۱۹ اسفند ۱۳۹۸

روزی که کار ساختن تاق کسرا به پایان رسید

1469 سال پیش در چنین روزی، 19 اسپند سال 1109 شاهنشاهی برابر با 09 مارس سال 551 میلادی، کار ساختن تالار تازه در کاخ پادشاهی تیسفون که به تاق کسرا (ایوان مدائن) آوازه است با شتاب به پایان رسانده شد تا برای آیین‌های نوروزی آن سال آماده باشد. این کاخ که بخش هایی از آن همچنان پا برجاست در 36 کیلومتری جنوب بغداد ساخته شد و برای 772 سال پایتخت ایران بوده است.


تاق کسری تنها ساختمان سرپوشیده باستانی در جهان است که به صورت آزاد و بدون تکیه داشتن به عاملی دیگر، برسر پا باقی مانده است. برخی از شاعران پارسی زبان، در اشعار خود از تالار خسرو انوشیروان در تیسفون (تاق کسرا) به نام «بارگه داد» یاد کرده اند. کار ساختن این تالار که با فرش معروف «بهارستان» مفروش شده بود از سال 1107 شاهنشاهی، به تصمیم خسروانوشیروان، پادشاه ساسانی، آغاز شده بود. 

خسروانوشیروان علاقه مند به دیدار مردم (اصطلاحا؛ دادن بار عام) بود و به همین دلیل خواسته بود که تالاری بزرگ با ساختمان پیوست آن ساخته شود. وی همزمان دستور داده بود که در گندی شاپور (خوزستان) یک دانشگاه برای پژوهش و آموزش پزشکی و فلسفه ساخته شود که در زمان یک سال ساخته و در سال 1110 شاهنشاهی آماده کار شد. کار تکمیل کانون دولتی تالیف و ترجمه کتاب نیز که درجهان الگو شده است در همین سال به پایان رسید که برخی از تولیدات این مرکز ازجمله ترجمه کتاب «کلیله و دمنه» از هندی موجود است.

مِهِستان (سنای ایران) از سال 423 شاهنشاهی (135 پیش از میلاد)، و پس از پایان شهرسازی تیسفون و جابجایی پایتخت ایران به این شهر، نشست های خود را در اینجا برگزار می‌کرد. 

شهر تیسفون در ساحل دجله از سال 423 تا سال 1195 شاهنشاهیبرای 772 سال پایتخت ایران بود که در این سال و پس از نبرد قادسیه به دست تازیان افتاد و رو به ویرانی گذارد. ولی ویرانه کاخ خسروانوشیروان (طاق کسری) همچنان پابرجا مانده است که تاریخ نگاران آن را «کاخ عدل» لقب داده‌اند زیراکه انوشیروان علاوه بر جلسات همگانی معروف به «بارِ عام»، در آنجا [مستقیما و بدون واسطه] با مردم معمولی دیدارمی‌کرد و به درد دل آنان گوش فرا می داد. همچنین، وی یک زنجیر متصل به زنگ، در اتاق مجاور دفتر کار خود تعبیه کرده بود که یک سر زنجیر از تیری چوبی در میدان بیرونی کاخ آویزان بود و هرکس که شکایت و یا پیشنهاد داشت، به میدان می‌رفت و زنجیر را می‌کشید و زنگ به صدا درمی‌آمد و خسروانوشیروان به بالکن کاخ می‌رفت و حرفهای آن فرد را می‌شنید و اگر لازم می‌آمد وی را به حضور در دفتر کار خود دعوت می‌کرد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر