اینکه «ایران کجاست و ایرانی کیست؟»، پرسشی بس ژرف و پاسخ به آن دشوار است. بسیاری از بزرگان و اندیشمندان گذشته و اکنون نیز، با آنکه در پی این پرسش، همه نوشتهها و گفتهها درباره ایران و تاریخ پرفراز و نشیب آن را زیر و رو کردهاند، ولی هرچه بیشتر جستهاند، کمتر یافتهاند. و شگفت است که همه آنها میدانستهاند و میدانند که یافتن پاسخ برای این پرسش همانا برابر است با یافتن راههای پیشرفت و سربلندی ایران و ایرانیان، پیدا کردن شیوه رفتن تا بلندای سرافرازی و شکوه برای این سرزمین اهورایی و مردم آن.
بیگمان، با نگاه به تاریخ و دیدن نمونههای بیشمار، بهدست آوردن این بزرگی دور از اندیشه نبوده و نیست، چرا که ایرانی آن را بارها آزموده و با آن زندگی کردهاست. ایرانی از تاریخ آموخته است که چگونه در چهارراه پر از آشوب جهان به درستی و خوبی خود را از آسیبها و آزارها برهاند و تندرست و شاد بزید. ایرانی آموخته چگونه آنچه را میخواهد، به دست آورد. ایرانی آموخته چگونه با بیداد، ناراستی و ناپاکی برزمد؛ فردوسی از زبان رستم میگوید: «زمین را سراسر همه گشتهام/ بسی شاه بیدادگر کشتهام».
پرسش نخستین را از یاد نبریم و به دنبال آن پرسش دیگری را بپرسیم: «راز پایداری ایران چیست؟» استورههای ایرانی، تاریخ ایران و تاریخ زندگی مردم ایران چند و چون این پایداری را در خود نهفته دارند. چندتای آن را بر میشمریم:
ــ خرد و بینش: فرهنگ ایران، در تمام روزگاران این دو داده اهورایی را ستوده، تا اندازهای که «خرد» را افسر شهریاران میداند و «بینش» را روشنایی راه ایرانی بودن و چراغ راه درست زیستن.
ــ آزادگی و خواهان «داد» بودن: ایرانی، آریاییست و آریایی همان آزادگی است. پشت و پدر ایرانی آزاده است. از هرگونه ناراستی و دروغ گریزان است. او مبارز است در راه به دست آوردن همه ابزارهای رهایی؛ رهایی از نامردمیها، از نابرابریها و از هر گونه بند: «که گوید برو دست رستم ببند؟/ نبندد مرا دست چرخ بلند».
ــ عشق به ایران: دوست داشتن این سرزمین اهورایی، از اندیشههای پاک همه ایرانیان بوده و هست. و بیگمان یکی از مهمترین دلیلهای ماندگاری ایران و ایرانی است. ایرانی هر جا که باشد، در هر کشوری و با هر فرهنگی که زندگی کند، یاد ایران را در دل دارد، و قلبش برای ایران میتپد. در همین چند سال نهضت بزرگ ایرانیان جهان را در برابر دگرگونی اهریمنانه نام «خلیج فارس»، از سوی دشمنان ایران، به چشم میبینیم.
ــ روح پهلوانی و دوستاری بزرگ منشی: ایرانی، اوج جایگاه خویش را در پهلوانی، قهرمانی و بزرگ منشی خود و دیگر ایرانیها میبیند، آن هم پهلوانی از گونه راستان و خردمندان، ...«همی پهلوان بودم اندر جهان/ یکی بود با آشکارم نهان».
آیا اندیشیدهاید که چرا میلیونها ایرانی، پهلوان رستم، پهلوان تختی و پهلوان رضازاده را دوست دارند و اینان از استورههای ایرانیها در جهان شدهاند. آیا اندیشیدهاید که چرا رستم «نامدار» است؟ آیا به این سبب نیست که ایرانی نیاز روانی بسیاری به پهلوان دارد، آن هم از نوع راست، درست و آزادهاش؟
ــ همبستگی، همازوری و یاری: از ویژگیهای برجسته ملی ایرانیان است. ایران از دید مردمشناسی و قومشناسی، مردمی یکدست ندارد. ولی از نظر یکپارچگی؛ «چو عضوی را به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نامد قرار». ایرانی ملی میاندیشد، اقوامی که در ایران زندگی میکنند، همه ایرانیاند و دارای پیشینهای بلند و درخشان؛ ترک و لر و کرد و بلوچ و بختیاری و... همه دست در دست هم، برای پیروزی هدفهای ملی گام برمیدارند و در رگهای همهشان خون ایرانی جاری است و تا پای جان بر این پیمان استوارند.
هر آوایی که این زنجیره استوار ایرانی را دچار سستی و ناهمگونی کند، بیگمان سرچشمه اهریمنی، دروندی و ناراستی دارد و هر کس که بر هم زننده این همازوری ملی و استواری ایرانی بودن باشد، یا نا آگاه است و یا دشمن میهن.
ــ برتری دانش: در نزد ایرانی، «دانش» بسیار ارزنده و ستودنی است. «توانا بود هر که دانا بود» بر سر فرهنگ آموزشی ما ایرانیان جای دارد. «تازه جویی و تازه گردانی» در بینش اشوزرتشت، هر ایرانی را به فراگرفتن دانش برای پی بردن به روشهای نوین زندگی رهنمون میسازد. اندیشه و خرد، تن و روان انسان و اخلاق و فرهنگ بشر همواره به سوی تازگی و پیشرفت میرود. اشوزرتشت از مردم میخواهد همواره به سوی روشنایی (به یک زبان همان دانش اندوزی است)، جهان نو و نو کردن جهان بروند، و این ممکن نمیشود مگر با نگاهی دانشآموزانه به جهان و پرسشهای آن.
ایرانی امروزــ گرچه چندی ست ــ از کاروان دانش جهانی به دور افتاده، ولی ساکت و خاموش ننشسته و بی گمان در آیندهای نه چندان دور راه دوباره را خواهد یافت، و آن را دنبال خواهد کرد.
پرسش «راز پایداری ایران چیست؟» را تا اندازهای پاسخ دادیم، گر چه ناگفتههای بسیاری هنوز باقی ماندهاست. ولی پرسش: «ایران کجاست و ایرانی کیست؟»، بی پاسخ ماند. اگر بخواهیم نمادین و به کوتاهی پاسخ دهیم، باید بگوییم: ایران آتشکده است و ایرانی، آتش.
عصاره دید و نظر پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران نیز این گفته را نادرست نمیداند.
آری، آری زندگی زیباست،
زندگی آتشگهی پاینده پابرجاست،
گر بیفروزیش رقص شعلهاش در هر کران پیداست،
ور نه خامش است و خاموشی گناه ماست.
تارنمای امرداد - بوذرجمهر پرخیده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر