ایران با تاریخ و فرهنگی درازدامن، روزگاری گستردهترین سرزمین جهان بود و از اینرو یکی از تمدنهای دیرین و بالندهی جهان شناخته میشود . ایران امروز هستهی بنیادین قلمرو کهن فرهنگی و زبانی است که روزگاری حتا با کشورهایی که در این قلمرو جای نمیگرفتند در پیوند بود. از اینرو گاه بخشهای گوناگونی از آسیا از خاور در سرزمینهای چین امروزی تا آسیای صغیر و بخشهایی از ترکیه و آسیای میانه و قفقاز را بخشهایی از ایران در سدههای گذشته میدانند. اما برخی کارشناسان بر این باورند که ایران در دورههای گوناگون از دید سیاسی مرزهای گوناگونی داشته است. به هرروی گسترهی تاریخی و فرهنگی ایران گستردهتر از مرزهای سیاسی امروزی است و گاه بخشی از فرهنگ ایران مانند نوروز بخشهایی از جهان امروز را دربر گرفته است. این پراکندگی و گستردگی نشان از نفوذ فرهنگی تمدن ایرانی در دیگر بخشهای جهان دارد.
میتوان گفت در هیچیک از دورههای تاریخی محدودهی سرزمینیِ ثابتی نداشتیم؛ گاه سرزمینهایی افزوده یا جدا میشد. برای نمونه در دوره هخامنشیان در دوره کمبوجیه، مرزهای ایران به حدود مرزهای چین امروزی تا مصر (سال ۵۲۵ پیش از میلاد) میرسید. پس از مدتی مصر استقلال یافت و دوباره در دورهی اردشیر سوم و برای یازده سال (۳۴۳- ۳۳۳ .ق.م) به هخامنشیان پیوست. در دورههایی دیگر از امپراتوری هخامنشیان مرزها از مدیترانه فراتر نمیرفت یا در دورهی تیموریان، پس از مرگ تیمور این قلمرو دچار چندپارگی و گسست شد و سلسلههای گوناگونی در خاور، باختر و مرکز ایران شکل گرفت.
اگر به۲۵۰۰ سالی که از شکلگیری امپراتوری ایران میگذرد، بنگریم میتوان گفت در دورهی کمبوجیه و داریوش بزرگ ایران به بیشترین وسعت سرزمینی خود رسید. اما در مجموع هسته اصلی و مرکزی و باثباتِ ایران، در خاور تا رود آمویه (جیحون) و دریاچهی آرالِ کنونی، در شمال تا کوههای قفقاز و شهر دربند، در باختر تا رود فرات و در جنوب تا سواحل جنوبی خلیجفارس کشیده میشد. این مرز تاریخی هستهی اصلی ایران است که تا اندازهای همیشه حفظ و بسته به تواناییهای نظامی و سیاسی شاهان ایران از دوره باستان تا پس از اسلام، بخشهای دیگری به این قلمرو افزوده شده است. مثلا هند را نادرشاه به قلمرو افشاریان افزود یا مصر از سوی کمبوجیه به حکومت هخامنشی افزوده شد.
ایران فرهنگی در واقع تطابقی با ایران سیاسی ندارد. گرچه در برهههایی تطابق پیدا میکند ولی ایران فرهنگی قلمرو جغرافیایی گستردهتری از ایران سیاسی را در بَرمیگیرد. برای نمونه در شمال خاوری چین و در استان خویی نزدیکیهای اقیانوس آرام هنوز هم عنصر ایرانیت یعنی فرهنگ و آداب و رسوم و جهانبینی ایرانی و زبان فارسی گسترش دارد تا جاییکه آن مردم حتا نمازشان را هم به فارسی میخوانند. این قلمرو از سوی باختر تا بالکان میرسد. حتا در زمانهی ما در مجارستان محلهها و مهاجران ایرانیتبار داریم و دو روستای آن، ایرانیتبار و یزدیالاصل هستند. در جنوب روسیه امروزی جمهوری اوستیا ایرانیتبار هستند. فرهنگ قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی با وجود تفاوتهای زبانی و مذهبی بهشدت از فرهنگ ایرانی تاثیر پذیرفته است. در میان مردم پیرامون دریای آدریاتیک رگههایی از فرهنگ ایرانی جاری است. بخشی از کرواتها یعنی مردمان کرواسی خود را ایرانیتبار میدانند نه اسلاو. گرچه این مناطق هیچگاه از دید جغرافیای سیاسی بخشی از ایران نبودهاند همیشه عناصر قدرتمند فرهنگ ایرانی در آنها حضور داشته است. پس ایران فرهنگی را باید از ایران سیاسی جدا دانست.
در واقع ایران فرهنگی، یک هستهی اصلی و سخت مرکزی دارد که افزونبر ایران سیاسی امروز بخشهایی از آسیای مرکزی، افغانستان، قفقاز و جنوب روسیه و بخشهایی از پاکستان امروزی و شمال عراق امروزی را در برمیگیرد. همچنین یک حاشیه فرهنگی هم دارد که شمال چین، بخشهایی از قرقیزستان امروز (فرغانه) و ازبکستان و شمال هند و آسیای صغیر تا بالکان را دربرمیگیرد که میتوان آن را ایران فرهنگی اطلاق کرد. اگرچه همزمان با شکلگیری دولت صفویه، بخشی از آسیای مرکزی بهدست شیبانیان ازبک افتاد و در پیِ جنگهای ایران و روسیه، بخشهایی از قفقاز از دست رفت و در دورهی قاجار هرات هم از کف رفت اما خوشبختانه هستهی بنیادین ایرانشهر در چارچوب ایران کنونی حفظ شده است.
در مجموع میتوان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای سیاسی ایران است، اینگونه برشمرد: ۱- زبان پارسی، گویشها و لهجههای پارسی ۲- جشنهای ملی مانند نوروز و چله و گاهشماری خورشیدی ۳- فلسفه ۴- دینها و آیینهای زرتشتی و مهرپرستی ۵- هنر ایرانی (ادبیات و شعر پارسی، معماری ایرانی و خوراک ایرانی) ۶- فرهنگهای بومی تیرههای ایرانی و ۷- موسیقی سنتی ایران.
ایران به دلیل دارا بودن تاریخ و فرهنگ پرمایهی خود از راه هنر، معماری، شعر، دانش و فناوری، پزشکی، فلسفه و مهندسی بر فرهنگها و مردم جهان تا گسترههایی چون ایتالیا، مقدونیه و یونان، روسیه، شرق اروپا و آسیای میانه، شبهجزیره عربستان، جنوب شرق آسیا، شبهقاره هند و شرق آسیا اثر درخور نگرشی گذاشته است.
ویژگیهای تمدن ایرانشهری
باغ ایرانی از نمادهای برجستهی تمدن ایرانی برپایهی آبادی و آبادانی است. که دارای ساختار ویژهای است. باغ ایرانی پاسارگاد را ریشهی مهرازی این باغها دانستهاند. کوروش بزرگ دستور داده بود که باغ پاسارگاد چگونه ایجاد شود و درختها نیز به چه شکل کاشته شوند و در واقع هندسیسازی باغ و شکل و شمایل آن از دیدگاه کوروش سرچشمه گرفته شده است. در دورهی ساسانیان نیز باغها در جلوی کاخها و معابد شکل گرفتند و این موضوع در دورهی اسلامی نیز ادامه یافت. این باغها عنوان یک ساختار کامل، بیانگر رابطهی تنگاتنگ میان بستر فرهنگی و زیستبوم است و نشانهای از سازگار نمودن و همسو کردن نیازهای انسان و طبیعت است. در گذشته باغ ایرانی بروز توان نهفتهی محیط و ادراک پیچیدگیهای آن بود. آفرینشگر باغ با تکیه بر دانش تجربی خود فضایی را ایجاد میکرد که باعث رشد و پویایی بستر زیستبومی میشد. در سال ۱۳۹۰ خورشیدی (۲۰۱۱ میلادی) در سیوپنجمین نشست یونسکو ۹ باغ ایرانی به عنوان میراث جهانی یونسکو پذیرفته شدند. این باغها دربرگیرندهی باغهای ایرانی پاسارگاد، ارم، چهلستون، فین، عباسآباد، شازده، دولتآباد، پهلوانپور، اکبریه است.
پیشینهی ورزش در ایران
کشتی، اسبدوانی و بدنسازی از ورزشهای سنتی ایران هستند. ایران، زادگاه آیینهای پهلوانی و زورخانهای و چوگان است. چوگان برای نخستینبار، در ایران در سدهی ششم پیش از میلاد، شکل گرفت و کمکم تا تبت، چین، ژاپن، عربستان و هند گسترش یافت. ورزش زورخانهای و چوگان (چوگان، بازی سوار بر اسب همراه با موسیقی و روایتگری)، در فهرست میراث فرهنگی ناملموس یونسکو به نام ایران به ثبت رسیدهاند.
پوشاک و صنعت پارچهبافی در ایران
تاریخ دقیق پیدایش پارچهبافی (:نساجی) در ایران، هنوز روشن نیست اما گمان میرود همزمان با پیدایش تمدن در نظر گرفته میشود. فردوسی و شماری از تاریخنگاران شرق و غرب، کیومرث را پدیدآورندهی (:مبدع) استفاده از پوست و موی جانداران به عنوان پوشاک، دانستهاند. برخی از تاریخنگاران نیز از هوشنگ به عنوان نخستین پدیدآورندهی استفاده از پوست جانداران به عنوان پوشاک، یاد کردهاند. فردوسی، تهمورث را به نوعی، آغازکنندهی نساجی در ایران، دانسته است. یافتههایی در شمال ایران، از نزدیکبه ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد، وجود دارد که به بافت پشم در آن دوران، اشاره میکند. یافتههای (:اکتشافات) دیگری در مرکز ایران که دیرینگی آن به ۴۲۰۰ سال پیش از میلاد بازمیگردد، نشان داد که از آن زمان پوست جانداران، دیگر تنها پوشاک رایج در فلات ایران نبوده است. پوشاک دوران باستانی ایران، شکلی پیشرفته گرفت و جنس پارچه و رنگ پوشاک در آن دوران، اهمیت بالایی یافت. برپایهی جایگاه اجتماعی، مقام، اقلیم منطقه و فصل، پوشاک پارسی در دوران هخامنشیان به فرمهای گوناگونی درمیآمد. فلسفهی استفاده از این پوشاک، افزونبر ویژگی کاربردی بودن، نقشی زیباشناختی نیز داشت. در این دوران، انواع گوناگونی از پارچه و رنگ رواج یافت. پارسها تا اندازهی درخور توجهی در پوشاک، از مادها الهام گرفته بودند. دیگر ویژگی پوشاک باستانی این کشور، وجود زینتهای بسیار بر پوشاک و سلاح است. در ادامه وارون (:برخلاف) اشکانیان، ساسانیان چندان تحت تاثیر یونانیان نبودند و در دگرگون کردن پوشاک، تاجها و داشتن گوشواره در دورهی ساسانی، گرایش به نفی نقش بیگانگان، دیده میشود.
تاریخچهی هنر در ایران
از هزارهی چهارم تا هزارهی دوم پیش از میلاد، هنر در ایران، بیشتر شامل عناصری از باورهای دینی میشده است. ظرفهای نگارین و کندهکاریهایی همانند آنچه که در کورانگون و نقش رستم صورت گرفته، از بازماندگان آثار هنری آن دوران هستند. در پایان هزارهی سوم و در هزارهی دوم، صنعت برنز در ایران، با مهارت بالا و استادی دنبال شد. در این دوران، سفالسازی ظریف شد و نقش جاندارانی بر آنان گذارده شد. تندیسهایی نیز در تورنگتپه یافت شدهاند که گمان میرود، ساخت مردم همین دوران باشند. در کاخهای هخامنشی، با همکاری تمام کشور، کوشش شده است که تصویری از آن دوران نمایش داده شود و هنرهای بسیاری در ساخت آنان به کار رفتهاست؛ سنگنگارهها و کندهکاریها، جزییات رنگی، روکشهای طلا و برنز و نقوش روی اشیا درونی ساختمانها، بخشی از هنر هخامنشی هستند که تاکنون حفظ شدهاند. پس از هنر پارتها که تحت تاثیر هنر یونانی بود، هنر ساسانیان، تمدن ایرانی را بار دیگر زنده کرد. هنر ساسانی، از فرهنگهای دیگر هم اثر گرفت اما از اساس ایرانی بود؛ از رویدادهای مهم در این دوران، این بود که معماری طاقدار در ساختمانها رواج یافت.
موسیقی در ایران، از دوران باستان، دارای اهمیت بوده است. در دوران هخامنشیان، موسیقی در آیینهای مذهبی استفاده میشده است. موسیقی در دوران ساسانیان ارزشمند بوده است و ساسانیان، شمار فراوانی از سازها را به کار بردهاند. باربد، از موسیقیدانان دوران ساسانی، نخستین سیستم موزیکال خاورمیانه را با عنوان خسروانی ایجاد کرد. بسیاری از مدها و ملودیهای باستانی ایران، با چیرگی اعراب بر این کشور، از میان رفتهاند؛ اما دستگاهها، به شکل شفاهی به روزگار ما رسیدهاند. ایران زادگاه نخستین سازهای پیچیدهاست که دیرینگی برخی از آنها، به هزارهی سوم پیش از میلاد میرسد. نواحی ایران، دارای شمار درخور توجهی از سازهای بومی از انواع بادی، پوستصدا، خودصدا و زهی هستند. سازهایی همانند تار، سهتار، بربط، سنتور، قانون، کمانچه، نی، قیچک، رباب، تنبک، دف، دایره و دایرهزنگی در موسیقی ملی ایران به کار میروند.
رقص در ایران، پیشینهای طولانی دارد و بیشتر چهرهای آیینی داشته است. در دربار ساسانیان، رقصی ویژه انجام میشده است. فردوسی، حماسهسرای ایرانی، از رامشگرانی چون آزاده یاد کرده است که چنگ مینواختند، چامه میخواندند، ساقی بودند و میرقصیدند. به شکل کلی، ایران، یکی از امپراتوریهای باستانی بود که به گسترش هنر رقص پرداخت. برای این ملت کهن، رقص یک پدیدهی مهم اجتماعی و یک آیین مذهبی بوده است. پیشینهی رقص ایرانی به عنوان یک شکل هنری مستقل، دست کم از دوران مهرپرستی گمان زده میشود و منابع تاریخی دوران باستان، به آن اشاره کردهاند.
تیاتر در ایران با گونههای بومی نمایان شده است. ایرانیان، گونهی ویژهای از درام را داشتند؛ شیوهی اجرایی درخور توجه، نامور به نقالی که یک هنر کهن داستانگویی است و گاه شامل موسیقی نیز میشود. اگرچه سنت نمایشی ایران، وامدار گونههای نمایشی بومی مانند نقالی و عروسکگردانیها است اما نمایشهای مذهبی نیز جنبهای دیگر را به این سنت افزودهاند. تعزیه نقشی ارزشمند در تیاتر ایران داشته است. سوگ سیاوش، خیمهشببازی و سیاهبازی نیز نمایشهای سرشناس ایرانی هستند.
فرش یا قالی ایرانی از دیرباز دارای آوازه بوده است. گزنفون تاریخنگار یونانی در کتاب سیرت کوروش، در میان سالهای ۴۳۰ تا ۳۴۵ پیش از میلاد نوشته است: «ایرانیان برای اینکه بسترشان نرم باشد قالیچه زیر بستر خود میگسترند. در زبان پهلوی به هر چیز گستردنی (فرش) ویسترگ میگفتند (ویستردن=گستردن). سالنامهی چینی سوئیسو در دورهی ساسانی از فرش پشمی ایران به عنوان کالای وارداتی به چین نام میبرد. فرش نامدار بهارستان در کاخ تیسفون نیز به شوند شکوهش بازتاب گستردهای در ادبیات داشته است.
فرش دستبافت ایرانی جلوهای از پیوند ایرانیان با طبیعت است که در نقشها و رنگهای این دستبافته به زیبایی و روشنی نمود پیدا کرده است.
معماری؛ هنر شکوهمند ایرانی
مهرازی (:معماری) ایرانی دارای دانش بومی و پیشینهای طولانی است و در درازای تاریخ، همواره به عنوان عالیترین بخش هنر ایران، شناخته شده است. مهرازی در دورههای هخامنشیان، پارتها و ساسانیان جایگاه ارزشمندی داشته است و در دوران اسلامی نیز این جایگاه را نگاه داشته است. فرهنگ باستانی ایران از سبک مهرازی ژرفی برخوردار است. ایلامیها، هخامنشیان، هلنیستیها و دیگر سلسلههای پیش از اسلام، آثار سنگی برجستهای را از عظمت مهرازی خود به جای گذاشتهاند. چغازنبیل و پارسه از این آثار هستند و هر دو در سال ۱۹۷۹ میلادی، به عنوان میراث جهانی یونسکو شناخته شدند. مجموعهآثار رهبانی ارامنه ایران در سال ۲۰۰۸ م، به عنوان میراث جهانی یونسکو ثبت شد؛ مهرازی این مجموعه، نمایانگر ترکیبی از فرهنگهای بیزانس، پارسی و ارمنی است. از آغاز دوران اسلامی، دستاوردهای مهرازی سلسلههای سلجوقی، ایلخانی و صفوی، منحصراً قابل توجه است. در این دوران، شهرهایی در ایران مانند نیشابور، اصفهان و شیراز در میان شهرهای بزرگ جهان اسلام جای گرفتند و شمار بالای مسجدها، مدرسههای اسلامی، زیارتگاهها و کاخهای آنها، یک سبک مهرازی ایرانی را شکل داد.
جشن سال نوی ایرانی
نوروز، از سوی یونسکو به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشریت ثبت شدهاست و مجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامهای، ۲۱ مارس، برابر با نخستین روز بهار را به عنوان روز جهانی نوروز به رسمیت شناختهاست. این آیین باستانی ایرانی، از سوی پیروان ادیان گوناگون و در کشورهای دیگر نیز جشن گرفته میشود. این جشن به عنوان مهمترین جشن ایرانی از چهارشنبهی پایان سال که چهارشنبهسوری در آن برگزار میشود، آغاز شده و تا روز سیزدهم سال نو که سیزدهبهدر نام دارد ادامه مییابد.
ادبیات فارسی
کهنترین سنت ادبی ملی ایران، از زبان اوستایی، زبان سپند (:مقدس) کتاب اوستا است که از نوشتههای مذهبی و استورهای زرتشتی و آیینهای کهن ایرانی تشکیل شده است. ادبیات ایران، از یکی از مهمترین شناسههای فرهنگ ایرانی است. استادان بزرگ زبان فارسی، همانند فردوسی، حافظ، نظامی گنجوی، جامی و مولوی، هنوز الهامبخش نویسندگان ایرانی هستند.
آگاهی کنونی از اساطیر ایران از منابع گوناگونی به دست آمدهاست که مهمترین آنان، اوستا است. ادبیات پهلوی شامل متنهای دینی، الهام، ادبیات اندرزی، ادبیات حماسی، شعر و نوشتار با اهمیت تاریخی میشود؛ در برخی از نوشتار این ادبیات، اساتیر و باورهای اوستایی حفظ شده است. بندهشن و دینکرد نیز آگاهیرسانهای مهم دیگری از باورها و اساتیر کهن ایران هستند. شاهنامهی فردوسی از مهمترین متنهای ادبی، حماسی، تاریخی و استورهای ایرانی است. در بسیاری از داستانهای شاهنامه، مفهوم نبرد میان نیک و بد نهفتهاست. اساطیر ایران باستان، شامل نبردهای کیهانی، مفاهیم انتزاعی، شخصیتهای دینی، قهرمانان افسانهای، موجودات افسانهای، نمونههای شاهی و افراد دلیر است که پیوندی مستقیم با باورهای دوران باستان داشتهاند. رستم (نامآورترین پهلوان شاهنامه)، اسفندیار، افراسیاب، کاوه آهنگر، سهراب، سیاوش و فریدون از پرآوازهترین پهلوانان شاهنامه هستند. نثر فارسی نیز گنجینهای از روایتها را شامل میشود. رودکی که نخستین سرایندهی برجستهی زبان فارسی شناخته میشود کلیله و دمنه را نیز به نظم درآورده است.
پیشینهی فلسفه در ایران
فلسفه در ایران به شوند دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی بزرگ در این کشور، طیف گستردهای از مکتبهای فکری را در برمیگیرد. بهطور کلی، فلسفه در ایران را میتوان به دوران پیش و پس از اسلام تقسیم کرد. مکتب مزدیسنا به دنبال آموزههای زرتشت در سالهای ۱۰۰۰ تا ۵۸۸ پ. م، در نقاطی از ایران، پدیدار شد. زرتشت نخستین کسی بود که مفهوم شر را از نظر فلسفی بررسی کرد. فلسفی اخلاقی زرتشت برپایهی آموزههای پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. اندکی از باورهای زرتشتی در فرهنگ پساکلاسیک غربی تا پایان سدهی ۱۸ میلادی شناخته شده بود و او، تأثیرگذاری بهسزایی در فلسفهی یونان و روم داشت. در بررسی دوران پس از اسلام، فلسفهی نخستین اسلامی، در پدیداری فلسفهی نوین، بسیار تاثیرگذار بوده است. مهمترین اثر این فلسفه، بر تئوریهای فرگشت بوده است. از مکتبهای مهم پس از اسلام، حکمت سینوی، اشراق و متعالیه هستند. حکمت سینوی، توسط ابن سینا، فیلسوف ایرانی، بنیان نهاده شد و تا سدهی دوازدهم میلادی، به مکتب پیشرو در فلسفهی اسلامی تبدیل شد.
آنچه از آن یاد شد چکیدهای از تمدن، تاریخ، فرهنگ و هنر ایرانشهری است که نمونههای آن در جایجای ایران بزرگ فرهنگی و حتا کشورهای بیرون از این حوزه ولی تاثیرگرفته از این فرهنگ یافت میشود. در ادامه در سلسله نوشتارهایی از حوزهی تمدنی ایران کهن و آثار آن در جایجای جهان یاد میشود.
* با بهرهجویی از تارنمای «ویکی پدیا» با دگرگونی و ویرایش
خبرنگار امرداد: نگار جمشیدنژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر