با وجود حاکمیّت 900 سالهِ سلسله های ترک زبان، چرا زبان ترکی نتوانست زبان رايج و رسمی ايرانیان گردد؟
شکّر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود (حافظ)
یکی از همولایتی های گیلانی من به «بی بی سی» گفته است که «زبان فارسی، زبان قدرت سیاسی حاکمان بوده» و بر این اساس،رسمیّت زبان فارسی در ایران را «ناشی از زور و اجبار حکومت ها» خوانده است! در حالیکه حقیقت اینست که برخلاف كشور فرانسه كه به دستور فرانسوای اول (در سال ۱۵۳۹) لهجۀ محلی «ايل دو فرانس» (پاريس و حومه) به زبان ملّی و رسمی همۀ فرانسويان تبديل شد، يا برخلاف كشورهای آلمان و انگليس كه با فرمان و اراده و اجبار سياسیِ پادشاهان وقت، لهجه ای از لهجه های متعدّد، زبان ملّی كشورهای آلمان و انگليس گرديد،رواج و رسميـّت زبان پارسی در ایران(و بعد، در شبه قارۀ هند) نه ناشی از « اجبار سياسی» بود و نه ناشی از «ستم فرهنگی فارس ها»!.از این گذشته، باید بخاطر داشت که حدود ۹۰۰ سال از تاریخ ۱۲۰۰ سالۀ زبان فارسیِ کنونی در حکومت های ترک زبانِ غزنوی، سلجوقی، قراختائی، غُزّ، آق قويونلو، قرا قويونلو، صفوی، افشاريه و قاجار گذشته است و حتّی بعضی از اين سلاطين ترک زبان کوشيدند به فارسی شعر بگويند.به عبارت دیگر،با وجودِ حاکمیّت۹۰۰سالۀ سلاطین تُرک،زبان ترکی نتوانست زبان رایج و رسمی ایرانیان گردد!
در اوج«تُرک تازی»های قرن ۴ هجری/١٠ ميلادی ،سیّاحان و مورّخانی مانند ابن حوقل و مسعودی ضمن سفر به نواحی مختلف ايران-ازجمله ارّان، آذربايجان، دربند،قفقاز،نواحی جبال(شاملِ همدان،ری،نهاوند،سمنان،دامغان،قزوین،کاشان، قم، اصفهان و اراک)، خراسان ، سيستان و ديگر مناطق شرق و غرب و جنوب ايران-تاکید کرده اند که این اقوام مختلف ،همه به زبان پارسی سخن می گفتند[۲]
این موضوع اهمیّت بیشتری می یابد وقتی بدانیم که همۀ سران و سرداران دربار غزنوی، ترك بوده اند، اما نه تنها سرداران و سپه سالاران، كدخدای فارسی زبان داشتند بلكه مراسم شاهانۀ نوروز، مهرگان و جشن سده رایج بود و بزرگان لشكری و كشوریِ تُرک ـ به يكسان ـ در آن شركت می كردند. مهم تر از همۀ اين ها، رسميّت زبان پارسی بود بطوريكه وقتی فرستادۀ خليفۀ بغداد نامۀ او را به سلطان مسعود غزنوی می داد، نخست متن عربی و سپس ترجمۀ فارسی آن (و نه تركی) بوسيلۀ بونصر مُشكان خوانده می شد. سنَد و نوشته در ميان ترك و فارس ـ حتّی در ميان خودِ تركان ـ به فارسی بود[۳]
رسميـّت زبان فارسی و موقعيـّت ممتاز آن تا قرن ١٠ هجری /۱۶ ميلادی حتّی در دربار تُرکانِ عثمانی ادامه داشت بطوريكه در دوران سلاطين عثمانی نامه ها و مكاتبات به فارسی بود (نه عربی و نه به تركی). گفتنی است كه سلطان محمد دوم عثمانی روزی كه دولت بيزانس(رُم شرقی) را شكست داد (در سال ۱۴۵۳میلادی) و عنوان « فاتح » وارد قسطنطنیّه شد،به قول مورّخينِ عثمانی: هنگام بازديد از كاخ متروك و خاموش امپراطوری بيزانس، نه آيه ای از قرآن تلاوت کرد، نه شعری به عربی خواند و نه ـ حتـّی ـ كلمه ای به تركی بر زبان راند بلكه اين شعر فارسی را خواند:
بوم نوبت می زند بر طارم افراسياب
پرده داری می كند در قصر قيصر، عنكبوت[۴]
تحقيقات موجود، مقام، منزلت و برتری زبان فارسی در میان تركان عثمانی را نشان می دهند، بطوريكه در آن دوران در مكتبخانه های قلمروِ عثمانی، زبان فارسی را به عنوان زبان اول تدريس می كرده و سلاطين عثمانی ضمن سرودن شعر به فارسی، از حضور شاعران پارسی گوی در دربار خود مباهات می نمودند[۵]
نقل رباعيات حدود ١٠٠ شاعر پارسی گوی آذری و ارّانی در كتاب نزهت المجالس (تأليف قرن ٧ هجری/١٣ ميلادی) نشان می دهد كه نواحی ارّان و آذربايجان ـ از ديرباز ـ پايگاهِ زبان فارسی بوده است[۶]
مُسلّماً اين وحدت ملّی يا همبستگی قومی ناشی از نوعی قدرت سياسی ـ نظامی نبوده چرا كه با توجه به هجوم های پی در پی و فقدان ثبات و آرامش و ضعف حكومت ها،منطقاً می بايستی اين وحدت و همبستگی دچار پراكندگی و تفرقه می شد و هر قومی با استفاده از شرايط مساعد، سازِ جدائی و استقلال طلبی می زد در حاليكه تاريخ اجتماعی ـ سياسی ايران تا آغاز قرن بيستم نشان می دهد كه اقوام ايرانی(خصوصاً كردها و آذری ها)در همۀ دوران های هرج و مرج سياسی نه تنها به جدائی از ايران گرايشی نداشتند بلكه در كنار ساير اقوام ايرانی در برابر بيگانگان(خصوصاً در برابر تركان عثمانی) ايستادگی كرده اند.مقاومت دلیرانۀ مردم اهواز ،آبادان و دیگر شهرهای خوزستان در برابرِ هجوم ارتش صدّام حسین نمونۀ دیگری از این ایراندوستی و همبستگیِ ملّی بوده است.
اينكه در دوران ٩٠٠ سالۀ حاکمیّت سلاطین ترك، زبان تركی چرا نتوانست جايگزين زبان فارسی گردد، مسئله ای است فرهنگی و تاريخی كه اساساً ناشی از ظرفيّت و مقبوليّت زبان فارسی- به عنوان یک پُلِ ارتباطی برای پاسخگوئی به نيازهای فرهنگی و اجتماعی همۀ اقوام ايرانی بود. بنابراين شگفت نيست كه آثار مولوی رومی، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، عمادالدين نسيمی شروانی، شيخ شبستری، صائب تبريزی، قطران تبريزی، محمد حسين شهريار و آثار ده ها شاعر ترك زبان ديگر، اينك بخش بزرگی از ميراث فرهنگ و ادب پارسی است.
از سوی دیگر،تاریخ مردوخ کردستانی نشان می دهد که زبان فارسی در کردستان ایران نیز دارای اهمیّت و منزلت فراوان بوده است.این کتاب-با نثر و نگارشی به غایت زیبا و فارسی بسیار درخشان -گنجینه ای است که حوادث دو قرن اخیر کردستان ایران را تحریر کرده است.[۷]
آميختگی كردها ، آذری ها ،گيلك ها ، فارس ها ،لرها ، بلوچ ها و ديگر اقوام ايرانی با يكديگر چنان است كه حضور و همزیستیِ هر یک را در دور افتاده ترين نقاط ايران می توان دید.«آموزشِ زبان مادری» – البتّه – حقّ طبیعی و مشروعِ همۀ اقوام ایرانی است،امّا کسانی که از «شووينيسم فارس» و «آموزشِ به زبان مادری»سخن می گويند،بر بدبختی های اجتماعی، سياسی و فرهنگیِ موجود آتش جنگ های قومی و قبيله ای را نيز اضافه می کنند.
فرهنگ و مدنیّت ایرانی متشکّل از اقوامی است که همانند قالی ایرانی در کثرت رنگ ها ،گل ها و گیاهان گوناگون ،وحدت ملّی ما را شکل می دهد. در گذشته ای نه چندان دور ،دخالت های دولت شوروی برای «دولت سازی در میان خلق های ایران»،این وحدت ملّی را دچار آسیب های فراوان ساخت و اجرای یکی از آرمان های انقلاب مشروطیّت – مبنی بر«انجمن های ايالتی و ولايتی»- را به تأخیر انداخت. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی اینک ضمن تأکید بر زبان فارسی–به عنوان زبان ملّی و مشترک همۀ ایرانیان– می توان برای اعتلای زبان و فرهنگِ همۀ اقوام ایرانی کوشید.
آب درخوابگۀ مورچگان!
«عزیز من!…از قضاوت هیچ کس در خصوص اشعارم نگران نباشید.حرفِ کسی باری از روی دوشی برنمی دارد.من همین قدر باید از عنایتی که جوانان نسبت به کار من دارند،متشکّر باشم.تصوّر کنید که من در پُشت سنگرِ خود جا کرده ام ،در این حال،هر وقت تیری به هدف پرتاب می کنم از کارِ خودم بیشتر خنده ام می گیرد …به نظر می آید که «آب در خوابگۀ مورچگان ریخته ام».
لحنِ نیما چنان محکم و استوار است که گوئی آینده را در دست های خود دارد و به پیروزی راه و اندیشه اش مطمئن است. نیما همین اعتماد به نفس و اطمینان به آینده را با پیش بینی حیرت انگیز در بارۀ سرنوشت سیاسی احسان طبری (بزرگترین تئوریسین ادبی حزب توده) ابراز کرده بود آنجا که خطاب به احسان طبری می گوید:
-آنکه منتظر است روزی شما را بیش از خود در نظر مردم ناستوده ببیند.نیما یوشیج
حالا حکایتِ کسانی است که پس از شکست های سیاسی-ایدئولوژیک تازه به «عرصه» آمده اند و با «جیغ و جار» می خواهند «افاضۀ فضل»کنند…چه می توان گفت!؟ به قول حافظ:
رَوَندگانِ حقیقت به نیم جُو نخرند –
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
[۱] – نگاه کنیدبه:دیدگاه ها،نشر عصر جدید،سوئد،۱۹۹۳؛گفتگو با روزنامۀ کیهان،شمارۀ ۴۷۸، ۲۱ اکتبر۱۹۹۳؛فصلنامۀ کاوه،شمارۀ ۹۴،مونیخ آلمان ، تابستان ۲۰۰۱؛مجلّۀ تلاش، شماره های ۴و ۵، هامبورگ المان،۲۰۰۲؛ شمارۀ ۱۱، ۲۰۰۳؛برخی منظره ها و مناظره ها ،نشر فرهنگ،کانادا، ۲۰۰۴، صص ۶۵-۹۰
[۲] – نگاه كنيد به: صورة الارض، ابن حوقل، ترجمه جعفر شعار، تهران، ١٣۴۵، ص۹۶؛ التنبيه و الاشراف، مسعودی، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده،بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران،۱۳۴۹،ص ٧٨.
[۳] – هويّت ايرانی و زبان فارسی،شاهرخ مسکوب،نشر باغ آینه،تهران،۱۳۷۳، ص ۴۵. در بارۀ تركی حرف زدن سلاطين غزنوی، سلجوقی، صفوی و غيره نگاه كنيد به: حماسۀ كوير، ابراهيم باستانی پاريزی، تهران، ١٣۵۷، صص ۴۶۵ ـ ۴۶۷.
[۴] – ايران و جهان از مغول تا قاجار، عبدالحسين نوائی، تهران، ١٣۶۴، ص ۵۵۸
[۵] – نگاه كنيد به زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، ١٣۶٩؛ شعر و ادب در آسيای صغير، تهران،١٣۵۰ِ مقالۀ « زبان فارسی و تأثير آن در دربار سلاطين عثمانی و زبان تركی »، يوسف كنعان نجف زاده، ترجمۀ عبدالعلی ليقوانی، در: هنر و مردم، شمارۀ ۷۶، تهران، ۱۳۴۷، صص ۴۲ ـ ۴۳؛ ايران و جهان از مغول تا قاجار، صص ۵۵۰ ـ ۵۶۱.در بارۀ جایگاه و منزلت زبان پارسی در هند نگاه کنید به:«ترقی و انحطاط زبان فارسی در هند»،محمد حسین مشایخ فریدنی، مجموعه مقالات انجمن واژه برای مسائل ایرانشناسی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۶۹،صص۳۵۵-۳۷۲
[۶] – نگاه کنید به نزهة المجالس، جمال خليل شروانی، تهران، ۱۳۶۶، خصوصاً مقدمۀ ارزشمند استاد محمد امين رياحی، صص ١١ ـ ۵۰
[۷] – نگاه کنید به تاریخ کُرد و کردستان(تاریخ مردوخ)،کتابفروشی غریفی،سنندج، ۱۳۵۱.چنانکه در یادداشتی نوشته ام:در دیدارهایم با رهبران حزب دموکرات کردستان ایران،خصوصاً با دکتر عبدالرحمن قاسملو،نگارنده وی را بسیار آگاه و دلبستۀ زبان و ادبیّات فارسی یافته بود. برای آگاهی از پیوندهای ادبیات کُردی با ادب فارسی نگاه کنید به گفتگوی آمر طاهر احمد ، مُدرّس و محقّقِ ادبیات فارسی و کُردی در دانشگاه هاروارد:
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر