- دوران پهلوی، زمانهی رشد و ثبات اقتصادی و رابطهی متوازن و دوستانه با حکومتهای مستقر دنیا از کمونیستی تا سرمایهسالار بود.
- دوران پهلوی ایام درکِ روزآمد از مقولهی توسعه و پیشرفت بود. این یعنی اینکه برای گردانندگان ساختار حکومت اعم از پادشاه و دولتمردان، «آینده» مفهومی ملموس و روشن داشت.
- شک نیست که اسف و افسوس عمومی به معنی چشم پوشیدن بر ایرادات و نقصهای حکومت پهلوی و تطهیر یکسویه و ناآگاهانهی آن ایام نیست. آنچه برای مردم ناراضی روز به روز بر حقانیت دوران پهلوی میافزاید، مقایسه میان شاخصهای روشن و «آیندهساز» رونق اقتصادی و آزادیهای اجتماعی زمانهی پادشاهی پهلوی و نکبت و سقوط هولناک این شاخصها و «بیآینده شدنِ» شهروندان ایران در ایام تصرف عُدوانی مملکت به دست فرقهی تبهکارِ حاکم است.
- این فرقة تبهکار، اتصال مردم ایران را به آینده قطع کرده است و چهل سال است که با مفاهیمی انتزاعی و غیرقابل سنجش، نسلهای متمادی ایرانیان را شستشوی مغزی داده است.
کیهان لندن، یوسف مصدقی - چند روز پیش، ابی (براهیم حامدی) خواننده مشهور و محبوب موسیقی پاپ، ویدئویی منتشر کرد که به نیت قدردانی از هواداران متنوع و پرشمارش تهیه شده بود.
در این ویدئو، برخی طرفداران ابی یکییکی روی آهنگ مشهوری از او لب میزنند. در میانهی این کار، ابی آنها را با حضورش غافلگیر میکند و موجب بروز عواطف و فوران احساسات این هواداران میشود. این ویدئو با استقبال بسیار زیادی مواجه شد و هزاران بار در فضای مجازی دیده شد. قریب به اتفاق نظرات درباره آن مثبت بود.
یک روز پس از انتشار این ویدئو، ابی بخشی از سخنان شاهزاده رضا پهلوی در نقد فرقهی تبهکار حاکم بر ایران را در توئیتر به اشتراک گذاشت.
و با این حرکت، حمایتش را از گویندهی آن سخنان نشان داد. اوباش ارتش سایبری و مزدوران رجّالهی جمهوری اسلامی در فضای مجازی که این حرکت «آقای صدا» به مذاقشان خوش نیامده بود، به تخریب این خواننده محبوب پرداختند و به بهانه انتقاد از شاهزاده، بنای ناسزاگویی به ابی گذاشتند. این اتفاق در همین مقیاس، بیش از یک ماه پیش برای گوگوش و سیاوش قمیشی افتاد زیرا که این دو هنرمند، آهنگی در نقد چهل سال نکبت جمهوری اسلامی خوانده و در آن به تلویح ذکر خیری از دوران پهلوی کرده بودند.
هنرمندان موسیقی پاپ در همه جای دنیا، جزو اثرگذارترین گروههای مرجع جامعه هستند. توانایی شکل دادن به سلیقه و مطالبات عمومی از سوی این گروه از هنرمندان باعث میشود که هم صاحبان سرمایه و تولیدکنندگان کالاهای مصرفی برای تبلیغ کالاهایشان به آنها روی بیاورند و هم احزاب و دستجات سیاسی برای فراگیر شدن مرامشان از آنها کمک بگیرند. این خصوصیت همچنین باعث میشود که چهرههای شاخص و با استعداد عرصهی هنر پاپ، درکی غریزی از تغییرات بازار سرمایه و سیاست داشته باشند و زودتر از باقی گروههای اجتماعی متوجه تغییر جهت تحولات این حوزهها شوند.
چون نیک بنگریم، هم هنرمندان مورد اشاره و هم اوباش هوادار جمهوری اسلامی متوجه این نکته شدهاند که فرقه تبهکار اشغالگر ایران، نفسهای آخرش را میکشد. در این میانه، هنرمندان بنا به همان غریزهی آموزشدیدهشان، متوجه اقبال عمومی به پهلویگرایی و وارث این سلسله و بینش شدهاند و پس از سالها سکوت، قدردانیشان را به چهرهی اصلی زمانهای که هنر پاپ ایران در آن پرورش یافت و به اوج رسید، نشان دادند.
به گمان نگارنده اما، موضوع تنها به یک نوستالژی ساده یا غمِ از دست رفتنِ یک گذشتهی خوش و پر رونق محدود نمیشود. ماجرا بیش از همه چیز مربوط به آگاه شدن مردم ایران از مفهوم «آیندهی» از دست رفتهی عهد پهلوی و درکِ ایرانیان از فاجعه پیش رو در صورت استمرار جمهوری اسلامی است.
از زمان بروز اعتراضات سراسری دیماه گذشته، شکل و محتوای شعار و مطالبات عمومی مردم ناراضی ایران در روندی تدریجی و آرام، به سوی حمایت از دوران پهلوی و دریغ و افسوس بر دستاوردهای از دست رفتهی آن ایام، متمایل شدهاند. شک نیست که این اسف و افسوس عمومی به هیچ وجه به معنی چشم پوشیدن بر ایرادات و نقصهای حکومت پهلوی و تطهیر یکسویه و ناآگاهانهی آن ایام نیست. آنچه برای مردم ناراضی روز به روز بر حقانیت دوران پهلوی میافزاید، مقایسه میان شاخصهای روشن و «آیندهساز» رونق اقتصادی و آزادیهای اجتماعی زمانهی پادشاهی پهلوی و نکبت و سقوط هولناک این شاخصها و «بیآینده شدنِ» شهروندان ایران در ایام تصرف عُدوانی مملکت به دست فرقهی تبهکارِ حاکم است.
دوران پهلوی، زمانهی رشد و ثبات اقتصادی و رابطهی متوازن و دوستانه با حکومتهای مستقر دنیا از کمونیستی تا سرمایهسالار بود. پادشاهان فقید این سلسله، همواره تلاش داشتند که روند توسعه کشور ایران استمرار داشته باشد. برای چنین منظوری یعنی تضمین آیندهی ایران و ایرانیان، پادشاهان پهلوی تا جایی که ممکن بود از ماجراجویی و دشمنتراشی بیمورد در روابط بینالملل پرهیز میکردند.
این سیاستِ بیطرفی، گاهی از سوی قدرتهای بزرگ محترم داشته نمیشد و مورد تعرض قرار میگرفت. چنانکه در ایام جنگ جهانی دوم، بریتانیا و شوروی وقیحانه از شمال و جنوب به ایران تاختند و رضاشاه را مجبور به استعفا کردند. این موضوع اما موجب نشد که رویهی عاقلانهی رفتار حکومت ایران تغییر کند. تعقل سیاسی جاری در دوران پهلوی باعث شد که در گرفتاریهای بزرگی نظیر ماجرای فرقهی دموکرات آذربایجان یا موضوع ملی شدن صنعت نفت که هر دو به طرفیت قدرتهای بزرگ و پیروز جنگ جهانی واقع شده بودند، به تمامیت ارضی و منافع ملی ایران آسیبی وارد نشود.
دوران پهلوی ایام درکِ روزآمد از مقولهی توسعه و پیشرفت بود. این یعنی اینکه برای گردانندگان ساختار حکومت اعم از پادشاه و دولتمردان، «آینده» مفهومی ملموس و روشن داشت. برای این جماعت خردمند، آیندهی ایران بسی مهمتر از حضور خودشان در عرصهی قدرت بود. نزد هیچیک از آنها- از فروغی و قوام و مصدق گرفته تا ساعد و زاهدی و امینی و هویدا و بیش از همه محمدرضا شاه- ماندن در قدرت به قیمتِ نابود کردن آیندهی کشور معنی نداشت. این رجال با وجود تفاوتهای بنیادین فکری در روش حکمرانی، همگی ایرانی و ایراندوست بودند و دلشان برای آیندهی ایران میتپید.
در مقابل اما، رابطهی فرقهی تبهکار با مفهوم «آینده»، پوچ و جنونآمیز است. این فرقه و مؤمنان و جیرهخوارانش، درکی انتزاعی و سراسر هذیان از «آینده» دارند. فهم این جماعت از آینده، آخرالزمانی و موعودگراست. در واقع در مسلک و رفتار این جماعت، رابطه با زمان به گونهای تعریف شده که هیچ جایی برای تعقل و سنجش ملموس از حاصلِ گذرِ ایام، باقی نمانده است. شاید در هیچ کجای دنیا و نزد هیچ دستگاه سیاسی حاکمی، چنین حجمی از اسراف منابع تجدیدناپذیر و نابود کردنِ میراث طبیعی و فرهنگی پیشینیان قابل مشاهده نباشد. فرقهی تبهکار حاکم بر ایران و هواخواهانش به «آینده» اعتقاد ندارند و برای آن برنامهای هم نمیریزند. زمان حال هم برایشان یعنی چاپیدن حداکثری همه چیز و خشونت بیحد و حصر علیه هر نوع مخالف و دگراندیش. نزد این اوباش، منجیِ آخرالزمان به وقتش خواهد آمد و همه چیز را جفت و جور خواهد کرد؛ پس دلیلی ندارد غم و دغدغهی آیندهی ایران را داشتن و به آیندگان اندیشیدن!
این فرقه تبهکار، اتصال مردم ایران را به آینده قطع کرده است و چهل سال است که با مفاهیمی انتزاعی و غیرقابل سنجش، نسلهای متمادی ایرانیان را شستشوی مغزی داده است. برای اهل جمهوری اسلامی، زمان حال بهترینِ زمانها و وضع موجود بهترینِ اوضاع است. زیستن در جامعهای با چنین طرز اداره، یعنی کشتن امید به یک آیندهی ملموس و قابل پیشبینی و حواله دادن هر چه که هست به یک هذیان بیانتهای مشهور به «انتظار». انتظار در این فضا یعنی بیعملی، یعنی تعطیل زندگی، یعنی نابودی امید، یعنی کشتن زمان و در نهایت حذف «آینده» از حافظه و اندیشهی جمعیِ یک جامعه.
برخلاف آنچه از سوی بوقچیهای عقبماندهی شیعهگری و چپنماهای مزدور جمهوری اسلامی تبلیغ میشود، بازگشت به پهلویگرایی، نه پسرفت و در گذشته ماندن بلکه بازگشت به زمان قابل سنجش و قابل برنامهریزی است. اقبال به میراث پهلوی، خروج از هذیان و کابوسهای آخرالزمانی و بازگشت به آیندهای ملموس و پر امید است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر