۳۰ آذر ۱۳۹۶

شــب چلــه نور اَفشان بــاد!

پيش گفتار: ناميدن "شب چله" به نام "نخستين شب زمستان" و يا "درازترين شب سال" تنها برای نيم گوی اپاختری (نيم کره شمالی) زمين درست است. برای کسانی که در نيم گوی اواخشتری (نيم کره جنوبی) زمين زندگی می کنند، اين شب نه تنها نخستين شب زمستان و يا درازترين شب سال نيست، چه بسا نخستين شب تابستان و يا کوتاه ترين شب سال است. ولی اين فرهنگ برگرفته از ايران باستان است و ايران در نيم گوی اپاختری زمين جای دارد. بنابر اين، برای کسانی که به اين فرهنگ باور دارند، در هر کجای جهان که باشند اين واژگان پذيرفتنی است و آيين شب چله را با شکوه فراوان بر گزار می کنند.




همانگونه که تاريخ ايران باستان گواهی می دهد، سراسر زندگی مردم ايران زمين بر بستر شاد خوانی، شاد گويی، و پايکوبی بوده و غم را در خانه آنان جايی نبوده است. هتا (حتی) در مرگ نازنينان (عزيزان) خود نيز جامه (لباس) سپيد می پوشيدند و باور داشتند که شادمانی فروخفته در نازنين از دست رفته را بايد در زندگان شکوفا کرد. به همين روی سراسر سال را با جشن و شادمانی همراه با خوراک های خوشمزه می گذرادند که شب چله يکی از آنهاست.

در شب چله ايرانيان با بر افروختنِ آتش، نوشيدن باده (شراب)، و خوردن شيرينی، آجيل ويژه (مخصوص)، انار، هندوانه، و ديگر خوراکی های خوشمزه، همراه با آوازخوانی و پايکوبی زمان شورانگيز چيرگی نور بر اهريمن تيرگی را جشن می گيرند. اين جشن، جشن تاج گزاری خورشيد و پادشاهی نور است.


شب نخست (اول) زمستان را " شب چله " می گويند، چراکه آغازين شب چله ی بزرگ و سرد است. ايرانيان باستان چهل روز و چهل شبِ آغاز زمستان، يا از روز نخست دی ماه تا دهم بهمن ماه را چله ی بزرگ می ناميدند، و بيست روز پايانی بهمن ماه و بيست روز آغازين اسفند ماه را که سرمای آن از چله ی بزرگ کمتر است، چله ی کوچک می ناميدند. گونهِ ديگری از نامگذاری برای چله ی کوچک در فرهنگ مردم جای گرفته است و آن بيست روز و بيست شب پايانی بهمن ماه است که روی هم چهل می شود [1].

از ديدگاه ستاره شناسی، گوی زمين در گردش خود به دور خورشيد در آغاز زمستان به جايی می رسد که در آن شبانه روز، نيم گوی اپاختری زمين کمترين نور را از خورشيد دريافت می کند. به باور نياکان ما در شب چله که بلندترين و تاريک ترين شب سال است، نبرد سنگينی ميان نور و تاريکی در می گيرد که سر انجام به شکست تاريکی و زايش دوباره نور می انجامد. شايد زبانزدِ (ضرب المثلِ) "پايان شب سيه سپيد است" برگرفته از آن باشد. زيرا در فردای اين نبرد، روز با دميدن خورشيدِ روشنايی آفرين، بزرگ و بزرگتر می شود و تابش نور افزون تر می گردد تا در آغاز بهار شبانه روز برابر می شود و بر انگيختگی زندگی جهان را فرا می گيرد.

ايرانيان باستان گاه شب چله را تا دميدن پرتو پگاه در دامنهِ کوه‌های البرز چشم براه (به انتظار) باززاييده‌شدن خورشيد می‌نشستند. روز يکم دی ماه را خورروز يا روز خورشيد و دی گان می‌خواندند که بيکاری همگانی (تعطيل عمومی) بود و به آسودگی (استراحت) می‌پرداختند.

در ايران امروز نيز جشن شب چله با گرد هم آيی و شب‎نشينی خانواده و بستگان در کنار يکديگر با چامه (شعر) خوانی و داستان گويی بزرگتر‌ها برگزار می شود. در اين آيين، خوردن آجيل ويژه (مخصوص)، هندوانه، انار، شيرينی، و ميوه‌های گوناگون گونه ای نمادين دارند و نشانهِ تندرستی، فراوانی، و شادکامی هستند. انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمايندگانی از خورشيد در شب هستند.

در استانهای اپاختری (شمالی) و آذربايجان در اين شب، خوانچه‌ای آراسته (تزيين شده) به خانهِ تازه‌ اروس (عروس) يا نامزد خانواده می فرستند. مردم اپاختر (شمال) يک ماهی بزرگ آراسته، و مردم آذربايجان يک سينی آراسته به هندوانه‌ها و شال‌های سرخ (قرمز) را به خانه اروس می‌برند. مردم گيلان بی بروبرگرد (حتما) هندوانه را فراهم می‌کنند و می گويند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان برداشت (احساس) تشنگی نمی‌کند و در زمستان سرما را دريافت (حس) نخواهد کرد. «آوکونوس» يا آب ازگيل يکی ديگر از خوردنی های مردم گيلان است که به روش ويژه ای (خاصی) آماده (تهيه) می‌شود.

خوانِ (سفرهِ) مردم شيراز همانند (مثل) خوان نوروز رنگين است. در اين خوان نارنج گونه ها (مرکبات) و هندوانه برای سرد سرشت ها (مزاج‌ها)، و خرما و رنگينک برای گرم سرشت هاست.


در جای جای همدان شب چره هايی (تنقلاتی) که درخور (مناسب) با آب و هوای آنجاست خورده می‌شود.

در اين شب در شهرهای خراسان خواندن شاهنامه فردوسی نهاديک (مرسوم) است.

در اردبيل مردم آرزو می کنند که چله بزرگ بسيار (زياد) سخت نگيرد و بيشتر (معمولاً) گندم برشته يا "قورقا"، هندوانه، مغز گردو، نخود بوداده (نخودچی)، و کشمش می‌خورند.

برای همه شما در هر جای ايران و جهان که هستيد شب چله ای شاد آرزو می کنیم! 

برگرفته ار تارنمای پارسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر