من و تو - نیک آهنگ کوثر، روزنامهنگار حوزه آب و زمینشناس
تمدن ایرانزمین بدون مدیریت منابع آب شکل نگرفته است. امپراطوری پارس با تکیه بر دانش سازندگان قنات و آبشناسان توانست مرزها را گسترش دهد. تکامل زبان پارسی در مناطقی میسر شد که آب داشتند و آباد بودند. اگر امروز داریوش کبیر زنده میشد و وضعیت مرودشت، دشت مشرف به تخت جمشید را میدید که به خاطر برداشت بیش از حد آبهای زیرزمینی نشست کرده و آرام آرام میمیرد، به دعای معروفش بندی دیگر میافزود: «خدا این کشور را، از دشمن، از خشک سالی، از نابود کننده منابع آب و از دروغ حفظ نماید.»
امروز، نیمی از دشتهای کشور نشست کردهاند و به قولی، ۸۰٪ منابع آب زیرزمینی کشور در طی ۳۸ سال گذشته از بین رفته است. بنا به گفته رئیس جدید سازمان حفاظت محیط زیست، بدون تغییر روند فعلی برداشت و بهرهبرداری آب و آبیاری کشاورزی، و نیز با افزایش جمعیت، تا ۲۰ سال آینده، ۸۰٪ کشور از آب تهی خواهد شد.
عیسی کلانتری چند سال پیش نیز هشدار داده بود که با ادامه روند کنونی، در دهههای آینده بیش از نیمی از ایرانیان چارهای جز مهاجرت از کشور نخواهند داشت.
عیسی کلانتری چند سال پیش نیز هشدار داده بود که با ادامه روند کنونی، در دهههای آینده بیش از نیمی از ایرانیان چارهای جز مهاجرت از کشور نخواهند داشت.
تجربه تلخ بروز درگیریهای منطقهای و جنگهای داخلی در کشورهایی که بیآبی آنها را به شرایطی بحرانی رسانده، باید باعث نگرانی مدیران ارشد جمهوری اسلامی شود.
سوریه، یکی از مهمترین مثالها است، که بیآبی سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ منتهی به مهاجرت بیش از یک و نیم میلیون نفر از کشاورزان و دامداران و روستائیان شمال شرق به حاشیههای شهرهای بزرگ غربی این کشور شد. افزایش تعداد حاشیهنشینان و فقدان مدیریت بحران حکومت بشار اسد در ۲۰۱۱ و با آغاز بهار عربی، بسیاری از همین مهاجران را به دامان گروههای نظامی و شبه نظامی کشاند. اعتراضات اولیه به جنگی داخلی تبدیل شد که تا کنون بیش از نیم میلیون نفر قربانی داده است.
یمن نیز سرنوشت بهتری نداشت. برداشت بیش از حد از منابع آب زیرزمینی آغازگر درگیریهای کوچک و سپس بزرگتر شد.
در طول ۳۸ سال گذشته، سیاستهای ایدئولوژیک مدیران آب در تامین این عنصر برای خودکفایی کشاورزی از یک طرف، وبیتوجهی به پتانسیلهای دیگر کشور به جز سدسازی و انتقال آب آسیبهای بزرگی به جایجای کشور وارد آورده است که نشان از بیتوجهی حکمرانان آب ایران به نمونههای مشابه در کشورهای دیگر بوده است.
به عنوان مثال، دزدی از حقآبه دریاچه آرال اتحاد جماهیرشوروی سابق، منجر به نابودی دریاچه و تبدیل بخش بزرگی از آن به منبع ریزگردهای سمی و نمکی شد. تندبادهای محلی، ریزگردهای برجای مانده تبدیل به کابوسی برای ساکنان مناطق اطراف آرال شد. هزاران هزار نفر به بیماریهای تنفسی، انواع سرطان و دیگر بیماریها مبتلا شدند.
اگر مدیران ارشد آب کشور متوجه عمق فاجعه آرال بودند، آیا همان بلا را بر سر دریاچه ارومیه میآوردند؟
در حال حاضر، بیشتر مساحت دریاچه تبدیل به بیابانی سفید، با نمکهای آغشته به سموم آفتکش کشاورزی و فاضلابهای صنعتی شدهاست. بیش از ۱۴ میلیون ایرانی در معرض تندبادهای انباشته از ریزگردهای این دریاچه هستند.
مدیران انقلابی، با ساخت سدهایی بر رودخانههای منتهی به خوزستان، در جایجای این استان، تالابها را تبدیل به کانونهای ریزگرد کردهاند؛ چرا که این سدها، مانع دریافت حقآبه این تالابها شدهاند.
پروژههای برنجکاری و آبیاری بدون منطق فضای سبز اصفهان از جمله عوامل خشک شدن زاینده رود است و به این ترتیب، حقآبه گاوخونی را وسط راه خوردهاند. بخشی از آبی که باید سهم گاوخونی میشد نیز سر از یزد در آورده است.
سیاستهای کشاورزی و آبیاری و مدیریت منابع آب با هدف رسیدن به خودکفایی در ۳۸ سال گذشته، بدون توجه به امکان کاهش میزان بارندگی و کم شدن منابع آب تجدیدپذیر بوده است. این مساله باعث بهرهبرداری بیش از حد از منابع آب زیرزمینی از سوی کشاورزان برای تولید بیشتر گندم و غلات دیگر با همدلی حکومت بوده است. اینک بسیاری از همان کشاورزان که بابت تولید بیشتر جایزه هم میگرفتند، زمینهای بیآب خود را رها کردهاند و به حاشیه شهرها رفتهاند تا نانی به کف آرند و به غفلت نخورند.
اگر تعداد حاشیهنشینان متضرر از بحران آب در چهار سال آینده به رقمی فراتر از ۲۲ میلیون برسد، اگر باز هم منابع آب کم شود و دولت تدبیری برای حل این مشکل بزرگ نداشته باشد، میتوان پیشبینیکرد که جای جای کشور دچار بحرانهای اجتماعی و حتی خشونتهای منطقهای شود.
اگر ورشکستگی آبی فعلی را جدی نگیریم، و اگر دولت تدبیری برای حل مشکل نداشته باشد و بخواهد به همان روش پیشین (سدسازی بیرویه و انتقال آب) تکیه کند، ایران که زمانی الگوی مدیریت منابع آب در کل منطقه بود به خاطر این بحران، فرو خواهد ریخت.
مطمئناً از میان رفتن یوزپلنگها موضوع مهمی است، حتماً نیامدن به موقع فلامینگوها و لکلکهای سیبری نگران کننده است، اما نبود آب، به مهاجرت میلیونی و درگیریهای داخلی و منطقهای خواهد انجامید. پس شاید کلانتری بیراه نگفته باشد که آب، مهمترین مساله کشور است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر