میرنوروزی، نمونهای از نمایش ایرانی بوده که ریشه در آیینهای کهن داشته است. این نمایش زیبا و کهن ایرانیان از جمله آیینهای باستانی در پیشانی نوروز و بهار است که در درازای سدهها و هزارهها ماندگار شده است.
به گزارش امرداد، با نزدیک شدن به جشن جهانی نوروز و فرارسیدن بهاری دیگر، طبیعت نیز رنگ و رو و بوی دیگری به خود گرفته و به گفتهای “نو خواهد شد”. و این نو شدن، همان راز ماندگاری نوروز است.
در بخش نخست گزارش پیشرو، به ارزش و ارجمندی جشنهای باستانی ایرانی بهویژه آیین و آداب در پیوند با نوروز جهانی اشارهای کوتاه و گذرا شد. همچنین آورده شد که دشمنان فرهنگ ایرانی و برخی از ناآگاهان و تودهی مردم دانسته یا نادانسته، با برخی از آیینهای کهن ایرانی با ستیز برخورد کرده و گاه پا را فراتر گذاشته و آنها را وارداتی و یا آیینی نوپا میدانند.
کوتاه سخن آن که بیشتر جوانان و نسل امروز کشور با آیینها و آداب در پیوند با جشن جهانی نوروز ناآشنا بوده و نیاز به آگاهیرسانی از راه درست و علمی و روشنگری بیش از پیش احساس میشد. از همینروی و در بخش دوم این گزارش در گفتوگو با یک پژوهشگر ایرانشناس به بررسی و واکاوی آیین میرنوروزی پرداختهایم که در زیر میخوانید.
آریاچهر (احمد نوری) نخست دربارهی پیدایش فرهنگ و آیینهای ایرانی به امرداد گفت: «برای آن که فرهنگ و آیینی پدیدار گردد، سالها و چهبسا که سدهها زمان نیاز دارد تا در کشاکش تاریخ شکل و جایگاه خود را بیابد. همچنین باورها و فرهنگ مردم در طی گذر زمان بر اثر آمیزش با دیگر فرهنگها، نبرد و ستیزها، ارتباطهای بازرگانی و اجتماعی دستخوش دگرگونی میشوند. فرهنگ ایرانی نیز از این روش دور نبوده و نیست. در تاریخ پر فراز و نشیب و دور و دراز ایرانی، برخی باورهای دینی و جنبههای فرهنگی آن، دگرگونیهایی داشته و یا بهگونهی کامل از میان رفته است. برای نمونه میتوان به جشن چهارشنبهسوری پایان سال اشاره کرد. این جشن در واقع، وابسته (:مربوط) به ماه گاتابیو (پنجه پایان سال) بوده است که ایرانیان در واپسین روز سال (سیام اسپندماه) پس از بر افتادن (غروب) خورشید برای یادبود درگذشتگان و بزرگداشت فرَوَهر آنها بر روی بامهای خانه رفته و آتش افروخته و به نیایش و جشنخوانی و گاهی سرود و ترانه میپرداختند و با داد و دهش و شیرینی و خوراکیهای سنتی خود در خانواده و کوی و برزن، پایان سال و آغاز بهار را جشن میگرفتند.
هم اینک بسیاری از باورها و آیینهای جشن سوری در پایان سال تغییر یافته و به نام شب چهارشنبهسوری شناخته شده است. آن هم با شکل و ریختی دگرگون و با آتشبازی و از روی آتش پریدن و غیره. باید دانست که در گاهشماری ایران باستان ما روزهای شنبه، یکشنبه و … و چهارشنبه نداشتهایم. نام روزهای هفته وابسته به گاهشماری یهودیان و پس از آن تازیان (:اعراب) بوده که پس از ورود اسلام به ایران و تغییر گاهشماری در سالنامهها راه یافت. از سویی، ایرانیان به پاسداشت آتش، هیچگاه از روی آتش نمیپریدند، بلکه گرداگرد آن به نیایش و جشنخوانی و سرور میپرداختند. اما امروزه، تودهی مردم بدون آگاهی از روی آتش میپرند. در همین زمینه، من در کتاب نوروز (جشن کهن و جاودان آریایی) خود به آن اشاره کرده و نکتههای سودمندی را آوردهام.
پس می بینیم که باورها و آیینها در گذر زمان نیز، دستخوش دگرگونیهایی میشوند. اما ماهیت و باور و فلسفهی وجودی آن، برجای میماند. یکی از این آیینهای نوروزی که همانند چهارشنبه سوری (واپسین جشن پایان سال) دچار دگرگونی شده است، انجام آیین و نمایش میرنوروزی و حاجیفیروز است. هرچند که میرنوروزی و حاجیفیروز دو آیین جداگانه در نوروز بوده است.
بایسته است بدانیم که واژهی «حاجی» در این آیین نشان میدهد که نام آن پس از دورهی ساسانی به ادبیات و جشنهای ایرانی راه یافته است. اکنون باید ببینیم که میرنوروزی و حاجیفیروز چه کسانی بودهاند».
نویسندهی کتاب پیشدادیان و کیانیان در دنبالهی سخنانش افزود: «در ایران باستان “گُوسانها” و رامشگران و خوانندگان دورهگردی بودند که برخی از آنها روایت و داستانگویی نیز میکردند. این گُوسانها و خوانندگان دورهگرد در پنجهی پایان سال پیش از فرارسیدن نوروز در کوی و برزن در شهرها و روستاها با خواندن سرود و ترانه، شادی و سُرور را به ارمغان آورده و مژدهی آمدن بهار را میدادند. همچنین آن سرودهها و ترانهها، همراه با ساز و خُنیا (:موسیقی) و یا ساز و دهل برپایهی سرودههای بومی و مردمیِ (فولکوریک) هر تیره (:قوم) و آبادی، خوانده و اجرا میشد. این خوانندهها و رقصندههای دورهگرد با جامه و رخت رنگارنگ و آراسته و پیراسته، اقدام به انجام سرودهای آیینی نوروز میکردند. از آنجا که زمستان در فرهنگ ایرانی نماد سردی و تیرگی بود، برخی از این پیامآوران خواننده و نوازنده، خود را بهگونهی نمادین روسیاه کرده و به شادی و خندهی مردم پرداخته که بیانگر پایانبخشیدن به زمستان و سردی و تیرگی و آمدن آمو (عمو) نوروز پیر بوده است. آمو نوروز در فرهنگ ایرانی نماد پیری و کهنسالی و مهربانی است. هرکجا که این نوازندگان و خوانندگان به کار خویش میپرداختند، مردم کوی و برزن نیز به آنها شادیانه و پیشکش بهاری داده و از مژدهی بهار آنان خشنود (:خوشحال) شده و آنها نیز برای مردم باژ (:دعا) و نیایش نیک و خیر میکردند.
باید دانست این افراد هیچگاه در دید و فرهنگ مردم ایران، فرومایه (:پست) و زشت و گدا و آواره بهشمار نمیآمدند. چهبسا وارون آن، همواره مورد نگرش و تشویق مردم نیز بودند. از سویی، خود این افراد از درون جامعهی ایرانی برخاسته و گوشهای از آیین و فرهنگ ایرانزمین را زنده نگهمیداشتند. پس از فروپاشی ساسانیان با ورود اسلام و دگرگونیهای دینباوری و فرهنگی مردم، کمکم کار این افراد شادیآور و آوازخوان رو به نابودی و نیستی گذاشت. اما رفتهرفته و دوباره این آیین و فرهنگ پس از چندی سکوت، پا گرفت و کار خود را دنبال کرد. با این همه، دگرگونیهای فراوانی در آن پدید آمد. این بار کار این حاجیفیروزها (نوازندگان و خوانندگان) تا شب سال نو بود. گویا آنها خود را به گونهای مسوول دانسته تا زمستان را بهدر کرده و آمو نوروز کهنسال و مهربان را به جای ننهسرما بنشانند».
نویسندهی کتاب «اوستا ؛دانشنامهی ایران باستان» در بخش دیگری از سخنان خود به امرداد گفت: «بایسته است بدانیم که پس از دورهی ساسانی یعنی در دورهی ایران اسلامی، نام این خوانندگان و نوازندگان به حاجیفیروز تغییر یافت. اجرای آیینی آنها تا پیش از فرارسیدن نوروز بود که به آنان حاجیفیروز آتشافروز میگفتند. آنها افزون بر آواز و نوازندگی و پایکوبی (:رقص) با رختهای رنگارنگ و کلاهی بلند که نمادی از آیین میترایی بود به کوی و برزنها رفته و آتش میافرختند. باید دانست که آتشافروزی آنها در روز پایانی سال (سیام اسپندماه) بوده، که این آیین، امروزه به چهارشنبهسوری تبدیل شده است. همچنین از ترانههای این آیین که بر سر زبانها بوده، میتوان اشارهای داشت:
آتش افروز آمده/ سالی یک روز آمده
آتش افروز صغیرم/ سال یک روز فقیرم
روده و پوده اومده/ هرچی نبوده اومده
و یا :
حاجی فیروزه/ سالی یه روزه.
آتش افروز صغیرم/ سال یک روز فقیرم
روده و پوده اومده/ هرچی نبوده اومده
و یا :
حاجی فیروزه/ سالی یه روزه.
این حاجیفیروزها روی خود را گاهی با نقاب میپوشاندند و یا تیره میکردند. یکی از انگیزههای این کار، برای آن است که چهرهی آنها نیز برای مردم شناخته نشود. پس از اینکه نوروز فرا میرسید، دیگر نشانی از این حاجیفیروزها نمیدیدیم. بایسته است بدانیم که این حاجیفیروزها نه تهیدست (:فقیر) بودند و نه گدا و آواره. همانگونه که پیشتر هم گفته شد مردم بهبهانهی فرارسیدن و مژدهی بهار و شادی و سرور به این افراد پیشکشهایی میدادند».
آریاچهر (نوری) در دنبالهی سخنانش به جستار میرنوروزی پرداخته و گفت: «پس از آغاز نوروز و رفتن حاجیفیروزها، آیین میرنوروزی انجام میگرفت. اما در ایران باستان و بیشتر در برخی کشورهای باستانی همانند آشور و بابل (میانرودان) در روزهای نوروز آیینی به نام میرنوروزی و یا کوسهبرنشین در میان تیرههای آشوری و بابلی در هنگام بهار که آن را جشن «زگموگ» مینامیدند، فردی زندانی یا محکوم به اعدام را به نام کوسهبرنشین بهگونهی نمادین بر تخت شاهی مینشاندند. آنها این فرد را بهگونهی نمادین با ریش و سبیل تراشیده که همانند کوسه بیمو شده، با جامه کهنه و خندهآور بر تخت پادشاهی مینشاندند. این فرد در یک هفته یا پنج روزی که بر تخت شاهی بود، هرگونه فرمانی که میخواست، میراند. اما پس از به پایان رسیدن این پادشاهی نمادین، آن کوسهبرنشین را به کیفری که در زندان برای او بریده بودند، میرساندند که کمابیش سزای آنها اعدام بود. این آیین همانندیهایی با میرنوروزی ایرانی داشت. اما با این تفاوت که کسی که در نوروز به مدت پنج روز بر تخت شاهی مینشست، میتوانست فرمان بخشش و آزادی کسی و یا زندانی کردن فردی را بدهد و یا داد و دهش و بخششهایی میکرد. با این همه، در ایران پس از این دوره، آن فرد اعدام نمیشد و ناگزیر (لزوما) افراد زندانی و کیفردار به این کار گذاشته نمیشدند، بلکه تلخکها و ندیمان و خواجگان را به این کار میگماشتند تا انگیزههای خنده و شادی مردم و درباریان را فراهم سازد. همچنین بهانهای بود برای بخششها و گذشتهای نوروزی پادشاه به مردم.
در ادبیات و سرودههای ایرانی به این آیین زیبا و پسندیده، بسیار اشاره شده است. اما در روزگار پس از اسلام در همهی دوران شاهان ایرانی و انیرانی (غیر ایرانی) که بر ایران فرمان راندهاند، این آیین و نمایش در دربار و بهگونهی ملی انجام نمیشده، یا بسیار کمرنگ بوده و نامی از آنها در جایی برده نشده است. از همینروی، مردم برخی از شهرها و آبادیهای ایران بهگونهی نمادین، این آیین کهن را انجام میدادند که بازتابی در ادب پارسی دارد: میرنوروزیم از ایام مهلت یافتم/
این قدر فیاض مهر از روزگار ما بس است (دیوان فیاض لاهیجی)؛ یا: ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی/ از این باد ار مددخواهی چراغ دل برافروزی. یا : سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست حکم میرنوروزی (حافظ شیرازی)».
نویسندهی کتاب نوروز، جشن کهن و جاودان آریایی، در پایان افزود: «امروزه شوربختانه با نگرش به دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعهی ایرانی، دیگر از میرنوروزی و حکم آن خبر و اثری نیست. تنها حاجیفیروزها، جسته و گریخته در روزهای پایان سال و نزدیک نوروز دیده میشوند که آن هم با شوربختی (:تاسف) بیشتر مردم میپندارند که این افراد گدا و ندار و آواره هستند و کمتر کسانی پیدا میشوند که به فلسفهی کهن و تاریخی و فرهنگی این آیینهای زیبا آشنایی داشته باشند».
دنباله دارد …
سیاوش آریا پژوهشگر تاریخ ایران و میراث فرهنگی – کُنشگر میراث فرهنگی و گردشگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر