۳۰ آبان ۱۳۹۷

حضور اسلام در جهان عرب و مشکل تغییرات بنیادین و رسیدن به دوران مدرن

- یک نظر معتقد است که اسلامگرایان هیچگونه امکانات یا ابزاری برای تغییرات انقلابی به مفهوم دگرگونی برای شرایطی بهتر در جوامع امروزی ندارند آنها حتی فاقد قدرت فکری برای ایجاد تحولات زیربنایی برای یک نهضت هستند پس نمی‌توانند خود را به عنوان قشری از قیام علیه نارسایی‌های جوامع معرفی کنند چون میراث آنها وراه‌حل‌هایی که ارائه می دهند واپسگرایانه است و نمی‌تواند در دنیای مدرن که مفاهیم حقوق بشر بخش اصلی آن است، عرض اندام کنند بنابراین آنها جزو طبقه مبارزه با استبداد برای تغییر نیستند بلکه برای گرفتن قدرت و تطبیق طرح‌های خود تلاش می‌کنند.
- نظر دیگر اما بر این باور است که سرنگونی نظام‌های استبدادی و دیکتاتوری در همه اشکال آن، راه را برای تحول سیاسی باز می‌کند و با آزادی نسبی بیان و آزادی‌های مدنی که در نتیجه سقوط دیکتاتوری ایجاد می‌شود، راه رسیدن جامعه به انتقال سیاسی و دستیابی به حکومتی عادلانه‌تر که بتواند اختلافات طبقاتی را کاهش دهد، هموار می‌شود.
قاهره؛ ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱
برخی از کارشناسان  امور سیاسی جهان عرب که در باره انقلاب‌های موسوم به «بهار عربی» بحث و بررسی  کرده‌اند می‌گویند، شکست این انقلاب‌ها ناشی از عدم پذیرش دموکراسی و عوامل تغییرات سیاسی عمیق مانند مقوله‌هایی چون برابری حقوق زنان و مردان، آزادی اندیشه و دیگر ارزش‌های جامعه مدرن امروزی از سوی مردم جوامع دنیای عرب است اگر چه این توده‌ها در سال ۲۰۱۱ در میادین پایتخت‌های کشورهای تونس، مصر، لیبی، سوریه و یمن ظاهرا برای همین ارزش‌ها با صدای بلند شعار داده و جانفشانی کرده‌اند.
این تحلیلگران می‌افزایند، انقلابی که هواداران آن از مساجد خارج ‌شوند، بدون شک جوامع ما را به گروه‌های «اسلام سیاسی» تحویل می‌دهند و گروه‌های اسلام سیاسی بر اساس طبیعت و سرشت ساختاری آنها، سال‌هاست که تشنه‌ی رسیدن به قدرت مطلق بوده‌اند. پس با رسیدن اسلامگرایان به قدرت ما عملا استبدادی را که صاحبان سلطه آن به وسیله کودتای نظامی یا به وسیله ارث خانواده‌هایی که استعمار معاصر آنها را به قدرت رساند و سپس شعار ناسیونالیسم قومی، توسعه و سوسیالیست را سر دادند، از بین بردیم اما جای آن را به استبداد سیاهتر دیگری دادیم . گروه‌های اسلام سیاسی اعتقادی به انتخابات و دمکراسی ندارند چون در نهایت آنها هدفشان تطبیق شریعت ونفی دیگران است اما اگر روزی بنا بر شرایط جامعه به انتخابات تن دادند، تنها با هدف به دست گرفتن قدرت و مشروعیت بخشیدن به اندیشه‌های «اخوان‌المسلمینی» خود یا دیگر اندیشه‌های اسلام سیاسی، صورت گرفته است. بنابراین نخبگان جهان عرب قبل از اینکه به فکر راهکارهایی برای پر کردن صندوق‌های رای‌گیری به نفع لیبرال‌ها یا سکولارها در کشورهای عربی باشند، باید اول به فکر پر کردن صندقچه‌های مغزهای مردم جهان عرب از آگاهی باشند.
ادونیس شاعر بزرگ سوری یکی از برجسته‌ترین طرفداران این دیدگاه است که می‌گوید نخبگان جهان عرب اول باید به آگاه کردن جامعه و دور کردن آن از زنگاره‌های سنت‌گرایی بپردازند و سپس به سوی مطالباتی چون مطالبه تحقق دمکراسی گام بردارند چون از نظر او تا زمانی که گرایش‌های اسلامگرایی از طریق موسسات دینی همچون مساجد و غیره ابتکار عمل را به دست دارند، هیچ افقی یا روزنه امیدی برای دمکراسی و مدرنیزه کردن جوامع خاورمیانه وجود ندارد. اسلامگرایی در جوامع عقب‌مانده و ناآگاه خیلی سریع رشد می‌کند پس آگاه کردن توده‌ها بهترین راه برای از بین بردن این معضل خطرناک در مسیر نوآوری و مدرنیته است.
جرج طرابیشی یکی دیگر از اندیشمندان عرب که قبل از انقلاب سوریه و انقلاب‌های بهار عربی درگذشت با ادونیس همفکر بود اما دیگر روشنفکران عرب مانند عزیز العظمه خیلی فراتر از ادونیس و طرابیشی رفته‌اند ومعتقدند است که اصولگرایی دینی و اسلام سیاسی بزرگترین بلای خاورمیانه بوده و آن را ریشه همه شرارت‌ها می‌دانند. العظمه می‌گوید: «اسلامگرایان هیچگونه امکانات یا ابزاری برای تغییرات انقلابی به مفهوم دگرگونی برای شرایطی بهتر در جوامع امروزی ندارند آنها حتی فاقد قدرت فکری برای ایجاد تحولات زیربنایی برای یک نهضت هستند پس نمی‌توانند خود را به عنوان قشری از قیام علیه نارسایی‌های جوامع معرفی کنند چون میراث آنها وراه‌حل‌هایی که ارائه می دهند واپسگرایانه است و نمی‌تواند در دنیای مدرن که مفاهیم حقوق بشر بخش اصلی آن است، عرض اندام کنند بنابراین آنها جزو طبقه مبارزه با استبداد برای تغییر نیستند بلکه برای گرفتن قدرت و تطبیق طرح‌های خود تلاش می‌کنند.»
قاهره؛ ۲۸ ژانویه ۲۰۱۱
اما نویسندگان و روشنفکران دیگری در جهان عرب دیدگاه متفاوتی در باره انقلاب‌های بهار عربی دارند. این گروه بر این باورند که سرنگونی نظام‌های استبدادی و دیکتاتوری در همه اشکال آن، راه را برای تحول سیاسی باز می‌کند و با آزادی نسبی بیان و آزادی‌های مدنی که در نتیجه سقوط دیکتاتوری ایجاد می‌شود، راه رسیدن جامعه به انتقال سیاسی و دستیابی به حکومتی عادلانه‌تر که بتواند اختلافات طبقاتی را کاهش دهد، هموار می‌شود.
البته این گروه در عین حال پیشتازی اسلامگرایان در انقلاب‌های بهار عرب و تلاش آنها برای به دست گرفتن رهبری جنبش‌ها وسپس تبدیل دولت‌های استبدادی به دولت‌های دینی- استبدادی را مشکل و معضل واقعی دنیای عرب و خاورمیانه می‌دانند، اما می‌گویند با وجود این واقعیت ناخوشایند برخی گروه‌های اجتماعی و سیاسی که از سرنگونی استبداد سود می‌برند، قادر به همکاری با  گروه‌های اسلامی هستند و نمونه عملی آن را می‌توانیم در تونس یا مراکش پس از انقلاب عربی مشاهده کنیم.
صادق جلال الدین العظیم، روشنفکر  فقید عرب از جمله کسانی بود که درباره تلاش اسلامگرایان برای رهبری انقلاب‌های بهار عرب، سخن گفت.
هر دو دیدگاه‌ها در باره نحوه متفاوت عملکرد گروه‌های اسلامگرا استدلال‌هایی را ارائه می‌دهند که هرکدام به نحوی در تلاش برای اثبات دیدگاه آنهاست.
اگر نتایج و دستاوردهای انقلاب‌های سوریه، مصر و لیبی را بررسی و استدلال‌های دیدگاه اول را که اسلامگران را فاقد ابزار و توانایی اداره کشور می‌داند قبول می‌کنیم اما همزمان موفقیت اسلامگرایان تونس و مراکش در اداره کشور پس از بهار عرب دیدگاه دوم را اثبات می‌کند. البته در مراکش انقلابی صورت نگرفت اما اصلاحاتی بنیادی انجام شد و حزب اخوان‌المسلمین به رهبری بن‌کیران به نخست وزیری رسید. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت هر انقلابی و هر کشوری ویژ‌گی‌های خود را دارد و عملکرد اسلامگرایان هر کشوری با ویژگی‌ها آن کشور ارتباطی عمیق دارد.
با توجه به دلایل شکست طرح‌های تغییر به سوی مدرنیته در کشورهای عربی، برخی‌ کارشناسان مصالحه اجتناب‌ناپذیر میان دو رویکرد انقلاب سیاسی برای پایان دادن به استبداد و انقلاب در زمینه رشد اقتصادی، توسعه اجتماعی و فرهنگی را تنها راه حل موفقیت و گام برداشتن به سوی تغییر واقعی می‌دانند.
بدون در نظر گرفتن ریشه‌های میراث اجتماعی، فرهنگی یک کشور و بدون بازسازی کل نظام اقتصادی که رژیم‌های استبدادی آن را بر اساس منافع خود پایه‌ریزی کرده‌اند، تاسیس یک نظام با هدف اجرای عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی و نهادینه کردن دمکراسی غیرممکن خواهد بود.
این هماهنگ‌سازی در پروسه مدرنیزه کردن در کشورهای جهان سوم نیازمند گروه‌های اجتماعی است که به منافع خود آگاه باشند درست مانند آگاهی  بورژوازی اروپا که از عدم توانایی نظام فئودالی در تهیه و ایجاد کسب و کار و توسعه صنعتی برای آنها آگاهی داشت.
آگاهی زودهنگام بورژوازی اروپا که از زمان انقلاب الیور کرامول در بریتانیا شروع و تا قرن هفدهم، سپس انقلاب فرانسه در قرن بعدی و تا انقلاب‌های «بهار ملت‌ها» در سال ۱۸۴۸ در اکثر پایتخت‌های اروپا ادامه داشت یکی از عوامل اصلی توسعه سیاسی و دمکراسی در کشورهای غربی شد.

گاهی شاید نتایج و دستاوردهای انقلاب‌ها همیشه با موفقیت همراه نباشد. برخی از انقلاب‌ها در اروپا نیز با شکست مواجه شدند اما انقلاب‌ حتی اگر شکست هم بخورد باعث ایجاد ابزارهای تغییر در مراحل بعدی خواهد شد. خیلی از کشورهای اروپایی که انقلاب‌هایشان شکست خورد به تدریج اهداف آنها همزمان با توسعه اجتماعی و اقتصادی تقریبا تا پایان جنگ جهانی دوم متحقق شد؛ سقوط دیوار برلین در آلمان نمونه‌ای از آگاهی و شکوفایی جامعه آلمان بود.
جهان عرب به چند دلیل هنوز نتوانسته به تغییرات حقیقی یا مدرنیته برسد:
اول اینکه باید اعتراف کنیم، کسانی که خواهان تغییر رژیم‌های کنونی حاکم بر جهان عرب هستند، در اکثریت نیستند، بلکه قشری هستند که مخالف روی آوردن به هر نوع خشونتی برای تغییرات هستند؛ این قشر در واقع بین دو نیروی خشن یعنی گروه‌های اسلامی جهادی که برای رسیدن به قدرت حاضرند دست به هر اقدامی بزنند و نهادهای حکومت‎های استبدادی که باز برای بقای نظام خود از اعمال هر خشونتی کوتاهی نمی‌کنند، قرار دارند.
قاهره؛ ۱۰ فوریه ۲۰۱۱
آنهایی که به خیابان‌های تونس، لیبی و سوریه ریختند هیچ طرحی برای به دست گرفتن قدرت نداشتند؛ آنها خواستار تغییرات با کمترین هزینه برای جامعه‌ای بهتر بودند. این قشر با اینکه در جای مناسبی از تاریخ ایستاده است اما ابزاری برای سلطه سیاسی یا فرهنگی ندارد.
دوم اینکه وعده انقلاب‌های بهار عرب، برای آزادی و دمکراسی و رهایی از یوغ استبداد سیاسی نه تنها متحقق نشد بلکه بسیاری از کسانی که به این انقلاب‌ها دل بسته بودند اکنون از شکستن هنجارهای اجتماعی  پدرسالارانه در خانواده، مدرسه، دانشگاه و خیابان به شدت در هراس‌اند. قشر محافظه‌کار جوامع عرب ترجیح می‌دهد به هر نوع حکومتی حتی اگر دیکتاتوری نظامی هم باشد تن دهد اما حاضر نیست ریسک تغییراتی را قبول کند که ابزار سلطه در جامعه، اقتصاد و فرهنگ از آن گرفته شود.
معضل سوم ناشی از نبود مرزهایی برای منافع مشترک میان داخل و خارج است؛ همانطور که خارج  از طریق کانال‌های ماهواره‌ای، اینترنت و انقلاب ارتباطات، مدلی زنده از امکان حرکت به سوی یک زندگی آزاد خارج از یوغ استبداد به ما ارائه داده است به همان اندازه بطور غیرمستقیم منافع خود را بر منافع مردمی که از انقلاب‌ها حمایت کرده‌اند، ترجیح داده است.
ثبات و استقرار اقتصادی خاورمیانه حتی اگر این استقرار به بهایی شبیه سکوت قبرستان هم باشد، برای غربی‌ها بسیار مهم‌تر از هر بحران یا تنشی است که باعث مهاجرت و پناه بردن هزاران انسان‌ به سوی سواحل اروپا شود.
شانس پیروزی انقلاب‌های جهان عرب بسیار کم است چرا که حسین باراک اوباما وقتی علت عدم حمایت وی از انقلاب سوری‌ها را سوال کردند با بی‌احترامی کامل گفت: «عده‌ای «دندانپزشک یا شماری کشاورز» نمی‌توانند یک حکومت نظامی سرکوبگر تا دندان مسلح  را سرنگون کنند»!
در دنیای عرب شرایط برای وقوع  یک انقلاب حقیقی که مفهوم دگرگونی را داشته باشد، هنوز مهیا نشده و در حال حاضر اوضاع داخلی کشورهای عربی از زمان پیش از تحولات سال ۲۰۱۱ بهتر نیست.
*منبع: شرق الاوسط
* نویسنده: حسام عیتانی
ترجمه وتنظیم از کیهان لندن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر