- تاریخ تشیع همزمان با کینخواهی از اشقیا، تاریخِ خدعه و تقیه نیز هست. ائمه و فقهای شیعه و آخوندهای نوچهی آنها از همان صدر اسلام هر جا که امکان و قدرت خشونت و مقابله با خصم خود را نداشتند، یا جایی که برای نیل به مقصود و کسب قدرت و ثروت نیاز به همراهی غیر خود داشتند، از حربهی خدعه یا فریبِ تقیه استفاده میکردند تا منافعشان تأمین شود.
کیهان لندن، یوسف مصدقی – مذهب شیعه از نخستین ایام ظهورش در عالم اسلام، ماهیتی فرقهوار و مخرب داشته و موجب تفرقه، خشونت، ترور و جنگهای داخلی فراوانی میان مسلمانان شده است. پیش از ظهور شیعهگری، مسلمانان در تمام دوران رسالت محمد بن عبدالله و بیشینهی زمان خلافت سه خلیفهی نخست جانشین او(ابوبکر، عمر و عثمان) نه تنها دچار درگیری و جنگ داخلی نشدند بلکه به مدد وحدت کلمه و طمع برای چپاول غیرمسلمانان، به فتوحات عظیمی در ربع مسکون رسیده بودند.
نخستین علائم حضور فعال آنچه به شیعهگری در عالم اسلام منجر شد، در ماجرای قتل خلیفهی سوم مسلمانان عثمان بن عفان قابل ردگیری است. بنا به روایت طبری، شخصی به نام عبدالله بن سبأ که معتقد به غاصب بودن عثمان و حق جانشینی علی بن ابیطالب برای پیامبر اسلام بود، شورشی را علیه عثمان رهبری کرد که منجر به قتل او و خلافت علی شد. در پی این ماجرا، سه جنگ جمل، صفین و نهروان- همگی در دوران کوتاه خلافت علی- گریبان مسلمانان را گرفت، اینها نخستین جنگهایی بودند که مسلمانان در آنها به کشتار هم برخاستند و هزاران نفر از طوایف یکدیگر را- جهت غوطه خوردن در جوی شیر و عسل و تمتع از حوریان همیشه باکره- روانهی بهشت کردند.
بنا بر آنچه یادآوری شد، حق است بپذیریم که تاریخ تشیع با توطئه و خونریزی شروع شده و همواره بر همین روال ادامه یافته است. فارغ از اینکه بعضی از فقهای مالهکش شیعه در دوران معاصر، در وجود شخصی به نام عبدالله بن سبأ شک کردهاند و او را ساخته و پرداختهی یکی از راویان نامعتمد حدیث (سیف بن عمر تمیمی) دانستهاند، ولی بسیاری از اهل سنت، عبدالله بن سبأ را بنیانگذار شیعهگری میدانند و بدعت او در ایجاد این فرقه را آسیبی جبرانناپذیر به حقیقت اسلام میشمرند.
هر چند شیعهگری با قتل علی بن ابیطالب و صلح حسن بن علی با معاویه و فروختن حق خلافت به او دچار فترت شد اما دو دهه پس از آن، واقعه کربلا و افسانهپردازیهای اطرافش، روحی تازه به کالبد شیعهگری دمید که تا امروز آن را زنده نگه داشته است. داستان سوزناک و آلوده به تخیل عاشورا در باب مظلومیت امام سوم شیعیان و ظلم و وحشیگری اشقیای هواخواه یزید در حق حسین و اهل بیتش، مفهوم جدیدی را وارد گفتمان شیعهگری نمود که تا همین امروز، موتور محرک اعمال و رفتار شیعیان آل علی است.
این مفهومِ محرک، چیزی جز «ثارالله» بودنِ حسین بن علی نیست. ریشهی این عبارت به توابین و سپس انتقامگیرندگان از قاتلین حسین بر میگردد. شعار لشکر تواب سلیمان بن صُرَد خزاعی و دار و دستهی مختار بن ابوعبیده ثقفی، عبارتِ «یا لَثاراتِ الحسین» (ای خونخواهان حسین [به پا خیزید]) بود. به مرور زمان و با شکلگیری مناسک و ادعیه مربوط به شیعهگری از جمله زیارت عاشورا و دعای وارث، حسین «ثارالله» (کسی که خون خداست و خونخواهیاش هم با خداست) شد. با این شعار مفهوم «انتقام» به ستون اصلی و محوری شیعهگری تبدیل گردید.
چون نیک بنگریم، مفاهیم انتقام و کینخواهی در هیچ یک از فِرَق و مذاهب اسلامی به شدت و اهمیتی که در مسلک شیعه استقرار یافته، به چشم نمیخورند. نزد شیعیان اما، انتقام از «اشقیا» به مرور زمان از شمول قاتلین حسین بن علی به هر که مخالف شیعه و معارض اوست، توسعه پیدا کرد و همراه با این موضوع، دامنه ترور و خشونت شیعیان علیه مخالفین و منکرین شیعهگری گسترده شد. در حال حاضر و چهارده قرن پس از واقعهی کربلا، تقریبا هر کسی که مخالف شیعهگری باشد، در نگاه شیعیانِ سیاستزدهی فعلی مشمول تعریف «اشقیا» شده و مستوجب انتقام و به قتل رسیدن است.
از ماجرای کربلا به بعد، اغلب شعبات شیعه بیش از آنکه مذاهبی معنوی باشند، فرقههایی با دستورالعملهای سیاسی بودهاند که انتقام از اشقیای مخالف شیعهگری در ایدئولوژی و جهانبینی سیاسی آنها نقشی محوری ایفا کرده است. از این منظر میشود سوء قصدهای خوارج صدر اسلام، ترورهای سیاسی یاران حسن صباح، وحشیگریهای قزلباشان صفوی، جنایات فجیع ارتکابی «فدائیان اسلام» و قتلهای زنجیرهای دستگاه اطلاعاتی- امنیتی جمهوری اسلامی را از یک جنس و مستند به شیعهگریشان دانست.
این سرشت انتقامجو و تروریست شیعهگری، روی دیگری هم دارد که نباید از آن غفلت کرد. تاریخ تشیع همزمان با کینخواهی از اشقیا، تاریخِ خدعه و تقیه نیز هست. ائمه و فقهای شیعه و آخوندهای نوچهی آنها از همان صدر اسلام هر جا که امکان و قدرت خشونت و مقابله با خصم خود را نداشتند، یا جایی که برای نیل به مقصود و کسب قدرت و ثروت نیاز به همراهی غیر خود داشتند، از حربهی خدعه یا فریبِ تقیه استفاده میکردند تا منافعشان تأمین شود. نمونهی اعلای این روی دیگر شیعهگری، در خدعه و مکاری روحالله خمینی و اوباش اطرافش در جریان انقلاب نکبتبار ۱۳۵۷ دیده شد. پس از این انقلاب شوم و به فاصلهای اندک، زمانی که قدرت به دست ارباب عمامه افتاد، چهرهی انتقامجوی شیعهگری رخ نمود و خمینی و اعوان و انصارش مردم ایران را از آن بهرهمند کردند. میتوان مطمئن بود که هیچگاه در طول تاریخ تشیع، هر دو چهرهی کینهجو و خدعهگرِ شیعهگری در چنین دوران کوتاهی در یک جغرافیای معین به هم نرسیده بودند که در انقلاب ۵۷ ایران به هم رسیدند.
چند سالی است که دستگاه تبلیغاتی فرقهی تبهکار حاکم بر ایران، مراسم سنتی راهپیمایی اربعین عراق را به موضوعی برای تهییج شیعیان هوادار خود مبدل کرده است و از رهگذر نمایش حضور گلهوار زائران عتبات عالیات در گذرگاه مرزی و ایستگاههای پخش خوراک و نذری در مسیر راهپیمایی، بر طبل قدرت شیعهگری در منطقه میکوبد. آنچه اما زیر پوست این مراسم میگذرد، پیام آمادگی فرقهی تبهکار برای انتقام از اشقیاءِ معاصر (بخوانید همهی غیرشیعیان) است.
دولتمردان جهان غرب، چند صباحی است که پس از بارها گزیده شدن از نیش افعی اسلام سیاسی، دریافتهاند که امکان اصلاح در این نگرش به اسلام ممکن نیست. این دریافتِ درست، با ظهور ترامپ و حضور افرادی چون پمپئو و جان بولتون در دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده، نقشی پر رنگ و محوری در ادبیات دولت ایالات متحده پیدا کرده است. در این چند ماه اخیر- پس از چهل سال از ظهور فرقهی تبهکار- وزیر خارجهی آمریکا چند بار به صراحت اعلام کرده که آنچه حکومت کنونی ایران را اداره می کند، یک دستگاه بزرگ مافیایی است که یک مشت گانگستر شیعه آن را اداره میکنند. بنابراین واقعیت، برخورد با چنین دستگاهی نمیتواند شبیه برخورد با یک حکومت عادی– ولو مستبد- باشد.
اینکه فرقهی تبهکار در ایام محرم و صفر، آدمکش به دانمارک میفرستد تا یکی از مخالفین شیعهگری را در آنجا بکشد، نمایندهی چیزی جز امتداد طبیعی شعار «یا لثارات الحسین» نیست. این شعار، هم نام نشریهی اوباش انصار حزبالله است و هم شعار حاکم بر ذهن فتوادهندگان و مباشران قتلهای زنجیرهای تاریخ جمهوری اسلامی. بایستی همواره به خود یادآوری کنیم که جمهوری اسلامی تنها یک حکومت شیعهمذهب نیست بلکه یک فرقهی سیاسی آخرالزمانی است که حذف مخالفانش را فریضهای ایمانی میداند حتی اگر این فریضه خلاف عقل و مصلحت باشد.
همچنانکه نگارنده چند باری نوشته است، آنچه میشود به قطعیت از آن مطمئن بود این است که همیشه باید از مؤمنین بیش از اهل تردید ترسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر