۳۱ شهریور ۱۳۹۷

تغییر ذهنیت غالب بر فرهنگ سیاسی ایرانیان - الاهه بقراط

ذهنیت غالب بر انقلاب اسلامی ۵۷ و نظام برآمده از آن ترکیب بدخیمی از چپ سنتی و بنیادگرایی اسلامی بود که محمدرضاشاه پهلوی آن را «ارتجاع سرخ و سیاه» می‌نامید.
Image result for ‫تغییر ذهنیت غالب بر فرهنگ سیاسی ایرانیان‬‎

از درون بنیادگرایی اسلامی، تروریسمی سر برآورد که گریبان غرب را نیز گرفت. از چپ سنتی نیز ذهنیتی فرسوده و ناتوان از تطبیق خویش با جهان امروز می‌بینیم که پیکر در حال اضمحلالش حتی نه در چین بلکه در کره شمالی و کوبا و کشورهای دستخوش بحران‌های عمیق سیاسی و اجتماعی مانند نیکاراگوئه و  ونزوئلا در حال پوسیدن است. از آن هیبت عظیم «ارتجاع سرخ و سیاه» که آخرین انقلاب کلاسیک قرن بیستم را در ایران رقم زد، امروز سیاستی ذلیل و نحیف به نام «نگاه به شرق» باقی مانده!
اگر ذهنیت حاکم بر روشنفکران انقلاب مشروطه چیزی جز آزادی و تجدد در کلی‌ترین مفهوم نبود، ذهنیت حاکم بر روشنفکران انقلاب اسلامی همانا اسلامگرایی و کمونیسم بلوک شرق بود.
این ذهنیت بر بستر ناکامی‌های ویرانگر جمهوری اسلامی و تجارب ۴۰ساله‌ی جامعه و همچنین سر برآوردن نسل‌های جدیدی که از یک‌سو قربانی ذهنیت سرخ و سیاه و از سوی دیگر تشنه‌ی دانستن و آگاهی و بازنگری در تاریخ معاصر و یافتن هویت ملی خویش هستند، بار دیگر به ذهنیت «آزادی و تجدد» روی آورده و آن را با جهان جدید تطبیق داده و به مثابه ذهنیتی عرضه می‌کند که اگرچه جدید نیست اما در ایران به دلیل غلبه‌ی ارتجاع سرخ و سیاه و سرکوب بی‌امان، امکان ادامه و ترویج و تبلیغ نیافت: دمکراسی و لیبرالیسم.
ذهنیت جامعه سیاسی ایران و فرهنگ غالب بر آن در حال تغییر از ملغمه‌ی اسلامگرایی و چپ سنتی به دمکراسی و لیبرالیسم است. من نه از «چپ» بلکه به عمد از «چپ سنتی» نام می‌برم زیرا همانگونه که «ارتجاع سیاه» به مسلمانان دمکرات و دارندگان عقاید مذهبی که آن را موضوعی شخصی می‌دانند، بر نمی‌گردد بلکه منظور روحانیت فسیل و مرتجع و نوچه‌های آنهاست، «ارتجاع سرخ» نیز به چپ‌های دمکرات و دارندگان عقاید سوسیالیستی که مشابهان آنها در کشورهای غربی و جوامع باز حضور فعال و در دولت‌ها مشارکت دارند، باز نمی‌گردد بلکه منظور «کمونیست‌های اثنی‌عشری» و «مارکسیست‌های اسلامی» هستند که حتی اگر ادعای بی‌دینی و خداناباوری هم داشته باشند، اما اسلامگرایی در آنها با شیر اندرون شده و با جان به در شود! از همین رو این طایفه‌ی فکری را «درد بجز مرگ دوا نیست»!
در ایران لازم است از یک‌سو دین ومذهب به عرصه‌ی خصوصی بروند و از سوی دیگر، از آنجا که حاملان اصلی دمکراسی و لیبرالیسم، نیروهای راست‌ دمکرات هستند، حاملان چپ دمکرات بکوشند جایگاه خود را بیابند تا جامعه بتواند در توزیع منافع بین اقشار مختلف، به یک تعادل مدرن و حقوقی برسد. ایران تا آن زمان راه درازی در پیش دارد. اما خشت‌های اولیه را از آغاز باید درست گذاشت! مدعیان دمکراسی و لیبرالیسم به بیشترین دوستان و کمترین دشمنان و سنگ‌اندازان نیاز دارند! از همین رو می‌بایست از هر گونه جداسازی و تفرقه پرهیز کرد. آینده ایران بی‌تردید نه در دست افکار مرتجع و ذهنیت غالب بر انقلاب ۵۷ بلکه در دست نسل‌های جدید است و ارتجاع سرخ و سیاه دیر یا زود خواهد فهمید که دورانش دیریست بسر آمده است.
الاهه بقراط

[کیهان لندن شماره ۱۷۹]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر