۱۶ شهریور ۱۳۹۷

ما را از «سوریه‌ای شدنِ» ایران می‌ترسانید، درحالیکه از «ونزوئلایی شدنِ» ایران خفقان گرفته‌اید! - تأملات بهنگام؛ دلار افسارگسیخته و دود شدن طبقه‌ی متوسط

- اگر به آرشیو روزنامه اطلاعات مراجعه کنید و نگاهی به صفحه اول و چهارم روزنامه‌ی مورخ دوشنبه ۷ فروردین ۲۵۳۷ شاهنشاهی(۱۳۵۷ خورشیدی) بیندازید،  با این خبر غرورآمیز روبرو می شوید که: «ریال ایران جزو پول‌های برتر جهان شد» براساس این خبر، بنا به تصمیم هیأت مدیره‌ی صندوق بین‌المللی پول، ریال ایران در مجموعه‌ی ارزهای عمده جهان که «واحد حق برداشت مخصوص» را تشکیل می دادند، قرار گرفته بود.
- وضع کنونی ایران طلیعه‌ی ونزوئلایی شدنِ این کشور است. نادان‌ها و مزدورانی که تا امروز مردم را از «سوریه‌ای شدنِ» ایران می‌ترساندند، حال در قبال «ونزوئلایی شدنِ» ایران سکوت کرده‌اند.
وضع کنونی ایران طلیعه‌ی ونزوئلایی شدنِ این کشور است. نادان‌ها و مزدورانی که تا امروز مردم را از «سوریه‌ای شدنِ» ایران می‌ترساندند، حال در قبال «ونزوئلایی شدنِ» ایران سکوت کرده‌اند.
کیهان لندن، یوسف مصدقی- بیش از دو ماه پیش، وقتی صاحب این صفحه‌کلید در مقاله‌ای کوتاه پیش‌بینی کرد که تا پایان سال جاری خورشیدی قیمت هر دلار آمریکا به یکصد هزار تومان خواهد رسید، برخی از دوستان صاحب‌نظر در گفتگو با نگارنده آن را بدبینانه انگاشتند. پیش‌فرض بیشتر این دوستان این بود که ذخایر ارزی دولت برای متوازن کردن بازار کفایت می‌کند و وقتی دلار به قیمت دلخواه تصمیم‌سازان اقتصادی کشور برسد، دولت با تزریق دلار به بازار، قیمت را کنترل خواهد کرد.
نگارنده اما این پیش فرض را ساده‌انگارانه می‌دید و در پاسخ، به این موضوع اشاره کرد که هیولای نقدینگی در اقتصاد نامولد و معدن‌فروش ایران، هر میزان ارز که به بازار تزریق شود را به چشم بر هم ‌زدنی خواهد بلعید و دولت را در ایام تحریم مفلس‌تر از همیشه خواهد کرد. بنا به همین واقعیت، چنانکه قابل پیش‌بینی بود، تیم اقتصادی دولت- یا به بیان درست‌تر دزدان چرتکه به دستِ فرقه‌ی تبهکار- نه تنها ورود ارز به بازار را به حداقل رساند بلکه بنا به اعتراف رئیس جدید بانک مرکزی، هیچ تدبیری هم برای کنترل نقدینگی سرگردان در بازار نکرد. نگارنده باور دارد که فاجعه‌ی دلار افسارگسیخته در روزهای اخیر، پرده‌ی آخر نمایشی است که از شروع انقلاب سراسر نکبت بهمن ۵۷ شروع شده است.
اگر به آرشیو روزنامه اطلاعات مراجعه کنید و نگاهی به صفحه اول و چهارم روزنامه‌ی مورخ دوشنبه ۷ فروردین ۲۵۳۷ شاهنشاهی(۱۳۵۷ خورشیدی) بیندازید،  با این خبر غرورآمیز روبرو می شوید که: «ریال ایران جزو پول‌های برتر جهان شد» براساس این خبر، بنا به تصمیم هیأت مدیره‌ی صندوق بین‌المللی پول، ریال ایران در مجموعه‌ی ارزهای عمده جهان که «واحد حق برداشت مخصوص» را تشکیل می دادند، قرار گرفته بود. چنین دستاوردی ناشی از سال‌ها تلاش و زحمت حکومت پهلوی جهت کسب احترام و قدرت برای ایران در جامعه‌ی جهانی بود.
ده ماه پس از این تصمیم اما، ورق برگشت و فاجعه‌ی بهمن ۵۷ رخ داد. امروز و پس از چهل سال از آن ایام، ریال ایران نماینده‌ی چیزی جز شرم و حقارت نیست و این همه مقصری جز حکومت برآمده از انقلاب ۱۳۵۷ ندارد. این فاجعه، محصول همدستی طبقه‌ی متوسط قلابی و بی‌ریشه‌ی برآمده از رونق اقتصادی حکومت پهلوی با پست‌ترین صنف موجود در جامعه یعنی ارباب عمامه بود.
بر هیچ صاحب خردی پوشیده نیست که دهه‌ی چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی دوران طلایی رشد و توسعه در تاریخ ایران است. از آغاز دهه‌ی چهل خورشیدی و با پررنگ‌ شدن نقش درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران، آرزوی محمدرضا شاه برای ایجاد دولتِ رفاه (Welfare State) و جان دادن و تقویت طبقه‌ی متوسط، ممکن شد. رشد مستمر و فزاینده‌ی اقتصاد ایران که توأم با مدیریت با ثبات و حضور افراد متخصص در نهادهای تصمیم‌گیرنده بود، موجب شد که ظرف چند سال سطح رفاه در ایران به جایی برسد که رشک تمامی همسایگان ایران و حتی بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته را برانگیزد. پادشاه فقید ایران که تمایل به توزیع ثروت ملی میان همه‌ی اقشار جامعه را داشت، با انجام اصلاحات بنیادین اجتماعی بخش بزرگی از صاحب نفوذان سنتی جامعه را با خود دشمن کرد. زمینداران و بازاریان در اتحاد با ارباب عمامه به مخالفت با اصلاحات پرداختند و عوام و اوباش جامعه را به شورش تشویق کردند. بارزترین چهره‌ای که در این میان رخ نمود، خمینی بود که هم نمایندگی صاحبان سرمایه را داشت و هم بر خر جهل عوام سوار بود.
محمدرضا شاه بنا به عقل سلیم، توقع داشت که طبقه‌ی متوسط برآمده از رشد اقتصادی و اصلاحات اجتماعی، حامی برنامه‌های او باشد و در مقابل طغیان جهل و ارتجاع، از حکومت پهلوی و دستاوردهایش حمایت کند. در عمل اما چنین اتفاقی نیفتاد بلکه برخلاف انتظار پادشاه فقید ایران، طبقه‌ی متوسط برآمده از انقلاب سفید خود تبدیل به موتور محرک انقلاب سیاه ۱۳۵۷ شد.
طبقه‌ی متوسط جامعه ایران در دهه‌ی پنجاه خورشیدی، از آنجایی که با دوپینگ درآمد نفت و دلالی رشد کرده بود و درآمدش از این راه تأمین می‌شد، همواره دچار نوعی طلبکاری از سیستم بود. بینش اصیل طبقه‌ی متوسط در کشورهای توسعه‌یافته که بیشتر تمایل به تولید و ثبات سیاسی و اقتصادی دارد، اصولا در طبقه‌ی متوسط جامعه‌ی ایران که به صورت گلخانه‌ای رشد کرده بود، وجود نداشت. از آنجا که بیشتر همّ و غم دولتمردان دوران پهلوی به پروردن تن اعضای جامعه صرف شده بود تا ذهن آنها، درک منافع طولانی‌مدت و استراتژیک طبقه‌ی متوسط برای اعضای آن ممکن نبود. برای این افراد، دلالی، بسازبفروشی و اجاره‌بگیری مطلوبیت بیشتری از سرمایه‌گذاری طولانی‌مدت در تولید را داشت. پول مفت ناشی از سفته‌بازی و سود سرشار حاصل از واسطه‌گری آنچنان به دهان این طبقه مزه کرده بود که اعضایش حاضر بودند به هر کسی که وعده‌ی پول مفت بیشتر بدهد، دل ببندند.
خمینی با درک همین طمع برای پول مفت، وعده‌ی آب و برق مجانی و پرداخت مستقیم پول نفت را به همه‌ی اقشار جامعه داد. حکومت مستضعفان مورد نظر خمینی، تقویت‌کننده‌ی بخش دلال طبقه‌ی متوسط و نابودگر سرمایه‌داری مولد و شرکایش در طبقه‌ی متوسط نوپای دوران پهلوی بود.
فرهنگ دلالی و مفت‌خوری ارتباط روانی نزدیکی با مفاهیمی همچون غنیمت و چپاول دیگران و از کیسه‌ی بیت‌المال خوردن، دارد. اسلام سیاسی و بخصوص شیعه‌گریِ وَلَوی همواره از پول غارت، دلالی و احتکار ارتزاق کرده و به همین دلیل هیچ چشم‌اندازی برای کسب درآمد جز از این راهها ندارد. خمینی و اوباش اطرافش با چنین طرز تفکری با وعده‌ی چپاول منابع عمومی و مصادره‌ی اموال خصوصی و تقسیم آنها میان «مردم» به قدرت رسیدند.
طبقه‌ی متوسط قلابی تا پیش از بحران‌های اخیر، با وجود اختلافات فرهنگی با هسته‌ی اصلی قدرت و پیاده‌نظام جیره‌خوارش، همواره خواهان استمرار فرقه‌ی تبهکار بوده است. طیف‌های مختلف این طبقه هر چند به لحاظ فرهنگی و اعتقادی به هیچ وجه یکدست نیستند و میان آنها از ملحد تا مؤمن، از چپ تا راست، از بازاری تا دانشگاهی حضور دارند، اما وجه مشترک میان همه‌ی آنها، بهر‌ه‌ای است که بیش و کم از اقتصاد بیمار و دلال‌محور ایران می برند.
فرقه‌ی تبهکار حاکم بر ایران، سال‌ها با تزریق دلار ارزان و هزینه کردن از منابع غیر قابل تجدید کشور، به اعضای طبقه‌ی متوسط قلابی و دلال‌مآب جامعه باج داده و با نمایش‌های مضحک انتخاباتی و خیمه‌شب‌بازی‌های اصلاح‌طلبانه، عقده‌ی حقارت این طبقه را نواخته است. آنچه اما در طی این چهل سال از آن غفلت شده، رسیدنِ روزی است که تأمین دلار ارزان و باج دادن به طبقه‌ی متوسط قلابی ممکن نباشد. اینک، آن روز رسیده است.
مرز کلمبیا؛ ۵ اوت ۲۰۱۸؛ مردم ونزوئلا به کشورهای همسایه پناه می‌برند
وضع کنونی ایران طلیعه‌ی ونزوئلایی شدنِ این کشور است. نادان‌ها و مزدورانی که تا امروز مردم را از «سوریه‌ای شدنِ» ایران می‌ترساندند، حال در قبال «ونزوئلایی شدنِ» ایران سکوت کرده‌اند. هواداران گفتمان سراسر یاوه‌ی «جزیره‌ی ثبات» هم زیاد در حوزه‌ی عمومی آفتابی نمی‌شوند زیرا باید پاسخگوی پرسش‌هایی از این دست باشند که: این چه جور جزیره‌ی ثباتی است که در چند ساعت ارزش پول ملی‌اش ۲۰ درصد کاهش پیدا می‌کند و دولتش از تأمین پوشک و نواربهداشتی عاجز است؟
ماه‌هاست که زنان باردار ونزوئلایی پای پیاده از مرز‌های کشورشان– که بزرگترین منابع نفت جهان را داراست- روانه‌ی کلمبیا و برزیل می‌شوند تا اگر شده حتی در راهروی زایشگاه‌های آن کشورها، نوزادشان را به دنیا بیاورند. شوربختانه حتی همین امکان هم برای بسیاری از زنان ایرانی ممکن نیست. برخلاف توقع ما آدمیان، تاریخ هزینه‌ی رفتارهای نابخردانه‌ی یک نسل از یک ملت را از نسل‌های بعدی آن جامعه می‌گیرد. فقر و حقارت امروز عموم مردم ایران، میوه‌ی تلخ نهال مسمومی است که چهار دهه قبل در ایران کاشته شد و طی این مدت در همه‌ی ابعاد زندگی ایرانیان ریشه گسترد.
نشانه‌ها همگی حاکی از این است که به زودی موج قحطی و ناامنی سراسر کشور را خواهد گرفت و مردم مستأصل به خشونت علیه یکدیگر دست خواهند زد مگر اینکه عموم جامعه و بخصوص طبقه‌ی متوسط در حال نابودی، برخیزد و براندازی فرقه‌ی تبهکار و عادی‌سازی روابط کشور با جهان را انتخاب کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر