۲۴ بهمن ۱۳۹۸

سِپندارمَذگان را پاس بداریم یا ولنتاین که تهاجم فرهنگی است؟

جشن «سِپَندارمَذگان» یکی از جشن‌های ارزشمند ایرانیان است که از دل تاریخ و هزاره‌های دور به ما رسیده و پاس‌داشت و برگزاری آن، بایسته و نشان ارج‌گذاری به مادران و بانوان و از همه مهم‌تر پاس‌داشت فرهنگ نیاکانی خویش است. با این‌همه، بیش از یک دهه است که شوربختانه برگزاری روز ساختگی «ولنتاین» که نمود کامل تهاجم فرهنگی است به پشت‌گرمی برخی از خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها در میان برخی از جوانان کشور جا باز کرده است. 

به گزارش امرداد، نگارنده در یکی دو دهه‌ی گذشته (که روز ساختگی ولنتاین در میان برخی از نوجوانان و جوانان کشور روایی یافته) هیچ‌گاه به‌گونه‌ی یادداشت یا گزارش به این جستار نپرداخته است. زیرا نخست با برگزاری همه ساله‌ی جشن ایرانی سِپَندارمذگان یا اِسپَندگان به آموزش و پالایش فرهنگ دست‌یازدیده است و دو دیگر با آگاهی‌رسانی به روش‌های گوناگون، فرهنگ نژاده و ریشه‌دار نیاکانی را شناسایی (:معرفی) و گوشزد کرده است. انگیزه‌ی مهم دیگر آن هم، روز ساختگی ولنتاین و رخنه‌ی تهاجم فرهنگی بوده است. نگارنده حتا از نام بردن چنین روزی همیشه پرهیز کرده است و هرگز به آن بهایی نداده و نخواهد داد. ولی آن چه ما را واداشت یادداشتی کنونی را بنویسیم، پاسخی است به گزارش یکی از خبرگزاری‌های فرهنگی و رسمی و مهم کشور که شوربختانه ندانسته یا دانسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، ” آب به آسیاب دشمن ریخته است” و مایه‌ی افسوس و نگرانی است از چنین رسانه‌ای.
خبرگزاری دانشجویان، ایسنا در گزارشی با نام «ولنتاین، تهاجم یا کمبود فرهنگی؟» در گفت‌وگو با دو جامعه‌شناس به بررسی این روز پرداخته و در پایان گزارش به این نتیجه رسیده است که ما با کمبود فرهنگ روبه‌رو هستیم و این روز، نیاز جامعه است و باید آن را برگزار کنیم تا جای تهی فرهنگی ما با این روزها پُر شود و بهتر است به جای مقابله با چنین روزهایی، آن‌ها را به رسمیت بشناسیم!؟
در این بخش نگاهی به این گزارش یک‌سویه انداخته و ناآگاهی نویسنده‌ی ارجمند و کارشناسان را بررسی خواهیم کرد.
گزارش ایسنا این‌گونه آغاز شده است: ولنتاین یا روز عشق دیگر برای کمتر کسی ناشناخته مانده است. به هر روی، دست کم یک دهه از گسترش (:شیوع) این پدیده‌ی فرهنگی در جامعه‌ی شهری ما می‌گذرد و در این مدت، جای خود را حسابی در میان نوجوانان، جوانان و حتا شماری (:تعدادی) از میانسال‌ها، باز کرده است.
ولنتاین سنتی است که ریشه‌ی ایرانی و حتا شرقی ندارد، بلکه درست از دل باختر (:غرب) از ایتالیا و از تاریخ شاهنشاهی (:امپراتوری) روم و تاریخ عیسویت (مسیحیت) سر برآورده است. پس از آن، نویسنده به افسانه‌ی شکل‌گیری این روز در سال 269 میلادی پرداخته و آن روزِ سراسر دروغ و ساختگی را با آب و تاب فراوان بیان کرده است.
اگر نویسنده‌ی گرامی در گزارش خویش، بررسی بیشتری انجام داده و با تاریخ آشناتر بود، می‌دانست که این روز افسانه‌ای بیش نبوده و در چند دهه‌ی گذشته از سوی همان باختر و استعمار ساخته و پرداخته شده و در میان کشورهای در حال توسعه به‌ویژه خاورمیانه گسترش پیدا کرده است. حال می‌بینیم که این روز در باختر و به‌ویژه ایتالیا آن چنان که باید و شاید نه جا افتاده و نه مورد پسند و اقبال فرهیختگان آن کشور جای گرفته است. شوربختانه باید پذیرفت دولت‌های استعماری برای رخنه در کشورهای دارای تمدن و فرهنگ دیرینه و برای جدایی و تفرقه‌افکنی میان مردم و در فرجام تجزیه‌ی کشورها، از راه فرهنگی ورود پیدا کرده‌اند و گاهی نیز، در این راه کامیاب (:موفق) بوده‌اند. اما کشوری همانند ایران که دارای تمدن و فرهنگ پرباری (:غنی) بوده و است، چرا و چگونه مورد یورش فرهنگی دیگر کشورها قرار می‌گیرد. ایراد کار در کجاست؟ آیا به‌راستی ما با کمبود فرهنگ روبه‌رو بوده و تهی از فرهنگ هستیم؟ و آیا….
نویسنده‌ی ارجمند ایسنا در بخش دیگری از گزارش با نام «چرا ولنتاین در ایران فراگیر (:شایع) شده است؟»، می‌نویسد: برآورده‌کردن نیازی از نیازهای انسان انگیزه‌ی پذیرش فرهنگ‌های غیرخودی است. بر پایه‌ی جستار «اشاعه‌ی فرهنگی و فرهنگ‌پذیری» نوشته‌ی سمانه نیکنام، آن دسته از عنصرهای فرهنگی، جهانی می‌شود که نیازی از نیازهای انسان را برآورده کند. از همین‌روی، انگیزه‌ی رشد و روایی‌یافتن فرهنگ ولنتاین در ایران آن است که نیازی را پاسخ می‌دهد، از این موقعیت با عنوان «خلأ فرهنگی» یاد می‌شود. با این نگاه، پذیرش پدیده‌های فرهنگی به انگیزه‌ی کمبود یا خلأهای فرهنگ خودی است و طبیعتاً پذیرش فرهنگ تازه با آرمان (:هدف) جبران آن، کمبود است.
شاید برای گسترش این دیدگاه نیاز باشد مفهوم «جهانی‌شدن» را پیش بکشیم. جهانی‌شدن یعنی تبدیل جهان به یک مکان واحد. بنا براین تعریف، جهانی‌شدن ارتباطات انسان‌ها را گسترش می‌دهد و از این روش تبادل فرهنگ‌ها به‌آسودگی فراهم می‌شود. فرآیند جهانی‌شدن به انگیزه‌ی اینترنت و شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ محقق و در نتیجه فرصت آشنایی و ارتباط انسان‌ها با فرهنگ‌های دیگر آسان‌تر شده است. از همین‌روی است که ولنتاین از یک پهنه‌ی فرهنگی محدود به پهنه‌های دور و نزدیک جهان راه می‌یابد…
اما در پاسخ به این بخش از گزارش نویسنده باید گفت: نخست این که ولنتاین ساختگی و افسانه‌پردازی است و به هیچ‌روی نمی‌تواند یک پدیده‌ی فرهنگی باشد و روشن نیست که نویسنده چگونه از آن با نام یک پدیده‌ی فرهنگی نام می‌برد. دو دیگر از کمبود فرهنگ و نیازهای فرهنگی انسان در یک جامعه، نام برده شده است. حال آن‌که در ایران، ما نه تنها با جستار کمبود فرهنگ و پر کردن نیازهای امروز جامعه روبه‌رو نیستیم، بلکه فرهنگ ایرانی آن اندازه گران‌مایه و پُر بار است که بتواند با آسودگی نیازهای فرهنگی کشور را فراهم نماید. در این‌جا نیاز است که اشاره شود، شوربختانه دولت‌مردان ما در سه چهار دهه‌ی گذشته با عملکرد بسیار بد و ضعیف خویش در زمینه‌های فرهنگی، انگیزه‌ای برای خودباختگی بخشی از جوانان و فراز مغزها شده‌اند. در کشوری که با نمونه‌های فراوانی از جشن‌های گوناگون ملی و میهنی همانند جشن سپندارمذگان، سده، تیرگان، مهرگان و … رو به‌رو بوده و هستیم، دیگر چه نیازی است که به برخی از فرهنگ‌های ناپخته و بی‌مایه‌ی باختریان و دیگر کشورها رو بیاوریم؟ اگر دولت‌مردان ما از برگزاری جشن‌های ملی ایرانی و برخی از همایش‌ها و نشست‌های فرهنگی در کشور و به‌ویژه در شهرستان‌ها در این چند دهه پیشگیری کرده‌اند، آیا گناه را باید به پای فرهنگ ایرانی گذاشت؟ آیا فرهنگ ایرانی با کمبود روبه‌رو بوده و از درون تهی است؟ آیا باید به دنبال جشنی به نام عشق در فرهنگ ایرانی بگردیم؟ یا این که به باور نگارنده، همه‌ی جشن‌های ایرانی را باید جشن عشق، مِهرورزی، دوستی، مهربانی و یکپارچگی و همبستگی ایرانیان در درازای تاریخ دانست. آیا جهانی شدن را می‌توان به پذیرش تهاجم فرهنگی که دستاورد استعمار بوده، در پیوند دانست. در این که داد و ستد فرهنگی از هزاره‌های دور در میان کشورها روایی داشته و ایران هم برخی از فرهنگ‌های نیک و خوب را از دیگر کشورها گرفته و برخی از چیزها را هم به آن‌ها داده است، هیچ دودلی‌ای (:تردیدی) وجود ندارد. ولی به هیچ‌روی، جهانی‌شدن به معنای پذیرش تهاجم فرهنگی آن هم از نوع ولنتاین کم‌مایه و ساختگی نبوده و نیست. پاسخ‌های بسیار روشن و آشکار دیگری می‌توان به این بخش از گزارش داد که در این جا، نمی‌گنجد و از حوصله‌ی خوانندگان به‌دور است.
نویسنده‌ی گرامی در دنباله‌ی گزارش در گفت‌وگو با جامعه‌شناسان، جستارهایی را به میان آورده است که تنها به یک بخش کوتاه از آن پرداخته و روشنگری خواهیم کرد. جامعه‌شناس ارجمند در پاسخ به پرسش خبرنگار ایسنا که گفته است: آیا ولنتاین مصداق تهاجم فرهنگی است؟ این‌گونه پاسخ داده است: درست است که ما ایرانی هستیم و در یک کشور اسلامی زندگی می‌کنیم، ولی در عین حال انسان هستیم و همه‌ی انسان‌ها نیازهایی دارند که پیوندی به غرب و شرق جغرافیایی ندارد. نیاز به عشق و محبت یکی از این نیازهاست. چنین روزی در باختر (:غرب) شکل گرفته و به کشورهای دیگر هم وارد شده است.
چرا انتقال دانش، نوآوری‌‌ها (:ابداعات) و ابتکارات تکنولوژیکی باختر به ایران را تهاجم به شمار نمی‌آوریم و با جان و دل آن را وارد کشور می‌کنیم؟ بنابراین اگر قرار بر نفی باختر است، باید بهره‌گیری از دانش و فناوری باختر هم نفی شود. چگونه گوشی تلفن همراه (موبایل) یا خودرو آخرین مدل ساخته‌ی غرب را نفی و با آن مقابله نمی‌کنیم و آن را تهاجم نمی‌دانیم، ولی هنگامی که به رد و بدل شدن فرهنگ‌ها می‌رسیم، جستار تهاجم فرهنگی مطرح می‌شود. از دید من شکل مواجهه با ولنتاین نادرست (:غلط) است.
اما گویا جامعه‌شناس گرامی آگاهی ناچیزی از جستار فرهنگ دارند و آن را با تکنولوژی و نوآوری‌های روز جهان یکی می‌پندارند. مهم‌تر از همه این که ولنتاین سراسر دروغ و ساختگی است و بی‌گمان و بدون هیچ چیزی، تهاجم فرهنگی به‌شمار می‌آید. اگر پای نیاز به مهر، فروتنی و مهربانی در میان باشد چه چیزی پربارتر از فرهنگ ایرانی و جشن‌های ملی و میهنی که ریشه در آیین و آداب گذشتگان پاک‌نهاد ما دارد، است و از پایه و بُن پیش‌کشیدن و سنجیدن تکنولوژی با پدیده‌ی فرهنگ نادرست و ناروا است. شوربختانه در میان دانش‌آموختگان و تحصیلکرده‌های جامعه‌ی امروز ما، نقش هویت ایرانی و آشنایی با تاریخ و فرهنگ گذشتگان بسیار ناچیز و اندک است و بیش‌تر دانشگاهیان و جوانان ما، آگاهی چندانی از فرهنگ، هنر و تاریخ ایرانی نداشته و ندارند…
همین ماه گذشته بود که خبرگزاری ایرنا در گزارشی نوشت:  امسال 5 میلیون درخت کاج در تهران هم‌زمان با سال نو میلادی به‌فروش رفته است. حال آن که شمار پیروان آیین عیسویت در تهران به 250 هزار تَن (:نفر) هم نمی‌رسد! «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
در این‌جا و برای آن که جستار به‌درازا نکشد، ناگزیر هستیم یادداشت پیش‌رو را به پایان برسانیم و تنها نتیجه‌گیری کوتاهی داشته باشیم. جشن سپندارمذگان یا همان اِسپندگان با تاریخ و گاهشمار امروزی برابر است با 29 بهمن‌ماه خورشیدی (5 اسپندماه باستانی و یا مَزدایی) که جشن پاسداشت زن و زمین است و نشانه‌ی مهر، فروتنی و بردباری است. ولنتاین را با هوشیاری و آگاهی چند روز زودتر در 25 بهمن‌ماه جا انداخته و برگزار می‌کنند. آیا این نزدیکی جای پرسشی در اندیشه‌ها پدید نمی‌آورد؟
و در پایان باید دانست که آیین و دین عیسویان بسیار از آیین مهر ایرانی تاثیر پذیرفته است و بیشتر نمادها و نشانه‌های ایرانی در آن، آشکار و پیدا است… پس بهتر است تاریخ را دوباره بخوانیم و آگاهی‌های خود را از تاریخ و فرهنگ ایرانی بیش از پیش کرده و بالا ببریم و پاسدار و نگاهبان جشن‌های ایرانی و فرهنگ پرمایه‌ی خویش باشیم.
-‌ برای آگاهی از گزارش کامل ایسنا به کد خبر 98111511137، چهارشنبه 16 بهمن‌ماه در بخش فرهنگ عمومی سری بزنید.
-‌ جشن سپندارمذگان، جشن پاس‌داشت زنان و مادران ایرانی است. روز عشق، دلدادگی، مهر، فروتنی و بردباری است. آن را پاس‌داشته و از یاد نبریم.
-‌ می‌ستاییم زنانی را که در پیِ درستکاری و راستی سرآمد شده‌اند (کتاب اوستا). 29 بهمن ماه، جشن سپندارمذگان همایون باد.

امرداد - سیاوش آریا، پژوهشگر تاریخ ایران و میراث فرهنگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر