شهربراز: نام دانهی «برنج» از ریشهی سانسکریت «وریهی-ز» (vrihi-s) است که در پارسی کهن به گونهی «بریزی» (brizi) و در پارسی میانه به گونهی «برینج» (brinj) و در پارسی دری/ نو به گونهی «برنج» و در پشتو به گونهی وریزه (vrize) درآمده است. در پارسی دری به ریخت «کُرَنج» و «گُرَنج» هم آمده است:
کرنجش بُدی خوردن و شهد و شیر (فردوسی)
چو بشنید بر پای جست اردشیر
که با من فراوان کرنج است و شیر (فردوسی)
بر پایهی سخن شاهنامه در بالا میتوان گفت که ایرانیان نه تنها دستِ کم از زمان ساسانیان برنج را میشناختند و میخوردند بلکه شیربرنج هم درست میکردهاند و با شهد میخوردهاند!
زندهیاد دکتر محمد معین هم در برهان قاطع چنین مینویسد:
از مآخذ قدیم میتوان دانست که در روزگار هخامنشیان،برنج در ایران بوده و شک نیست که این گیاه از سرزمین هند به ایران رسیده است.
آماجِ استاد معین این دو مورد زیر است:
– آریستوبولوس (Aristobulus)، از همراهان اسکندر در لشکرکشیهای وی در آسیا و نویسندهی زندگینامهی او که پس از ۲۸۵ پ.م. نوشته است، میگوید برنج در باکتریا (بلخ)، بابِل، شوش و در بخشهای پایین دست سوریه میروید.
– دیودوروس (Diodorus) نیز بر فراوانی برنج در شوش تأکید کرده است.
از این دادهها میتوان چنین برداشت کرد که در شاهنشاهی هخامنشیان و شاید در نتیجهی حکومت آنان کشت برنج از سند تا فرات گسترش یافته است.
برنج از زبانی ایرانی (بیشتر پارسی کهن) به یونانی رفته و «اُروزا» دبیرهی یونانی: όρυζα دبیرهی لاتین oryza) شده است. از یونانی به لاتین رفته و oriza شده و در ایتالیایی riso و در فرانسوی کهن ris شده است. از فرانسوی به انگلیسی رفته و rice شده و در فرانسوی امروزی riz (ری) گفته میشود. از یونانی به دیگر زبانهای اروپایی هم رفته است (آلمانی: reis و لهستانی ryż و روسی: рис = ris). هم چنین از یونانی به عربی رفته است و در این زبان «اَرُز» (اَرُزّ و رُزّ) شده است. در زبان اردو هم به آن اَرُز میگویند.
در فرهنگ دهخدا از «منتهی الارب» آمده که «برنج» عربی شدهی «برنگ» است لیک با نگر به ریشهی پارسی که در آن حرف «ز» هست (نه حرف «گ») شاید این گفته نادرست باشد (هم چنین ن.ک. پایین).
برنج: تخمی است مسهل بلغم. مُعرّب «برنگ» که بیشتر از کابل آرند (منتهی الارب).
در کتابهای پزشکی سنتی دربارهی ویژگیهای خوراکی و درمانی برنج سخن گفته شده است. آنچه در زیر میآید بازنویسی از «تحفهی حکیم مومن» است (نگاشتهی محمد مومن حسینی دیلمی تنکابنی فرزند محمدزمان دیلمی تنکابنی پزشک شاه سلیمان صفوی در سال ۱۰۸۰ مهی برابر ۱۶۷۰ ترسایی)، بر پایهی پزشکی کهن ایران و برگرفته از سرچشمههای ایرانی، یونانی و هندی) که در درآیهی «برنج» در فرهنگ دهخدا آمده است:
– برای گرم-مزاجان گرمی و برای سرد-مزاجان سردی میآورد.
– پزشکان هندی میگویند که عمر را افزایش میدهد و برای تندرستی خوب است. در حدیث هم چنین آمده است.
– برنج هندی لیزی کمتری دارد و بدان چنپا میگویند. برنج سرخ پارسی سبب بستن شکم (قبض) میشود و برنج سپید قوت بیشتری دارد.
– با دوغ تازه و سماق، آرامبخش گرمی و تشنگی و تهوع است.
– با شیر بز برای درمان زَحیر [= پیچاک رودهی بزرگ] خوب است.
– با پیه گُردهی بز و روغن برای درمان مَغَص [=پیچاک رودهی کوچک] خوب است.
– زیاد خوردن او برای باز شدن رنگ رخسار خوب است.
– باعث دیدن خوابهای خوب میشود.
– آشامیدن آب برنج پخته مانند ماءالشعیر آرامبخش معده و روده است.
– آب برنج در جلا دادن جواهر بیمانند است.
– ضُماد برنج با پیه برای سر گشودن دُمل و ذَرور [=خشک شده و ساییده] آن برای زخمهای تازه خوب است.
– آشامیدن آرد برنج که بسیار پخته باشند با پیه گُردهی بز برای آرام کردن (افراط اسهال مرضی و اسهال دوائی).
– با شیر و شکر افزایندهی باه و فربهکننده و منیساز است.
– آب شلتوک برنج سبب افکندن نازاده [=سقط جنین] میشود.
– پوست شلتوک – که بسیار نرم نکرده باشند – از جملهی سَمها است و گویند یک مثقال آن کُشنده است.
در کتاب «اختیارات بدیعی» (نوشتهی حاجی زین الدین عطار علی پسر جمالالدین انصاری اصفهانی شیرازی، به سال ۷۷۰ مهی و پزشک شاه شجاع، شاه شیراز در زمان حافظ) هم چنین آمده است:
– بهترین وی کرمانی بوَد، بعد از آن خوارزمی، بعد از آن گیلانی.
– برنج سرخ شکم را محکم ببندد اما برنج کوپالی چون بشویند و با روغن بادام و یا دنبه یا روغن کنجد میریزند سودمند بود جهت گزیدگی معده.
– اگر به آب خشک دانه بپزند سُده تولید نکند و طبیعت را نرم دارد.
– اگر آبی که برنج سرخ در وی جوشانیده باشند با بعضی ادویه ی قابض حقنه کنند، جهت سحج روده نافع بود.
– برنج سفید، رنگ روی را صفا میدهد و بدن را فربه کند اما برای بیماران قولنجی زیان دارد.
– مصلح آن شیر تازه است یا روغن. صاحب تقویم گوید مصلح آن عسل و شکر سرخ است.
– جالینوس (در انگلیسی: Galens) گوید شکم را ببندد و اگر با شیر بپزند منی بیفزاید.
– دیسقوریدوس (در انگلیسی: Pedanius Dioscorides) گوید برنج پارسی نافع بود جهت شکم و خون رفتن و بیماری گرده [=کلیه] و مثانه.
فلز برنج و مفرغ
البته فلزی هم به نام «برنج» داریم که عربی شدهی «پرنگ» پارسی است. در انگلیسی بدان bronze میگویند. در فرهنگ ریشهشناسی انگلیسی نوشته شده که واژهی bronze به معنای «مفرغ» از bronze در فرانسوی و bronzo در ایتالیایی و bronzium در لاتین و شاید در نهایت از «برنج» پارسی (در اصل پارسی دری: پرنگ در پارسی کهن: پرنگ) گرفته شده باشد.
مفرغ آمیغی (آلیاژی) است از مس و قلع و روی ساخته شده است (به نسبت ۶۷ قسمت مس و ۲۳ قسمت روی) و گاهی هم مس و سرب است.
در گذشته بین برنج و مفرغ فرقی گذاشته نمیشده است (به ویژه در زبان انگلیسی). اما امروزه به آمیغ مس و قلع مفرغ میگویند و به آمیغ مس و روی برنج (در انگلیسی: bronze مفرغ؛ brass برنج).
واژهی «چُدَن» در زبان پارسی از «چوگون» روسی (чугун = chugun) گرفته شده است. نام دیگر آن در پارسی «خشکه» است و آهن تصفیه نشدهای است که از کورهی ذوب خارج کنند. آهنی است که سه تا پنج درسد کربن و به دو گونهی سفید و خاکستری هست (در انگلیسی cast iron و در فرانسوی fonte گفته میشود).
<> برگرفته از تارنمای پارسی انجمن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر