عزیز آریانفر، نویسنده، ادیب و پژوهشگرِ برجستهی افغانستانی، در یادداشتِ زیر از پشتِ پردهی برنامهی شومِ شورویِ پیشین در «دری» نامیدن و «تاجیکی» خواندنِ «پارسی» در افغانستان و تاجیکستان، در راستای جداییافکنی میانِ پارسیزبانانِ جهان، میگوید.
یادداشتِ استاد را که «پارسیانجمن»، بی دگرگونی، به دنباله آورده است بخوانید.
***
«تا جایی که از منابع معتبر روسی اطلاع دقیق دارم، طرح سهپارچه ساختن زبان پارسی به سه زبان پارسی، دری و تاجیکی توطئهی شعبهی تبلیغ و ترویج کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی پیشین بود که زیر نظر شخص میخاییل سوسلف، بزرگترین تئوریسن آن حزب، و پس از وی بوریس پوناماریف قرار داشت. در کابل این برنامه از سوی مشاور پشتو تولنه به نام دوریانکف که یک کارشناس ارشد زبان و ادبیات پشتو و آموزگار شخص ترهکی در مسایل ایدئولوژیک بود، پیاده میشد. در مسکو یک بانوی کارشناس زبان و ادبیات به نام کیسلیوا ماموریت داشت مستقل بودن زبان دری از دید ساختار و دستور زبان را مدلل سازد و تفاوتهای آن را از زبان پارسی ایران در مقالات تحقیقی بنگارد. در کابل عمدا شورویها به موضوع دامن میزدند.
حتا در تاجیکستان در آغاز زبانی به نام تاجیکی جود نداشت. در آثار چاپی همه جا پارسی یا پارسی تاجیکی مینوشتند. برای مثال در آثار صدرالدین عینی و یا اکادمیسین باباجان غفورف، رییس پژوهشکده خاورشناسی پژوهشگاه علوم. اما ناگهان زبانی به نام تاجیکی اختراع و به جهان معرفی شد!
در افغانستان با تحریکات شوروی دولت افغانستان به نگهت سعیدی، استاد دانشکده ادبیات و نیز پوهاند الهام، استاد دیگر این دانشگاه و پوهاند یمین دستور داده بود با نوشتن مقالات و کتابها به موضوع دامن بزنند.
در آغاز حبیبی در همهجا پارسی مینوشت. از جمله در پته خزانه و نشریه آزاد افغانستان. اما پسانها زیر تلقینات یک عده معلومالحال وی نیز به این کارزار پیوست. او با نوشتن کتاب گمراهکننده مادر زبان دری بسیاری را به بیراهه کشاند.
کسانی که سنشان بالای پنجاه سال است، خوب به یاد دارند که پیش از سال ۱۹۶۴ همه کتابهای درسی ما به نام «قرائت فارسی» بود. تنها پس از ۱۹۶۴ به «قرائت دری» تغییر نام داد. البته، تغییر نام کتابهای درسی سه، چهار سال را دربرگرفت. من در آن هنگام شاگرد صنف چهارم بودم. خوب یادم است که با دیدن نام «دری» ندانستم که سخن بر سر چه است. زیرا تا آن هنگام کمتر کسی نام دری را شنیده بود و در همه جا مردم زبان ما را فارسی مینامیدند. چنانچه عوامالناس در سرتاسر کشور تا همین دم هم آن را به همین نام یاد میکنند. شمار بسیاری از بیسوادان نمیدانند که دری چه است و اگر از کهنسالانی که بیسواد یا کمسواد باشند، پرسیده شود که دری چیست؟ پاسخی ندارند که بدهند. به هر رو، از شادروان دلگیر باختری (آموزگار زبان و ادبیات ما در مکتب سلطان غیاثالدین غوری شهر مزارشریف) پرسیدم و ایشان هم روشنی بایسته انداختند. پسانها دانستیم که تغییر نام زبان از فارسی به دری بر اساس سیاست دولت وقت بنا به ملحوظات ویژه بوده است که زیر تاثیر اندیشههای تندروانه ناسیونالیستی صورت گرفته بود.
درست پس از گذشتن دو دهه، در مسکو آگاهی یافتم که این رشته سر درازی دارد و پشت سر این کار شعبه تبلیغ دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی پیشین ایستاده بود. روشن است در آن برهه، در ایران رژیم پهلوی هوادار غرب روی کار بود و شورویها هزینههای سنگینی را در افغانستان متقبل شدند تا میان افغانستان و ایران، و همین گونه میان افغانستان و پاکستان که مانند ایران همپیمان غرب بود، درز بیندازند تا بتوانند مواضع خود را در افغانستان مستحکم نمایند. در همین راستا بود که مساله پشتونستان هم مطرح گردید. باید به هر گونهای که میشد، افغانستان از ایران شاهنشاهی هوادار امریکا به دور نگه داشته میشد و میان افغانستان و ایران در همه عرصهها افتراق افکنده میشد. این بود که پروژه جداگانه بودن زبان مشترک دو کشور مطرح شد.
در شمار کسانی که وظیفه داشتند در این راستا کار نمایند، بانویی بود به نام پروفیسور داکتر کسیلیوا که کارشناس زبان و ادبیات پارسی بود، و گفته میشود رهنمای علمی داکتر اسدالله حبیب هم بوده، از سوی حزب وظیفه داشت تا با نوشتن مقالات «علمی» ثابت سازد که گویا ساختار و دستور زبان دری از پارسی تفاوت دارد و بنا بر این، این دو زبان زبانهای جداگانهای هستند.
تابستان سال ۱۹۸۶ هنگامی که در مسکو کار میکردم، روزی مصاحبه ایشان را در یکی از نشریههای پارسیزبان چاپ شوروی وقت خواندم که بر این موضوع پافشاری داشتند. ایشان سطری چند را از روزنامه حقیقت انقلاب ثور چاپ کابل برای اثبات مدعای خود آورده بودند که آگنده از نادرستیهای املایی و انشایی و دستوری بود. روشن است که آن نوشتههای بیسروپا و درهم و برهم نمیتوانستند چونان مستندات علمی به کار روند.
هنگامی که موضوع را با شادروان استاد کوهدامنی در میان گذاشتم، فرمودند، اگر امکان داشته باشد، خوب است روزی این بانو را ببینیم. من میتوانم ایشان را از سر خر جهل پایین بکشم. آن چه گفتهاند، به هیچ رو پذیرنده نیست. و به آن میماند که کسی از روی نوشتهی روسی من درباره ساختار و دستور زبان روسی داوری کند!
هر چه بود، شماره تیلفون آن بانو را از شادروان دانشور گرفتم و زنگ زدم. قرار شد در یکی از یکشنبهها حوالی ساعت ۱۱ ظهر خانهشان برویم. خوب رفتیم، پس از نیمساعت گفت و شنید، حریف حاضر نبود کوتاه بیاید و حتا کار به مشاجره و تندگویی و درشتگویی کشید. به اندازهای که از تعارف چای به ما سر باز زد. ایشان سرسختانه از مواضع نادرست خود دفاع میکردند. اما سرانجام، هنگامی که خانه وی را ترک میکردیم، با اندوه تلخ اعتراف کرد و گفت وجدان علمیام اجازه نمیدهد به شما سخن ناصائب بگویم، من چه میتوانم دستور کمیته مرکزی حزب است و من تنها مجری آن هستم. به من گفتهاند که چنین بنویسم. شما میدانید که چارهای جز این ندارم. این کاری است که سالها خلاف میل باطنی خود کردهام و بر من تحمیل شده است. اما خواهشمندم این گفتوشنودها میان خود ما باشد زیرا میتوانند برای من زیانبار از کار برآیند.
در یک سخن، دری یکی از نامهای زبان پارسی نو است. بیتردید اطلاق آن به زبان پارسی نو، هر گاه بیآلایشانه و رها از غرض و مرض باشد، اشکال ندارد. اما دشواری در این است که دری نامیدن زبان ما با کنار گذاشتن عمدی دو نام دیگر آن یعنی پارسی دری و پارسی و عنوان کردن آن به عنوان یک زبان جداگانه در کنار زبان نامنهاد تاجیکی بحثی است ابزاری و سیاسی که باید به شدت از آن پرهیخت.
در این حال باز هم تاکید میکنم که پارسی نام جامع و کامل زبان ما چه در بعد تاریخی، چه در بعد مردمی وچه در بعد ادبی و علمی- اکادمیک و نام شناخته آن در تراز بینالمللی است. در حالی که پارسی دری بار پارسی را ندارد و تنها بر زبان پارسی نو اطلاق شده میتواند. از این رو، ترجیحا باید از واژه پارسی دری به عنوان نام درون تمدنی آن کار گرفت. اما بیچون و چرا نام بینالمللی و تاریخی و علمی آن پارسی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر