چگونه و چرا آرزوی رفتن به سوی تمدن بزرگ ملت ایران،
به بازگشت به صدر اسلام تبدیل شد!؟
در جوانی، وقتی در مدرسه تاریخ تدریس میکردند و علل سقوط دو سلسلۀ بزرگ شاهنشاهی ایران «هخامنشی و ساسانی» را شرح میدادند، همۀ دانش آموزان در غم و اندوه فرو میرفتند و حیرتزده از خود میپرسیدند:
“چرا بعضی از ایرانیان با خیانت خود، باعث شکست و فروپاشی دو سلسلۀ بزرگ پادشاهی ایران شدند؟ دو سلسله ای که هر یک نقش بزرگی در بر پائی فرهنگ و تمدن ایران و جهان داشتند.”
در میانسالی که با عشق و علاقه به سازندگی کشورمان مشغول بودیم، این بار با غم و اندوه و حیرت، دیدیم که چطور بعضی از ایرانیان، کشور و نظام پادشاهی ایرانی ما را به سادگی، تحویل بازماندگان سعد ابن ابی وقاصها دادند تا بار دیگر سایۀ نکبتبار خلافت اسلامی را بر سرزمین اهورائی ما بگسترانند.
پرسیدنی است، چرا!؟ چرا بعضی از هم میهنان ما به کشور و ملت خود خیانت میکنند!؟ آیا دلیل خیانت آنان این نیست که ما ایرانیان، هیچگاه به خدمتگزاران واقعی میهنمان ارج نمینهیم و قدرشان را نمیشناسیم!؟ همچنان که هیچگاه خائنین میهنمان را جزا نمیدهیم و بازماندگانشان را شرمسار نمیکنیم!
و بدتر از همه این که گاهی هم از خائنین بنام میهنمان، مانند،”سلمان فارسیها” تقدیر و تحسین هم میکنیم!؟
پیشگفتار
انقلاب اسلامى ایران نه یک انقلاب خلق الساعه و نه فقط منحصر به ایران بود. براى فراهم كردن زمینه های این انقلاب نیزاز سالیان پیش برنامه ریزى کرده و عوامل آن را انتخاب نموده بودند. ضمن اینکه، برپاکنندگان انقلاب، مىخواستند با آتشى كه برای انقلاب ایران میافروزند، خرمن هستى بسیاری از كشورهاى منطقه را هم به آتش بکشند.
در بررسىهائی كه در علل و اسباب انقلاب اسلامی ایران انجام گرفته، بیشتر به ظاهر قضایا توجه کرده و به عمق فاجعه نپرداخته اند. آنها بر این پندار بودند كه چون مردم ایران و قشرهاى مختلف جامعه، در انقلاب حضور داشتند و در به ثمر رسیدن آن سهیم بودند، بنابراین، انقلاب ایران یک انقلاب خودجوش و مردمی بود. لذا، توجهی به نقش و دخالت بیگانگان نشان ندادهاند. بدتر از همه اینکه آنها با دیدن سیل عظیم مردمی كه با مشتهاى گره كرده در خیابانها میدویدند و با نعره هاى جانخراش فریاد آزادى سر مىدادند، به این تصور باطل کشیده شدند که ملت ایران یک مرتبه اسلامزده شده و به دنبال برپائی حکومت اسلامی افتاده است.
شوربختانه در آن اوضاع و احوال، کمتر کسی توجهی به بافت و ترکیب انقلابزدهها داشتند و نمیدیدند که اکثر این انقلابزدهها، جوانان بیتجربه و قشریون مذهبی هستند که شرکت در انقلاب را به آنها به عنوان فریضۀ دینی القاء کرده بودند. دو قشری که کمترین آگاهی از جریانات سیاسی مملکت نداشتند. کسی هم در آن شور و هیجان، جرأت نمیکرد که به این انقلابزده ها بگوید:
-پدر جان، مادر جان، برادر عزیز، فرزند گرامی، خواهر مهربان، آنهائی كه تو را به كوچه و خیابان كشیدهاند، قصد، غرضشان کسب آزادى تو نیست! آنها به دنبال هدف دیگرى هستند و به منظور خاصى، قند شیرین آزادى را به دهان تو و همولایتی های ساده لوح تو گذاشته اند.
به طور یقین، هم اكنون هم که بسیاری از مسائل پشت پردۀ انقلاب بر ملا شده، اگر به آن حضرات بگوئیم:
– دیدید كه سرتان كلاه گذاشته بودند؟ دیدید که دعوای اصلی، سر لحاف ملا بود و شما از آن بی اطلاع بودید؟ هزار و یک بهانه سرهم مىكنند تا نقشِ خود را در دامن زدن به آتشی که خرمنِ هستیِ ملت مان را سوخت، انكار كنند. اگر تنى چند انسان هاى فرهیخته نیز به اشتباه خود اقرار مىكنند، و میگویند:«خودم کردم که لعنت بر خودم باد!»
مابقى همچنان با بهانه رو در رو قرار دادن شاه و مصدق، ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد و غیره مذبوحانه مىكوشند كه گناه ندانم کاری خود را به گردن این و آن بیندازند و یا كتمان كنند.
باری، غرض متهم كردن این و آن نیست، چون مسببّین واقعى فاجعه ی انقلاب، آنقدر زیادند كه مىتوان این انقلابزده هاى فریب خورده و نادم و پشیمان در وجدان خویش را بخشید و یا از گناهشان درگذشت.
چرا و چگونه عقب ماندهترین و غیر ضروریترین انقلابهای دنیا را برای ما«انقلاب شکوهمند اسلامی» نامگذاری کردند!؟
با نگاهى گذرا به گذشته و اوضاع و احوال كشورمان و دیگر كشورهاى مسلمان خاورمیانه، شاید بتوانیم راهى به سوى یک تجزیه و تحلیل دقیق از انقلاب اسلامی ایران به دست آوریم.
دنیاى اسلام بعد از قرنها دست و پا زدن در منجلاب فقر و جهل، در یک شرایط كاملاً استثنائی، با درآمد سرشاز نفت،جان گرفته بود. ازسالِ ۱۹۷۳ كشورهاى نفتخیز با تكیه به سازمان اوپك، توانستند قیمت نفت خود را به حد نسبتاً معقولى بالا ببرند. چند سالى هم به بركت فروش نفت به قیمت معقول، همۀ كشورهاى نفتخیز كه اكثر آنها هم مسلمان بودند، مانند ایران، عربستان، عراق، لیبى، کویت، امارات متحده عربى، الجزایر، اندونزى و غیره علاوه بر اینكه از نكبت فقر بیرون آمدند، ثروتهائی هم اندوختند كه هم براى خودشان و هم براى دیگران باعث دردسر شد.در این میان، ایران كه پرچمدار افزایش قیمت نفت بود، با دوراندیشى كه حاصل تجربه هاى تلخ سالیان درازش بود، شروع كرد به بازسازى كشور خود. پادشاه این كشور با آینده نگری خردمندانه اش، مىكوشید ویرانه هاى قرون گذشته را ترمیم کند و ملت خود رابه کاروان تمدن نوین جهان برساند. به تمدنی كه به علت غفلت و سهل انگاری حاکمان پیشین از آن عقب مانده بود.
اهمیت حركت شتاب آمیز ایران در این بود كه این كشور، همزمان با خود، دیگر كشورهاى مسلمان منطقه را نیز به دنبال مىكشید. زیرا ایران همیشه، سرمشق و الگوئی براى كشورهاى همسایه مسلمان خود بوده.
مگر نه اینکه ایران در یکصد سال گذشته در دو مسئلۀ بسیار مهم پیشقدم بوده است؟:
- نخستین آن انقلاب مشروطه بود كه براى اولین بار در جهان اسلام، هم بت حكومت سنتى پادشاهى را با تشكیل حكومت مشروطه پارلمانی شکست و هم شریعتمداران را با محروم کردنشان در امر قضا، آموزش و پرورش و اوقاف، از اقتدار انداخت و مسیر پیمودن راه تمدن نوین را هموار کرد.
- دومین مسأله موضوع ملى كردن صنعت نفت ایران است.در این باره نیز مىتوان ادعا كرد كه ملت ایران نخستین كشور از كشورهاى مسلمان است كه با ملى كردن صنعت نفت خود، گریبانش را به نوعی از چنگال بیگانگان آزاد ساخت. به دنبال همین جریان بود كه عبدالناصر در مصر كانال سوئز را ملى كرد و …
قصدم از ارائه این دو نمونه آن بود كه بگویم ایران به دلایل خاصى همیشه در منطقه و جهان اسلام، الگوئی بود كه کشورهای اسلامی از آن پیروى مىكردند.ملت ایران، همانطور كه در بالا یاد آوری شد، به همت مردمان سخت كوش و بیدار دل خود، مىكوشید تا هر چه زودتر فاصلۀ خود را از كاروان تمدن نوین كوتاه و كوتاهتر كند.به این منظور با ثروتى كه از طریق فروش نفت به دست آورده بود، آخرین فرآورده هاى تكنولوژى غرب را به قیمت هاى گزاف خریداری مىكرد تا عقب ماندگى چند صد سال هاش را جبران كند. همین وضع در سایر كشورهاى اسلامى صاحب نفت نیز آرام آرام، داشت شروع میشد.
ایران همزمان با تهیه آخرین تكنولوژى با اعزام دهها هزار دانشجوى جوان به كشورهاى غربى و آموزش در بهترین دانشگاهها و موسسات علمى و صنعتى، سعى مىكرد كه از نظر فكرى و علمى و صنعتى نیز تا آنجائی كه مقدور است جامعه ایران را خود كفا سازد.
در این میان، پادشاه ایران با خرسندى، آرزوى خود را براى ملت و مملكتش در كتاب«به سوى تمدن بزرگ» به رشته تحریر كشید. دریغا! که براین رهبر دلسوز ایران و آرزوهای ایران دوستانۀ او، هم دیروز و هم امروز ایراد گرفتند و مىگیرند. در حالی که رفتن به سوى تمدن بزرگ، تنها آرزو و آمال آن پادشاه ایران دوست نبود. هر ایرانى كه از تاریخ سرزمین خود آگاه و ذره اى به وطن خود علاقه مند بود، آرزوى رسیدن به تمدن بزرگ را داشت. این آرزو را مىشد در تارپود وجود هر ایرانى، به ویژه جوانان ایران إحساس كرد.
ایرانیانى كه از تاریخ پر حادثه و مملو از فراز و نشیب هاى كشورشان و از تمدن با شكوه گذشته شان آگاهى داشتند، همگى بر این باور بودند كه روزگار در حق ملت و مملكتشان جفا كرده و آنها را به جایگاهى فرو كشانده است كه سزاوار آن نیستند.ایرانیان بنا به گفتۀ بزرگان جهان، یکى از نخستین فروزندگان مشعل فرهنگ و تمدن جهان بودند. گفتهها و نوشتههای تحسین برانگیز دهها و صدها نفر از این بزرگان در آثارشان و در تاریخ تمدن بشر ضبط و درج است که نشان دهندۀ ارزشمندی مردم ایران است.
حكومت كهنسال ایلام، ماد، هخامنشى، اشكانى و ساسانى، پنج حكومتى بودند كه جهان دیروز و امروز مدیون جهاندارى و میراثخوار فرهنگ و تمدن آنهاست. تمدن كنونى جهان نیز بی شك وامدار فرهنگ و تمدنى است كه از قرن دوم تا قرن ششم هجرى، ایرانیان به جهان اسلام دیروز و جهان غرب امروز پیشكش و ارمغان كرده اند.
بنابراین، آرزوى رفتن به سوى تمدن بزرگ نه هذیان بود و نه خود بزرگ بینى. آنچه ما براى پیمودن این راه كسرداشتیم، به همت رضا شاه بزرگ پدر ایران نوین و فرزندش محمد رضا شاه پهلوی براى ما فراهم شده بود. و كمبود ما براى رسیدن به تمدن نوین نیز عبارت بود از:
*داشتن یک حکومت ایرانی علاقه مند به رفاه و آسایش و ترقی ایران
*داشتن استقلال و امنیت
*امكانات مالى و شرایط مساعد جهانی.
ما در یک شرایط استثنائی تاریخی هر سه این موهبت ها را یک جا در اختیار داشتیم. یک سلسله ایراندوست بر مملكت ما حكومت مىكرد كه استقلال و امنیت را براى ما فراهم كرده بود. شرایط مساعد نیز با سیاست مدبرانه دولتمردان ایران و شخص پادشاه براى ما به وجود آمده بود. درآمد نفت نیز امكانات لازم را از نظر مادى برایمان فراهم كرده بود. مردمى هم كه بتوانند با معرفت علمى و فكرى این راه را طى كنند در مملكت ما به قدر كافى وجود داشتند. پس چرا باید از رفتن به سوى تمدن نوین یا تمدن بزرگ باز مىماندیم؟ چرا باید آرزوى رسیدن به تمدن بزرگ یا نوین را سرلوحه تلاش و كوشش خود قرار نمىدادیم، چرا؟
آنروزها همۀ ایرانیان با علاقه و صمیمیت و پشت گرمى كه ناشى از غرور ملى آنها بود، در ساختن ایران دست به دست هم داده بودند. در مقابل این گروه انسانهاى ارزشمند،جماعتى نیز(و در رأس شان گروههاى چپ)، بوق و كرنا برداشته بودند و هر قدمى كه براى رسیدن به كاروان تمدن نوین برداشته مىشد را به سخره مىگرفتند و تخطئه مىكردند.
همراه با آنها آخوندها و جمعیت هاى وابسته به آنها، سازمانهای سیاسی مانند جبهۀ ملی، نهضت آزادى، چریکهاى مجاهد و فدائی و غیره نیز كه با آرزوى بازگشت به صدر اسلام و حكومت شبیه به حكومت محمد و على بودند، با هر نوع پیشرفت و ترقى مملكت سر ناسازگاری داشتند.
در این میان، آخوندها كه با از دست دادن سه ركن اساسى منبع درآمدشان كه تا قبل از ظهور رضا شاه بزرگ، در ید قدرت آنها بود، دكان كسب و كاسبى خود را كساد و بعضى مواقع از دست رفته میدیدند. از اینرو، این جماعت براى بازپسگرفتن آن چیزهائی كه به غلط حق مسلم طایفه خود مىپنداشتند، با هر نوع ترقى و پیشرفت ایران مخالفت میکردند. اما جبهۀ ملی، نهضت آزادى، رهبران و اعضاى این سازمانها كه همگى به دانش امروزى آگاهى داشتند و رهبرانشان، از جملۀ كسانى بودند كه با هزینه مردم این مملکت و با دوراندیشى رضا شاه بزرگ، جزو اولین گروه محصلین اعزامى به خارج بود كه:
«بروند، بیاموزند، برگردندو به مملكت و مردم خدمت کنند» چه!؟.
وقتى میبینیم که رهبران و بیشتر اعضاى این سازمانها، هر یک در بهترین دانشگاههاى داخل و خارج از كشور تحصیل كرده و در جریان چگونگى پیشرفت و ترقی كشورهاى غرب بودند، چطور به خود اجازه داده بودند كه نسخۀ حكومت، شبیه حكومت محمد و على را براى مردم و مملكت خود بپیچند!؟ هر انسانی با هر اندازه فهم و شعور به حیرت میافتد.
آخوندهاى حوزه های علمیه حق داشتند كه حكومت محمد و على را سرمشق حكومت كشورهاى اسلامى قرار بدهند، زیرا آگاهى و معرفت آنان بیش از آن نیست. اما اعضاء جبهۀ ملی و نهضت آزادى چه؟! آنها كه اكثرشان در بهترین دانشگاهها و در بزرگترین مراکز علمی كشورهای غرب تحصیل كرده بودند. آنها میبایستی میدانستند که همه ترقیات و پیشرفتهای این کشورها حاصل جدائی دین از حکومت و کنار گذاشتن احکام و دستورات به اصطلاح الهی در قوانین مدنی این کشورها بوده. چگونه است که آنها با این همه آگاهی ها، اینطور سر بر آستانه نماد جهل و جهالت و احكام و فرامین عصر جاهلیت مدینه و مكه نهادند؟ چرا؟ راستى چرا؟
باید از این حضرات پرسید:«آرزوى بازگشت به صدر اسلام، چه آرزوئی بود كه خواب آن را براى ملت و مملكت ایران مىدیدید؟ آیا تاریخ صدر اسلام را خوانده بودید؟ وضع و حال مردم و مملكت ایران و سایر کشورهای تحت تسلط اعراب را در صدر اسلام مىدانستید؟ اگر نمىدانستید، واى به حالشان كه حداقل نخواسته بودند، پى به محتواى آرزوئی كه مىكردند، ببرند و اگر مىدانستید واى به حال مردم ایران كه به دنبال آنها راه افتاده بودند».
آنچه تا كنون به اختصار شرح داده شد، درون بینى و شرح اوضاع و احوال مردم و مملكتمان بود. انقلاب اسلامى دو رویه داشت، یک رویه آن، نقش آنهائی بود كه عَلَم انقلاب را به اهتزار در آوردند و رویه دیگرش نقش آنهائی كه لقمۀ این انقلاب را براى ما تدارک دیده بودند. اگر چه نقش آنهائی كه انقلاب را براى ما تهیه و تدارک دیدهاند، نیاز چندانى به شرح و تفسیر ندارد و همگان با آنها و نیتشان آشنایند. با این وصف، لازم است به نكته ای اشاره شود:
غرب نیاز به بازار مصرف دارد. بازار مصرف عمده، كشورهائی هستند كه خود قادر به تولید نیستند. سیاست كشورهاى غرب، ممانعت از گسترش تولید در جهان سوم است. به این معنا که مىباید، جهان به همین صورت كه هست باقى بماند. غرب تولید كند و كشورهاى شرق و عقب افتاده بازار مصرف تولیدات آنها باشند. در مقابل تنها امتیازى كه براى كشورهاى مصرف كننده قائل هستند، این است كه مواد خام و منابع زیر زمینى و روی زمینى خود را به ثمن بخس به كشورهاى تولید كنند بفروشند.
این معادله از اوایل دهه هفتاد با بالا رفتن قیمت نفت، داشت به هم مىریخت. زیرا كشورهاى صاحب نفت با آگاهى از استراتژى غرب، در صدد برآمدند که با خرید تكنولوژى غرب، خود به تولید بعضى از مایحتاج زندگی خویش بپردازند. بعضى از كشورها نیز مانند ایران قدم هاى بیشترى در این راه برداشت. به عنوان نمونه یاد آورى بعضی از آرزوهاى پادشاه فقید تا حدودى ما را در جریان این نوع طرز برداش تها مىگذارد. شاه فقید ایران،در مصاحبه اى گفته بود:
« نفت خام كه به قیمت اندك از ما خریدارى مىشود، صدها فرآورده دارد كه آنها را به قیمتهاى بسیار گزاف به ما مىفروشند. چرا خود ما این فرآورده ها را فراهم نكنیم؟».
جاى دیگر گفته بود:
« پولى كه بابت هر بشكه نفت خام به ما میدهند، در مقابل آنچه در پمپ بنزین ها از مردم مىگیرند، آنقدر ناچیز است كه ما فكر مىكنیم در آینده شركت ملى نفت ایران نیز مانند شركتهاى نفتى دیگر كشورها، محصول خود را به صورت بنزین در پمپ بنزینهاى اروپا و امریکا مستقیماً به مصرف كنندگان عرضه كند!» …
غرب با هوشیارى آرزوهاى مردم این كشورها را دنبال مىكرد و در ضمن مىدانست هر قدمى كه ایران در این راه بردارد، سایر كشورهاى مسلمان آن را دنبال خواهند كرد. از اینرو تصمیم گرفتند كه قبل از اینكه كار از كار بگذرد، تكلیف ایران را روشن كنند و در ضمن درسى هم به دیگر كشورها بدهند كه مبادا پاى خود را از گلیم شان بیرون بگذارند.
غرب براى این كار خود دلیل قانع كنندهاى داشت. در چند دهه پیش، اشتباهى مرتكب شده بود كه همچنان دارد تاوان آن را مىپردازد. و آن میدان دادن به ژاپن براى صنعتى شدن بود. غولى كه از این اشتباه غرب در شرق به ظهور رسید، امروزه با اقتصاد کم نظیرش همۀ كشورهاى غرب را به زیر مهمیز كشیده است. میدان دادن به كشورهاى دیگر كه به بركت پول نفت، مىتوانند به غول یا غولهاى دیگرى مبدل گردند و به بازار تولید آنها لطمه بزنند، نه به صلاح آنهاست و نه به سودشان.
از خوانندگان این نوشته خواهش دارم که این ایراد كهنه را از نو تكرار نكنید كه:«اى بابا! این فقط یک خواب و خیال بود كه ایران ژاپن دوم بشود!»
نه! خواننده عزیز! اینطورنیست! كدام یک از ابزار و وسائلى كه ژاپن را به غول اقتصادى تبدیل كرد در كشور ما وجود نداشت؟ آدم قابل كم داشتیم؟ متخصص كم داشتیم؟ درس خوانده و علم آموخته كم داشتیم؟ ایرانیان از ژاپنى ها كم هوشتر و بی استعدادتر هستند؟ وسعت خاك نداشتیم؟ معادن و منابع زیر زمینى نداشتیم؟ چه نداشتیم كه ما نتوانیم ژاپن بشویم!؟ چه!؟همه چیز داشتیم و اگر سر بزنگاه از پا در آوردندمان، به خاطر این بود كه مىدانستند ما شایسته ژاپن شدن را بهتر از ژاپن داشتیم. ما فقط شش سال با پول معقول نفت به جنبش در آمده بودیم و هنوز در اول راه بودیم، اما راه درازى را در همین مدت كم طى كرده بودیم.
آنهائی كه انقلاب اسلامى را براى ما تدارك دیدند و آن را با به خدمت گرفتن بعضى از هموطنان بسیار محترم ما!! اعم از سیاسیون، دانشگاهیان، نظامیان، سرمایهداران، روحانیون، اهل قلم و مطبوعات و غیره به ثمر رساندند، بی ىشك مىدانستند كه چه مىكنند و براى چه مىكنند! آنها كمترین تعللى را در این مورد به صلاح منافع و مصالح خود نمىدیدند و قبل از این كه ما به نیمه راه برسیم همۀ وسائل لازمۀ حركت ما را از دستمان گرفتند.
حكومت باشکوه پادشاه ایرانىِ ما را به حكومت بچه سیدهاى لبنان و عراق و هند و غیره سپردند. استقلال و امنیت كشورمان را به اضمحلال كشیدند. همۀ آنهائی را كه در سازندگی کشورمان شرکت داشتند، یا كشتند، یا خانه نشین كردند و یا دست خالى به دیار غربت فرستادند. سپس به جان این مملكت افتادند و همه ساخته ها و پرداخته هاى چند نسل را با كینه و نفرت نابود كردند و ما را به زمانى برگرداندند كه به همت بسیارى از ایراندوستان از صد سال پیش شروع کرده بودیم.
غرب براى تولیدات خود نیازمند بازار مصرف است وكشورهاى مسلمان با جمعیتى نزدیک به یک میلیارد و دویست میلیون نفر بهترین بازار مصرف به شمار مىروند. ضمن اینكه این كشورها علاوه بر مصرف كننده، امكان پرداخت بهاى تولیدات آنها را نیز دارند. مانند كشورهاى افریقا نیستند كه حتى قدرت پرداخت قیمت مواد خوراكى مردم خود را نیز ندارند.
براى اینكه كشورهاى اسلامى همچنان بازار مصرف بمانند، باید از فكر پیشرفت و ترقى باز بمانند و براى این كار نیز هیچ راهى بهتر از آن نیست كه بنیادگرایان را در این كشورها تشویق و ترغیب و حمایت كنند كه نسخه « بازگشت به صدر اسلام» را توسط آخوندها و آخوند مسلکانی مانند جلال آل احمد، علی شریعتی، مهدی بازرگان و ده ها و صدها عوامل دیگر نظیر همین تحفه های درس خوانده و اروپا و امریکا دیده تبلیغ و ترویج كنند.
اگر صدر اسلام آش دهانسوزى بود، بىشك این آش براى قبیله قریش بود، نه براى دیگران، به خصوص اینكه در دوران سه خلیفه عمر و عثمان و على كه جهانگشائی اسلام شروع شد، براى مردم ایران و مصر و عراق و فلسطین و شامات و سایرسرزمینهای فتح شده، جز نكبت و فلاكت، بدبختى و خوارى ارمغانى همراه نداشت. آنهائی كه دم از صدر اسلام مىزنند، اگر تاریخ اسلام را بخوانند، خواهند دانست كه در صدر اسلام، حكومت هاى اسلامى جز جنگ و كشت و كشتار و اسیر گرفتن زن و بچۀ مردمان سرزمینهاى مغلوب و غارت و چپاول اموال و دارائی آنها نبوده.
یک ایرانى یا یک مصرى یا یک عراقى به صدر اسلام برگردد كه چه كند؟ جان و مال و ناموسش را بسپارد به دست خلفا و حاكمان و غازیان عرب تا هر چه مىخواهند برسرشان بیاورند؟ همین بلائی که امروزه بر سر مردم ایران آمده!!؟
غرب با شناخت ماهیت اسلام با هوشیارى كامل دهها سال است كه مىكوشد تا ملتهاى مسلمان از خواب خوش بىخیالى، به خصوص آن قسمتى كه مربوط به قضا و قدر الهى است، بیدار نشوند. آنها زمان درازى با استعمار ممالك اسلامى و استثمار كردن مردمان مسلمان این سرزمینها، به این خواسته خود جامه عمل پوشانده بودند. امروزه نیز با گسیل داشتن كسانى ظاهراً در لباس مستشرق و اسلام شناس و باستان شناس و غیره به این كشورها و نوشتن دهها كتاب و صدها رساله و غیره و تعریف و تمجید از فرهنگ و تمدن اسلام از یک طرف و باد به غبغب صدر اسلام آنها دمیدن، از سوی دیگر، هم اهل سنّت و هم شیعیان را از فكر هر نوع ترقى و تعالى كه تمدن نوین با خود به همراه آورده است، وامىدارند و در نهایت در هزاره اى كه همۀ احكام و دستورات دینى و مذهبى از جامعه كشورهاى غرب رخت بربسته است، كشورهاى اسلامى را به اجراى احكام و دستورات اسلام، یعنى قوانین عصر جاهلیت عرب و شهرك هاى مكه و مدینه تشویق و ترغیب مىكنند….
در هر حال، کشور ایران به میمنت و مباركى، اولین كشور اسلامى است كه با كمك و حمایت غرب دوستدار مسلمانان جهان و حامی حقوق بشر و با کوشش و همت روشنفکران تحصیلکردۀ غرب و هموطنان مومن و دیندار خود، با سلام و صلوات به صدر اسلام برگشت، مبارک باد!!
و من و بسیاری دریغا گو! مىپنداشتیم؛ عجبا!چگونه بود كه چند صد سال اعراب بیابانگرد بر پدران با فرهنگ و تمدن ما حكومت میکردند!؟…
و امروز با دیدن سینه چاكان حكومت اسلامى آخوندى، میبینیم و مىفهمیم كه چگونه مىشود، مشتى آدم ابله بر ملتى با دانش و فرهنگ و هنر و صاحب تمدنى تاریخى حكومت كنند. تنها شرط آن نیز این است كه آدمهائی مثل بعضى از ما ایرانیان در كنار این نوع حکومتگران حضور داشته و مجرى اجراى فرامینشان و راهنماى رذالت شان باشند و…
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر