در سال ۱۳۱۶ به ۶۵۰ واژه رسید ازجمله: دادگستری(عدلیّه)،شهربانی(نظمیه)،شهرداری(بلدیّه)،هواپیما(طیّاره) و…
فروغی مليّت ايرانی را مبتنی بر فرهنگ ايرانی، و زبان فارسی را نمایشگاهِ این فرهنگ می دانست (46) .نوشته های فروغی یکی از نمونه های درخشانِ نثرِ فارسی در آن دوران است .او با اعتدال ،عقلانیّت و واقع بینی، ضمن پرهیز از اشتباهات «تُرک های جوان» در ترکیه توانست بر«بادِ سفاهتِ سَرَه نویسان» و مشتاقانِ تغییرِ خط و الفبای فارسی فائق آید. فروغی – همچنین – مخالفِ پاکسازی های قومی و زبانیِ ارامنه و کُردها توسطِ دولت ترکیه بود و به دولتمردان آن کشور توصیه می کرد:
-«…هیچ دولتی- ولو اینکه عناصرش متحد الجنس باشند- استحکام پیدا نمی کند مگر اینکه سَکَنه از حکومت خود راضی باشند. زور و قوّۀ جبریّه نمی تواند دولت را نگاه بدارد و اگرهم باشد ، موقتی است…متعرّضِ دین و مذهب و زبان و آداب و رسوم و ترتیب زندگانی مردم نباید شد و رفع هر نقص و عیبی در زندگانی و آداب مردم، باید به مدارا و بدون آزار و اذیّت و حُکم و زور و مزاحمت فراهم شود»(47).
فروغی پيوندگاهِ فرهنگ و ادبیّات فاخرایران و فرهنگ پویای غرب بود و این دو را چنان در خود هضم وُ جذب کرده بود که فاقد برتری جوئی های قومی یا نژادی و احساس حقارت در مقابل غرب بود.او-به عنوان یکی از پیشگامان تدوین قوانین عُرفی(غیرشرعی) وایجادِ دادگستری نوین درایران-ضمن تدوینِ «اصول محاکمات»(آئین دادرسی) دست روحانیّت شیعه را از محاکم عُرفی کوتاه کرد. فروغی دربارۀ مخاطرات و مشکلاتِ موجود در تدوین قوانین عُرفی(غیرشرعی)می گفت:
-«…تصوّر نکنید این کارها به آسانی انجام گرفت… لطائف الحیل به کار بردیم ، با مشکلات و دسیسهها تصادف کردیم… منجمله این که مقدّسین، یعنی مزدورهای (آنان)، چماق شریعت را نسبت به قوانین بلند کردند و در ابطال و مخالفت آنها با شرع شریف حرفها زدند و رسالهها نوشتند که از جمله به خاطر دارم که یکی از آن رسالهها، اول اعتراض و دلیلش بر کُفری بودنِ آن قوانین این بود که درموقع چاپ کردن آنها فراموش شده بود که ابتدا با بسم الله الرحمن الرحیم[شروع] بشود…خلاصه با مرارت و خون دل فوق العاده و با رعایت بسیار ، اول قانونی که از کمیسیون گذشت قانون تشکیلات عدلیّه بود که بر طبق آن عدلیۀ ایران دارای محاکم صلح و محاکم استیناف و دیوان تمیز و متفرّعات آنها گردید و دوم قانونی که گذشت، قانون اصول محاکمات حقوقی بود که تهیه آن را مرحوم مشیرالدوله دیده و زحمت گذراندنش را از کمیسیون کشیده بود، امّا هنوز رسمیّت نیافته بود تا اول سال ۱۳3۰ قمری که من وزیرِ عدلیّه شدم آن قانون را به رسمیّت رسانیدم و حُکم به اجرای آن دادم»(48).
در همین راستا،نخستین اقدامات اساسی برای لغو تدریجی کاپیتولاسیون در ایران، از وزارت عدلیّۀ فروغی (در سال های 1290=1910و 1292 =1913) انجام شد. این اقدامات سرانجام در20 اردیبهشت 1306 منجر به لغوكاپیتولاسیون اروپاییان درایران گردید.
در رابطه با تجدّد و ایجاد دادگستری مدرن نیز فرهنگستان زبان به همّت فروغی کوشید تا برای مفاهیم حقوقی معادل سازی های نوینی خلق نماید.
جانِ شیفته!
در بخش نخستِ این مقال،به«جانِ عرفانی» و شخصیّت چند بُعدیِ فروغی اشاره کرده ایم و اینک ، ضمن تأّملِ بیشتر در این باره باید از«جانِ شیفتۀ فروغی» یاد کرد:
شخصیّتِ محمدعلی فروغی تجلّیگاهِ ادب وُ فرهنگ وُ هنر ایران بود.مصاحبت و مؤآنست با شاهنامۀ فردوسی ،غزلیّات سعدی ،رباعیّات خیام و… نقّاشی و موسیقی نمایندۀ این بُعد از شخصیّت فروغی است .او- به همّتِ پدرِ فرهیخته اش- از آغازِ جوانی با شاهنامۀ فردوسی اُنسی عمیق و الفتی عاشقانه داشت آنچنان که گاه ازسرنوشت قهرمانان شاهنامه چنان متأثّر و مُنقلِب می شد که می گریست. حبیب یغمائی یادآوری می کند که بهنگام تصحیح شاهنامه ، فروغی :
-«… زمانی از شعری چنان مُنقلِب می گشت که باعث تأّثر و آشفتگی می گشت.به خاطر دارم در داستان فریدون به این بیت رسیدیم:
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
دیدم این پیرمردِ با وقارِ آزموده ،درست چون کودکی دل شکسته گریه می کند،به طوری که اشک از ریشِ سفیدش جاری است»(49).
فروغی چنان به شاهنامۀ فردوسی اعتقاد داشت که می گفت:
-«اگر من همیشه در راهِ احتیاط قدم نمیزدم و از این که سخنانم گزافه نماید احتراز نداشتم، می گفتم : شاهنامه مُعظم ترین یادگار ادبیِ نوع بشر است…»(50).
همّت بلندِ فروغی در تصحیح و تدوینِ خلاصۀ شاهنامه،رباعیّات خیّام،دیوان حافظ، کلیّات سعدی – آنهم با امکانات محدود و شرایط دشوارِ آن زمان – نشان دهندۀ ایراندوستی، بضاعت علمی وعشقِ پُرشورِ فروغی نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران است. در آن «زمستانِ بی برگی»، فروغی اعتقاد داشت که فردوسی با سرودنِ شاهنامه نه تنها «ملّیّت ایرانی را إحیا کرده »بلکه «قباله و سندِ نجابتِ ملّت ایران را تنظیم فرموده است» (51).
کمال اتاتُرک که با فروغی بسیار نزدیک بود به وی گفته بود:
– «شما ایرانیها قدرِ ملیّت خود را نمیشناسید و نمیدانید که ریشه داشتن در زمین چه نعمت عظیمی است. شما قدر بزرگان خود را نمیدانید و عظمت شاهنامه را در نمی یابید. این کتاب سندِ مالکیّت و ملیّت و ورقۀ هویّت شماست. من ناگزیرم برای ملتِ ترک چنین سوابقی دست وُ پا کنم»(52).
فروغی به غزلیّات سعدی نیز علاقۀ شگفتی داشت،شاید به این خاطرکه او غزلیّات سعدی را نمونه ای از زمینی ترین و انسانی ترین غزلیّات عاشقانه درادبیّات ایران می دانست. استاد حبیب یغمائی کوشش فروغی درتصحیحِ کلیّات سعدی را صرفاً ناشی از«عشقِ شگفت انگیز و باورنکردنیِ فروغی به سعدی»می داند.یغمائی دربارۀ جانِ شیفتۀ فروغی و نمونه ای از تأثّرات روحیِ وی ازغزلیّات سعدی یادآوری می کند:
-«با مرحوم فروغی، غزلیّات سعدی را تصحیح میکردم؛ به این غزل رسیدیم:
بختِ آئینه ندارم که در آن مینگری
خاکِ بازار نَیَرزَم که بر آن میگذری
چون این بیت خوانده شد:
خفتگان را خبر از محنتِ بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غمِ مردم نخوری
پیرمردِ بزرگوار چنان گریست که بیهوش درافتاد»(53).
ادامه دارد
https://mirfetros.com/
_______________________
پانویس ها:
32ـ برای بازتاب ضرورتِ«دیکتاتوری منوّره» در مطبوعات آن زمان نگاه کنید به:«استبداد منوّر درمطبوعات ایران، 1296-1304» ، حسن رجبی فرد ، نشر مورّخان ، تهران ، ۱۳۹۷
33-نگاه کنیدبه:ملک الشعرای بهار،تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ج1، انتشارات امیرکبیر، تهران ،1357،صفحات ی،ح،ط ، 100؛ج2،ص33، مقایسه کنید با سخن احمدکسروی:زندگانی من، نشرجار، تهران ،1355، ص186.
34- تاریخ کُرد و کردستان، یا تاریخ مردوخ ، ج1، کتابفروشی غریفی،سنندج،1351،صص317-325و 350-351 و خصوصاً صفحات 398 و 401-402
35-دیوان بهار،ج1،ص811
36-«ازخلوت دولتمرد-فیلسوف»،جلال توکّلیان،ماهنامۀ اندیشۀ پویا،شمارۀ31،آذر-دی1394، ص78
37-همان
38-بهار یک سال قبل از کودتای 1299 ایجاد امنیّت و آرامش به دست رضا خانِ سردار سپه را در قصیده ای ستایش کرده است.برای متن این قصیده(که در چاپ اخیر دیوان بهار سانسور شده) نگاه کنید به :ماشاالله آجودانی: یا مرگ یا تجدّد،نشر فصل کتاب،لندن،1381/2002، ص24.
39-برای متن این خطابه نگاه کنید به:سیاستنامۀ فروغی،پیشین،صص113-118
40- نگاه کنید به:سیاستنامۀ فروغی، پیشین ،صص12-13
41-یادداشت های روزانۀ فروغی ، پیشین ، صص176 و 245؛ مقالات فروغی،پیشین،ج2،صص 69-72 ؛ خاطرات محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفائی و پژمان فیروزبخش، نشرسخن و گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار،، تهران، ۱۳۹۶، ص482
42- مقالات فروغی، پیشین ، ج2،ص 68
43- فرهنگستان چیست؟،مقالات فروغی،ج1،صص۱۸۱و187
44- صفائی،ابراهیم،رضاشاه کبیردرآینۀ خاطرات، وزارت فرهنگ وهنر تهران، 2535، ص 106
45- پیام من به فرهنگستان، مقالات فروغی،ج1،صص101-102
46-پیام من به فرهنگستان،مقالات فروغی،ج1،ص101
47-سیاستنامۀ فروغی،پیشین،صص147-148
48 – سخنرانی محمدعلی فروغی در دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران درسال1315:مقالات فروغی، ج1،صص347-338
49– مقالات فروغی،ج2،صص473-474؛همچنین نگاه کنیدبه: مقالات فروغی،ج 1،صفحۀ سی و هفت؛ منتخب شاهنامه،چاپخانۀ بانک ملّی،تهران،1321، صص621-622
50- مقالات فروغی ،ج2،ص331
51- مقالات فروغی،ج2،صص319و 333
52-مقالات فروغی،ج1،پیشین،ص نوزده
53- مجلّۀ یغما، سال 29،تهران،1355، ص 195؛همچنین نگاه کنیدبه:مقالات فروغی،ج1،صص بیست و شش – بیست و هفت
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر