- امروزه هزاران آخوند در ایران و خارج از کشور «بدآموزی»های خود را در اینترنت تبلیغ میکنند و متأسفانه باید به این باتلاق، خیل عظیم تحصیلکردگان رشتههای «علوم انسانی» در «دانشگاه»های اسلامی را اضافه کرد که «آموزه»های خود را تحویل جهانیان میدهند!
- مبلغان حکومت اسلامی موفق شدهاند شبکهی فراگیری از پایگاههای تبلیغی برقرار کنند که مانند بازاری بزرگ همه نوع اسلام (از اسلام مصباح و جنتی گرفته تا اسلام سروش و کدیور و قمشهای) عرضه میکنند و امیدوارند که مسلمانان ایرانی با هر درجهای از هوش و سواد، مشتری یکی از حجرهها باقی بمانند.
- چگونه میتوان در این دریای آرا و افکار «عوامل حکومت اسلامی» را پیدا کرد؟ آنان که خود را مثلاً با دفاع از ولایت فقیه، لو نمیدهند، بلکه همچنان میکوشند «استکبار جهانی و عواملش در ایران» را «افشا» کنند، یا به محض آنکه گفتگویی دربارهی منافع ملی و یا شخصیتهای تاریخی ایران درگیرد، به میان میافتند و با مغلطه آن را مخدوش میکنند.
- اگر واقعاً خواهان برکناری حکومت اسلامی هستیم باید بتوانیم زیربنای فکری آن را تشخیص دهیم و با تجدید نظر در تکتک عناصر آن، بنای فکری نوینی دراندازیم که در کل و جزء نفی کامل آن باشد.
کیهان لندن، فاضل غیبی – آنچه را تا به حال حدس میزدیم، به یقین بدل شد. هفته پیش غولهای رسانهای (گوگل، توییتر، فیسبوک و یوتیوب) اعلام کردند که چند صد «حساب کاربری» را بستهاند، زیرا ثابت شده بود که آنها با هویت «مخدوش»، اما «هماهنگ» در خدمت تبلیغات حکومت اسلامی عمل میکردند. این از یک سو جای خوشوقتی است که بالاخره دولتها و رسانههای غربی متوجه میشوند که حکومت ملایان، حکومت مشتی از دنیا بیخبر نیست که از دست دادن به خانمها شرم دارند، بلکه حکومتی است که در عین سیاستهای فلاکتبارش برای ایران، از همهی امکانات قابل تصور علنی و غیرعلنی برای پیشبرد اهداف خود سود میبرَد. از جمله، از یک طرف با سانسور اینترنت رابطهی ایرانیان با رسانهها را هرچه دشوارتر میکنند و از سوی دیگر با پخش اخبار تبلیغی و کلیپهای جهتدار، اذهان عمومی را مخدوش میسازند. بدین سبب بسیار مهم مینماید که چگونگی فعالیت ارگانهای تبلیغی حکومت اسلامی شناخته شود و با تأثیرات آن بر ایرانیان مقابله گردد.
اگر در نظر بگیریم که فقط در آمریکا (و در یوتیوب) ۱۳۵۰۰ بار ویدئوهای دستساخت دستگاه تبلیغی حکومت اسلامی دیده شده است، باید پرسید، علت موفقیت این دستگاه در چیست و چگونه میتوان از سوء استفادهی اسلامی از آزادی رسانهها جلوگیری کرد؟
البته هر ایرانی میداند که استفاده حکومت ملایان از رسانهها، ابعاد بسیار وسیعتری دارد و هیچ موهبتی به اندازهی اینترنت در خدمت تبلیغ، توجیه و تحکیم این حکومت به کار نرفته است. امروزه هزاران آخوند در ایران و خارج از کشور «بدآموزی»های خود را در اینترنت تبلیغ میکنند و متأسفانه باید به این باتلاق، خیل عظیم تحصیلکردگان رشتههای «علوم انسانی» در «دانشگاه»های اسلامی را اضافه کرد که «آموزه»های خود را تحویل جهانیان میدهند! برای اینکه ابعاد این تهاجم را به تصور درآوریم، کافیست در نظر گیریم، که ملایان حتی Wikipedia را عرصهی تبلیغ اسلام کردهاند و در آن، همهی مفاهیم مربوط به اسلام و تاریخش را نه علمی، بلکه اسلامی توضیح میدهند! چنانکه امروزه Wikipedia بجای برخورد علمی و بیطرفانه، به نوبهی خود به میدان تبلیغات اسلامی (آن هم به روایت شیعی!) بدل شده است!
بدین ترتیب مبلغان حکومت اسلامی موفق شدهاند، نه تنها در ایران، بلکه به ویژه در خارج از کشور، شبکهی فراگیری از پایگاههای تبلیغی برقرار کنند که مانند بازاری بزرگ همه نوع اسلام (از اسلام مصباح و جنتی گرفته تا اسلام سروش و کدیور و قمشهای) عرضه میکنند و امیدوارند که مسلمانان ایرانی با هر درجهای از هوش و سواد، مشتری یکی از حجرهها باقی بمانند.
نمونهی دیگر، google books است که به عنوان نهادی بسیار ارزشمند بنیان یافت و قرار بود که در آن، کتابهایی که زمان کپیرایت آنها بسر آمده، به رایگان در دسترس جهانیان قرار داده شوند. ملایان با استفاده از این فرصت، با صرف مخارجی نجومی، هزاران طلبه را واداشتند تا میلیونها صفحهی اسلامی (از جمله ۱۱۰جلد کتاب بحارالانوار) را در google books قرار دهند. تا بدانجا که این نهاد دیگر کتاب فارسی و عربی نمیپذیرد!
برای مقابله با این تهاجم ضدفرهنگی باید در نظر گرفت که برای حکومتهای توتالیتر، تبلیغات امری حیاتی است و حتی زمانی که جهان به پیچیدگی دوران ما نبود، هیتلر رسماً وزیر تبلیغاتی داشت که گویا سرمشق او این بود که، اگر دروغ را تکرار کنید، به حقیقت بدل میشود!
برای حکومتهای توتالیتر، مهمتر از تبلیغات، داشتن «پایگاه مردمی» است. بدین سبب میکوشند تودهی مردم را «سیاستزده» کنند. تنها از این راه است که موفق میشوند بخشی را، به ویژه از میان اقشار کمتر آگاه، با بمباران تبلیغی بدانجا ببرند، که بجای دفاع از منافع آنی و آتی خود، امیال جهانگیرانهی حاکمان را دنبال کنند.
در بحبوحهی انقلاب اسلامی ملایان به منظور بیرون راندن رقبا از میدان قدرت، با سوء استفاده از احساسات مذهبی تودهی مردم درجهی سیاستزدگی را به نهایت رساندند. از سوی دیگر چپها نیز در میان جوانان و طبقات متوسط به همین انگیزه بر طبل تبلیغات میکوبیدند. به حدّی که وقتی «تبها به لرز نشست» و نه تنها دمکراسیخواهان و سپس چپها، بلکه جریانات اسلامی رقیب نیز به فجیعترین صورت سرکوب شدند، در دو موج «مهاجرت به بیرون و درون» میزان سیاستزدگی ثابت ماند. هنوز فراموش نکردهایم که در آن سالها فراریان و تبعیدیان از اینکه مردم کشورهای پیشرفته بدین حدّ «منفعل» و «غیرسیاسی» هستند، حیرت میکردند!
اگر دیری نپایید که تمامیتخواهی رژیم اسلامی هرگونه تشکل سیاسی و حتی صنفی را در ایران از میان برداشت، در جهت عکس، در خارج از کشور در نتیجهی انشعابات تصاعدی، صدها حزب و سازمان پدید آمد که گوناگونی آنها شاید در جهان بیسابقه باشد. با پیدایش «دنیای مجازی»، گذشته از این سازمانها، «کنشگران سیاسی» نیز میدان یافتند تا هر روزه اخبار ایران و جهان را از دیدگاه خود «تحلیل» کنند و آرای خود را گاهی به صورت شعر و شعار و زمانی به صورت بیانیههای جدی، گاهی به شکل هزل و تمسخر و گاهی در بحثهای خطکشی شده و گاه توهینآمیز، تبلیغ کنند.
اما ، چگونه میتوان در این دریای آرا و افکار «عوامل حکومت اسلامی» را پیدا کرد؟ زیرا روشن است که آنان خود را مثلاً با دفاع از ولایت فقیه، لو نمیدهند، بلکه همچنان میکوشند «استکبار جهانی و عواملش در ایران» را «افشا» کنند، یا به محض آنکه گفتگویی دربارهی منافع ملی و یا شخصیتهای تاریخی ایران درگیرد، به میان میافتند و با مغلطه آن را مخدوش میکنند. و یا چنانکه بطور روزمره در فیسبوک شاهدیم، به شیوههای مختلف به آلودن چهرهی شخصیتهای ملی میپردازند (مثلاً هرچند گاه عکسی از شاه یا مصدق با ملایان منتشر میکنند و مدعی میشوند که مذهبزدگی آنان باعث انقلاب اسلامی بوده است!)
البته ایرانیان مخالف حکومت اسلامی دیگر چنین حرفهایی را جدّی نمیگیرند. در واقع نیز آنچه به راستی خطرناک است این است که عوامل رژیم، پنهانی و یا آشکار موازین اصلی سیاست حکومت اسلامی را تبلیغ میکنند! نه آنکه این عوامل از مهارت خاصی برخوردار باشند، بلکه موفقیت آنان بدین است که بازار افکار «مخالفان» رژیم اسلامی چنان آشفته است که نیاز چندانی به پنهانکاری نیست!
در میان «مخالفان» رژیم اسلامی بسیاری را میتوان یافت که ایران را «کشور امن منطقه» میدانند و یا هشدار میدهند که با سقوط حکومت اسلامی، ایران نیز به هرج و مرج سقوط خواهد کرد. بسیاری باور دارند که اگر «اصلاحطلبان» (مانند خاتمی و یا موسوی) به بازی گرفته شوند، مشکلات مملکت را حل خواهند کرد، و یا «حملهی نظامی آمریکا و اسرائیل» را مهمترین خطری میدانند که ایران را تهدید میکند؛ ظلمیکه اسرائیلیها بر فلسطینیها میکنند را کمتر از ظلم آلمانیها بر یهودیان نمیدانند؛ تحریمهای آمریکا و خروج این کشور از برجام را محکوم میکنند و بالاخره فساد سرمایهداری را علت اصلی نابسامانیهای جهان میدانند… اما چون همهی اینها را در کنار هم قرار دهیم، در واقع مجموعهی تبلیغات رژیم اسلامی را در برابر داریم!
بنابراین مخالفان رژیم اسلامی واقعاً اگر میخواهند شایستهی چنین نامیباشند، باید از خود بپرسند که چرا ما نتوانستیم در این چهار دهه با پایههای فکری حکومت اسلامی «خطکشی» کنیم؟ چرا نتوانستیم به باورهایی که انقلابیون اسلامی به خوردمان دادند به دیدهی انتقادی بنگریم و دربارهی درستی آنها تحقیق کنیم؟ زیرا مشکل این است که اپوزیسیونی با همان باورها و «ارزش»های رژیم، چگونه میتواند آن را با جانشین شایستهای برکنار کند؟
چون دقیق بنگریم، درمییابیم که این مشکل فقط گریبانگیر ما ایرانیان نیست، بلکه کمابیش در همه جا وجود دارد و چنانکه امانوئل کانت دو سده پیش نشان داده است، در نهایت مشکلی انسانی است! بدین صورت که انسان کمابیش با باورها و نظراتی که (معمولاً در جوانی) در ذهنش مینشیند، خو میگیرد و از آن پس هر نظر و خبری در تأیید آن را مطلوب و درست مییابد و هر چه در نفی آن میبیند و یا میشنود، نامطلوب و نادرست. این تازه در مورد مطالبی است که انسان هنگام بلوغ از محیط خود جذب میکند، وگرنه معمولاً تا آخر عمر به همان عادتها و رفتارهایی که در کودکی «با شیر اندرون شده» وفادار میمانَد! کانت علّت را در این یافت، که فکر کردن کار سختی است و سنجش عقاید و آرا و جایگزین کردن آنها با آرایی نوین، نه تنها دشوار و حتی گاهی دردناک است، بلکه به شهامت نیز نیاز دارد!
واقعیت این است که در چهار دههی گذشته به سبب ناتوانی رژیم اسلامی و سیاستهای ضد مردمی و ضد ملی آن که برای ایران جز فلاکت و نکبت نتیجهای نداشته، اکثریت ما ایرانیان خواهان برکناری آن هستیم، اما نتوانستیم چنانکه باید بر ضد ارزشهای مذهبی و سیاسی که پایههای رژیم را تشکیل میدهند، غلبه کنیم. به هر رو، متأسفانه اینکه از نظر احساسی مخالف رژیم باشیم، کافی نیست و مادام که نتوانیم ضدارزشهای آن را در ضمیر خود باطل کنیم، نخواهیم توانست به نیروی مخالف بپیوندیم. در نتیجه ممکن است که این حکومت برود، اما جای خود را نه به دمکراسی، بلکه به حکومت «ضیاءالحق» بدهد!
«سیاستزدگی» اکثر ایرانیان در چهار دههی گذشته زمینهای بوده است که حکومت اسلامی توانسته با استفاده از کارزار تبلیغی، از پیدایش تحولی فکری و ارزشی جلوگیری کند. فراتر از آن، با استفاده از کنجکاوی در «خبرهای ایران» توانسته، حتی ایرانیان مخالف خود را در سطوح مختلف به مبلغان بدآموزیهای خود بدل کند! بدین صورت که کلیپهایی از حرفهای آخوندها بر منبر و یا از رفتارهای وحشیانهی مذهبی (مانند سینهزنی) تهیه میکنند و کافیست آنها را در اینترنت قرار دهند تا میلیونها بار بازپخش شود! از این راه توانستهاند، رفته رفته درجهی تحقیر دگراندیشان و زنان را افزایش دهند، به حدّی که به تازگی آیتاللهی، زنان را «حیواناتی برای استفادهی مردان» نامیده، که «فقط برای آنکه مردان وحشت نکنند، به صورت انسان خلق شدهاند.» این کلیپ در میان «مخالفان» حکومت اسلامی دست به دست میگردد!
اگر واقعاً خواهان برکناری حکومت اسلامی هستیم باید بتوانیم زیربنای فکری آن را تشخیص دهیم و با تجدید نظر در تکتک عناصر آن، بنای فکری نوینی دراندازیم که در کل و جزء نفی کامل آن باشد.
روی دیگر سیاستزدگی این است که نشان میدهد، اکثر ایرانیان در برابر سرنوشت ایران بیتفاوت نیستند و حاضرند به جستجوی راهی برای برونرفت از بن بست امروز برخیزند. گفتهاند: «بگو با کیان دوستی، من آنگه بگویم که تو کیستی»؛ شاید امروز برعکس این سخن کمک کند تا به راهی آسان، آلترناتیو واقعی برای حکومت اسلامی بیابیم. بدین معنی که ببینیم بلندگوهای حکومت اسلامی با چه و که دشمناند، تا دشمنان آنان را یار و یاور ایران و ایرانی بدانیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر