* دلاوری و دلبستگی شاه به منافع ملّی، باعثِ خشمِ «خدایانِ نفتی» و عامل عُقوبت ها وُ عذاب های آینده بود.
* به قول مهندس عزت الله سحابی: برنامههای شاه به نفع ایران بود و ما متوجه نمی شدیم.
* رویدادهای مهندسی شده ای مانند آتش زدنِ سینما رکس آبادان و کُشتارِ میدان ژاله به شاه نشان داد که دشمنانش برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد می توانند دست به جنون وُ جنایت بزنند!
* شاهِ « مُرغدِل »؟ یا « پرومته در زنجیر»؟
***
دربخش گذشته مؤلّفه های غرور شاه را به دست داده ام.دراین بخش به علل سقوط وی اشاره می کنم با این تأکید که مقالۀ حاضر،فقط طرحی اولیّه ولی متفاوت برای بازاندیشی دربارۀ رویدادِ سرنوشت سازی است که بیش از 40 سال، سَیرِطبیعیِ تحوّلات جامعۀ ایران را دچارِ انقطاعِ مرگبار کرده است.
طبق اسناد سازمان برنامه و بودجه( تهران، 1355): شاه می خواست که تا سال 1370 ایران از استانداردهای رفاه اجتماعی،بهداشت ،سطح زندگی و پیشرفتِ کشورهای اروپائی برخوردارشود و تا سال1380 ایران ازنظر صنعتی و رفاه اجتماعی به سطحِ فرانسه،انگلیس و ایتالیا برسد.ازاین رو، توسعۀ زیرساخت های صنعتی وطرح های عظیم اقتصادی واجتماعی دربرنامه های شاه بود، مانند تاسیس کارخانۀ ذوب آهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز،ماشین سازی اراک و گسترش تولیدات بخش خصوصی(مانند کارخانه های ایران ناسیونال،ارج، آزمایش و…).
2-درهمین دوران( فروردین ماه 57 ) روزنامه های ایران گزارش دادند که با تلاش های شاه پول ملّی ایران(ریال) درکنارِ دلار و دیگر پول های معتبر جهانی، بعنوان ارزِ بین المللی شناخته شد. ازاین گذشته، خریدِ سهام 135 کمپانی و کارخانۀ اروپائی وامریکائی و همچنین صدورتولیدات صنعتی ایران-ازجمله اتوبوس و اتومبیل – به مصر،کویت،رومانی و کشورهای همسایه ، نظام اقتصادی ومالیِ تازه ای در دنیا به وجودآورده بود که خوشایند دولت های غربی نبود.
مواضعِ تُندِ شاه علیه«چشم آبی ها» و«خدایان نفتی»،نمونۀ درخشانی ازدلاوری و دلبستگی او به منافع ملّی بود؛موضوعی که حتّی مورد قبولِ دشمنانِ دیرین شاه نیزهست چنانکه به قول مهندس عزت الله سحابی: برنامههای شاه به نفع ایران بود و ما متوجه نمی شدیم.
آن دلاوری و دلبستگی به منافع ملّی، باعثِ خشمِ«خدایانِ نفتی» و عامل عُقوبت ها وُعذاب های آینده بود.
3- شاه -بعدها -دربارۀ مواضع خود علیه کمپانی های نفتی نوشت:
-« شاید اکنون همه دریابند که چرا انقلاب در سال 57 وقوع یافت و همه چیز را متوقّف کرد».( پاسخ به تاریخ،صص 209-210).
4– ملک «فهد»(سلطان عربستان) با وجودِ تظاهر به دوستی و ارادت عمیق به شاه،از اقتدارِ سیاسی و قدرت روزافزونِ نظامی اش درمنطقه نگران بود.در یادداشت های عَلم از صدر اعظم اتریش نقل شده که وقتی از کشورهای عربی بازدید می کرد،صدراعظم اتریش به سفیر ایران گفته بود:
– ترس اعراب از ایران بیش از اسرائیل است (یادداشت های علَم،ج6،ص 82).
دربخش دیگری از یادداشت های علَم می خوانیم:
-شاه پیغام می دهد که به سفیر امریکا بگو:عربستان پنجاه و یکمین ایالت خودِ شما است (همان،ج6،ص 127).
5- درسال 1975شایعه ای مبنی براحتمال اشغال مناطق نفتی عربستان توسط ارتش ایران بر نگرانی های«ملک فهد»(سلطان عربستان)افزود،شایعه ای که چه بسا ازسوی بیل سایمون و تیم او درکاخ سفید بگوش رهبران سعودی رسیده بود. براساس مقالۀ بلومبرگ : سایمون درزمان نیکسون توانسته بود بخش مهمی از دارائی های عربستان سعودی را به خزانۀ آمریکا واریز کند واقتصادِ آمریکا را از ورشکستگی نجات دهد.
کیسینجر معتقد بود که«بیل سایمون خواستار رو در رویی با شاه است[درحالیکه] رویارویی با شاه بر سر قیمتهای نفت ممکن است در عمل به «سرنگونی»او بیانجامد».به نقل ازمقالۀ کوپر
6- دوسال پیش ازحوادث 1357و سقوط شاه ، دراوایل سال 1977کتابِ« سقوط ۷۹ » اثر«پُل-آردمَن»(متخصّص امورمالیِ بین المللی و دلّال کمپانی های نفتی) درآمریکا منتشرشد.شباهت های حیرت انگیزحوادث و قهرمانان اصلی کتاب(یعنی محمدرضاشاه و پادشاه عربستان سعودی)،این نظررا تقویت می کند که این کتاب، به سفارش کمپانی های بزرگ نفتی و به منظور تضعیف روحیه یا مقاومت شاه منتشرشده بود!
7- در 17دسامبر1976=26آذر 1355«کنفرانس دوحه»برای افزایش قیمت نفت تشکیل شد .ذکی یمانی(وزیر نفت عربستان)« با هدف مقابله با ایران به اجلاس اُپک رفته بود»، این جملهای است که یکی از ناظران آمریکایی اظهار داشت.به نظر این ناظر آنچه در ذهنِ یمانی میگذشت این بود:
-« ما به شاه نشان خواهیم داد که رئیسِ اوپک کیست؟».
به نظر می رسد که یکی از دیگر مخاطبان سعودیها، جیمی کارتر، بوده است. یمانی پیش از پرواز از دوحه، بیپرده به خبرنگاران گفت که «ما از غرب،به خصوص از ایالات متحده،انتظار داریم از آنچه انجام دادیم، قدردانی کند».کوپر،به نقل از:
; Oil Price Rise Will Hold “The Strain on OPEC,” Newsweek, January 24, 1977, p. 47
. “at 5%, Saudi Official Says,” The Los Angeles Times, December 18, 1976
درحالیکه شاه معتقد بود که «اگرما زیرِنرخِ تعیین شده ،نفت بفروشیم، به اوپک خیانت کرده ایم و من ازفکرچنین اقدامی اِکراه دارم»،در«کنفرانس دوحه» عربستان سعودی ضمن توافق محرمانه با آمریکا ، در یک کودتای نفتی در مقابل چشمان بهت زدۀ شاه و دیگر اعضای اوپک، اعلام کرد که تولید نفت خود را از هشت میلیون و ششصد هزار بشکه در روز به یازده میلیون و ششصد هزار بشکه افزایش می دهد.
این کودتای نفتیِ ، کاخ آرزوهای شاه را فرو ریخت چراکه به خاطر برنامه های توسعۀ اجتماعی، صنعتی و نظامیِ شاه ،ایران- شدیداً- به درآمدهای های نفتی خود نیازداشت چرا که در بهار ۱۹۷۵ ایران« به مراتب بیشتر از درآمدهای نفتیاش هزینه میکرد به طوری که در برابر ۲۱ میلیارد دلار درآمد ، تعهّدات دولت[شاه] بالغ بر ۳۰ میلیارد دلار بود». کوپر،به نقل از:
Harry B. Ellis, “Iran’s Race to Modernize Before the Oil Runs Out,” Christian Science Monitor, January 2, 1976
Harry B. Ellis, “Iran’s Race to Modernize Before the Oil Runs Out,” Christian Science Monitor, January 2, 1976
با کودتای نفتیِ عربستان، شاه دچاریک شوک عظیم مالی شد بطوری که درگفتگوی 12 دی 1355 با اسدالله عَلم گفت:
-ما ورشکست شده ایم! به نظر می رسدکه همۀ چرخ ها محکوم به توقّف هستند…ضمناً بسیاری از طرح های برنامه ریزی شده باید معوّق بمانند.
این سخن شاه- البّته- به معنای ورشکستی مالی و اقتصادی کامل ایران نبود زیرا -به طوری که گفتم-شاه به کشورهای مختلفی وام داده بود و درصنایع بزرگی(مانندشرکت صنعتی عظیم گروپِ آلمان و خریدِ رآکتوراتمی از فرانسه) سرمایه گذاری کرده و سهام 135کمپانی وکارخانۀ عظیم صنعتی راخریده بود و لذا می توانست، با فروش این سهام ها یا با پس گرفتن این وام ها و سرمایه ها و نیزبا گرفتنِ وام از«صندوق بین المللی پول»، بحران مالی موجود را از سربگذراند،امّا-گویا- در نظرشاه ، پُشتِ «کودتای نفتی عربستان سعودی و آمریکا» طرح دیگری بود که براساس سخنرانی کیسینجر-درسال1974-سرنگونی رژیم شاه را هدف قرار می داد.
8- چنانکه گفتم ،شاه ازحامیان حزب جمهوریخواه و ازدوستان نزدیک«ریچارد نیکسون»بود که گویا درانتخابات ریاست جمهوری آمریکا به ستاد انتخاباتی «نیکسون»کمک های مالی کرده بود. با این«سوء سابقه»، یکی از شعارهای انتخاباتی کارتر،«شاه و مسئلۀ ایران» بود.
براین اساس،کارتر پس از پیروزی به پیام تبریک شاه با«بی تفاوتی و تأخیر»پاسخ داد و چندی بعد، نمایندۀ کارتر در سازمان ملل، شاه را با «آدولف آیشمن» مقایسه کرد.
9- مدّتی بعد، «دعوت گرم کارتر» از شاه برای سفر به آمریکا بسیار سئوآل انگیز بود.این سفر در 23 آبان سال 1356انجام شد و با حوادث عجیب و بی سابقه ای همراه بود به طوری که به روایت دکترامیراصلان افشار(سفیرسابق ایران در واشنگتن و ازهمراهان شاه درسفر به آمریکا):
-«درهیاهوی تبلیغاتی روزنامه ها و رادیو-تلویزیون های غربی و گزارش های اغراق آمیزِ آنها علیه«شاهِ دیوانه و دیکتاتور»، تظاهرات سازمان یافتۀ«کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور» و مقالات و سخنرانی های تند برخی ازنویسندگان سرشناس ایرانی،ازخصوصاً دکتررضا براهنی،مواردی بودند که به اقدامات مقامات دولت کارترعلیه شاه،«حقّانیّت»می دادند. حملۀ چماقداران وچاقوکشانِ سازمان کمونیستی احیاء»به رهبری فردی بنام«محمد.االف» به صفوف هواداران شاه و انفجار گازهای اشک آور در محوطۀ کاخ سفید نشان داد که دولت کارتر علاقه ای به شاه و ادامۀ حکومت وی ندارد».(گفتگوی نگارنده با امیراصلان افشار، 28می2012، نیس).
سنای آمریکا در نوامبر سال 1977 ضمن اعتراض به نحوۀ انجام این تظاهرات خشونت بار، دولت کارتررا متهم کرد که عمداً و آگاهانه از تظاهرات خشونت بارِمخالفان شاه جلوگیری نکرد تا رژیم شاه را درافکارعمومی، ضعیف و متزلزل جلوه دهد.
10-اشغال افغانستان توسط ارتش سرخِ شوروی واحتمال تغییرات ژئوپولیتیک درمنطقه، موجبِ طرح تازه ای در سیاست های خاورمیانه ای آمریکا شده بود که ایجاد«کمربندِ سبز» می توانست یکی ازآن طرح ها باشد.
11- دولت کارتر-ظاهراً-با تغییر سیاستِ 180 درجه ای،ضمن تشویقِ شاه به «گسترش فضای بازِ سیاسی» و «رعایت حقوق بشر»، کوشید تا به شیوه ای آسان از«شرِّ شاه» خلاص شود. سفرِ کارتر به ایران(۱۰ دی ماه ۱۳۵۶ ) و خصوصاً حضور غیرمنتظره و بی سابقۀ رئیس جمهورآمریکا و همسرش در شبِ سال نو میلادی در ایران و سخنان ستایش آمیزِ کارتر دربارۀ شاه از جمله سیاست های گمراه کنندۀ دولت کارتر در اِغفال یا فریب شاه بود.
12-شاه از«دوستی» و «سیاست های گمراه کنندۀ دولت کارتر» چنان سرمست بود که وقتی طرح سرنگونی او توسط «الکساندر دو مارانش»(رئیس سازمان اطلاعات و امنیّت فرانسه و دوست نزدیک و نیکخواهِ شاه)به آگاهی وی رسید،شاه -در ناباوریِ حیرت انگیزی این طرح را «خیالبافی» دانست بااین توجیه که:«وقتی که من بهترین دوست آمریکا وغرب در منطقۀ استراتژیک خاورمیانه و بهترین سپرِ دفاعی غرب در برابر کمونیسم شوروی هستم، آمریکائی ها چرا میخواهند مرا سرنگون کنند؟». نگاه کنید به:
DANS LE SECRET DES PRINCES, de Christine Ockrent et Alexandre de Marenches,Pris,1986,pp296-297
13- « فضای بازِ سیاسی» موجبِ تشویق وُ ترغیبِ مخالفانِ انقلابی بود و شاه بزودی دریافت که « فکر نمی کردم که رسیدنِ به آزادی اینقدر گران تمام می شود ».با اینهمه،سخنان ستایش آمیز و پُشتگرمی های گمراه کنندۀ کارتر چنان بود که با وجود توصیۀ فرماندهان ارتش و شخصثیّت هائی مانند دکترهوشنگ نهاوندی، دکترامیراصلان افشار و دیگران، شاه از اتّخاذِ سیاست های خشن و سرکوبگرایانه در برخورد با موجِ مخالفان پرهیز کرد، موضوعی که-اساساً- در شخصیّت وُ سرشت شاه نیز نبود.شاید همین موضوع است که دکترمیلانی آنرا«مرغدلیِ شاه» نامیده که – گاه -«به تذبذب و تردیدهای فاجعه آفرین ره می بُرد».(ص48).
14- شاه ازنقشه های شومِ«خدایان نفتی» آگاه بود و لذا، در28مردادِ1357 به مردم هشدار داد:
-« ما به شما وعدۀ تمدن بزرگ میدهیم و دیگران به شما وعدۀ وحشت بزرگ بدهند. مقایسه اش با ملت ایران است».
15- «سِر ریدر بولارد»(سفیرکبیرمقتدرِ انگلیس در ایران) درخاطرات و گزارش های محرمانه اش تاکید می کند که با تبلیغاتِ دروغ و پخشِ خبرهای اغراق آمیز ازطریق رادیو بی بی سی و رادیو دهلی «روال عادی حکومتِ رضاشاه را مختل کردند» و درنهایت،باعث سقوطِ وی گردیدند. آیا رویدادهای مهندسی شده ای مانند آتش زدنِ سینما رکسِ آبادان ، آتش زدنِ سینما آریای مشهد، کشتار میدان ژاله ،فاجعۀ بیمارستان سینا، حمله به افسران در پادگانِ لویزان و غیره به منظور«اخلال در روال عادیِ حکومت شاه» بود؟.
16- انتشارِ کتاب« سقوط ۷۹»، فیلم« مردان تأثیر گذار » و «تئوری پروپاگاندا»ی ادوارد بِرنیَز (Edward Bernays)، حمله به لیبی و سرنگون کردن معّمرقذافی و رویدادهای دیگر ساختنِ افکارعمومی به منظورِ ایجادِ کودتا یا انقلاب های مصنوعی را پذیرفتنی می کنند. شاه درهمین باره می گوید:
-«به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلقِ ثروت های زمینی خودرا بدست آورد،بعضی ازوسایل ارتباط جمعیِ دنیا مبارزه ای وسیع علیه کشورما آغاز کردند و مرا پادشاهی مُستبد خواندند…رویّۀ بنگاه سخن پراکنی انگلستان(بی بی سی) نیز شگفت انگیز بود.ازآغاز1978برنامه های فارسی این بنگاه (بی بی سی)،صریحاً وعلناً درمخالفت و ضدیّت با من تنظیم می شد،گوئی یک دست نامرئی، همۀ این برنامه ها را تنظیم وُ رهبری می کند».(پاسخ به تاریخ، صص265و212-214. برای آگاهی ازنقش«بی بی سی»درسقوط رضاشاه نگاه کنید به این مقاله ).
17- رویدادهای مهندسی شده ای مانند آتش زدن سینما رکس آبادان و کُشتارِ میدان ژاله به شاه نشان داد که دشمنانش برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد می توانند دست به جنون وُ جنایت بزنند.در چنان شرایطی شاه تصمیم گرفت تا با سفربه آمریکا، «وحشت بزرگ»ی که درانتظارِ ایران و کشورهای خاورمیانه بوده را با کارتر و دیگر دولتمردانِ آمریکا در میان بگذارد؛سفری که نوعی«مأموریّت برای وطنم» بود.امیر اصلان افشار(رئیس کُل تشریفات دربار و همراه شاه) در توضیحِ «چرا شاه رفت؟» می گوید:
-«درحالیکه تمام مقدّمات سفرشاه(حتّی تهیّۀ هدایا برای برخی ازدوستان شاه) و برنامۀ ملاقات های وی درآمریکا پیش بینی شده بود، کارتر دریک تماس دوستانۀ تلفنی ازشاه خواست که«درمسیرِآمدن به آمریکا،ابتداء به مصررفته وضمن دیدار با انورسادات، گزارشی ازمذاکرات صلح مصر و اسرائیل-که شاه درتدارک آن نقش فراوان داشت- تهیه کند تا درسفربه آمریکا آنرا به وی(کارتر) ارائه دهد». بدین ترتیب:در26دی ماه 1357 شاه را ازایران به مصر کشاندند ولی پس ازمذاکره با انورسادات، سفیر آمریکا درقاهره ناگهان به شاه و همراهانش خبرداد که«دولت آمریکا،فعلاً ورود شاه به آمریکا را صلاح نمی داند».خبری که باعث حیرت و حیرانی شاه و همراهانش شد».
18-این «دام یا فریب بزرگ» زمانی روی داد که دو هفتۀ پیش ازآن(در4 ژانویه 1979 =14 دی 1357) ژنرال«هایزر»- فرستادۀ مخصوص دولت آمریکا درسفری به تهران- ضمن گفتگو با فرماندهان بلندپایۀ ارتش، آنان را به تسلیم یا انفعال دربرابرحوادث جاری دعوت می کرد، توصیه ای که بزودی، با سفرِ شاه و نبودنِ ستون فقَرات ارتش ، بازگشت آیت الله خمینی به ایران را ممکن ساخت (12بهمن 1357) و رَوَند تظاهرات ضد سلطنتی، تسلیم ارتش و فروپاشی رژیم پادشاهی (22بهمن1357) و سپس، استقرارِ حکومت اسلامی(12فروردین 1358) را تشدید و تسریع کرد.
شاهِ«مُرغدِل»؟ یا «پرومته درزنجیر»؟
به شیوۀ دکترمیلانی اگر مقایسۀ شخصیّت های تاریخی کاری درست وُ روا باشد ، آیا شخصیّتِ شاه را نمی توان با «پرومته درزنجیر» مقایسه کرد؟
نمایشنامۀ«پرومته درزنجیر»،اثرجاویدانِ آشیل،نخستین بارتوسط زنده یاد شاهرخ مسکوب به فارسیِ فاخر ترجمه و منتشرشد(انتشارات اندیشه، تهران، سال۱۳۴۲).
پرومته ازخدایان یونان بود که در برابرِخدای خدایان-زئوس-سرکشی کرد وآتش (نمادِ روشنائی وُ دانایی)را از چنگِ وی ربود و نثارِانسان نمود.عصیان وُ استقلال طلبیِ پرومته موجب خشمِ زئوس وخدایان دیگر شد و لذا،به همین«جُرم»، پرومته را درعقوبتی جانکاه -برفرازِ کوهستانی بلند- به زنجیر کشیدند و…
ازنظرِ«معنا شناسی» یا «نشانه شناسی» تراژدیِ پرومته چه ارتباطی با سرشت وُ سرنوشت شاه دارد؟ و چگونه می توان آنرا تأویل کرد؟.این معناها یا نشانه ها را می توان در مواردِ زیر یافت:
1-زئوس،خدای خدایان=غولِ کمپانی های بزرگ نفتی
2-پرومته=محمدرضاشاه
3-آتش=نفت
4-عاقبت اندیشی
5-عقوبت وعذاب
6- تنهائی ولبخند
پرومته، با ربودنِ آتش ازخدائی خودخواه وُ خودسر(زئوس) و نثارِ آن به انسان ها خواست تا در پرتوِ آتش(روشنائی وُ دانش)، آدمیان رازِ وجودِ خویش بشناسند و از فصلها وُ نسل ها،از شكوفهها وُ شادی ها،ازجوانه ها وُجوانی ها و…ازهنرها وُ اندیشه ها نگهبانی کنند.پرومته با نثارِ آتشِ آگاهی، به آزادیِ انسان یاری کرد،چراکه آگاهی سرآغازِ آزادی و رهائی است.از اینجا است که انسانِ خودآگاه، خود،خدائی است که به جنگِ خدایانِ دیگر می شتابد.سرانجامِ این مبارزه اگرچه ممکن است شکست باشد،امّا جوهرِ مبارزه به انسان هستی و هویّتی دیگر می دهد.(حلّاج ، علی میرفطروس، تهران، 1357، ص135).
محمد رضا شاه نیز«آتش»(نفت)را ازچنگِ خدایان نفتی گرفت و با افزایشِ هرچه بیشترِ قیمت آن کوشید تا به غارتِ غول های نفتی پایان دهد و آتشِ آگاهی وُعزّت وُ افتخار را نصیب ایرانیان کند: شاه با توسعۀ صنعتی و گسترشِ تجدّدِ ملّی، با تأسیس مدارس وُ دانشگاه های مختلف، تحصیلِ رایگان( تا پایان دورۀ دانشگاه )، با تشکیلِ سپاهِ دانش، سپاهِ بهداشت و سپاهِ ترویج آبادانی وُ مسکن یا با تأسیسِ کانون پرورشِ فکری کودکان و نوجوانان دریچه های نوینی به روی ایرانیان گشود و با اعطای حق رأی به زنان، آنان را ازاسارتِ تاریکخانه های قرون وسطا آزاد کرد. باسهیم کردن کارگران در سودِ کارخانه ها و با طرحِ بهداشت، درمان و دارویِ رایگان و ملّی کردنِ جنگل ها و مراتع و حفظ وُ گسترش فضاهای سبز وُ سالم، هوای تازه ای درکالبدِ فرتوت جامعۀ ایران دمیده بود.
پرومته ازخشمِ خدای خدایان-زئوس-باخبر بود وعاقبتِ هولناكِ خویش را میشناخت:
-«پرومته: … و نصیب من صخرهای باشد تنها وُ دور».
پرومته می دانست که «سزای در پیِ یاری بودن و و دل به دریا زدن»،«آزارِ بسیار وُ ساده لوحیِ تُهی مغزان»است.(مسکوب،صص20 و25).
شاه نیزعاقبت اندیش بود و دربهمن ماهِ 1349هشدار داده بود:«بین قدرت های امپریالیستی و ما برخوردی روی می دهد».
چنانکه گفتم ، زئوس برای مجازات پرومته فرمان داد که وی را برفرازِ پرتگاهی بلند به زنجیرکَشند و او را به زخم وُ زَجر وُ ذلّت بکُشند وعُقابی قوی-هرروز-چنگ برجگرگاهش زَند و…
شاه نیزدربیمارستان های آمریکا،پاناما،مکزیک و مصر گرفتارِ انواعِ جرّاحی های جانکاه بود- با
جرّاحانی که گاه در«حُسن نیّت»شان شک بود.گوئی که «به کُشتنِ چراغ آمده بودند» و چنگ برجگروُ جانِ شاه می کشیدند.
شاهرخ مسکوب دربارۀ تنهاییِ پرومته می نویسد:
-«گناه پرومته آن است كه موهبتِ ایزدان(یعنی آتش) را ربود و نثار انسان كرد.مكافات این سركشی، شكنجهای جاودانی است و رنجی دَمادَم هولناك.امّا سخت تر از دندانهای پولادینِ زنجیر، تنهایی است.برای کسی که بخاطرعشق به انسان ازآسمانِ بلند به زمینِ پَست فروافتاد، چه رنجی دل آزارتر ازآنکه درکرانۀ جهانِ دور از انسانی که محبوب اوست، زمینگیرشود وهرگز آوای آدمیزادی را نشنود!…چه انسان و چه جهانِ سنگدلی است که باچنین مصیبت دیده ای- که درغمِ اوست- همدلی و همزبانی نکند!.»(پرومته درزنجیر،در اسارت و رهایی انسان،ص74).
شاه نیز در آوارگی وُ تبعید، صدائی ازحمایت وُ همدلی نشنید.«انبوهِ ازدحامِ گیجِ خیابان ها» او را مات وُ مبهوت کرده بود و اینهمه،بر اندوه وُ درد وُ دریغِ شاه می افزود و…زنی – ساکت وُ صبور -«در آستانۀ فصلی سرد»- شعرِ فروغ را به یاد می آوُرد:
انبوه بیتحرّک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
دیگرکسی به عشق نیاندیشید
دیگرکسی به فتح نیاندیشید
وهیچکس
دیگربه هیچ چیز نیاندیشید
و برفرازِ سرِ دلقکانِ پست
یک هالۀ مقدس نورانی
مانند چترِ مشتعلی می سوخت».
شاه -همانند «پرومته درزنجیر»- می دانست به کدامین «گناه» سوخته است. او می دانست که اگر چه درعرصۀ سیاست به دشمنانِ بی فضیلتِ خود باخته ،امّا مطمئن بود که درعرصۀ تاریخ پیروزخواهد شد. لبخندهای شاه در گفتگو با خبرنگاران خارجی در دورانِ دشوارِ آوارگی – و خصوصاً آخرین مصاحبۀ شاه با دیوید فراست،( ژانویۀ ۱۹۸۰،پاناما )- نشانۀ اطمینان او به این «پیروزی تاریخی»بود.
پایانِ سخن:
چنانکه گفته ام :انقلاب ۵۷ حکایت پایان ناپذیری است که همروزگارانِ ما دربارۀ آن نوشته اند و آیندگان نیز از آن خواهند نوشت.کتاب دکترعبّاس میلانی یکی از این «روایت پایان ناپذیر» است.بررسی انقلاب اسلامی بر بسترِ«اسلامیّتِ جامعۀ ایران» در میان پژوهشگران آمریکائی یک«سُنّتِ مطالعاتی» است. کتاب دکترمیلانی نمونه ای از این تحقیقات است. بر پایۀ تئوری دکترمیلانی: «اسلامگرائی شاه در رابطه با تجدّد» باعثِ«به قدرت رسیدنِ روحانیّون» شده است.در«نیم نگاهی …» کوشیده ام تا بی پایگیِ این مدّعا را نشان دهم.
علاوه برآنچه که دربارۀ پایگاه و جایگاهِ ضعیف روحانیون شیعه و عملکردهای اساساً سکولارِ شاه در عرصۀ فرهنگ وُ هنر وُ اندیشه گفته ام، یادداشت های عَلَم نیز دارای نکات مهمی هستند که در فهم وُ درک مواضع شاه نسبت به روحانیون بسیار مهم اند.این نکات نیز تئوریِ دکترمیلانی مبنی بر «اسلام پناهی» و «به قدرت رساندنِ روحانیّون توسط شاه» را موردِ تردید قرار می دهند.اهمیّتِ مواضع شاه نسبت به روحانیّون شیعه زمانی برجسته می شود که بدانیم این مواضع یک سال قبل از انقلاب اسلامی (درسال1356) ابراز شده اند،ازجمله:
شاه دربارۀ درخواست های مکرّر آیت الله خوئی مبنی بر حمایت از حوزۀ نجف دربرابرِ فشارهای رژیم صدّام حسین:
– عرض کردم آیتالله خویی از نجف اشرف پیغام داده است شاهنشاه ترتیبی بفرمایید که حوزۀ علمیّۀ نجف باقی بماند. فرمودند اقداماتی کرده و میکنم ولی فکر نمیکنم عراقیها زیرِ بار بروند. اصولاً در دنیا بساط آخوند رو به اضمحلال است.(یادداشت های عَلَم،ج6،چاپ آمریکا،2008،ص 43).
بی اعتنائی به «بساط آخوندها» حتّی نسبت به روحانیون میانه رو و مسالمت جوئی مانند آیت الله شریعتمداری نیز جاری و ساری بود.به روایت عَلَم:
-«عرض کردم شریعتمداری از قم عرض میکند سهمیۀ حجِ امسال کم تعیین شده است . اگر قرار باشد بعد اضافه شود مقرر فرمایند همین حالا بشود که کار، صورت بازار سیاه پیدا کرده است. فرمودند: به هیچ وجه، مخصوصاً به دولت بگو سهمیه را زیاد نکنند (یادداشت های عَلَم،ج6،ص 525).
به نظرِ شاه، شیعه یک مفهوم سیاسی بود تا یک مقولۀ مذهبی . وقتی شاه این مسئله را در گفتگو با روزنامۀ عکاظ (چاپ عربستان) مطرح کرد، باعثِ اعتراض عَلَم شد آنچنانکه به شاه گفت:«شما شاهِ یک کشور شیعه هستید».شاه راضی می شود این عبارت را حذف کند اما از تأکیدِ بیشتر روی شیعه خودداری کرد(یادداشت های عَلَم،ج6،ص121).
کتاب میلانی دارای فصل ها و بحث های درخشانی نیزهست که من به خاطر حصر وُ حدودِ «نیم نگاه» به آنها نپرداخته ام، ازجمله، اشارۀ او به توسعۀ صنعتی و اجتماعی دوران شاه و تحلیلِ منصفانۀ وی از ماجرای28مرداد32 به عنوان یک«رویداد» نه«کودتا».
دکترمیلانی ازمعدود روشنفکرانی است که برای دست یافتن به حقیقت و« بخشِ خاکستری تاریخ» کوششِ بسیار کرده است؛ ترجمۀ درخشان«مرشد و مارگاریتا»،اثرِمیخائیل بولگاکف، توتالیتاریسم و خصوصاً کتابِ «تجدّد و تجدّد ستیزی درایران » نمونه هائی ازاین حقیقت جوئی ها و کوشش ها است.بنابراین، امیدوارم که این نقدِ دوستانه نیز بتواند در«نگاهی دیگر به شاه» مفیدِ فایده باشد.
***
انقلاب اسلامی نمونۀ برجسته ای ازیک جنبش پوپولیستی بود که درآن ،عقلِ نقّاد به عقلِ نقّال سقوط کرد و عموم رهبران سیاسی و روشنفکران ما به جای اندیشیدن، نقل قول می کردند.درچنان سقوطِ اندیشۀ سیاسی، توده های ناآگاه و«ماه زده» پیشآهنگ رهبران سیاسی و روشنفکران شدند.به قول خلیل ملکی:
-«درعصرحاضر قدرت های توتالیتربطورمصنوعی این روح توده ای را به وجود آورده و آن را درخدمت هدف ها و تبلیغات خود قرارداده اند…هرکس وقتی درتوده منحل شود، یک احمق از[او] ساخته می شود».(نامه های خلیل ملکی،صص120و354). انقلاب اسلامی، نمونه ای از زوال عقلِ در یک جنبش پوپولیستی بود.
متأسفانه، نوعی ماهیّت گرائیِ مطلق در ارزیابی رژیم شاه (بعنوان یک رژیم استبدادی، وابسته و دست نشانده) ما را از درکِ تضادهای شاه با دولت های اروپا و آمریکا باز داشت.
چنانکه دربارۀ جلال آل احمد گفته ام ، ملّتِ ما از دروغ های آگاهانۀ بسیاری از رهبران سیاسی و روشنفکران آسیب های فراوان دیده است.ما حق داریم که از این یا آن اشتباهِ رضا شاه و محمدرضا شاه انتقاد کنیم، امّا حق نداریم که – باردیگر- به حافظۀ تاریخیِ نسل های حال وُ آینده دروغ بگوئیم. این امر درخدمتِ حقیقت– و خصوصاً حقیقتِ تاریخی – نبوده و نخواهد بود،چنانکه- باوجودِ تبلیغاتِ دشمنان بی فضیلتِ شاه- نسل های سوختۀ انقلاب اسلامی -اینک- در خیابان های ایران شعارهای دیگر سر می دهند!
ali@mirfetros.com
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر