- توییتر خط مقدم برخورد ایدههاست.
- سلاح آدمهایی مثل ظریف تملّق و دروغگویی است او حرفهای احمدینژاد را به انگلیسی میگوید. آنها رأی مردم را به گروگان گرفتهاند.
- چنان بلایی به سر این مردم آوردند که حاضرند به آب و آتش بزنند و فرار کنند به صربستان بروند یا با قایق خودشان را جزایر استرالیا برسند.
-کسانی که به خاطر اختلاف عقیده با دیگران دنبال حذف آنها هستند فاشیستهای کوچولو هستند.
- من به چشم خود دیدهام هنرمندانی را که به خاطر ابراز عقیده مورد حمله قرار گرفتند و لطمه مالی دیدهاند.
کیهان لندن، حامد محمدی- «بات»، «روبات» و فیک برچسبی است که وزیر خارجه جمهوری اسلامی بر هزاران کاربر توییتر میچسباند که اغلب آنها یا منتقد و مخالف سیاستهای جمهوری اسلامی و یا اساسا خواستار جابجایی آن با یک نظام مدرن ودمکرات هستند.
محمدجواد ظریف در طرح این ادعا همراهانی هم دارد، که یک سرشان به رسانههای فارسیزبان خارج از کشور و بخشی از شاغلان آن و نایاکیها وصل است و سر دیگرش به رسانههایی که صاحبان آن بر سفره انقلاب نشستهاند و لقمهی چرب میگیرند. اینان به قول معروف، مالهکشان سیاستهای تخریبی رژیم اسلامی ایران هستند که در تحریریه روزنامههای عمدتاً استمرارطلب دست به قلماند.
«اپوزیسیونی از رباتها» عنوان یکی از گزارشهای روزنامه اصلاحطلب اعتماد در روز دوشنبه، ۲۶ شهریور، در روزی است که در تیتر اول خود ادعای بیپایهی احمد زیدآبادی را محور قرار داده است. احمد زیدآبادی در نوشتهی تلگرامی خود، فحاشیها و هتاکیهای برخی کاربران شبکههای اجتماعی را به براندازان نسبت داده بدون آنکه هیچ اشارهای به ریشههای فرهنگی و اجتماعیِ «عادت ناپسند هتاکی» کرده باشد که به فراوانی میتوان مثال از زبان و بیان زمامداران جمهوری اسلامی و رسانههایش در چهل سال گذشته آورد! روزنامه اصلاحطلب اعتماد همراه با خبرگزاریهایی مانند تسنیم و فارس و کیهان تهران، کاربران فعال مخالف نظام جمهوری اسلامی را در توییتر «سربازهای جنگ نرم» خوانده و همراه با محمدجواد ظریف تلاش میکنند همه مخالفان را به سازمان مجاهدین خلق نسبت دهند. در این تلاش مکر و حیلهای مذبوحانه خوابیده است چرا که میخواهند مدیریت شبکههای اجتماعی، به مسدودکردن حسابهای کاربران مخالف رژیم بپردازند و بهانه «مجاهدین» تنها راهی است که به فکرشان رسیده است.
گزارش روزنامه اعتماد برگرفته از گزارش پایگاه خبری الجزیره مستقر در قطر، دوست کنونی جمهوری اسلامی، است، جایی که با طرح نام تریتا پارسی بنیانگذار شورای ملی ایرانیان آمریکا (نایاک) بارها تاکید شده اعضای سازمان مجاهدین در آلبانی پشت این باتها هستند! با توجه به وضعیت مجاهدینی که از اردوگاه مستقر در عراق به تیرانا منتقل شدهاند، این ادعایی بس سخیف است و بیانگر بیچارگی مطرحکنندگان آن.
محمدجواد ظریف نیز با انتقاد از مسدود شدن دهها اکانت وابسته به جمهوری اسلامی و ارتش سایبری نظام که علیه کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا فعال بودهاند، لینک گزارش الجزیره را توییت کرده است. ظریف نوشته «سلام جک. توییتر، حساب کاربران واقعی ایرانی شامل مجریهای تلویزیونی و دانشجویان را با فرض اینکه بخشی از یک عملیات نفوذ هستند، بست. چطور است به رباتهای واقعی! در تیرانا (پایتخت آلبانی) که برنامه تبلیغی تغییر رژیم در ایران را که از واشنگتن هدایت میشود، نشخوار میکنند، نگاهی بیندازی؟»
سابقه پاسکاریهای رسانهای ظریف و اعضای نایاک زیاد است و اینبار هم الجزیره میدان این بده و بستان شده.
این همه در حالیست که توییتر در ایران فیلتر است! اما محمدجواد ظریف و بسیاری از مقامات نظام بیآنکه به روی خودشان بیاورند از مسدود شدن اکانتهای بوقچیهای فحاش و ضد آمریکایی جمهوری اسلامی گلایه میکند و همزمان مخالفان را «بات» و «ربات» مینامد.
در توییتر چه میگذرد که نظام را با مشکل روبرو کرده؟ آرش سبحانی خواننده و نوازنده و از بنیانگذاران گروه «کیوسک» یکی از هزاران کاربر توییتر است که دیدگاههای انتقادیاش مورد توجه قرار میگیرد.
آرش به قول توییتریها «وسطباز» نیست و نظرات خود را صریح میگوید. او که این روزها با همکاراناش در کیوسک سرگرم ساخت و تصویربرداری یک آلبوم جدید است در اینباره میگوید، مثل بقیه ایرانیها حال و هوای پُرنوسانی دارد و «مثل نرخ دلار» بالا و پایین میرود: «…ساخت آلبوم این بار خیلی بیشتر طول کشید، با توجه به اتفاقاتی که در ایران میافتد، هر لحظه احساسات آدم عوض میشود، گاهی درجه حرارت آدم به ۱۰۰ میرسد جوش میآورد، و گاهی پر از شور و حرارت هستی ولی یکباره اتفاقی میافتد که انگار آب سرد روی آدم ریختند. به نظرم در پروسه تولید کار هنری کنترل کردن احساس خیلی مهم است. مثلاً اینکه وقتی هیجانزدهای چطور از آن به نحو احسن برای کار استفاده کنی و نگذاری حیف شود. گاهی این هیجان زیاد میشود و در یک جمله توییت میکنی و بعداً میبینی آن احساس در وجود شما نمانده و خالی شده و رفته.»
-آرش، سرت شلوغ است و ما هم بیخیالی سوالات کلیشهای باشیم؛ چرا بعد از اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ چهارموتوره در توییتر فعالتر از قبل شدی؟ آن هم با محتوای سیاسی؛ فکر میکنی در توییتر چه میگذرد که در بقیه جاها نیست؟
-به نظرم توییتر خط مقدم برخورد ایدههاست، متاسفانه مقدار زیادی از اینکه توییتر تا این حد مهم شد به خاطر این است که رسانهها کمکاری کردند و بیشتر سراغ کار حزبی و خطی رفتند. البته نه فقط رسانههای فارسیزبان حتی در خود آمریکا که ساکن هستم میبینم مثلاً در دورهی انتخابات و حتی بعد از آن، رسانههایی که با بودجهی دولتی کار میکنند برنامههایشان جهتدار و حزبی است. اینکه اخبار و گزارشهایی که مخابره میشود چقدر درست و غلط است یک بخش قضیه است اما فکر میکنم خبررسانی و گزارشها خیلی سیاه و سفید شده است. خیلی مواقع موضوعات سلیقهای پوشش داده میشود گاهی خبر خیلی بزرگتر از آنچه در واقعیت است منعکس میشود و گاهی اصلاً یک خبر مهم بطور کل پوشش داده نمیشود؛ این قبلاً هم بود اما نه به اندازه امروز. بطور کلی جوّ رسانهها پروپاگاندایی شده بخصوص در رسانههای فارسی و البته تاکید میکنم مشکل فقط در رسانههای فارسی نیست.
از طرفی پدیدهی «فیک نیوز» که ترامپ به آن اشاره کرد و البته قبل از دولت او هم در جریان بود خیلی جدیتر شده. حتی اگر بحث «رسالت بیطرفی» را کنار بگذاریم واقعاً انصاف روزنامهنگاری از بین رفته. برای همین فکر میکنم کسی مثل ترامپ به همین دلیل توییتر را انتخاب کرد تا حرفاش را مستقیم آنجا بزند؛ بعد از روی کار آمدن ترامپ بود که توییتر جدی شد. خبر سریع و دسته اول در توییتر است، همه به یک اندازه فرصت حرف زدن و اظهار نظر دارند. برای همین هم مقامهای جمهوری اسلامی از جمله همین ظریف و آذری جهرمی وارد توییتر شدند و هر دو اعتراف کردند که توییتر خط مقدم است.
به نظرم طبیعی است هنرمندان هم مثل فعالین سیاسی در توییتر باشند اما برای من دردناک است وقتی میبینم خیلی از فعالین سیاسی و خبرنگاران و حتی سردبیران رسانههای فارسی در توییتر نیستند. نه تنها یک اکانت هم ندارند که اخبار را دنبال کنند بلکه این فضا را نمیشناسند.
– تقریباً در مورد موضوعات مختلف دیدگاههای خودت را توییت میکنی، گاهی در بحثها مشارکت داری، چرا مدتی است روی محمدجواد ظریف زوم کردی بخصوص بعد از آنکه در برنامهی رضا رشیدپور گفت «مردم ایران خودشان انتخاب کردند که اینطور زندگی کنند»؟
– هر جامعهای هزاران حُسن دارد و اشکالاتی هم دارد. محمدجواد ظریف عصارهی اشکالات جامعهی ایرانی است. اشکال بزرگ و اصلی جامعهی ایرانی پرورش آدمهایی مثل ظریف است. او در صف اول آدمهایی است که نه اصول دارند و نه مردم برایشان مهماند و نه آینده مردم. برای آنها کافی است در لحظهای که در آن قرار دارند خودشان از بقیه بالاتر باشند؛ سلاح اصلی این روش هم «تملّق» است. جواد ظریف نشان داد که برای او سعید امامی، احمدینژاد یا روحانی فرقی نمیکند اگر بداند جایگاهش حفظ میشود برای هر کسی هر کاری میکند. آخرین چیزی هم که فکر میکنم در نظر میگیرد، مردم ایران است.
سابقه او مشخص است. در دورهای که برای امضای برجام گفتگو میکرد و خودش را به عنوان ویترین جمهوری اسلامی مطرح کرد خیلی از هموطنان ما را فریب داد. عدهای میگفتند او انگلیسی بلد است و خوششان میآمد اما به نظرم او همان حرفهای مدل احمدینژاد را میزند فقط به زبان انگلیسی اما بعضیها بر طبل کوبیدند که او امیرکبیر و مصدق زمان است و برای آنها «قهرمان ملی» شد.!
اما دو سال نگذشت که باد همه این حرفها خوابید و مشخص شد او چقدر دروغگوست. مشخص شد حقوق بشر برای او مهم نیست و چقدر راحت میتواند برای پیشبرد اهداف بالاسریهاش به مردمی توهین کند، در دوربین نگاه کند و دروغ بگوید. او به همان مردمی دروغ میگوید که تا دو سال پیش میگفت خیلی فهیماند اما وقتی همین مردم از او پرسیدند که پولهایی که پس از برجام به ایران رسید کجا خرج شد و چرا در سوریه خرج شد، شروع به توهین کرد و منتقدان «ربات» و «بات» شدند.
ما همه میدانیم بهای اینکه با اسم خودتان در ایران حرفتان را بزنید چقدر است. درست مثل عاقبت ستار بهشتی*. بنابراین آدمها را تخطئه کردن و اینکه چرا با اسم مستعار فعالیت میکنند ظالمانه و ناجوانمردانه است.
ظریف بجای پاسخگویی به مردم، از طرف آنها این ادعای عجیب را مطرح میکند که «ما مردم خودمان انتخاب کردیم جور دیگری زندگی کنیم»! اگر امثال آقای ظریف انتخاب شدند که مدیریت را به دست بگیرند فقط چون مردم میترسیدند دیگران بر مسند قدرت باشند و انتظار داشتند وقتی به امثال او اعتماد کردند آنها نیز شرایط را بفهمند ولی به دروغ گفتند که فهمیدهاند! آنها رأی مردم و انتخاب مردم را به گروگان گرفتهاند و به دروغ میگویند انتخاب مردم بوده که موشک بسازیم!
اینکه ما منزویترین ملت دنیا باشیم، اینکه ذلیل باشیم و احساس حقارت کنیم و اینکه چنین مقامات دروغگویی داریم انتخاب مردم نبود. مردم ما پر از عشق و فرهنگ هستند. هر جا که فضا داده شد تا ملت ما خودش را نشان دهد ثابت کردند که چقدر به فرهنگ جهانی نزدیکاند اما چنان بلایی به سر این مردم آوردند که حاضرند با هزار خطر به آب و آتش بزنند و فرار کنند و مثلا به صربستان بروند یا با قایق خودشان را به جزایر استرالیا برسند.
-پس از اعتراضات دیماه سال ۹۶، تعدادی از هنرمندان مثل ابی، فرامز اصلانی، گوگوش، لیلا فروهر، حمیرا و حتی در ایران محسن چاوشی با محدودیتی که داشت با پیامها و یا ترانههایی که خواندند گفتند که در کنار مردم هستند و با اعتراضها همصدا شدند، اما در گذشته هنرمندان و بخصوص اهالی موسیقی بیشتر و زودتر و جدیتر با مردم همراهی میکردند؛ مثلا چرا در اعتراضات سال ۸۸ هنرمندان بیشتری از معترضان حمایت کردند؟
-فقط هنرمندان نیستند که حمایتشان عوض شده. به نظرم سال ۸۸ تکلیف همه مشخص بود، یک دروغ و تقلب بزرگ شده بود و حاکمیت یک طرف بود و بقیه افراد که اعتمادشان به حاکمیت سست شده بود یا اعتقادی به حکومت نداشتند سوی دیگر بودند. باید ببینیم از سال ۸۸ تا ۹۲ چه اتفاقی افتاد که عدهای به دنبال آن افتادند که میشود با روحانی اوضاع را درست کرد و اصلاحات را جلو برد! من معتقدم آنهایی که در انتخابات شرکت کردند به باور خودشان به این نتیجهی منطقی رسیدند که رأی بدهند، اما جمهوری اسلامی خیلی خرج کرد و عدهای هم در داخل و خارج از رانتها و امکانات بهرهمند شدند و توافقات خیلی به نفع آنها شد.
فکر میکنم در دو سال آخر ریاست جمهوری احمدینژاد که او تقریباً هیچکاره بود و بعد از انتخابات دور اول روحانی، شکافی که بین همه مردم در سال ۸۸ بود خود را نشان داد.
گروهی از ابتدا به دنبال تغییر بودند و امروز هم دنبال تغییرند و ثابتقدم ماندهاند اما گروهی به هر دلیلی با ایده تغییر موافق نیستند و دنبال مدارا و اصلاح حاکمیت هستند آنها باید پاسخ بدهند که چرا الان از اعتراضات حمایت نمیکنند، اتفاقاً خیلی از هنرمندان در این چارچوب قرار میگیرند.
-بعضی هنرمندان شناخته شده ترجیح میدهند وارد مسائل سیاسی نشوند، حتی دیدگاهها عمومی خود نسبت به مسائل و رویدادهای جامعه را که چاشنی سیاسی دارد بروز نمیدهند؛ درواقع فازشان «ندیدن» و «نشنیدن» است، خیلیها میگویند دلیلاش اقتصادی است، انگیزههای آنها هر چه باشد اما مسائل مالی برایشان ظاهرا مهمتر است. اگر یک هنرمند کنشگر سیاسی هم باشد یا موضع روشن سیاسی بگیرد، به درآمد او لطمه میزند؟
-تجربه شخصی من میگوید بله، لطمه میزند. دو سال پیش نامهای را امضاء کردم که خطاب به ترامپ بود. خیلیها حتی محتوای آن را هم نخوانده بودند اما حمله زیادی به من و گروه کیوسک شد. عواقب هم داشت، بعضی از آنها که برای ما کنسرت میگذاشتند دیگر حتی جواب تلفن ما را هم ندادند، تجربه خوشایندی نبود و میشد حس کرد از نظر مالی وضعیت عوض شده است. خوشبختانه درآمد ما وابسته به موسیقی نبود که به قول معروف لَنگ پول آن شویم. همه ما کارهای دیگری داشتیم و زندگیمان میچرخید و موسیقی را در زمان اضافی دنبال میکردیم. در واقع اینطور نبود که زندگی ما از راه موسیقی و هنر بچرخد. بنابراین ضربه آنچنانی نزد ولی از لحاظ روحی آدم را دلچرکین میکرد. آنهایی که تا چند وقت قبل برای تو دست و سوت میزدند و ادعای دموکراسی و تسامح میکردند و معتقد بودند باید همدیگر را تحمل کنیم دنبال حذف آدم میافتند، دنبال اینکه کنسرتهای تو برگزار نشود یا موزیک تو را گوش ندهند. خیلی از اینها دوستان آدم هستند اما به خاطر دیدگاههای مخالفی که در مسائل سیاسی داشتند رفتارشان عوض شد.
اتفاقاً وقتی قبلاً بحث سیاسی میشد من شخصاً با آنها مدارا میکردم، خیلی از این بچهها در گروه موزیک من بودند و همکاری داشتیم اما هیچوقت به خاطر اختلاف نظر سیاسی به کار آسیب نزدم، اما برعکس بعضی از کسانی که ادعا میکردند دموکرات هستند و اهل شنیدن و دوستی هستند دنبال حذف کیوسک افتادند.
همیشه افتخارم این است که کیوسک یک گروه بوده نه یک پروژه شخصی. حدود ۱۵ سال است با اعضای گروه کار میکنیم. خوشبختانه با وجود همه این اتفاقات گروه سرپا ماند. ولی اینکه هنرمند نگاه سیاسی خود را بروز دهد صد درصد بر درآمد او تاثیر میگذارد.
من به چشم خود دیدهام هنرمندانی را که به خاطر ابراز عقیده مورد حمله قرار گرفتند اما معتقدم وظیفه همه هنرمندان است که از هم دفاع کنند؛ این لزوماً دفاع از عقیده و حرف دیگری نیست بلکه دفاع از آزادی بیان است که شالودهی جامعه آزاد است. کسانی که به خاطر اختلاف عقیده با دیگران دنبال حذف آنها هستند فاشیستهای کوچولو هستند که تکثیر شدند درست مثل احمدینژاد و خامنهای. حتی خود ما بعضی اوقات این اشتباه را میکنیم. خیلی از این حملات نقض آزادی بیان بوده است.
*ستار بهشتی کارگر وبلاگنویسی که سال ۱۳۹۱ در اوین زیر شکنجه کشته شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر