دشت آزو در دامنههای رشتهکوه البرز پهنهی پُرمِهر خود را گشوده است و چشمانمان را از شادی بیپایانِ داشتن زیستبومی بدان زیبایی آکنده میسازد. آنجا رویشگاه گلهای زرد و سرخ است. گویی زمین تنپوشی از رنگ پوشیده است و سبزینهها در کنار گُلها، شوری تمامنشدنی بهپا کردهاند.
آن دشت قشنگ و پُرنوای طبیعت، در کنار دهکدهای در استان مازندران شادی را ارمغان مردم و گردشگران میکند. نوا از بخشهای شهرستان لاهیجان است و اگر از شهر تهران بخواهیم راهی آنسو شویم، بیش از دو ساعت راه در پیش خواهیم داشت.
روستای نوا و دشت آزو ییلاقی است و همسایگیاش با چکاد شکوهمند دماوند، زیباییاش را چندین و چند برابر کرده است. از آسماناش نیز باید یاد کنیم، اما اندکی سپستر. پیشتر بگوییم که دسترسی به دشت آزو با گذر از جادهی هراز شدنی است، هرچند راههای دیگری هم به آن دشت میرسد، اما دشوار و سختگذر. در بلندیهای (ارتفاعات) روستای نواست که دشت آزو طبیعتدوستان را بهسوی خود فرامیخواند. برای این فراخوانی، تنها و تنها نیمساعت کوهپیمایی لازم است. پس از این پیمایش، به چشمههایی میرسیم که آبهای معدنی دارند. در دشت آزو، به سبب همان آبهای گوارا، کارخانهی آبمعدنی سرگرم کار و تولید است. این نیز گوشهای دیگر از بهرهرسانی طبیعت به مردم است. اگر بپرسیم: با این همه مهربانی طبیعت، آن اندازه حقشناس هستیم که مراقب و نگاهبان آن باشیم؟ پاسخی دارد که چهبسا سبب شرمساری و سرافکندگی آنهایی میشود که طبیعت را لگدمال میکنند و گلها را خودخواهانه از بوته جدا میسازند و کاری میکنند که نباید. بگذریم!
یک پرسش دیگر چنین است که: چرا نام این دهکده را «نوا» گذشتهاند؟ پاسخاش این است که در زبان مازنیها «وا» بهمعنی «باد» است. میگویند در روستاهای آنجا بادهای موسمی تندی میوزد، اما در دهکدهی نوا تندی وزش باد کمتر است، از همینرو آنجا را نوا نامیدهاند؛ یعنی: «نه وا» (نه باد)! شاید این ریشهیابی واژه، از دید علمی درست نباشد (شاید هم باشد!).
اما دشت آزو و روستای نوا تنها با فرش گُلهایش شناخته نمیشود، در آنجا چکادی به نام «پاشوره» استوار ایستاده است و بلندایی نزدیک به چهارهزار متر دارد. کوهنوردان کارکشتهی بسیاری در ماههای بهاری و تابستانی، رهسپار پاشوره میشوند و توان خود را برای بالا رفتن از صخرههایش میآزمایند.
در نوا و دشت آزو باغها پُرشمارند، مرتعها نیز آکنده از دشت لالههای وحشی است، سبزهزارها غوغا میکنند و گلهای خوشبوی آویشن و پونه و بابونه و گُلپَر بسیارند. گیلاس و آلو و میوههای دیگر نیز به فراوانی کام مردم را شیرین و خوش میکنند.
از دلخواهیها گفتیم. این را هم بگوییم که زمستانهای نوا و دشت آزو بسیار سخت و سرد است؛ ریزش برف، انبوه است و مردم دهکده را ناگزیر میسازد در زمستانهای برفانبارِ دشت آزو و پیرامون نوا، روستایشان را تَرک کنند و به شهر آمل بروند تا زمانی که زمستان رخت بربندد و بهار، با هزار شادی پیدا و پنهان، بازگردد. پس بهترین زمان برای دیدن دشت آزو و مردمان دهکده، فصل بهار است. در این فصل، سرتاسر دشت پوشیده از گلها و سبزههاست و هیچ چیز دیده نمیشود مگر آن که با بهار و دلانگیزیهایش پیوند داشته باشد. گویی نام دشت آزو با بهار گره خورده است!
پیشتر اشارهی کوتاهی به شبهای ستارهباران دشت آزو کردیم. این را هم به آن گفتههای افزوده کنیم که کمتر آسمانی را در ایران یافتنی است که به اندازهی دشت آزو برای رصد ستارگان مناسب و دلخواه باشد. همین است که دوستداران اخترشناسی در آن دشت شبمانیها میکنند تا فرصت دیدن پهنهای از ستارههای سوسوزن را از دست ندهند.
از دیگر دیدنیهای آن گستره، آبشار یخی نوا در یک کیلومتری روستا است. همچنین آبشار شاهاندشت که در فاصلهای دورتر جای دارد. آبگرم رینه نیز 30 کیلومتر دورتر از دهکدهی نوا است. از آیین «نورگون» نواییهای نیز یاد کنیم که همراه با جشن و پایکوبی و روشن کردن آتش است و در ماه تیر، در فصل تابستان، و به نشانهی چیرگی فریدون بر ضحاک، برگزار میشود.
*با بهرهجویی از: تارنماهای «تاریخ ما»؛ «پارسینه» و «کجارو».
خبرنگار امرداد: نگار جمشیدنژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر