وبلاگ احمد پناهنده - دکتر احمد پناهنده
نمی دانم و راستش نمی دانم چرا باید افرادی مثل شما چون عابرین پیاده ی تاریخ به پدیده ها و موضوعات تاریخی و سیاسی برخورد کنند؟
البته چند سالی است که رفتار و کردار و گفتار شما را پی می گیرم. بی هیچ مبالغه و یا قصد توهینی باید بگویم که شما بی آنکه کمی اندیشه کنید، خودتان را نخود هر آشی می کنید که برازنده ی شخصیت شما نیست.
شما درس فلسفه خوانده اید و شاعر هم هستید.
آیا بهتر نیست در این دو عرصه یعنی در زمینه فلسفی و شعر قلم بزنید و اندیشه تولید کنید؟
نمی دانم و راستش نمی دانم چرا باید افرادی مثل شما چون عابرین پیاده ی تاریخ به پدیده ها و موضوعات تاریخی و سیاسی برخورد کنند؟
البته چند سالی است که رفتار و کردار و گفتار شما را پی می گیرم. بی هیچ مبالغه و یا قصد توهینی باید بگویم که شما بی آنکه کمی اندیشه کنید، خودتان را نخود هر آشی می کنید که برازنده ی شخصیت شما نیست.
شما درس فلسفه خوانده اید و شاعر هم هستید.
آیا بهتر نیست در این دو عرصه یعنی در زمینه فلسفی و شعر قلم بزنید و اندیشه تولید کنید؟
و مثلن در عرصه شعر، واقعن شعر بسرایید نه اینکه در حالت مستی مرتکب به اصطلاح شعر بشوید که هیچ ارزشی ندارد جز اینکه شخصیت شما را به تدریج ضایع کند؟
یک روز پای اطلاعیه تروریست های مجاهدین امضا می گذارید، یک روز هم زیر بیانه های اکثریتی و توده ای و حتا زیر اطلاعیه ای امضا می گذارید که ملتمسانه از حکومت ضد ایرانی آخوندهای اسلامی می خواهد که شورای نگهبان حکومت اسلامی ِ ضد ایرانی، نظارت استصوابی را بردارد.
یعنی هنوز نفهمیده اید که حتا اگر شورای نگهبان حکومت اسلامی ضد ایرانی این نظارت را به درخواست شما بردارد، ده ها نظارت دیگر در آستین دارد؟
هنوز متوجه نشده اید که این حکومت ضد ایرانی باید در تمامیتش سرنگون شود؟
دیروز از شخصیت پوسیده ای بنام ابراهیم گلستان شمشیر از نیام کشیدید و بر منتقدین این یاروی خود شیفته حمله بردید که ابراهیم خان چنین است و چنان و حق ندارید به این مردک خودشیفته انتقاد کنید که البته در سایت همان نماز گزاران کمونیسم روسی، پاسخش را گرفتید.
هنوز جوهر آن دلجویی شما از این مردک خود شیفته خشک نشده بود که در حالت مستی مرتکب به اصطلاح شعری شدید که یکی از دوبیتی هایش به قرار زیر است.
" گفتا که: - «رضا شاه به ما شادی داد.
حتا به زنانِ ما هم آزادی داد.»
گفتم که: - «دُرُست گویی امّا ای کاش
خود هیچ نمی کرد به مردُم بیداد!»"
از شما به عنوان یک فیلسوف و شاعر پرسش می کنم که:
آیا می توانید به من و امثال من که بی شمارند، پاسخ دهید که در چه زمانی و یا تاریخی رضا شاه بزرگ بر مردم بیداد کرد؟
آیا اینکه برای شما و امثال شما دانشگاه درست کرد و پدران شما و خودتان را از مکتب خانه به مدرسه عرفی فرستاد، این عمل نیکش، بیداد بر مردم و شما و پدران شما است؟
آیا اینکه یک تنه در مقابل همین آخوندهای اسلامی که شما روشنفکران دیروزی بر ملت ایران و همین مردم تحمیل کردید، ایستاد و زنان را از پستوی خانه ها بیرون آورد و به آنها شخصیت و هویت داد، بیداد بر مردم است؟
آیا خوزستان ایران را که شیخ خزعل با پشتیبانی انگلیس از ایران جدا کرده بود و آنجا امیری می کرد، به ایران برگرداند و شیخ را کد بسته به تهران آورد، بیداد به مردم بود؟
آیا شما که امروز با نام و نام خانوادگی اسماعیل خویی شناخته شدید و هویت پیدا کردید، حتمن می دانید که رضا شاه بزرگ ثبت احوالی تاسیس نمود و برای فرد فرد ایرانی شناسنامه درست کرد و به آنها هویت داد. آیا این عمل نیک رضا شاه بزرگ بیداد به مردم است؟
آیا همین شخصیت امروزی و این لباسی که امروز می پوشید، اگر رضا شاه بزرگ نبود، شما و امثال شما در خوشبیانه ترین شکلی باید لباس افغانی های امروز را می پوشیدید و با کلاه نمدی قاجاری و یک ویریس بر دور کمر ظاهر می شدید و آیا این عمل نیکوی رضا شاه بزرگ، بیداد بر مردم بود؟
آیا مدرن کردن و شخصیت دادن به امثال شما در پوشش و شخصیت و مدارج علمی، بیداد بر شما و مردم است؟
کمی انصاف داشته باشید اسماعیل خان
بقیه خدمات رضا شاه بزرگ را بر عهده خوانندگان و وجدان بیدار می گذارم تا درسی شود که دیگر در حالت مستی مرتکب شعر نشوید.
توضیح: ویریس در واقع طنابی است که از ساقه برنج درست می کنند و گیله مردان زمان قاجار و رعیت های ارباب به دور کمرشان می بستند تا شلوارشان پایین نیاید. ویریس یک واژه کیلکی است.
یک روز پای اطلاعیه تروریست های مجاهدین امضا می گذارید، یک روز هم زیر بیانه های اکثریتی و توده ای و حتا زیر اطلاعیه ای امضا می گذارید که ملتمسانه از حکومت ضد ایرانی آخوندهای اسلامی می خواهد که شورای نگهبان حکومت اسلامی ِ ضد ایرانی، نظارت استصوابی را بردارد.
یعنی هنوز نفهمیده اید که حتا اگر شورای نگهبان حکومت اسلامی ضد ایرانی این نظارت را به درخواست شما بردارد، ده ها نظارت دیگر در آستین دارد؟
هنوز متوجه نشده اید که این حکومت ضد ایرانی باید در تمامیتش سرنگون شود؟
دیروز از شخصیت پوسیده ای بنام ابراهیم گلستان شمشیر از نیام کشیدید و بر منتقدین این یاروی خود شیفته حمله بردید که ابراهیم خان چنین است و چنان و حق ندارید به این مردک خودشیفته انتقاد کنید که البته در سایت همان نماز گزاران کمونیسم روسی، پاسخش را گرفتید.
هنوز جوهر آن دلجویی شما از این مردک خود شیفته خشک نشده بود که در حالت مستی مرتکب به اصطلاح شعری شدید که یکی از دوبیتی هایش به قرار زیر است.
" گفتا که: - «رضا شاه به ما شادی داد.
حتا به زنانِ ما هم آزادی داد.»
گفتم که: - «دُرُست گویی امّا ای کاش
خود هیچ نمی کرد به مردُم بیداد!»"
از شما به عنوان یک فیلسوف و شاعر پرسش می کنم که:
آیا می توانید به من و امثال من که بی شمارند، پاسخ دهید که در چه زمانی و یا تاریخی رضا شاه بزرگ بر مردم بیداد کرد؟
آیا اینکه برای شما و امثال شما دانشگاه درست کرد و پدران شما و خودتان را از مکتب خانه به مدرسه عرفی فرستاد، این عمل نیکش، بیداد بر مردم و شما و پدران شما است؟
آیا اینکه یک تنه در مقابل همین آخوندهای اسلامی که شما روشنفکران دیروزی بر ملت ایران و همین مردم تحمیل کردید، ایستاد و زنان را از پستوی خانه ها بیرون آورد و به آنها شخصیت و هویت داد، بیداد بر مردم است؟
آیا خوزستان ایران را که شیخ خزعل با پشتیبانی انگلیس از ایران جدا کرده بود و آنجا امیری می کرد، به ایران برگرداند و شیخ را کد بسته به تهران آورد، بیداد به مردم بود؟
آیا شما که امروز با نام و نام خانوادگی اسماعیل خویی شناخته شدید و هویت پیدا کردید، حتمن می دانید که رضا شاه بزرگ ثبت احوالی تاسیس نمود و برای فرد فرد ایرانی شناسنامه درست کرد و به آنها هویت داد. آیا این عمل نیک رضا شاه بزرگ بیداد به مردم است؟
آیا همین شخصیت امروزی و این لباسی که امروز می پوشید، اگر رضا شاه بزرگ نبود، شما و امثال شما در خوشبیانه ترین شکلی باید لباس افغانی های امروز را می پوشیدید و با کلاه نمدی قاجاری و یک ویریس بر دور کمر ظاهر می شدید و آیا این عمل نیکوی رضا شاه بزرگ، بیداد بر مردم بود؟
آیا مدرن کردن و شخصیت دادن به امثال شما در پوشش و شخصیت و مدارج علمی، بیداد بر شما و مردم است؟
کمی انصاف داشته باشید اسماعیل خان
بقیه خدمات رضا شاه بزرگ را بر عهده خوانندگان و وجدان بیدار می گذارم تا درسی شود که دیگر در حالت مستی مرتکب شعر نشوید.
توضیح: ویریس در واقع طنابی است که از ساقه برنج درست می کنند و گیله مردان زمان قاجار و رعیت های ارباب به دور کمرشان می بستند تا شلوارشان پایین نیاید. ویریس یک واژه کیلکی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر