- اگر در آذرماه سال ۱۳۹۶ خورشیدی از افراد طیف متنوع اپوزیسیون خارجنشین جمهوری اسلامی یا مخالفین داخلی آن میپرسیدید که امکانِ به چالش کشیدن سراسر حکومت اسلامی را تا چه میزان واقعگرایانه مییابند، اکثر قریب به اتفاق آنها نومیدانه یا با پوزخند پاسخ میدادند که با توجه به نتایج انتخابات کذایی ریاست جمهوری آن سال، محال است تا مدتها شاهد اعتراض گستردهی مردم علیه حکومت باشیم. باز اگر در همان زمان از این جماعت سؤال میشد که بخت بازگشت پهلویگرایی به عرصهی سیاست ایران چقدر است، بسیاری از آنها با نگاهی عاقل اندر سفیه به پرسشگر پاسخ میدادند که: پهلوی و میراثش به تاریخ پیوسته و محال است که کوچکترین شانسی برای بازگشت این گفتمان به عرصهی سیاست ایران وجود داشته باشد. واقعیت اما عکس این نظر را نشان داده است.
- هر چند سیاست خارجی دولتهای مالک بیبیسی و رادیو فردا نقش مهمی در جهتگیریهای سیاسی آنها دارد ولی به هیچ وجه نباید از موضوع منافع شخصی و سلیقهی سیاسی کارکنان فارسیزبان این رسانهها غفلت کرد.
کیهان لندن، یوسف مصدقی - طی چند روز اخیر، عمله و اَکَرهی ارتجاع سرخ و سیاه که شاخصهی مشترک هویتشان در کینهورزی و هتاکی به پادشاهان فقید پهلوی و میراث آنها خلاصه میشود، در اتحاد با «خبرفرستان» بیبیسی فارسی و باقی رسانههای جریان اصلی، حملاتی همهجانبه را علیه شاهزاده رضا پهلوی- شاخصترین چهرهی اپوزیسیون- سازماندهی کردهاند.
فعالیتها و سخنان رضا پهلوی در این چند ماه– به ویژه سخنرانی و گفتگوی اخیر وی در انستیتو واشنگتن به میزبانی مهدی خلجی نه تنها آب در خوابگه مورچگان استمرارطلب ریخته بلکه موجب شده تا بسیاری از دلدادگانِ پیدا و پنهان فرقهی تبهکار در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، خویشتنداری از دست بدهند و ماهیت واپسگرا و کینهجوی خود را بیش از پیش آشکار کنند.
تبهکاران صادراتی جمهوری اسلامی، تخم و ترکهی دزدان مهاجر حکومتی، «عرقخوران ولایی» ساکن لندن، پاتریشیاساداتهای مقیم تورنتو و چپولهای مستمریبگیرِ «دولتهای رفاهِ» سرمایهسالار، همگی به سبب نفرت از پهلویگرایی و ترس از قطع شدن رشتهی منافع و مواجب دریافتیشان از فرقهی تبهکار، شروع به تحریف سخنان و تخریب چهرهی ولیعهد پیشین ایران کردهاند. این تخریبها و توهینها، ادامهی موجی است که از سال گذشته آغاز شده و روز به روز بر حجم و گسترهی آن افزوده گردیده است.
صاحب این صفحهکلید، چهار ماه پیش و پس از انتشار یادداشت شاهزاده رضا پهلوی با عنوان «سرزمینمان را پس خواهیم گرفت»-که همزمان در والاستریت ژورنال و رادیو فردا منتشر شد- نوشت: «اینکه رضا پهلوی بسیار بیش از گذشته آماج حملات و زشتگوییهای اوباش مزدور و هواخواه جمهوری اسلامی واقع شده، نشان از جدی شدنِ نقش او در حوادث آیندهی ایران دارد. فرقهی تبهکار، در این چند ماه با حقیقتی روبرو شده که بیش از چهار دهه تمام همّ و غم خود را برای زدودن آن از اذهان عمومی ایرانیان گذاشته بود. از دیماه سال گذشته که نام رضاشاه تبدیل به تنها اسم پرطنین در اعتراضات سراسری ایرانیان شده است، دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی همراه و همصدا با با مزدوران استمرارطلب و چپگرای شارلاتان و بیسوادش، برنامهای هماهنگ را برای توهین و تخریب میراث پهلوی و وارث آن، در دستور کار خود قرار دادهاند. این جماعت هر روز در تلاشند تا از خلال گفتار و رفتار رضا پهلوی، بهانهای برای حمله به او پیدا کنند.»
بدون تعارف، آنچه امروز در عرصهی پرهیاهوی رسانههای رسمی میبینیم، ادامهی همان سیاستی است که به دنبال کمرنگ کردنِ حضور پهلویگرایی در تحولات آیندهی ایران است.
اگر در آذرماه سال ۱۳۹۶ خورشیدی از افراد طیف متنوع اپوزیسیون خارجنشین جمهوری اسلامی یا مخالفین داخلی آن میپرسیدید که امکانِ به چالش کشیدن سراسر حکومت اسلامی را تا چه میزان واقعگرایانه مییابند، اکثر قریب به اتفاق آنها نومیدانه یا با پوزخند پاسخ میدادند که با توجه به نتایج انتخابات کذایی ریاست جمهوری آن سال، محال است تا مدتها شاهد اعتراض گستردهی مردم علیه حکومت باشیم. باز اگر در همان زمان از این جماعت سؤال میشد که بخت بازگشت پهلویگرایی به عرصهی سیاست ایران چقدر است، بسیاری از آنها با نگاهی عاقل اندر سفیه به پرسشگر پاسخ میدادند که: پهلوی و میراثش به تاریخ پیوسته و محال است که کوچکترین شانسی برای بازگشت این گفتمان به عرصهی سیاست ایران وجود داشته باشد. واقعیت اما عکس این نظر را نشان داده است.
خیزش سراسری دیماه ۱۳۹۶ نهتنها همگی «کارشناسان» و «صاحبنظران» مسائل ایران در رسانههایی از قماش بیبیسی را غافلگیر کرد بلکه تضاد میان واقعیت جاری در متن جامعه با تصویر تخیلی و باسمهای از شرایط ایران که توسط این رسانههای استمرارطلب ساخته شده بود را به وضوح نشان داد. به همین سبب، «کارشناسان» و «تحلیلگران» مستقر یا مهمان در این رسانهها، نخست کوشیدند تا با تجاهل و خودفریبی، حضور پررنگ پهلویگرایی را در شعارهای معترضین نادیده بگیرند. استمرار این شعارها در اعتراضات، پس از چندی موجب شد تا چشم بستن بر آنها ممکن نباشد بنابراین گردانندگان و سیاستگذاران این رسانهها، برای لوث کردن حقیقت، تصمیم به تخریب سازمانیافتهی شاهزاده رضا پهلوی و گفتمان پهلویگرایی گرفتند.
حضور چشمگیر هواداران استمرار جمهوری اسلامی در رسانههایی چون بیبیسی فارسی و رادیو فردا که زیر نقاب اصلاحطلبی و اعتدال از حفظ وضع موجود دفاع کرده و همزمان با وقاحتی مثالزدنی انواع تحریف و توهین را نثار دوران پهلوی میکنند، خود نشانگر برنامهی این رسانهها برای تخریب شاخصترین گزینهی رهبری تحولات پیشِ رو در ایران است.
هر چند سیاست خارجی دولتهای مالک بیبیسی و رادیو فردا نقش مهمی در جهتگیریهای سیاسی آنها دارد ولی به هیچ وجه نباید از موضوع منافع شخصی و سلیقهی سیاسی کارکنان فارسیزبان این رسانهها غفلت کرد. بدیهی است که رسانهای چون بیبیسی فارسی حیاتش در حفظ وضع موجود در ایران است. علت اصلی اقبال به بیبیسی فارسی، نه باور به افسانهی بیطرفی و بیغرضی این رسانهی ریاکار بلکه فقدان یک رسانهی ملی مستقل و توانمند در داخل کشور است. کیست که نداند برخی از کارمندان این رسانه، پروردگان دستگاه امنیتی-ارشادی جمهوری اسلامی هستند و بیشینهی «کارشناسان» آن تباهکارانی از قماش عطاءالله مهاجرانی و اطرافیانش.
تصور کنید که پس از سقوط جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام دموکراتیک در ایران، با شکلگیری یک رسانهی ملی مستقل و همچنین انواع فرستدههای دولتی و خصوصی، فلسفهی وجودی تلویزیون بیبیسی فارسی به شکل امروز و همچنین رسانههای مشابه، به کلی از بین میرود و دستگاه عریض و طویل آنها که از محل مالیات شهروندان بریتانیا و کشورهای متبوع اداره میشود، کاملا بیاستفاده خواهد شد. خب، این یعنی خراب شدن لانهی شغال و تخته شدنِ ناندانی یک مشت آدم بیاستعداد و «فعالِ منفعل سیاسی» که هنری جز تلاش برای حفظ وضع موجود و نان قرض دادن به رفقای «دستهدیزی» خود ندارند.
رفیقبازی، فامیلبازی و زد و بند در بیبیسی فارسی و رسانههای مشابه بیداد میکند. شاید هیچ رسانهای اینگونه پر از زن و شوهرهایی که در یک محل کار میکنند و منافع مشترک دارند، نباشد. این وضعیت که خود به شدت زمینهساز مفسده است، از ریاست این رسانهها تا سردبیر وبگاه و تهیهکنندهی ارشد و کارمندان آنها را شامل میشود. زن و شوهر بودن رؤسا و سردبیران و برخی تهیهکنندگان و مجریان این رسانه مشت نمونهی خروار است. اگر روزی روزگاری ایران دارای رسانهای ملی و مستقل و همچنین فرستدههای چندصدایی بشود، این بزرگواران و باقی قوم و قبیلههایی که در رسانههای مشابه بساط پهن کردهاند و از قِبَل شرایط موجود ایران نان میخورند، باید دنبال کار دیگری بگردند.
این قبیلهگرایی و فامیلبازی وقتی با میانمایگی ترکیب شود، محصولش میشود انحطاط و سقوطِ تدریجی. از چندین سال پیش که میانمایگان مدیریت بخش فارسی بیبیسی را در دست گرفتند، این رسانه حتی از استانداردهای دوران رادیو– زمانی که بزرگانی چون مجتبی مینوی و مسعود فرزاد در رادیو بیبیسی کار میکردند- هم فرسنگها فاصله گرفت. حجم اخبار زرد و بیربط در تلویزیون و وبگاه این رسانه هر روز بیشتر میشود. همچنین، وبسایت بیبیسی سرشار از شلختگی و غلطهای فاحش املایی و نگارشی است. انگار که هیچ ویراستار و سردبیری بر این وبسایت نظارت نمیکند. همانطور که نگارنده پیش از این هم نوشته: «توقعِ مینوی و فرزاد داشتن که شوخی است اما قبل از استخدامِ استعدادهای درخشانِ فعلی، یک امتحان املا و نگارش بیفایده نمیبود.»
اینکه شاهزاده رضا پهلوی به درستی، رسانههایی چون بیبیسی فارسی ورادیو فردا را در خدمت فرقهی تبهکار اشغالگر ایران میداند، به این معنی نیست که هواداران براندازی تنها این رسانه ها را تحریم کرده و به حال خود رها کنند. وظیفهی همهی براندازان است که ضمن رسوا کردن هواخواهان فرقهی تبهکار در این رسانهها، تمام تلاش خود را برای فشار بر صاحبان آنها وارد آورند تا این دکانها برای همیشه تعطیل شوند. فلسفهی وجود رسانههایی از این قماش، مدیریتِ ذهنِ مخاطبان در جهت منافع صاحبان این رسانههاست. آسیب حضور چنین رسانههایی در عرصهی سیاست ایران، بارها بیش از منافع محدود و کوتاهمدتی است که ممکن است عاید اپوزیسیون کنند.
آنچه بیش از هر چیز موجب استمرار حکومت مافیایی جمهوری اسلامی است، وجود این نوع رسانهها و «خبرفرستانی» از قماش کارمندانی است که با ترفندهای مختلف تلاش دارند تا به دنیا بقبولانند که گانگسترهای جمهوری اسلامی قابلیت «اصلاح تدریجی» دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر